حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد واعظی: مهمترین بایسته مسیر تولید علم اعم از طبیعی و انسانی، مسئلهمحور بودن تولید علم است لذا باید مسئله حل شود تا علمی فربه گردد.
برخلاف تصور عمومی که مدنیت و رفاه غرب را مبتنی بر تکنولوژی میدانند، غرب در علوم انسانی و اجتماعی نیز پیشرفتهایی داشته است. اگر تصرف در طبیعت، محرک عالمان برای رشد علوم تجربی بوده، ایجاد تغییرات اجتماعی و مدیریت جامعه، سائق رشد علوم انسانی در غرب بوده است. علوم انسانی و اجتماعی ظرفیت مدیریت جامعه و نهادسازی بر اساس یافتههای خود را دارد. وقتی در علوم سیاسی اتفاق فکری جدیدی میافتد همگام با آن، نهادهای اجتماعی ایجاد میشود که صورت وضعیت مناسبات اجتماعی را عوض میکند.
در مقایسه بین علوم انسانی و طبیعی، از حیث تأثّر این دو از فضای پیشفرضها، علوم انسانی به میزان آشکارتر و متمایزتری مبتنی بر جهات ایدئولوژیک و سوبژکتیوی است؛ یعنی ذهنیت عالِم در شکلگیری علوم انسانی خیلی اثر دارد. البته در علوم تجربی هم مبانی و پیشفرضهای فلسفی و متافیزیکی دخالت دارد اما در مقایسه با علوم انسانی و اجتماعی، این دخالت بسیار اندک است. به همین دلیل است که عنوان فیزیک یا شیمیِ اسلامی زمینه کمتری برای بروز دارد اما علوم انسانی اسلامی به دلیل تاثّر بیشتر علوم انسانی از پیشفرضها، بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد.
مهمترین بایسته مسیر تولید علم اعم از طبیعی و انسانی، مسئلهمحور بودن تولید میباشد یعنی باید مسئله حل شود تا علمی فربه شود و در تمام طول تاریخ رشد علوم مرهون حل مسئله در آن علم بوده است.
آسیب تولید علم دینی در این چند دهه توقف در پرداختن به کلیات بوده است و ما در مباحث درجه دوم دانش، یعنی فلسفه علوم، متوقف شدیم و به تولید دانش درجه اول و حل مسئله نپرداختیم. سالها در مورد امکان علوم اسلامی و متد آن بحث میکنیم اما هنوز در مسیر طبیعی تولید علم قرار نگرفتیم. اگر میخواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم باید به سراغ حل مسئله برویم که دانش درجه اول است. منظور از مسئلهمحوری این است که ما مسائل واقعی خودمان را بشناسیم. رشد علوم انسانی در غرب به سبب درگیر شدن علمای آنها با مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی خودشان بوده است. ترجمه مسائل دیگران دردی از جامعه ما دوا نمیکند. اگر پیشرفتی هم در علوم انسانی اسلامی داشتهایم به این واسطه بوده که علمای ما با مسائلی درگیر بودهاند و در پی حل آن برآمدهاند.
تفاوتهایی در سه ترکیب «تحوّل در علوم انسانی»، «تولید علوم انسانی» و «علم دینی» وجود دارد؛ وقتی واژه «تحوّل» در علوم انسانی به کار میرود، در نظر تداعی میشود که فضای موجودِ حاکم بر علوم انسانی را باید بشکنیم و پیشفرض این است که اوضاع، مطلوب و رضایتبخش نیست. در واژه «تولید» نگاهی ایجابی و دعوت به ایجاب وجود دارد و شکستن فضا و نگاه سلبی مطرح نیست. «علم دینی» در ادبیات کسانی رایج است که علوم را به دینی و غیردینی تقسیم میکنند. پس با این توصیف این سه با هم مترادف نیستند.
سه سوال را در این باره میتوان مطرح کرد:
سؤال اول اینکه آیا واقعاً تولید علوم انسانیِ اسلامی و علم دینی پروژهای است که همه ابعادش قابل مدیریت است یا خیر؟ ما معتقدیم تحوّل و تولید در علوم انسانی تا حدّی قابل مدیریت و طراحی است. مثلاً اصلاح و تغییر متون درسی یا اقدامات اداری یا تشویق و تسهیلهایی میتوانیم داشته باشیم، اما تحوّل در علوم انسانی اسلامی صرفاً با این مدیریتها حل نمیشود. تا زمانی که عالمان و بدنه جامعه علمی به سمت حل مسئله حرکت نکنند، اتفاق جدی نمیافتد. این تصور اشتباه است که با امر و نهی و کمک گرفتن از کانونهای تأثیرگذار، مسئله تولید علم حل میشود!
سؤال دوم این می باشد که هرکس حرف از علوم انسانی اسلامی میزند این پیشفرض را دارد که آموزههای اسلام، ظرفیت و امکان حضور محتوایی در آوردههای علوم انسانی را دارند، اما سؤال این است که رابطه آموزههای اسلام و علوم انسانی چیست؟ آیا آموزههای اسلامی زاینده محتوای علوم انسانی است؟ هر کدام از داعیهداران تولید علم دینی پاسخ خودشان را به این سؤال دادهاند، اما تلقی من این است که وصف اسلامی برای علوم انسانی در شاخههای مختلف علوم انسانی یکسان نیست و امکان حضور آموزههای اسلام در علوم انسانی به یک شکل وجود ندارد.
علوم انسانی مختص به مطالعه خود انسان و روان انسان نیست. مثلاً تولیدات هنری از آن حیث که تولید انسان است، جزو علوم انسانی است. با این تعریف، علوم انسانی طیف گستردهای از مباحث را در برمیگیرد و جنس بحثهای علوم انسانی متکثر خواهد بود. گاهی جنس مطالعات طوری است که آموزههای دینی نمیتوانند در آن دخالت چندانی داشته باشند. مطالعات دانشی به سه دسته توصیفی، تبیینی و هنجاری تقسیم میشود که علوم اسلامی در مطالعات توصیفی و تبیینی نقش اندکی دارند؛ چرا که در این دو فقط به توصیف و علل مسئله پرداخته میشود اما در مطالعات هنجاری که ارائه راهکار و توصیه است آموزههای اسلام میتواند تأثیرگذار و نقشآفرین باشد؛ چون تصمیمات و راهحلها در این مرحله، از جهت دینی، نمیتوانند خنثی باشند.
سؤال سوم اینگونه مطرح میشود که آیا در تولید علوم انسانی اسلامی باید وحدت روش داشته باشیم؟ با توجه به ماهیت علوم انسانی و طیف گسترده آن، قطعاً باید تکثر روشی داشته باشیم و تنها با پارادایم اجتهادی یا تجربی، مسائل ما قابل حل نخواهد بود.
دانش مورد نیاز در حوزه سیاست به دو دسته اصلی تقسیم میشود:
اول گزارههای دانشی عام و کلی که به فضائل و مطلوبیتها و بایدها و نبایدهای جامعه سیاسی نظر دارد که به این دسته، «فلسفه سیاسی» گفته میشود. فلسفه سیاسی نیز خود بر سه قسم است: ایضاح مفهومی، مباحث توصیفی و مباحثی درباره فضائل و خیرات جامعه سیاسی. مهمترین بخش فلسفه سیاسی، قسم سوم آن است.
دومین بخش از دانشهای مورد نیاز در حوزه سیاست به دانشهایی اختصاص دارد که برای تحقق بخشیدن به آن غایات و خیرات و دفع شرور جامعه سیاسی بدان نیاز داریم. به این بخش «علوم سیاسی» گفته میشود.
ما با دریایی از مسائل مواجه هستیم لذا برای تولید علوم انسانی اسلامی باید دنبال مسائل بومی خود و یافتن پاسخهای اسلامی برای آنها باشیم. چرخه تولید علم به حرکت درنخواهد آمد، مگر آنکه «مسئله محور» شویم.