حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا در همایش وحدت حوزه و دانشگاه و تقدیر از دانش آموختگان برتر دانشکده اهل البیت (ع) دانشگاه اصفهان، درباره موضوع «نگاهی مبنایی به نسبت قرآن و علوم انسانی و اجتماعی» مطالبی را مطرح نمودند که در ادامه خواهد آمد.
هرچند این موضوع دامنه وسیع و پیچیدهای دارد لکن اجمالاً به ده اصل قرآنی مهم در ارتباط با علوم انسانی و اجتماعی اشاره خواهد شد.
اصل اول این است که اگر کتب آسمانی و به طور خاص قرآن نبود، بشر با وجود برخورداری از نعمت عظیم و الهی عقل و تعقل، قادر به فهم بخش مهمی از حقایق هستی و حل مسائل پیچیده آن نبود. قرآن مجید در سوره بقره آیه ۱۵۱ میفرماید : «کما ارسلنا فیکم رسولاً یتلوا عیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» یعنی این قرآن، آنچه را نمیدانید به شما میآموزد. بنابراین، ما در علوم انسانیِ اسلامی یک منطقه اختصاصی و منحصربفرد برای وحی در نظر میگیریم که اساساً این منطقه و منبع معرفتی، با هیچ منطقه و منبع معرفتی قابل مقایسه نیست و سایر مناطق و منابع در طول این منطقه و منبع قرار دارند.
اصل دوم اینکه، بدون فهم حقایق اعم از فهم حصولی و فهم حضوری، امکان رشد و تعالی انسان و جامعه انسانی نیست. قرآن مجید در سوره فاطر آیه ۱۰ میفرماید : «الیه یصعَدُ الکَلمُ الطیّب و العمل الصالح یرفعه» یعنی کلمهی طیّب و نیکوست که به سوی خدا بالا میرود و عمل صالح، نقش بالابر را برای کلمه طیب ایفا میکند. در اینجا مفسرین معانی متعددی را برای کلمه طیب ذکر کردهاند که نمونه بارز آن عقیده و یا ایمان است. اگر منظور از کلمه طیب را باور یا ایمان در نظر بگیریم، طبیعی است که مقدمه ضروری عقیده و ایمان، معرفت است و در حقیقت، این معرفت است که به عقیده و ایمان تبدیل میشود.
اصل سوم اینکه، مادام که انسان در اسارت هوا و هوس، در اسارت شرک، در اسارت تابوهای موهوم قومی و قبیلهای و در اسارت محاسبات و ادراکات حسی است و به مقام آزاداندیشی نرسیده است، توان فهم حقایق هستی و حرکت در بزرگراه مستقیم کمال و تعالی را ندارد. قرآن مجید در سوره اعراف آیه ۱۵۷ می فرماید : «و یَضَعُ عنهُم إصرَهُم و الاغلال التی کانت علیهم» یعنی اسلام آمده است تا زنجیرها را از گردنها باز کند و انسان را از اسارت و بردگی خارج کند چنانکه باید توجه داشت، لا اله الا الله، یعنی سند آزادی انسان و موقعی انسان حقیقتاً آزاد میشود که لا اله الا الله در حیات انسان تحقق عینی پیدا بکند.
اصل چهارم اینکه، فرعونها در این عالم، چه فرعونهای تاریخ باستانی و چه فرعونهای مدرن و امروزی، همواره برای تداوم سلطهگری به دنبال خوار و خفیف کردن مردم و گسترش انواع جهالت و نادانی بوده و هستند. اصولاً چه سلطهگری و چه سلطهپذیری که دو روی یک سکهاند، توأم با خرد ستیزی است و خردهای بیدار سلطهگری و سلطهپذیری را برنمیتابند. لذا قرآن مجید در سوره زخرف آیه ۵۴ درباره فرعون میفرماید: «فاستخف قومه فأطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین» در اینجا قرآن کریم نه تنها از دعب فرعونیان پردهبرداری میکند، بلکه آن قومی که تن به این خواری و ذلت هم داده است را فاسق معرفی میکند. با این وصف، بنای اسلام، از یک طرف مبارزه با جریان خرد ستیزی و تحمیق مردم و از طرف دیگر، دعوت مردم به خردورزی است.
اصل پنجم اینکه هیچ گاه ساحت حیات فردی از ساحت حیات اجتماعی یا دنیا و آخرت در قرآن کریم از همدیگر تفکیک نشدهاند؛ لذا اسلام آمده است تا جامعه انسانی را در مسیر تکامل و تعالی قرار دهد و دنیا و آخرت مردم را توأمان آباد کند. قرآن مجید در سوره حدید آیه ۲۵ میفرماید : «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقومَ الناسُ بالقسط» در اینجا بحث بر سر مردم و جامعه است. در واقع، قرار است کل مردم عدالتگرا شوند. یا قرآن مجید در سوره بقره آیات ۲۰۰ و ۲۰۱ میفرماید : «فمن الناسِ من یقولُ ربّنا اتِنا فِی الدنیا حسنه و ما له فی الاخره من خَلاق» «و منهم من یقول ربّنا اتِنا فِی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قِنا عذاب النار» همانطور که ملاحظه میکنید، از نظر قرآن دنیا خواهیِ صرف، مساوی است با بی بهره شدن از حیات ابدی و طبیعی که آخرت خواهی بدون عمران و آبادانی دنیایی که مرزعه آخرت است نیز یعنی مساوی است با بی وزن شدن انسان در آخرت؛ بنابراین، قرآن درخواست کسانی را مسیری برای رهایی از عذاب معرفی میفرماید که هم در این دنیا به دنبال حسنه هستند و هم در آخرت.
اصل ششم اینکه قرآن مجید وقتی سرگذشت اقوام گذشته را روایت میکند و سیر در این دنیا و عبرت آموزی از آنها را یک ضرورت معرفی میکند و میفرماید : «لقد کان فی قِصَصِهِم عبرهٌ لِاُولِی الالباب» ( سوره یوسف آیه ۱۱۱ ) عملاً در مقام بیان قوانینی است که سعادت و شقاوت جوامع در گرو کشف و توجه عملی به این قوانین است. لذا فلسفه الهی تاریخ یکی از منابع مهم برای علوم انسانی و اجتماعی محسوب میشود و اصحاب علوم انسانی میدانند چقدر این منبع یعنی تاریخ، البته در طول سایر منابع، میتواند برای کشف و حل مسائل گره گشا باشد.
اصل هفتم اینکه فهم ظاهر قرآن و عمل به آن برای عموم مسلمانان میسر است و اصولاً قرآن برای هدایت و دستگیری انسانها آمده است نه برای صرف قرائت؛ و از طرف دیگر، از حکمت الهی به دور است کتابی را برای هدایت انسانها نازل کند ( هذا بیانٌ للنّاس ) که فهم ظاهر و محکمات آن برای مردم امکان نداشته باشد. لذا مهمترین مأموریت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) زمینهسازی برای فهم و عمل به وحی الهی و به طور خاص قرآن است و طبیعی است که وقتی از قرآن چنین تلقیای وجود داشت، طرح چنین انتظاری که باید هسته مرکزی علوم انسانی و اجتماعی ما را قرآن بسازد، کاملاً منطقی است.
اصل هشتم اینکه هر آنچه برای هدایت کلان انسان و جامعه انسانی و در جهت دستیابی به رشد و کمال انسان لازم است در قرآن موجود است؛ البته این سخن منافاتی ندارد یا اینکه قرآن بر حسب شأن و منزلتش دارای قلمروی مشخصی باشد لکن قرآن از هیچ هدایتی برای رساندن انسانها به مقصد حقیقی فروگذار نکرده است کما اینکه قرآن مجید در سوره نحل آیه ۸۹ میفرماید : «و نزَّلنا علیک الکتابَ تبیاناً لکل شیءٍ و هدیً و رحمهً و بشری للمسلمین».
اصل نهم اینکه اساس پیام رسانی قرآن و اساس رویارویی قرآن با افکار گوناگون بر برهان استوار است. لذا نه تنها قرآن خودش از برهان استفاده میکند، و تنها سفیهان را از تعالیم الهی گریزان میداند، ( و من یَرغَبُ عن ملهِ ابراهیمَ الا مَن سَفِهَ نفسه) بلکه افکار معارضش را دعوت به ارائه برهان میکند. لذا در سوره بقره آیه ۱۱۱ میفرماید : «قل هاتوا برهانَکم إن کُنتُم صادقین» یعنی اگر راست میگویید دلیل و برهان بیاورید. از طرف دیگر، اگر قرآن در سوره زمر آیه ۱۸ درباره بندگان هدایت یافته و خردمند خدا میفرماید: «الذین یستمعون القولَ فَیَتَّبِعُونَ أحسنَه» یک دلیلش این است که رویکرد قرآن در مواجهه با افکار متفاوت اقامه و یا درخواست برهان است و در این شرایط روشن است که نه تنها اندیشه اسلامی هیچ ابایی از رویارویی با افکار مخالف را ندارد بلکه رویارویی با این افکار را زمینهساز رشد و شکوفایی خود قلمداد می کند.
اصل دهم اینکه، عقولی میتوانند از قرآن بهره لازم را ببرند که تزکیه شده باشند. در واقع، انسانهای مصرّ بر گناه و افرادی که غرق در هواهای نفسانی هستند، از قرآن بهرهای ندارند چنانکه قرآن مجید در سوره آل عمران آیه ۱۳۸ میفرماید: «هدی و موعظه للمتقین» یا در سوره واقعه آیه ۷۹ میفرماید: «لا یَمَسُهُ الّا المُطَهّرون» که البته مصداق تام آن ائمه اطهار (ع) هستند؛ و از همین جاست که ما قبلاً نیز گفتهایم، افرادی که در اتمسفر اسلامی زیست نمیکنند نمیتوانند با علوم انسانی اسلامی ارتباط برقرار کنند؛ لذا یا آن را نفی میکنند و یا قادر به فهم مزیتهای منحصربفرد آن نیستند.
برای بهرهگیری صحیح از قرآن در علوم انسانی و اجتماعی لازم است چند مطلب کلیدی مورد توجه باشد:
اولاً، هرچند فهم ظاهر و محکمات قرآن برای عموم مردم میسر است لکن استفاده از قرآن به معنای استخراج احکام و قوانین الهی، جز از طریق اجتهاد امکان پذیر نیست و به هیچ وجه نباید راه ورود ذوقیّات و برداشتهای غیر اجتهادی در این عرصه را هموار کرد.
ثانیاً، بدون استفاده از سنت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و چنگ زدن به این حبل الهی، دسترسی به لایههای عمیق وحی میسر نیست. «انّی تارکٌ فیکم الثَقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی …» این دو ثقل تا مقصد نهایی یعنی حیات اخروی با هم و شانه به شانه هم هستند «حتی یردا علی الحوض» و لذا شرط رستگاری این است که ایندو از هم جدا نشوند. این را هم در پرانتز عرض کنم که یک بحث کلیدی ما در اینجا حول دکترین امامت است که فراتر از بحث سنت، از امام و حجت حیّ خدا و نیابت از او در عصر غیبت صحبت میکند. در واقع، دکترین امامت که باید در برابر دکترین خلافت مطرح شود، شرایط جامعه اسلامی را چه در عرصه ارائه طریق و چه در عرصه ایصال به مطلوب که ساحت عمل است متحول میکند که در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد.
ثالثاً، علوم انسانی و اجتماعی با علوم اسلامی یکسان نیست و در بعضی عرصهها یک مرز مشخص بین ایندو برقرار است لذا علوم انسانیِ اسلامی از یک هسته و پیرامون تشکیل شده است که ثمره اجتهاد عمدتاً باید در هسته و در لایههای نزدیک به هسته، خودش را تثبیت کند. در واقع قوانین الهی، هسته سخت علوم انسانی را میسازند و این هسته بر تمامی لایههای پیرامون خود اشراف کامل دارد و معنای باز بودن چتر جهان بینی اسلامی در روبنای علوم انسانی هم به همین معناست.
رابعاً، در علوم انسانیِ اسلامی همه منابع و همه علوم بر حسب منزلت و کارایی خود مشارکت دارند هرچند منبع وحی (نه نقل) بر سایر منابع تقدم رتبی دارد.
منبع: خبرگزاری مهر