حجت الاسلام فیروزجایی عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع): تاکید فراوان قرآن و روایات بر خداشناسی، موجب جهتدهی فیلسوفان مسلمان به سمت این موضوع و اهمیت یافتن آن در فلسفه شده است.
برای تدبیر نیازهای بشر در جامعه اسلامی، علمی مورد نیاز است که از حیث، مبنا، محتوا و هدف اسلامی باشد. بنابراین علم اسلامی علمی است که از جهات یاد شده (مبنا، محتوا و هدف) اسلامی باشد، اما نمیتوان از نقطه صفر شروع کرد و لازم است از تجارب و دستاوردهای دیگر جوامع بشری نیز بهره گرفت.
اسلامیسازی علوم چه معنایی دارد؟
کاروان دانش بشری محصول خرد جمعی در طول تاریخ است و علوم انسانی نیز در طی چند قرن شکل گرفتهاند و فراز و نشیبهایی را پشت سر گذاشتهاند، اما این علوم عمده در دوره مدرن و با مبانی سکولاریستی شکل گرفته اند و هدف اصلی آنها سامان دادن به زندگی انسان در دنیا و برآوردن نیازهای دنیایی انسان هست. از این رو این علوم برای انسان مسلمان که دارای جهانبینی دینی اسلامی است و هدف اصلی او سعادت دنیوی و اخروی و بالأخره قرب الهی است، کار آمد نخواهند بود.
برای رفع نیازهای انسانیکه مومن به خدا و تعلیمات انبیاء است، علومی لازم است که هم ازحیث مبانی، هم از حیث محتوا و هم از حیث هدف با جهانبینی دینی این انسان سازگار باشد، به عبارت دیگر برای تدبیر نیازهای بشر در جامعه اسلامی، علمی مورد نیاز است که از حیث مبنا، محتوا و هدف اسلامی باشد. بنابراین علم اسلامی علمی است که از جهات یاد شده (مبنا، محتوا و هدف) اسلامی باشد، اما میدانیم نمیتوان از نقطه صفر شروع به تأسیس علم کرد و لازم است از تجارب و دستاوردهای دیگر جوامع بشری نیز استفاده کرد، بدین ترتیب پای اسلامیسازی علوم موجود به میان می آید؛ مراد از اسلامیسازی علوم موجود آن است که علوم موجود را به گونهای جرح، تعدیل و اصلاح کرد که مبانی آن مبانی اسلامی باشند، از حیث محتوا نه تنها ناسازگار با اسلام نباشند، بلکه تا آن جا که در معارف اسلامی آموزههایی متناظر وجود دارد، آن آموزه ها در محتوای علم دخالت داده شوند و بدین وسیله محتوای علم محتوایی اسلامی گردد و بالاخره هدف نهایی علم نه فقط رفاه و توسعه، بلکه سعادت نهایی انسان و تسهیل نیل به قرب الهی باشد.
پس معنی اسلامیسازی علوم آن است که علوم بر مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی و انسانشناختی اسلامی استوار شوند و با ابتنای بر مبانی اسلامی، مشتمل بر نظریات متلائم با معارف اسلامی و الهام یافته از آموزههای وحیانی باشند که در این صورت در خدمت اهداف دینی و اغراض اسلامی نیز خواهند بود.
اسلامیسازی علوم چگونه امکان دارد؟
اگر سخن از اسلامیسازی علوم انسانی موجود است، برای تحقق آن لازم است اولاً دانشمند و پژوهشگری که در این عرصه گام مینهد، با مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی اسلامی نه تنها آشنایی و انس داشته باشد، بلکه به آنها باور داشته باشد. ثانیاً با اسلام و آموزهها و معارف آن به صورت تخصصی و عمیق آشنا باشد و توانایی استنباط و اصطیاد احکام موضوعاتی را که در متون اصلی اسلام احکام آنها ذکر نشدهاند، داشته باشد و ثالثاً در زمینه علم مورد نظر و نظریات آن تخصص داشته باشد به گونهای که بتواند هم مبانی و مبادی نظریات مسائل این علم را دریابد و هم به لوازم و پیامدهای آن نظریات و مسائل منتقل شود تا به تلائم یا عدم تلائم آن نظریات و مسائل با مبانی اسلامی و آموزههای وحیانی پی ببرد و سازگاری یا ناسازگاری آنها با معارف اسلامی را تشخیص دهد و بتواند به بازسازی نظریات علمی بر اساس مبانی اسلامی بپردازد و تعلیمات اسلامی را به نحوی روشمند در نظریات علمی اشراب کند و معارف دینی مربوطه را در قالب نظریات علمی عرضه کند به نحوی که مورد استقبال جامعه علمی دنیا واقع شود.
آیا فلسفه با صفت اسلامی معنا دارد؟
فلسفه با وصف اسلامی ممکن است، گرچه در بدو امر ممکن است چنین به نظر آید که ویژگی اصلی فلسفه آزاد اندیشی عقلی است و این با اسلامی بودن که محدودیت برای اندیشه به دنبال دارد، ناسازگار است. اما این نظر درست نیست، چون اسلامی بودن مانع آزاد اندیشی عقل نیست تا فلسفه را از فلسفه بودن خارج کند و هیچ محدودیتی برای تفکر عقلی به دنبال ندارد. منظور از اسلامی بودن فلسفه آن است که (گذشته از مسلمان بودن فیلسوفان آن و امکان دفاع از اسلام به وسیله این فلسفه و تلائم معارف آن با معارف اسلام) این فلسفه در طرح بسیاری از مسائلش، ارائه براهین و راه حلها و تقریرهای تازه از معارف اسلامی الهام گرفته است، ولی از آن جا که در اثبات یا رد ادعاها و مسائل فقط به برهان عقلی تکیه کرده است همچنان فلسفه است و از آزاد اندیشی عقلی فاصله نگرفته است. بنابر این بین اسلامی بودن و فلسفه بودن این فلسفه تعارضی نیست. توضیح آن که اسلام به معنای عام کلمه که شامل قرآن و روایات است، منبع الهام بخش فلسفه است.
فیلسوفان مسلمان چون معارف اسلام را به عنوان حقائق تردیدناپذیر قبول داشتهاند، در مقام تفکر فلسفی درباره موضوعات گوناگون از آنها متاثر شده و با الهام از آنها مسئلهها، راه حلها تقریرهای نویی را در فلسفه طرح کردهاند. فیلسوف مسلمانی که ایمان به توحید خدا، اساس باورهای دینی اوست، نمیتواند به آن بیاعتنا باشد یا حتی آن را در عرض دیگر گزارهها قرار دهد. چنانکه نمیتواند از کنار قول به معاد به سادگی عبور کند یا درباره حقیقت وحی تامل نکند. اسلام پرسشهای متنوع جدیدی را طرح کرده است که ذهن فیلسوف مسلمان را به کاوش و پژوهش وا میدارد و او تا پاسخ آنها را نیابد، نمیتواند آرام بگیرد؛ زیرا تغافل از آنها، بری فیلسوف نارواست.
تامّل فلسفی درباره آموزههای دینی، سبب می شود تا فیلسوف به مبادی و پیش فرضهای دور و نزدیک آن منتقل شود و بدین ترتیب، مسئلههای جدیدی در برابر او طرح گردد که ناگزیر به حل آنهاست. از این رو، معارف دینی به طور غیر مستقیم و با واسطه نیز موجب طرح مسئله ها و موضوعات تازه میگردد.
تاثیر معارف اسلامی در فلسفه به طرح موضوعات و مسائل جدید خلاصه نمی شود. افزون بر این، معارف اسلامی به دلیل اهمیت دادن به برخی موضوعات و تاکید ویژه بر آن ها، موجب اهتمام ویژه فیلسوف درباره آن می گردد. از این رو کوششهای عقلانی او را به اهداف معینی معطوف میکند. اصل مبحثی مانند خداشناسی در فلسفه اسلامی دستاورد جدیدی نیست، بلکه از قبل در فلسفه ارسطو و افلوطین نیز مطرح بوده است، اما تاکید فراوان قرآن و روایات بر خداشناسی، موجب جهتدهی فیلسوفان مسلمان به سمت این موضوع و اهمیت یافتن آن در فلسفه او شده است؛ به گونهای که یکی از طولانیترین مباحث فلسفه اولی در فلسفه اسلامی، مبحث خداشناسی(الهیات بالمعنی الاخص) است.
افزون بر این دو، معارف اسلامی از جهت تصحیح خطاهای فلسفه نیز نقش آفرین بوده و در فلسفه اثر گذاشته است. فیلسوف مسلمان از آنجا که معارف اسلام را از سرچشمه زلال وحی دریافت کرده است-به ویژه آن دسته از معارفی که یقینیاند- تعارض آن ها با دستاوردهای فلسفه را دلیل بر مغالطی بودن دستاورد فلسفی و عقلی فیلسوف میداند و از این رو به بازسازی استدلال فلسفی مربوط و رفع مغالطه احتمالی و ترمیم آن میپردازد. برای نمونه می توان به قول فیلسوفان مشایی پیش از اسلام اشاره کرد که حرکت، ماده و اجرام سماوی را قدیم می پنداشتند، اما فیسوفان مسلمان تحت تأثیر آموزه دینی حدوث غیر خدا، قائل به حدوث ذاتی آن ها (نزد ابن سینا و پیروانش) یا دهری(نزد میرداماد) یا حدوث زمانی (نزد ملاصدرا) شدهاند.
فلسفه سیاسی اسلامی نیز بیانگر آن است که فیلسوفان مسلمان تحت تأثیر آموزه های دینی از دستاورد های فلسفی فیلسوفان یونان دست کشیده، نظریه های جدیدی ابراز کرده اند که کاملا بر گرفته از معارف قرآنی است. سرانجام می توان از تأثیر معارف اسلامی در فلسفه از حیث ابداع استدلال نیز سخن گفت. پیشتر توجه داده شد که روش استدلال عقلی اساس فلسفه را تشکیل میدهد و از این رو، معنا ندارد که مسئلهای فلسفی بدون استدلال عقلی قبول یا رد شود و یگانه معیار رد و قبول گزاره های فلسفی، استدلال عقلی است؛ بنابراین، نمیتوان در فلسفه، گزارههای دینی را جانشین استدلال عقلی کرد، اما چه بسا سخنی دینی (قرآن و روایات) موجب تفطن فیلسوف به استدلال ویژهای گردد و او را در طراحی شکل تازهای از استدلال کمک کند. البته سخن درباره آگاهی از حد وسط استدلال است نه جانشینی امر و نهی یا سخن دینی به جای استدلال عقلی. برای نمونه ابنسینا آیه ۵۳ سوره فصلت «أَ وَ لَم یَکفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ» را اشاره به برهان صدیقین دانسته است. بنابراین میبینیم فلسفه اسلامی موجود به شکلهای مختف از معارف اسلامی الهام پذیرفته است.
چگونه فلسفه اسلامی را نمونه اسلامی سازی علوم غربی میدانید؟
تاریخ نگاران فکر و اندیشه بشری، فلسفه را که متضمن پاسخ های عقلی به پرسش های بنیادین است، به یونان باستان نسبت می دهند. تفکر درباره حقیقت موجودات و پرسش از علل و اصول اشیاء و تدارک پاسخ هایی برای آن ها، بیگمان برای هر انسان متفکری رخ میدهد. از این رو هر کسی به اندازه دامنه پرسش ها و پاسخ هایش، فیلسوف است، اما طرح عالمانه و نظر ورزانه پاسخ به این پرسش ها و تدوین آن ها در قالب کتاب، کاری است که یونانیان انجام دادند و اکنون به نام میراث فلسفه یونانی از سقراط، افلاطون، ارسطو و مانند آنها در دسترس است.
فلسفه یونان که در خردورزی های پیشاسقراطیان آسیای صغیر (ترکیه کنونی) ریشه داشته است، پس از کشورگشایی های اسکندر و در عصر یونانی مآبی به اسکندریه و سپس به سوریه و ایران می رسد و در این مراکز انتشار می یابد تا اینکه خورشید اسلام از جزیرة العرب طلوع میکند و فروغ آن به سرعت ایران، عراق، سوریه و مصر را در می نوردد.
اسلام، پاسخ پرسش های بنیادینی را که ذهن هر اندیشوری را به خود مشغول می کرد، در خود داشت و مسلمانان که با جان و دل اسلام را پذیرفه بودند، به آنها ایمان آوردند و از طریق جهانبینی اسلامی که محصول وحی بود، به هستی نگریستند. با گسترش قلمرو جغرافیایی جامعه اسلامی و رویارویی مسلمانان با ملت ها و مذهب های گوناگون، اوضاع فرهنگی – اجتماعی جدیدی پیش آمد. در این اوضاع، طبیعی بود که کلام اسلامی تاسیس شود تا از اسلام و آموزه های اعتقادی آن پاسداری کند.
از این پس به ویژه در قرن دوم هجری، عرب ها در صدد برآمدند تا از دستاوردهای تمدنی دیگر ملل بهره برند. بدین منظور دست به کار آموزش علوم آنها و ترجمه متون علمی شدند. به اقتضای نیازهای عملی، ترجمه متون پزشکی و نجومی را آغاز کردند و در ادامه، ترجمه ریاضیات، فلسفه و ... نیز در دستور کار قرار گرفت. مسلمانان در مرتبه ترجمه متون علمی متوقف نشدند، بلکه به شرح، تفسیر و تلخیص متون ترجمه ای نیز دست زدند و سر انجام به جایگاه بازسازی و تدوین علوم بر اساس بنمایههای دیگران و افزوده های خود رسیدند. یکی از علوم تازه وارد، فلسفه یونان بود. نزاعهای کلامی درباره آموزههای اعتقادی اسلام، پیش از ترجمه متون فلسفی در گرفته بود و فلسفه که در بسیاری از موضوعات با معارف اعتقادی اسلام، تلاقیهایی داشت یا تلقی میشد که تلاقیهایی دارد، می توانست در عرصه مناقشه های کلامی نقش ایفا کند. با صرف نظر از اسباب دیگری که احتمالاً در روی آوردن مسلمانان به فلسفه یونانی اثر گذار بودند، نمیتوان از نقش منازعات کلامی به ویژه عقلگرایی معتزله در این زمینه غافل بود.
به هر حال، فلسفه یونانی در بستر فرهنگ اسلامی ریشه دوانید و با بهرهمندی از آیات و روایات، بزرگانی همچون کندی، فارابی، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا رخ نمودند و آثاری مانند نامه درباره فلسفه اولی(کندی)؛ احصاء العلوم، آراء اهل المدینة الفاضلة، تعلیقات، فصوص الحکم (فارابی)؛ شفا، اشارات و تنبیهات(ابن سینا)؛ حکمةالاشراق(سهروردی)؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفارالعقلیة الاربعة و الشواهد الربوبیة (ملاصدرای شیرازی) و کتابهای بسیار دیگری در فلسفه نوشته شد.
فیلسوفان مسلمان، یعنی کسانی که دغدغه های فلسفی داشته و با نبوغ فردیشان درباره پرسش های اساسی بشر اندیشیدهاند، تحت تأثیر معارف وحیانی اسلام، درباره موضوعاتی ماند خدا، صفات خدا، رابطه خدا با موجودات دیگر، انسان و فرجام او، پدیده وحی، سعادت و شقاوت انسان، زندگی اجتماعی انسان و ملزومات آن به فلسفه ورزی پرداخته و نظریات گوناگونی ابراز داشتهاند. این بخش از دستاوردهای فلسفی فیلسوفان مسلمان که از حیث طرح موضوع یا مسئله یا تبیین و اثبات آن و احیاناً از همه این جهات الهام پذیرفته از معارف اسلامی است، صبغهای اسلامی به فلسفه آنها داده و بدین ترتیب، فلسفه آنها به عنوان یک دانش اسلامی در آمده است.
گفتنی است فیلسوفان آغازین عالم اسلام توانستند فلسفه وارداتی یونانی را در پرتو تعلیمات وحیانی اسلام بازسازی کنند و عناصر ناسازگار با اسلام را از آن بزدایند و عناصری را با الهام از معارف بنیادین اسلامی بر آن بیفزایند و بدین وسیله مجموعه دانشهایی اسلامی تحویل جامع بشری دهند. این کوشش فیلسوفان مسلمان می تواند الگوی موفقی برای کسانی باشد که دغدغه اسلامی کردن علوم انسانی را در سردارند.
فعالان عرصه اسلامی سازی علوم انسانی با الگو قرار دادن اسلامی سازی فلسفه یونانی بدست فیلسوفانی مانند فارابی، ابن سینا و ملاصدرا و حرکت در مسیری که آنها پیمودند و اصلاح و تکمیل روش آنها و تلاش مجتهدانه در متون دینی به اسلامیسازی علوم انسانی بپردازند.
منبع: خبرگزاری مهر