دکتر رضا ماحوزی: وحدت عقل دینی و عقل فلسفی و بازگرداندن منشأ معرفت به اصلی واحد یکی از نمونههای بارز در اندیشه اسلامی است که برمبنای اصل وحدت، تلاش میکند از مرز تفاوتها گذر کند و تغایرهای ظاهری را به وحدتی بنیادین بازگرداند.
فلسفه کلاسیک یونان باستان بعد از ورود به جهان اسلام و خصوصا ایران دچار تغییرات فراوانی شد در حدی که می توان از آن به فلسفه اسلامی تعبیر کرد، این تغییر به جهت مباحث قرآنی و روایی ای بود که توانست به فربگی، جهت دهی و رشد و تعالی فلسفه اسلامی کمک کند. در گفتگو با دکتر رضا ماحوزی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم به بررسی تغییرات فلسفه یونان و فلسفه اسلامی و نقش قرآن در رشد و تعالی فلسفه پرداختیم که اکنون از نظر شما می گذرد.
شایع هست که نهضت ترجمه و خصوصا ترجمه های فلسفی در دوران حکومت مأمون عباسی برای مقابله با علم امامان انجام گرفت، نظر شما در این رابطه چیست؟
در مورد ترجمه آثار حکمی و ادبی و علمی به زبان عربی، شاید لازم باشد به فضای فرهنگی و اجتماعی آن روزگار توجه داشته باشیم. به یاد داشته باشیم که خیلی پیشتر از آن، آثار فیلسوفان یونانی برای ایرانیان و آثار حکما و اندیشمندان ایرانی برای متفکران مصری و سریانی و رومی و حتی شرق دور قابل توجه بود و آثار مزبور مورد ترجمه و تدریس استادان طرفین قرار داشت، لذا توجه بخش نوظهوری از مسلمانها به آثار ایرانی و سریانی و یونانی و مصری و هندی در سرزمینی که در روزگاری نه چندان دور متعلق به ایرانیان بود، توجهی اولیه و ابتدا به ساکن نبود. مسلمانها آن روزگار در واقع میراث دار سنتی شدند که پیش از این در همین قلمرو حیاتی جدی داشت و لذا طبیعی است این طایفه مسلمان هم که آوازه دربارهای علم دوست ایرانی و رومی و مصری و غیره را شنیده بودند، ترجمه آن آثار را نیکو یافته و به مترجمان و نسخه نویسان روی خوش نشان دهند.
اگر توجه داشته باشید، جماعت مترجمان نیز در دوره اول و دوم چندان مسلمان نیستند و انگیزهای دینی و یا فکری هم پشت آن ترجمهها در خدمت به دربار عباسی نیست، البته این مغایرتی با انگیزه داشتن خلفای وقت ندارد؛ خواه این انگیزه معطوف به تقویت دین باشد و یا پاسخ به متکلمان یهودی و مسیحی و زرتشتی و مانوی و بودایی باشد و یا حتی کمفروغ کردن وجهه علمی پسرعموها. در هر صورت، آنچه ترجمه شد، خیلی زود به زمینههای تولید جریانی قدرتمند در تمدن اسلامی منجر شد و مقدمات تولد خرد اسلامی – ایرانی را در خراسان بزرگ کلید زد.
اندیشمندان خصوصا فیلسوفان مسلمان چگونه با اختلافات و چالش های قرآن و علوم خصوصا فلسفه غرب برخورد کردند و چه راه حلی را اتخاذ کردند؟
فیلسوفان اسلامی اولین متفکرانی نیستند که با چالش تفاوت میان ظاهر نص دین و علوم مختلف اعم از طبیعی و فلسفی روبرو میشدند. آنها در این تفاوت بینی به حکمای ایران باستان و بوداییان خراسان و فیلسوفان مسیحی و یهودی نظر داشتند.
نظام وجودشناسی و معرفت شناسی عقلی فیلسوفان مسلمان به آن متفکران اجازه میداد از مرزهای ظاهر کتاب مقدس گذر کرده و عقل نهفته در پشت آن ظاهر را به عرصه آورند. در این راه، تجربه متفکران ادیان مختلف اعم از متکلمان و فیلسوفان بسیار راهگشا بود. وحدت عقل دینی و عقل فلسفی و بازگرداندن منشأ معرفت به اصلی واحد یکی از نمونههای بارز در اندیشه اسلامی است که برمبنای اصل وحدت، تلاش میکند از مرز تفاوتها گذر کند و تغایرهای ظاهری را به وحدتی بنیادین بازگرداند.
فیلسوفان و اندیشمندان اسلامی چه اعتباری برای وحی و قرآن قائل بودند و هدفشان از برقراری ارتباط بین عقل و وحی(فلسفه و قرآن) چه بوده است؟
اساساً برای عمده فیلسوفان اسلامی، خداوند تنها حکیم هستی است و بقیه منتسبان به عنوان حکمت، تنها در حد توان خود توبه به حکیم الهی را آرزو میکنند. در چارچوب این اندیشه، خداوند حکیم، که عقل را بهعنوان اولین مخلوق خود آفریده است، کلام بیکلام خود را بر انسانها ارزانی داشته است؛ هرچند برای جماعت عوام به گونهای و برای خواص به گونهای دیگر.
لذا بهعقیده فیلسوفان، محتوای ذاتی وحی تغایری با محتوای عقل سلیم ندارد و این دو چون از اصلی واحد ناشی شدهاند، تفاوتشان تفاوت در واژهها و تبیینها است و نه بیش از آن. رساله مهمانی افلاطون درصدد است راه زیبایی را به راه عقل و فلسفه بکشاند؛ درست همانگونه که عمده فیلسوفان اسلامی درصددند راه فلسفه را به راه دین برسانند؛ بیآنکه در این اقدام، از اصول فلسفی تخطی کرده و اصل برهانپذیری را قربانی نقل کرده و چشم بسته از مدعیات دینی در مقام مقدمات استدلال استفاده کرده باشند و نقش متکلمی متعهد به بازی درون دینی را ایفا کرده باشند.
کدامیک از فیلسوفان اسلامی، به قرآن و آموزه های وحیانی بیشتر توجه داشته است؟ این رویکرد او آیا باعث ضعف، سستی فلسفه او شد؟
به طور حتم، یکی از منابع اصلی اصول فلسفی عمده فیلسوفان مسلمان ایرانی قرآن است. از ابن سینا تا علامه طباطبایی، شاهد تفسیر آیات و سورههایی از قرآن هستیم که نه صرفاً در مقام مفسر و تفسیری از این کتاب شریف، بلکه در مقام منبعی از نظام فکری و فلسفی آن فیلسوفان جلوه کرده است. این سخن بدین معنا است که بخشی از هویت فلسفه اسلامی در گرو اهتمام مستقیم فیلسوفان مسلمان به متن مقدس است. البته این منبع تنها منبع نیست و از همینرو نمیتوان فیلسوفان اسلامی را متکلمان اسلامی خطاب کرد.
اگرچه از میان فیلسوفان اسلامی ملاصدرا و علامه طباطبایی حجیمترین تفسیر را از قرآن مجید دارند اما حقیقتاً همان گونه که گفته شد این تلاش و جدیت به این دو محدود نیست. استاد صدوقی سها در پدیدارشناسی فلسفه اسلامی فهرستی از تفاسیر قرآن مجید توسط فیلسوفان ایرانی مسلمان را آورده و نشان داده در جریان این تفسیرها، چگونه اندیشمندان مذکور از آیات الهی، مفهومهای عقلی پخته و نابی را استنتاج کرده و بعد آنها را در نظام فلسفی خود مورد استفاده قرار دادهاند.
منبع: طلیعه