آیتالله خامنهای معتقد است عناصر اقتداربخش عبارتند از اقتصاد، علم و فرهنگ، به طوری که اگر جامعهای در این سه عرصه، موفق شود و به سطوح عالی و راقی دست یابد، باید آن را مقتدر به شمار آورد.
به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه، متن زیر یادداشتی از مهدی جمشیدی عضو هیئت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در ادامه می خوانید؛
در ادبیات اسلامی ما، اقتدار از معنای خاصی برخوردار است، چنانکه نمیتوان مطلق «قدرت» و «توانایی» را به آن نسبت داد، بلکه اصطلاح اقتدار، دربردارنده نوع خاصی از قدرت و توانایی است که هر چند ناظر به دیگریست، اما بر «استیلا/ تسلط/ سیطره/ قدرت/ قوت/ غلبه/ چیرگی/ تفوق/ برتری» بر دیگری یا دیگران دلالت دارد. بهبیان دیگر، میتوان به قدرت از دو چشمانداز متفاوت نگریست: یکی «قدرت آفندی» که خصوصیت «تهاجمی/ اثرگذاری» دارد و در حکم «جلوگیر/ عایق/ مانع/ محذور» است و اصطلاح «اقتدار» میتواند گویای آن باشد؛ دیگری «قدرت پدآفندی» که خصوصیت «بازدارندگی/ تدافعی/ نفوذناپذیری/ اثرناپذیری/ خللناپذیر/ و استحکام» دارد و در حکم «تاخت/ تعرض/ تک/ حمله/ هجوم/ یورش» است و اصطلاح «عزت» میتواند گویای آن باشد.
در ادبیات آیتالله خامنهای، مفهوم اقتدار در معنایی که در علوم سیاسی و اجتماعی رایج است، بهکار نرفته است و از اینرو، در مقابل قدرت قرار ندارد، بلکه با آن مترادف است بر این اساس، ایشان در طول بیش از یک دهه گذشته، همواره از ضرورت استحکام ساخت درونی قدرت و یا کسب اقتدار درونی سخن گفته است، و البته در سالهای اخیر، بر شدت تأکید و حساسیت ایشان افزوده شده است.
ایشان بر این باور است که لازمه حرکت به سوی آرمانها و ارزشها، استحکام بخشیدن به ساخت درونی قدرت است و این، ضرورتی نیست که در عرض مقولات دیگر قرار داشته باشد، بلکه منزلت مرکزی و کانونی دارد: «در پیشرفت به سمت هدفهای آرمانی، باید ساخت درونی قدرت را استحکام بخشید؛ اساس کار، این است. از اینرو، باید با تمام توان، در این راستا حرکت کنیم و در پی اقتدار برونزا نباشیم: «هر چه میتوانیم، باید به استحکام ساخت داخلی قدرت بپردازیم؛ هر چه میتوانیم، [باید] در درون، خودمان را مقتدر کنیم، [و] دل به بیرون نبندیم.
مقوله اقتدار، ساحتها و عرصههای مختلف سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را دربرمیگیرد و منحصر به قلمرو نظامی نیست و حاصل اهتمام به قدرتیابی داخلی نیز، دستیابی به عزت است، به طوری که بر اعتبار و حیثیت ما در گستره جهانی، افزوده خواهد شد: «ما باید خودمان را […] قوی کنیم؛ […] از لحاظ سیاسی […]، اقتصادی [و …] فرهنگی […]. وقتی قوی شدیم، طبعاً عزت پیدا خواهیم کرد.» در میان دوگانه اقتدار درونزا و اقتدار برونزا، گزینه صواب و صلاح عبارت است از اقتدار درونزا، به طوری که قوت ما، سبب استغناء ما میشود و در این حال، دولتهای دیگر مجبور خواهند شد که ما را محترم بشمارند و چشم طمع به منابع و ظرفیتهایمان ندوزند: «راه درست این است که ما خودمان را در درون، تقویت کنیم و استغنا پیدا کنیم؛ [چون] دنیا به کشوری که غنی […] و قوی باشد، […] مجبور است احترام بگذارد.» و دشمن نیز تا آنجا به سرمایهگذاری برای معارضه با انقلاب ادامه میدهد که احساس کند میتواند انقلاب را در هم بشکند، ولی اگر دریابد که از عهده مقابله با اقتدار انقلاب برنخواهد آمد، عقبنشینی خواهد کرد: «دشمنیها ادامه پیدا میکند […] تا وقتی [که] ملت ایران، آنچنان قوی بشود که دشمن، مأیوس بشود از تهاجم سیاسی یا امنیتی یا نظامی یا اقتصادی یا تحریم و غیر ذلک. [… پس] باید در داخل، خودمان را قوی کنیم.».
بنابراین، چنانچه ساخت درونی جامعه ما مستحکم باشد، خواهیم توانست که در برابر چالشهایی که دشمن بر ما تحمیل میکند، مقاومت کنیم و دچار آسیب نشویم: «ساخت مستحکم درونی یک فرد یا یک جامعه […]، او را در مقابله با دشمن [… یا] موانع، دارای اقتدار میکند و بر چالشها، غلبه میبخشد.» این امر بهطور خاص از این جهت اهمیت دارد که یک جبهه وسیع و متراکم در برابر انقلاب، صفآرایی کرده و این جبهه در طول دهههای گذشته، از هیچ اقدامی که انقلاب را مبتلا به فروپاشی و اضمحلال کند، فروگذار نکرده است. به این سبب، نباید توقع داشت که دولتهای معارض، به اقتداریابی ما کمک کنند، بلکه ما ناگزیریم به ظرفیتها و قابلیتهای درونی خویش تکیه کنیم تا در صورت هر گونه خباثتورزی و خدعهگری آنها، آنچه را که اندوختهایم، از دست ندهیم:
«در بیرون از مجموعه کشور و نظام جمهوری اسلامی، جبهه بزرگی وجود دارد که با همه توان از سی و چند سال پیش به این طرف، کوشیده نگذارد که این انقلاب، ریشهدار بشود […]. نمیشود از دشمن […]، انتظار دوستی و محبت و صمیمیت داشت. نمیگوییم از اینها استفاده نکنید، اما میگوییم اطمینان نکنید، اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، […] در داخل کشور، خیلی امکانات وجود دارد؛ کلید حل مشکلات، اینجا است[…]. در مناسبات بینالمللی [نیز]، سهم هر کشوری به قدر قدرت درونی او است.
تلاش ما برای تحصیل اقتدار، نه به قصد تعدی و زیادهخواهی و دستاندازی، بلکه به منظور دستیابی به قدرت بازدارندگی است؛ یعنی باید آنچنان مقتدر باشیم که دشمن، هوس و سودای ضربه زدن و سنگاندازی را از سر خویش بیرون کند و باور کند که نمیتواند ما را متوقف سازد، بلکه ناچار است ما را بهعنوان یک قدرت مستقر و مستحکم، به رسمیت بشناسد:
«ما در موضع اعدوا لهم ما استطعتم من قوهٍ و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم قرار میگیریم؛ […] ترهبون به، همان چیزی است که در ادبیات سیاسی امروز به آن قدرت بازدارندگی میگویند. جمهوری اسلامی در جایگاهی قرار میگیرد که دارای قدرت بازدارندگی است.»[
خوشبختانه حرکت تکاملی انقلاب در طول دهههای گذشته، موجب گردید که ما قدرت بیشتری کسب کنیم و با شیب رو به بالا، مقتدرتر شویم: «مدام بر اقتدار و قوام نظام جمهوری اسلامی، در طول این سالها افزوده شده [است].» برخلاف پارهای القائات و فضاسازیهای روانی، انقلاب ما توانسته ظرفیتها و استعدادهای خود را محقق گرداند و ساخت درونی خود را بسط دهد و تقویت کند، تا آنجا که جبهه دشمن مجبور شده است برخی از پیشفرضهای غلط خود را تغییر دهد.
پس در نهایت، اقتدار عبارت است از مستحکم و قوی بودن ساخت درونی یک جامعه، به طوری که این استحکام و قوت، طرحهای چالشزا و تهاجمی دشمن را در مقام عمل و اجرا، ناکام بنهد، و یا حتی به واسطه گمانهزنی پیشینی درباره عدم امکان ضربه زدن، او را از اقدام بازدارد.
از نظر آیتالله خامنهای، عناصر اقتداربخش عبارتند از اقتصاد، علم و فرهنگ، به طوری که اگر جامعهای در این سه عرصه، موفق شود و به سطوح عالی و راقی دست یابد، باید آن را مقتدر به شمار آورد: «سه عامل اساسی اقتدار ملی، اینها است: اقتصاد قوی و مقاوم، علم پیشرفته و روزافزون، و حفظ روحیه انقلابیگری در همه بهخصوص در جوانها. اینها است که میتواند کشور را حفظ کند [… و] آن وقت [که این عوامل را محقق کنیم،] دشمن [از اینکه بتواند به ما ضربه بزند،] مأیوس خواهد شد.»
آنچه که در این نوشته برای ما اهمیت دارد و میخواهیم به آن بپردازیم، ضلع فرهنگی اقتدار و بهبیان دیگر، اقتدار فرهنگی است. از اینرو، درباره آن توضیح میدهیم تا تصویر روشنتری در ذهن مخاطب شکل گیرد. آیتالله خامنهای معتقد است که در میان سه عامل یاد شده، نقش و منزلت فرهنگ، اساسیتر و مهمتر است، چراکه فرهنگ، عمیقترین لایه اقتدار ما است و انگیزه مقاومت و شجاعت ایستادگی را در ما ایجاد میکند.
از این گفته برمیآید که مقصود ایشان از فرهنگ، نه آداب و رسوم محلی و قومی و ملی، بلکه ارزشهای اسلامی و انقلابی است که چنین کارکردی دارند. در ارزشهای اسلامی و انقلابی نیز، آنچه تعیینکننده و بنیادیست، باورها و عقاید است خلقیات و رفتارها از آن برمیخیرند و متناسب با آن شکلگیرند.
«البته از همه اینها مهمتر، مسئله فرهنگ است، بهخصوص در سطح باورها و عقاید مردم. […] سرمایههای زیادی را صرف میکنند برای اینکه بر روی عقاید مردم و باورهای مردم اثر بگذارند و اینها را در واقع، از حیطه نفوذ نظام اسلامی و ارزشهای اسلامی خارج کنند، که البته پادزهر آن هم این است که ما بتوانیم در سطوح مختلف، نسبت به باورها، طرحهای تبیینی و اقناعی داشته باشیم.»
تجربه تاریخی نیز نشان میدهد که در سده اخیر، تمام خیزش و جوششهای بزرگ و تعیینکننده، ریشه در ایمان اسلامی مردم داشتهاند و اگر انگیزهها و اندیشههای دینی در میان نبودند، چنین حرکتهایی پدید نمیآمدند:
«ایمان دینی، جزو مهمترین عناصر مقاومت و تحرک این کشور است؛ [به طوری که] از […] صدوچهل سال پیش به این طرف، هر حرکتی در این کشور انجام گرفته […] که اثرگذار، […] بوده است، عنصر ایمان دینی، حرف اول را در آن میزده است.»
از جمله در نهضت تنباکو، نهضت مشروطیت، نهضت ملی شدن صنعت نفت، نهضت پانزده خرداد، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، این امر به وضوح نمایان است.
به همین سبب است که دشمن، بسیار میکوشد ریشههای ایمان دینی را در دل و ذهن مردم، بخشکاند: «امروز از همه طرف، با انگیزه دینی مردم دارد دشمنی میشود، برای اینکه ایمانها را اول در جوانها و بعد در طبقات گوناگون دیگر […] از بین ببرند.» در لایه بعدی، دشمن به خلقیات و رفتارهای اسلامی و انقلابی برخاسته از باورهای دینی، طمع دارد و میخواهد آنها را زائل کند: «ایمان و حیا و اخلاق جوانان هم مایه اقتدار است، [لذا] با آن دشمنند.» بهخصوص در اینجا باید بر روحیه انقلابیگری تأکید کرد: «سعی دشمنان این است که جوان ما را لاابالی [… و] نسبت به انقلاب، بیتفاوت بار بیاورند، [و] روحیه حماسه[خواهی] و انقلابیگری را در او […] از بین ببرند […]. باید به روحیه انقلابیگری تشویق کرد؛ [چون] این روحیه است که کشور را حفظ میکند.»
روحیه جهاد و مقاومت نیز اقتدارآفرین است و به جامعه در مقابل بیگانگان، قدرت و مصونیت میبخشد، در حالی دشمن میکوشد با نسبت دادن خشونتطلبی و افراطیگری به آن، مهجورش کند:
«روحیه جهاد و مقاومت در ملت، یکی از مایههای اقتدار است، لذا با روحیه جهاد و مقاومت دشمنند. [اینکه] در ادبیات استعماری جهانی به روحیه مقاومت [… و] جهاد، تهمت خشونت میزنند؛ […] به خاطر این است که روحیه جهاد و شهادت، مایه اقتدار است.»
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری مهر