همایش «ایده پژوهشی مطالعات جنسیت و خانواده» هفته گذشته با سخنرانی دکتر محمدتقی کرمی، عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی همراه بود. در این همایش که به همت مرکز تحقیقات زن و خانواده حوزه علمیه برگزار شد، کرمی درباره نسبت زمینه تاریخی و امر بینالاذهانی با مسائل پژوهشی در علوم انسانی به سخنرانی پرداخت.
کرمی ابتدا این سؤال را مطرح کرد که «موتور محرکه علوم انسانی چیست؟». او با نقل قولی از دکتر داوری اردکانی، استاد فلسفه، اینگونه به این سؤال پاسخ داد که موتور محرکه علوم انسانی سؤالهایی است که اندیشمندان مطرح میکنند نه پاسخها و حرفهای ایجابیای که میگویند. کرمی در برابر سخنان داوری سؤالی را مطرح کرد: آیا اهمیت سؤالات اندیشمندان فرازمانی و فرامکانی و مطلق است؟ یا اگر ما امروز برای کانت و دکارت ارزش قائلیم، به این اعتبار است که در زمان خودشان و برای زمان خودشان به مسأله خوبی اشاره کردهاند؟
کرمی افزود: سؤالاتی که در علم مطرح میشوند، سؤالات متأخر از زمینه و زمانه خودشان هستند؛ یعنی سؤالی که یک متفکر بزرگ مطرح میکند در زمینه و زمانه خودش با توجه به مسألهای که شکل گرفته است، مطرح شده که این متفکر آن مسأله را صورتبندی کرده است. پس جامعه بر دانشمند تقدم زمانی و رتبی دارد. دانشمند کسی است که شهود ضمنی از مسأله را صورتبندی میکند و بهعنوان یک پرابلم و مسأله طرح میکند و تلاش میکند که پاسخی دهد که البته ممکن است در پاسخ موفق باشد یا نباشد.
وی برای اینکه نسبت مسائل و زمینه تاریخی را نشان دهد مثالی زد: تا دوره روشنگری دوره الهیاتباوری است و نحوه معیشت انسانها با نحوه سؤالات آنها سازگار است. فرهنگ مسلط قرون وسطی و حتی یونان و رم باستان اصالتالاجتماعی و ارگانیسیسم است. انسان موجودی است در جهان و در نسبت با اجزای جهان و غایت انسان در نسبت با غایت سایر موجودات تعریف میشود. جامعه یک اندام است و انسانها در جهت هدف از پیش تعیینشده حرکت میکنند و به همین دلیل تحرک اجتماعی کنترل میشود. این زیستجهان نشان میدهد مهمترین مسأله این جامعه چیست. «ایان باربور» در کتاب علم و دین میگوید علم به این دلیل از جایی به بعد جهش پیدا کرد که انسان غایتاندیشی را کنار گذاشت.
در روشنگری اصالتالاجتماع به اصالتالفرد تبدیل میشود.
کرمی معنای اصالتالفرد را اینگونه توضیح داد: اصالتالفرد را باید در دل روشنگری بفهمیم. اصالتالفرد یعنی حاکمیت عقل و طرد غریزه و هوا و هوس. آن عقلانیت روشنگری که از کانت شروع شد و پیش از کانت، هابز و لاک جرقههایی زده بودند، مسأله اصلیاش این بود که ما چگونه میتوانیم مرجعیت الهیات را کنار بگذاریم و عقل را مرجع کنیم؟ چون الهیات به ما غایات میدهد. ما از این به بعد علت مادی و فاعلی برایمان مهم است. اینجا بحث قرینهگرایی مطرح میشود؛ یعنی فقط چیزی را میتوانیم بپذیریم که برای آن ادله کافی ارائه شود. در این نحوه معیشت فلسفه حقوق در ذیل فلسفه سیاسی علم برتر میشود. ما با فردی سروکار داریم که قرار است بر اساس نور عقل و توجه به مسائل اخلاقی مسیر خودش را مشخص کند؛ یعنی استدلال بر اساس عقل خودبنیاد. عقل خودبنیاد تاریخ و مرجعیت ندارد. در ناحیه سوژه و ابژه اتمیست است؛ یعنی هر فردی میتواند سوژه معرفت و فاعلشناسا باشد و هر ابژهای بهتنهایی و بریده از سایر ابژهها میتواند متعلق معرفت باشد.
وی ثمره این نوع زیست را کنش عقلانی و ابزاری دانست و گفت: شما به کنشی اعتبار میدهید که با یک هدف قابل سنجش انجام شود. احساسات و زیباییشناسی و هنر و شعر یا سرکوب میشوند یا طرد میشوند. در این نوع نگاه دو مسأله مهم است؛ یکی اینکه نسبت من با دیگر انسانها چیست و دیگر اینکه نسبت من با دولت چیست.
کرمی دوره اکنون را دورهای دانست که کنش ارتباطی بر کنش عقلانی ابزاری ترجیح دارد و ادامه داد: فراغت بر کار اهمیت پیدا کرده است. لذا مثلاً در کشورهای اروپای شمالی وقتی همدیگر را میبینند به جای اینکه مثل ما بپرسند شغلت چیست، میپرسند تعطیلات چه کار میکنی. کنش ارتباطی برکنش عقلانی ترجیح دارد. در چنین جهانی امر اجتماعی بر زیستجهان ما مسلط شده است. اگر در عصر کانت امر سیاسی و حقوقی بر زیستجهان غلبه داشت، امروز امر اجتماعی غلبه دارد. اگر در دوره غلبه امر سیاسی دانشمند دنبال مسائل فقهی و وجودشناختی باشد، دیده نمیشود. حالا که امر اجتماعی غلبه پیدا کرده دانشمندی اعتبار دارد که به امر اجتماعی بیندیشد و آن را صورتبندی کند. تمام فیلسوفهای انتهای قرن بیستم، فیلسوف-جامعهشناسند. فیلسوفان محض و فیلسوفان دیگر حوزهها فقط در دانشکده خودشان مورد اشاره هستند اما هابرماس فیلسوف تمام دانشکدههاست چون دغدغه اجتماعی دارد. فوکو و مکینتای همچنین هستند.
وی درباره امر اجتماعی گفت: امر اجتماعی به تعبیری «یُدرَک و لا یوصَف» است. همه ما درکی از آن داریم اما در تعریف مشکل داریم. امر اجتماعی چیزی است که در فضای بینالاذهانی معنا میشود و معنا میکند. عمل میکند و تأثیر میپذیرد؛ یعنی به محض اینکه دو آدم در کنار هم مینشینند، اینجا امر اجتماعی و بینالاذهانی شکل میگیرد. این دو نفر امر اجتماعیشان بر سایر امور آن در این زمانه مسلط است. امروز امر اجتماعی جا را برای امر سیاسی، حقوقی، فقهی، فلسفی، روانشناختی و... تنگ کرده است. اگر این جامعه را بهعنوان کل در نظر بگیریم خود این جامعه یک امر اجتماعی و بینالاذهانی است. امر اجتماعی سیال و متکثر و تاریخی است. آدمها ممکن است به بینالاذهانیتهای متکثری تعلق داشته باشند و در هر کدام مطابق با آن عمل کنند. ارزشهای مسلط البته بر زندگی انسان امروز حاکم است. هر چه در این فضای بینالاذهانی مدرن وجود دارد، هست و هر آنچه در اینجا نیست، وجود ندارد. هر آنچه در فضای بینالاذهانی مشروع باشد، مشروع است. مشروعیت فلسفی و فقهی تابع امر بینالاذهانی است.
کرمی با این مقدمات دوباره به بحث «مسأله پژوهش» بازگشت و گفت: فهم مسأله در پژوهش به این موضوع برمیگردد که آیا شما توانستهاید مسأله را در بینالاذهانیت بفهمید و صورتبندی کنید یا نه.
وی در ادامه مسأله را بهعنوان نمونه طرح کرد: شاخصهایی را برای رفاه در ایران که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول منتشر کرده بود مطالعه میکردم. بر اساس این شاخصها روند افزایش رفاه و کاهش فقر در ایران مثبت است. این تحلیل به امر اقتصادی تعلق دارد اما شما وقتی به بینالاذهانی جامعه ایرانی مراجعه میکنید یک نارضایتی و بیاعتمادی عجیب و غریب نسبت به عرصه اقتصاد میبینید. شما باید امر بینالاذهانی را اصلاح کنید. مثلاً درباره اینکه حکومت میتواند در حجاب مداخله کند و آن را الزامی کند، مسأله اصلی جامعه این نیست. ممکن است در فلسفه سیاسی و فقه این بحث مسأله باشد اما در بینالاذهانیت این مسأله نیست. ما امروز با انسان و سوژهای سروکار داریم که ارتباطات برای او مهمتر از دغدغههای معیشتی است. بعضی از کسانی که حتی موافق فیلتر کردن تلگرام بودند میگفتند الان کلافهایم و نمیدانیم چه کنیم! این جامعه اگر مسائلش درست فهم شود درواقع ما به مسأله زمان خودمان پاسخ دادیم.
کرمی تأکید کرد: غلبه امر اجتماعی به این معنا نیست که دیگر نمیتوان از دین و اخلاق و حجیت صحبت کرد. اگر اینها تبدیل به امر اجتماعی شد وجود دارد وگرنه نیست. نه به لحاظ آنتولوژیک بلکه به لحاظ اجتماعی.
انتهای پیام/
منبع: صبح نو