سنخ قدرت درونی است که به معنای واقعی اقتدارزا است، زیرا در این سطح قدرت آفریده شده و منشأ ایجاد آن خود فرد است نه شرایط، امکانات و تجهیزات بیرونی. در این حالت ما خود آفریننده و موجد قدرتیم آن هم به پشتوانه آن مؤلفه های معنوی و ایمانی و تهذیبی.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، سید محمد حسین کاظمینی دانش آموخته حوزه علمیه و دکترای حقوق عمومی دانشگاه تهران یادداشتی را با موضوع مولفه های قدرت آفرین در حکومت اسلامی به نگارش درآورده که در ادامه مشروح آن از نظر می گذرد.
مقدمه
به این نکته مقدِّمی و البته کلیدی باید توجه نمود که متناسب با دستگاه فکری، فلسفی و معرفتی حاکم بر جامعه(اعم از حاکمان و افراد)، مؤلفه های قدرت زا و استحکام بخش آن جامعه متفاوت یا از درجه اعتبار مختلفی برخوردار خواهند شد و در نتیجه تحلیل ها و پیش بینی ها نیز تغییر خواهد کرد. از این رو در دستگاه معرفتی اسلام یا به تعبیری در پارادایم انقلاب اسلامی مؤلفه هایی سازنده این اقتدار می باشند که الزاما در دستگاه فکری و معرفتی رقیب و معارض آن مؤلفه ها مورد توجه نیستند یا بالعکس مبتنی بر دستگاه معرفتی غیر توحیدی و سکولار مؤلفه هایی دارای اولویت و محوریت اند که الزاما مبتنی بر بنیان های معرفتی توحیدی دارای اولویت و تأکید نخواهند بود.
عوامل سازنده و استحکام بخش قدرت در نظام اسلامی را در سه عامل محوری می توان دسته بندی نمود. عامل معنوی و ایمانی، عامل علمی و معرفتی و عامل ظاهری و مادی.
عامل معنوی و ایمانی
با بررسی اجمالی آیات قرآن کریم به نمونه هایی در سیره و زندگی انبیاء و پیامبران می توان اشاره نمود که نشانگر همین مسأله است. یعنی صبر، استقامت در مسیر الهی، اعتقاد راسخ به وعده ها و سنن الهی و … از جمله مهمترین عوامل اقتدار زا است که کاملا برخاسته و مبتنی بر همان مبانی معرفتی توحیدی است. نگاهی گذرا بر تاریخ زندگی و سرنوشت گذشتگان نشان می دهد اقتدار منحصر در نیروی انسانی بسیار، مال و ثروت زیاد، تجهیزات نظامی و بناها و شهرهای پیشرفته نیست. بلکه عواملی دیگر از جنسی متفاوت نیز می توانند اقتدار آفرین بوده نسبت به آنها هم منشأ اثر بیشتری باشند. به عنوان نمونه خداوند متعال در سوره غافر آیه ۲۱ اینگونه می فرماید: «أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن وَاقٍ ، و آیا آنها در زمین سیر نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چگونه بوده؟ آنها از اینان از نظر نیرو (ى انسانى و مالى) و آثار وجودى در روى زمین (مانند قلعهها، شهرها و بناها) بیشتر و قوىتر بودند، پس خدا آنها را به کیفر گناهانشان مؤاخذه کرد و براى آنها نگهدارندهاى از (عذاب) خدا نبود.» در مقابل تقوی و ایمان الهی عاملی برای پیشرفت و نزول برکات(مادی و معنوی) است.»
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ، ۱ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مىگشودیم، ولى تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم.» بنابراین ایجاد و دست یابی به اقتدار و قدرت، الزاما محدود به امکانات و تجهیزات مادی و ظاهری نمی گردد. و این امر برخاسته از تحلیل مسأله مبتنی بر بنیانهای معرفتی اسلام است. در جریان به فرمانروایی رسیدن طالوت نیز همین امر مورد توجه است. در رویکرد توحیدی طالوت توانایی و صلاحیت قدرت یافتن را داشت اما در مقابل در نگاه غیرتوحیدی و مادی گرا طالوت شایسته حکومت و فرمانروایی نبود. زیرا از لوازم و مؤلفه های قدرت آفرین مورد نظر آنها برخوردار نبود: «وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ۲، و پیامبرشان به آنان گفت: همانا خداوند طالوت را براى شما به عنوان فرمانروا برانگیخت. گفتند: چگونه او را بر ما فرمانروایى است در حالى که ما به فرمانروایى از او سزاوارتریم، و به او وسعت مالى داده نشده؟(پیامبرشان) گفت: بىتردید خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و نیروى بدنى فزونى بخشیده، و خدا ملک و شاهى خود را به هر کس بخواهد مىدهد، و خدا (از نظر وجود و توان و رحمت) داراى وسعت است و داناست.»
با دقت در این آیات تفاوت در ملاک های قدرت زا و استحکام بخش در دو رویکرد توحیدی و غیر توحیدی کاملا روشن می گردد. از جمله مؤلفه های کلیدی در دستگاه معرفتی غیر توحیدی و مادی برخورداری از ثروت، تجهیزات نظامی و… است. طالوت دارای این ملاک ها نیست، پس صلاحیت فرمانروایی ندارد زیرا تواناییِ قدرت آفرینی نخواهد داشت. این استدلال نشانگر حاکمیت پارادایم غیر توحیدی در آن جامعه است. این در حالی است که از منظر اسلامی الزاما این امور قدرت آفرین نخواهد بود. در دستگاه فکری و معرفتی اسلام مؤلفه ها و ملاک هایی مانند ایمان و تقوی، صبر و استقامت و… اضافه می گردد که معادلات و نتیجه را کاملا متفاوت می کند.
اگر شرایط مبعوث شدن انبیاء و تقابل آنها با پادشاهان و فراعنه زمان را با دقت مورد توجه قرار دهیم در تحلیل عوامل قدرت زای دو جبهه(انبیاء و پادشاهان و فراعنه) مبتنی بر پارادایم غیر توحیدی هیچ امید و امکانی برای پیروزی و موفقیت برای انبیاء وجود ندارد. اما در دستگاه معرفتی توحیدی نه امکان، بلکه اطمینان به چنین پیروزی روشن است. سؤال و نکته ای که باید بدان توجه نمود آنست که چرا به دو پاسخ متفاوت می رسیم؟ این پاسخهای متفاوت و متعارض به همان پارادایم معرفتی بازمی گردد که ذیل آن، مسأله را تحلیل می کنیم، عوامل قدرت زا و موفقیت را احصاء می کنیم و نوع و چگونگی ترابط و وزن آنها را مشخص می نماییم. در رویکرد غیر توحیدی عاملی به نام معنویت و ایمان جایگاهی ندارد، صبر و استقامت در مسیر الهی اهمیتی ندارد، اعتقاد راسخ به وعده ها و سنن الهی معنادار نیست و اِشراف و حاکمیت اراده خداوند متعال بر تمامی اراده ها نیز نقشی ایفا نمیکند. اما هنگامی که این جنس مؤلفه ها در تحلیل اضافه گردند آنهم با ضریب تأثیر بالا نتیجه کاملا متفاوت خواهد شد. اقتدار و قدرت واقعی اینجا شکل می گیرد. ۳ در ادامه به برخی از این مؤلفه های معنوی و ایمانی به اختصار اشاره می نمایم.
صبر
صبر جزء همان مؤلفه هایی است که از منظر اسلام ایجاد اقتدار نموده و قدرت زاست( اعم از فردی و اجتماعی). آیات ۲۴۹ تا ۲۵۱ سوره بقره ۴ که جریان تقابل طالوت و جالوت را بیان کرده به همین موضوع اشاره می کند. می فرماید هنگامی که همراهان طالوت تجهیزات و امکانات جالوت را دیدند گفتند ما توانایی مقابله با این لشگر مجهز را نداریم. ( این همان تحلیل در دستگاه معرفتی غیر توحیدی است) اما در مقابل افراد اندکی از همراهان طالوت که رویکرد توحیدی و الهی داشتند بیان می دارند امکان دارد عده ای کم بر لشگریانی بسیار به اذن الهی پیروز گردند البته یک شرط دارد آن هم «صبر» است. نتیجه هم اینگونه می شود: «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ ..» 5 طالوت جالوت را شکست می دهد و به اذن خداوند به فرمانروایی می رسد. با ورود یک متغیر به نام صبر تحلیل و نتیجه متفاوت می گردد.
لذا دو تحلیل است که این تحلیل ها از دو پایگاه و مبنا برخاسته است. در یک منظر یک سری مؤلفه قدرت آفرین وجود دارد که به تناسب شدت و ضعف آنها قدرت نیز شدت و ضعف می یابد. در منظر دیگر یک مؤلفه هایی از جنسی دیگر اضافه می گردد و اولویت می یابند که نتیجه جمع و تفریق ها و محاسبات را متفاوت می کند.
شبیه به همین مسأله در زمان پیامبر اکرم ص اتفاق می افتد. که در آیات ۶۵ و ۶۶ سوره انفال بدان اشاره شده است: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ ﴿۶۵﴾ الْآنَ خَفَّفَ اللَّـهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۶۶﴾. خداوند به پیامبرش وعده پیروزی می دهد و می فرماید اگر بیست نفر صابر در میان شما باشند بر دویست نفر غلبه می یابید و اگر صد نفر صابر در راه حق باشید بر هزار نفر غلبه پیدا می کنید. در دستگاه معرفتی غیر توحیدی تعداد کم با تجهیزات کم نمی تواند بر لشگریانی بسیار با تجهیزات پیشرفته پیروز گردد اما در دستگاه معرفتی توحیدی با شرایطی این امر امکان پذیر است. و این مسأله سنت قطعی الهی است.
استقامت
مؤلفه مهم بعدی که ذیل عامل معنوی و ایمانی مورد توجه است «استقامت» است. باید به این نکته توجه نمود که «استقامت» با مؤلفه پیشین که «صبر» بود تفاوت هایی دارد که در اینجا فقط به یک تفاوت اشاره می شود. «صبر» به معنای بردباری و شکیبایی در برابر ناملایمات است اما «استقامت» به معنای پایداری و استواری در مسیر و راه حق است. لذا استقامت با حرکت در مسیر و سلوک در راه حق معنا می یابد. از این رو، شناخت مسیر حق، حرکت در مسیر آن و پایداری بر آن نیز قدرت زا و اقتدار درونی آفرین است. « وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا» (جن، ۱۶)، و بىتردید اگر بر راه (راست اعتقاد و عمل) استقامت ورزند حتما آنها را از آب فراوان (و برکات مادى و معنوى) سیراب سازیم.» و یا در آیه ای دیگر می فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (احقاف ۱۳)، به یقین کسانى که (از عمق قلب) گفتند: پروردگار ما تنها خداست، سپس استقامت داشتند، نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت.» استقامت و پایداری در مسیر حرکت الهی، از همان متغیرهایی است که معادلات را بر هم می زند.
ولایت پذیری
مولفۀ سوم ولایت پذیری است. در این باره فقط به آیات ۲۱ تا ۲۶ سوره مبارکه مائده ۶ اشاره می کنیم. در داستان حضرت موسی (ع) وقتی به آن وادی مقدس رسیدند. حضرت موسی (ع) به قومش فرمود وارد این سرزمین مقدس شوید. قوم حضرت موسی پاسخ می دهند ما وارد این سرزمین نمی شویم. چرا؟ چون حاکمان و مردمانی جبّار و مقتدر در این سرزمین زندگی می کنند و ما توان مقابله با آنها را نداریم. (دوباره توجه شما را به تحلیل مسأله در دو دستگاه فکری و معرفتی جلب می کنم.) در این هنگام دو مرد از قوم و همراهان حضرت موسی ع که همانند پیامبرشان و در همان افق و مبتنی بر همان دستگاه معرفتی مسأله را می فهمند و تحلیل می کنند می گویند اگر توکل بر خداوند داشته باشید و به یاری او امیدوار، می توانیم آنها را شکست داده وارد سرزمین مقدس شویم.
در نهایت قوم حضرت موسی ع از پیامبرشان و خیرخواهان قومشان تبعیت نکردند به عبارت دیگر ولایت پذیر نبودند. نتیجه چه شد؟ « قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ…»( مائده ۲۶) خداوند گفت: این سرزمین چهل سال بر آنها (به سزاى گناهانشان) حرام شد، (در این مدت) همواره در روى زمین (بیابان سینا) سرگردان خواهند ماند.» ولایت پذیری، قدرت آفرین است و نبود ولایت پذیری اثرات و تبعات منفی و مخرِّب بسیاری دارد. نکته مهم دیگر لزوم نزدیک سازی و هم افقی معرفتی و تحلیلی بین ولیّ جامعه، زمامداران و مردم است. دوگانگی در این افق که برخاسته از دوگانگی در دستگاه معرفتی حاکم است، دوگانگی در تشخیص و تحلیل مسائل را به دنبال دارد که نتیجه اش فاصله بین حاکمان و افراد جامعه است. البته خود حاکمان سطوحی دارند که در این بحث به طور خاص هماهنگی با ولیّ جامعه مدّ نظر است.
عامل علمی و معرفتی
از جمله مهمترین عوامل قدرت آفرین، تقویت و پیشرفت علمی در تمامی حوزه هاست. در برخی روایات هم بر این مسأله تأکید شده است: « العِلمُ سُلطانٌ ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ، علم و دانش مایهی اقتدار است. کسی که این قدرت را پیدا کند، دست برتر را دارد و آن کسی که نتواند قدرت علمی را به دست بیاورد، بر او تسلط پیدا میکنند.» نکته کلیدی و بسیار مهم در این زمینه دست یابی به هر علمی نیست بلکه برخورداری از علمی است که برخاسته و مبتنی بر مبانی معرفتی ما باشد.
این علم به معنای واقعی اولا درون زا است و ثانیا قدرت زا. در غیر اینصورت پیشرفت ها و تلاش های علمی ما عملا باعث قدرت آفرینی برای جبهه رقیب و معارض خواهد شد. به عنوان مثال، علم انسانی _که از منظری نرم افزار مدیریت جامعه است_ اگر مبتنی بر مبانی معرفتی و بنیانهای نظری اسلام از یک سو و ناظر به نیازها و مسائل بومی از سوی دیگر تولید و توسعه نیابد، با ترویج، توسعه و تلاش علمی در علوم انسانیِ موجود و حاکم بر جامعه علمی و نخبگانی کشور در طول زمان نه برای جامعه خود، بلکه برای جامعه صاحب و مولِّد این دانش ایجاد اقتدار نموده ایم! این نکته مهمی است که نباید از آن غفلت کرد.
بنابراین تولید و توسعه علم آنگاه اقتدار آفرین و قدرت زاست که از دستگاه معرفتی و ناظر به نیازهای بومی جامعه اسلامی ما بجوشد و خود صاحب، مولِّد و موجد دانش و اقتدار باشیم. اگر این دانش ایجاد نشود، اقتدار درونی نیز ایجاد نخواهد شد.
عامل ظاهری و مادی
این عامل دقیقا همان عاملی است که در ادبیات و دستگاه فکری غیر توحیدی و مادی گرایانه بر آن تأکید جدی شده دارای اولویت است و عملا ملازمه با اقتدار دارد. مؤلفه های قدرت آفرین در این عامل همان جنبه های فیزیکی و مادی مانند: ثروت و توان اقتصادی، امکانات و تجهیزات نظامی و… . از این رو دراین رویکرد کشوری که به عنوان مثال دارای تجهیزات پیشرفته نظامی باشد این ملازمه با اقتدار درونی آن کشور دارد. در مباحث قبلی اشاره شد که نگاه اسلام و توحید محور به این مسأله به گونه دیگری است زیرا در کنار عامل ظاهری و مادی، مؤلفه ها و عوامل دیگری با اولویت و وزن بیشتر اضافه می شوند که تحلیل و نتیجه را متفاوت می سازند.
نکته دیگر در این عامل ارتباط نزدیک توان ظاهری با جنبه های روانی یا روان شناختی است. بدلیل ظاهری بودن، ملموس بودن یا حسّی بودن این عامل تأثیر بیشتر و ارتباط بهتری با جنبه های روانی برقرار می سازد. به همین دلیل است که ممکن است به اشتباه تصور گردد کشوری که دارای این عامل است الزاما کشوری قدرتمند و مقتدر است. که گفته شد ادبیات توحیدی این ملازمه را نفی می کند. البته باید توجه نمود دست یابی به اقتدار ظاهری و انتقال این اقتدار به واسطه اطلاع رسانی یا… به مردم جامعه(جنبه روانی) حایز اهمیت خواهد بود. در سوره انفال آیه ۶۰ اینگونه آمده است:
«وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّـهُ یَعْلَمُهُمْ … و در برابر آنها آنچه توانستید از نیرو (ى انسانى، سلاحهاى روز و هزینه نبرد) و اسبان بسته و آماده شده (وسایط نقلیه مناسب) آماده سازید که بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خود و دشمنان دیگرى را غیر آنها که شما آنها را نمىشناسید، خداوند آنها را مىشناسد، بترسانید...»
نکته مهمی که در این آیه شریفه به آن اشاره شده بالابردن توان و قدرت ظاهری و نظامی است تا آنجا که در دل و روان دشمن ایجاد ترس نماید. ۷ لذا جنبه روانی که بیان شد خود در دو سطح مثبت درونی یعنی ایجاد مباهات و اطمینان برای مردم جامعه و منفی بیرونی یعنی ایجاد رعب و وحشت در دشمنان باید مورد تحلیل قرار گیرد.
در پایان این نوشته _که جای تفصیل و تشریح بیشتر دارد اما در مجال و مقالی دیگر_، باید توجه داشت این اقتدار آفرینی باید از فرد فرد جامعه آغاز گردد. با توجه به عواملی که بدانها اشاره شد به ویژه عامل معنوی و ایمانی، دست یابی به مؤلفه های آن مانند ایمان و تقوی، صبر و استقامت، ولایت پذیری و… وظیفه تک تک افراد جامعه بویژه و بویژه متولیان و حاکمان است. درونی ترین لایه اقتدار را در همین لایه و سطح باید جستجو کرد. چه بسا بتوان از این سطح به اقتدار باطنی هم یاد نمود. دقیقا همین سنخ قدرت درونی است که به معنای واقعی اقتدار زا است. زیرا در این سطح قدرت آفریده شده و منشأ ایجاد آن خود فرد است نه شرایط، امکانات و تجهیزات بیرونی. در این حالت ما خود آفریننده و موجد قدرتیم آن هم به پشتوانه آن مؤلفه های معنوی و ایمانی و تهذیبی. اگر چه این نافی و به معنای چشم پوشی از عوامل و امکانات مادی نخواهد بود.
انتهای پیام/
منبع: وسائل