اصل مساوات اصل تربیتی است نه عدالت، اگر عدالت اصل نبود به این معنا نیست که بین متربیان و یا بین فرزندان رعایت عدالت جایز نیست بلکه به این معناست که واجب نیست، اگر به عدالت رفتار کردید باید عوارض وضعی آن را نیز بپذیرید.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، سیدعلی حسینی زاده، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در نوشته ای به بررسی اصل تربیت اسلامی می پردازد و این پرسش را مطرح می کند که اصل تربیت اسلامی عدالت است یا مساوات؟ که در متن پیش رو به آن پاسخ داده شده است.
یکی از اصول تربیت اسلامی اصل عدالت یا مساوات است. به این معنا که مربی یا والدین باید بین متربیان و یا فرزندان به عدالت یا مساوات رفتار کنند تا بتوانند بهتر و سریعتر به اهداف تربیتی خود دست یابند. عدالت به دو معنا به کار رفته است؛ قسط و حق به حق دار دادن و مساوات. پرسش این است که اگر عدالت از اصول تربیتی است، عدالت به معنای قسط مراد است یا عدالت به معنای مساوات.
مفهوم عدل
«عدل» در لغت دو معنای متقابل دارد: یکی به معنای استوا و دیگری به معنای اعوجاج و عدول از حالت استوا و مستقیم. در معنای اول شیء مساوی با شیء دیگر را «عِدل» آن می نامند.
مفهوم قسط
قسط در لغت دارای دو معناست: «قِسط» به معنای عدل است، اما «قَسط» به معنای جور و عدول از حق است. می توان گفت تفاوت عدل با قسط یکی در این است که قسط عدل ظاهر است ولی عدل اعم است از ظاهر و پنهان؛ از این رو ترازو و میزان را قسط می گویند.
عدالت در قرآن و روایات
با مراجعه به آیات قرآن در می یابیم که برپا کردن عدالت از اهداف تربیتی پیامبران بوده است. چنانکه قرآن کریم یکی از اهداف پیامبران را اقامه قسط و عدل می داند «لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...» درباره معنای قسط و عدل و رابطه آن دو باید گفت که عدل در قرآن به معنای قسمت کردن به مسَاوات است.
خداوند در آیه دیگر می گوید «إِنَّ اللّهَ یأمُرُ بِالْعَدْلِ وَالِإحْسَانِ» نکته مهم آیه این است که خداوند اول امر به عدل کرده است و سپس به احسان. عدل در اینجا به معنای مساوات در جزاست که اگر کسی به ما نیکی کرده است به همان اندازه به او نیکی کنیم و اگر بدی کرده است نیز به همان اندازه او را قصاص کنیم، نه بیشتر و نه کمتر. در مرتبه بعد امر به احسان می کند، یعنی نیکی بیش از آنچه دیگری به ما نیکی کرده است و یا بدی کمتر از آنچه دیگری به ما بدی کرده است.
می توان گفت عدالت به معنای مساوات یا میانه روی، مقدم بر احسان است. اما این که در کجا باید میانه روی کرد و کجا باید بر اساس قسط عمل کرد روشن نیست. شاید بتوان گفت که در قرآن عموم مردم به عدل مأمور شده اند، ولی انبیا و حاکمان مأمور به قسط هستند زیرا در قرآن تنها در یک مورد مردم امر به قسط شده اند.
از سوی دیگر رعایت قسط کاری بسیار سخت است به طوری که هم تشخیص حق هر کس مشکل است و هم رعایت آن. بنابراین ما مأمور به میانه روی و اعتدال هستیم، ولی اگر بتوانیم بهتر است با دیگران به قسط رفتار کنیم. از این رو قرآن سفارش می کند «اعْدِلُواْ هُوَ أقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.» از امام کاظم(ع) نیز نقل شد «خیر الامور اوساطها؛ بهترین هر چیز میانه و حد وسط آن است.»
درباره فرزندان هم روایاتی مبنی بر رعایت مساوات بین فرزندان وارد شده و هم روایاتی مبنی بر رعایت عدالت بین فرزندان.
در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده «ساووا بین أولادکم فى العطیة فلو کنت مفضّلا أحدا لفضّلت النّساء؛ در کار بخشش میان فرزندان خویش مساوات را رعایت کنید، من اگر کسی را برتری می دادم زنان را برتری می دادم.» در ورایت دیگر آمده «اعْدِلُوا بَینَ أوْلَادِکُمْ فِى السِّرِّ کَمَا تُحِبُّونَ أنْ یعْدِلُوا بَینَكُمْ فِى الْبِرِّ وَ اللُّطْف؛ در خفا بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید، چنان که دوست می دارید آن ها نیز در لطف و نیکی به شما به عدالت رفتار کنند.»
در جمع بین این دو دسته روایات به نظر می رسد مراد از عدالت نیز همان مساوات باشد نه قسط چرا که در روایتی دیگر وارد شده است که پیامبر(ص) با اصحاب خود صحبت میکرد که کودکی آمد و نزد پدر خود رفت. پدر دستی بر سر او کشید و او را بر زانوی راست خود نشاند. اندکی بعد پسر دیگری از او وارد شد و نزد پدر رفت. پدر دستی بر سر او کشید و او را در کنار خود بر روی زمین نشاند. پیامبر(ص) فرمود: زانوی دیگرت چه شد؟ پدر او را بر زانوی دیگر خود نشاند. سپس پیامبر(ص) فرمود: اکنون عدالت را رعایت کردید. بنابراین با توجه به این که در ظاهر این صحابی پیامبر(ص) مساوات را رعایت کرد و پیامبر(ص) از آن تعبیر به عدالت کرد، معلوم می شود که مراد پیامبر(ص) از عدالت همان مساوات است.
موضوع دیگر این است که در روایات دیگری وارد شده راوی از امام(ع) می پرسد که آیا می توان بین فرزندان تفاوت قائل شد، امام(ع) می فرماید «اشکالی ندارد.» رفاعه نقل می کند «از امام کاظم(ع) راجع به مردی پرسیدم که دارای فرزندانی از دو مادر است. آیا می تواند یکی از فرزندان بر دیگری برتری دهد؟ امام فرمود: بله، مانعی ندارد. پدرم نیز مرا بر عبدالله برتری می داد.» بنابراین با توجه به این دو روایت می توان گفت که گرچه پیامبر اکرم(ص) بر تساوی بین فرزندان تأکید داشت، در روایات تفاوت گذاشتن بین فرزندان- تفاوتی که ظلم نباشد- جایز خواهد بود.
ولی پرسش این است که اگر تفاوت جایز است، پس چرا پیامبر(ص) آن قدر بر مساوات تأکید داشت، به طوری که حتی تفاوت کمی هم بین فرزندان را بر نمی تافت و به کسانی که تفاوت میگذاشتند معترض می شدند؟ در پاسخ باید گفت: تفاوت گاه به عدل است و گاه به ظلم و جور. تفاوت به ظلم و جورکه به هیچ وجه جایز نیست، اما تفاوت به عدل به دلیل این که مؤمن همواره مأمور به عدالت است قطعا مانعی ندارد، ولی گاه عدالت ممکن است عوارضی برای مجری عدالت و یا کسانی که عدالت درباره آن ها اجرا می شود داشته باشد.
این عوارض گاه به قدری زیاد است که ممکن است با منفعت عدالت تعارض کنند و یا حتی از منفعت عدالت نیز بیشتر باشد. از جمله در رعایت عدالت بین کودکان به ویژه در سنین اولیه کودکی که کودکان قدرت درک بالایی ندارند و همواره ظاهر بین هستند، ممکن است تفاوت گذاشتن بین دو فرزند گرچه به عدالت باشد ولی به دلیل عدم درک عدالت کودکان آن را ظلم و جور تلقی کنند و در نتیجه دچار حسادت به همدیگر گردند و یا دچار کینه به همدیگر و یا حتی به والدین شوند. همچنین از سویی دیگر تشخیص حق متفاوت فرزندان برای والدین و نیز رعایت آن کار بسیار دشواری است که ممکن است والدینی که سواد تربیتی لازم را ندارند از پس آن بر نیایند و دچار اشتباه شوند. از این رو والدین بهتر است بین فرزندان به مساوات رفتار کنند تا دچار چنین عوارضی که به لحاظ تربیتی نیز بسیار مهم است، نشوند.
چنان که در روایتی از امام باقر(ع) نقل شد «گاه من به یکی از فرزندانم نیکی می کنم و او را بر زانوی خود می نشانم و به او محبت می کنم و حال آن که این محبت ها شایسته فرزند دیگر من است، ولی به او محبت می کنم تا او و دیگر برادران و خواهرانش را از آنچه بر سر حضرت یوسف و برادرانش آمد محافظت کنم.»
البته رعایت مساوات بین فرزندان ممکن است گاه موجب تضییع حق برخی از آنان شود، اما این از قبیل هزینه کردن برخی از سرمایه در جهت حفظ مابقی آن و یا کسب درآمد است. اگر چنین باشد شاید حتی بتوان گفت در این گونه موارد عدالت در رعایت مساوات است، زیرا یکی از معانی عدالت همان حق را به حقدار رساندن بود و حفظ حق نیز حق است و باید برای آن هزینه کرد. از سوی دیگر اسلام دینی سمحه و سهله است و همواره بر متدینان تکالیف ساده و راحتی می کند و به دنبال سخت گیری و تکلیف مالایطاق نیست.
بنابراین رعایت قسط در امر تربیت گرچه در طاقت انسان هم باشد تکلیف انسان نیست. البته اگر بتوان آن را رعایت کرد مطلوب است و اشکالی ندارد ولی با توجه به این که بسیار سخت است و تکلیف به آن دست کم برای بسیاری از افراد حرجی است خداوند آن را لازم ندانسته است. به عبارت دیگر می توان گفت گرچه اصل اولی نیز در تربیت با توجه به عمومات، عدالت به معنای قسط باشد خداوند برای راحتی تکلیف مؤمنان، والدین و مربیان را به آن تکلیف نکرده و به اصل ثانوی مساوات و یا عدالت مساواتی مکلف ساخته و عدالت به معنای قسط را به انبیا، اولیا و حاکمان تکلیف کرده است.
پرسشی که در اینجا ممکن است مطرح شود این است پس چگونه در تربیت می توان از تشویق استفاده کرد و کسانی را که کار نیک انجام می دهند و به وظایف و تکالیف خود عمل می کنند تشویق کرد و یا پاداش داد و به کسانی که این گونه نیستند پاداش نداد و آن ها را تشویق نکرد؟ چرا که هم قرآن و هم روایات به مسأله تشویق و استفاده از آن اشاره دارند و در عمل نیز از آن استفاده کرده اند.
در پاسخ باید گفت اولاً تشویق غیر از پاداش است. تشویق پیش از عمل است برای این که فرد را به سوی عمل برانگیزیم و این امر در هریک از افراد چه خوب باشند و چه بد معنا دارد و هر دو از این حیث مساوی هستند. اما پاداش پس از عمل است و در برابر عمل نیک و جزای عمل است. اگر کسی کار نیکی انجام داد باید پاداش و جزای عمل او را داد، چنان که اگر کسی کار بدی را انجام داد نیز باید او را مجازات و تنبیه کرد و این جای تردیدی نیست.
اما در بحث تربیت گرچه پاداش و جزا می تواند فرد را به تکرار عمل و یا عمل مشابه دیگری نیز برانگیزاند و در واقع نقش مشوق را داشته باشد بر آن عنوان دیگری هم صادق است که آن پاداش و جزای عمل است و در صورتی که معارضی نداشته باشد باید صورت گیرد. چنان که در بحث عدالت هم گفتیم که اگر ممکن و میسر باشد مطلوب است ولی واجب نیست. اما بحث ما در جایی است که رعایت عدالت آفاتی را به دنبال دارد، مثلاً در کودکان به ویژه خواهران و برادرانی که در سنین کودکی هستند و قدرت درک تفاوت را ندارند. در اینجاست که باید دست از عدالت و تفاوت برداشت تا دچار عوارضی چون کینه و حسادت که نقض غرض تربیت است، نشویم. چون در بیشتر موارد اطمینان از این که چنین عارضه ای نخواهد بود ممکن نیست و شارع به دلیل تسهیل امر عباد این تکلیف را از بندگان برداشته است و به جای اصل عدالت اصل مساوات را قرار داده است.
پس اصل مساوات اصل تربیتی است نه عدالت، اگر عدالت اصل نبود به این معنا نیست که بین متربیان و یا بین فرزندان رعایت عدالت جایز نیست بلکه به این معناست که واجب نیست، اگر به عدالت رفتار کردید باید عوارض وضعی آن را نیز بپذیرید. چنان که یعقوب پیامبر چنین کرد و عوارضش را نیز به جان خرید.
بنابراین پرهیز از رعایت عدالت و قسط بین فرزندان و روی آوردن به مساوات به دلیل آثار تربیتی است که در بردارد و با توجه به آن می توان گفت اصل در تربیت و به ویژه در ارتباط با فرزندان رعایت مساوات است، تفاوت گذاشتن مادامی که به ظلم منجر نشود با حفظ مصالح متربی جایز خواهد بود، ولی آثار و پیامدهای تربیتی منفی خواهد داشت که دامن گیر مربی و متربی خواهد شد.
انتهای پیام/