انقلاب اسلامی به عنوان نظام کلی دربردارنده خرده نظام هاي اجتماعی مؤثر بر معرفت، تأثیر بزرگی بر صــورت و شــکل علوم ســیاســی در ایران گذارد. با این حال تأثیر مهم تر انقلاب اسلامی بر علوم سیاسی را باید در چرخش آن به سمت علوم سیاسی معنویت گرا دانست که تولید علوم بومی را هدف قرار داده است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، عباسعلی رهبر دانشیار و مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) و امیررضا صفاریان خوزانی دانشجوی دکتری رشته علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) در مقاله ای «تأثیر انقلاب اسلامی بر علوم سیاسی در ایران» را مورد کنکاش قرار داده اند که در ادامه تقدیم حضور علاقه مندان می شود؛
انقلاب اسلامی به عنوان بزرگترین اتفاق در تاریخ معاصر ایران پیامدهاي فراوانی را براي خرده نظام هاي درون جامعه ایرانی به همراه داشـته و علوم سـیاسـی نیز به عنوان جزئی از نظام آموزشی متأثر از انقلاب اسلامی شده است.
از میان تأثیرات انقلاب اسـلامی بر شـکل و صورت و همچنین بر محتواي علوم سـیاسـی در ایران مهم ترین آن ها را باید در چرخش علوم سیاسی از آموزه هاي غربی سکولارمحور به علوم سیاسی معنامحور دانست.
این تأثیر را می توان در دو بُعد شکلی(سطحی) و محتوایی ارزیابی نمود. دانشجویان، استادان و دانشگاه در بعُد سطحی قرار می گیرد و محتوای علوم سیاسی در بعُد محتوای جای دارد.
دانشجو
پیش از انقلاب و با توجه به مدل توســعه نوســازي دوران پهلوي علوم انســانی و به تبع علوم سـیاسـی در انتخاب دانش آموزان براي ادامه تحصـیل اولویت بالایی نداشتند. شرایط سـال هاي آغازین انقلاب توجه بسـیاري از جوانان را به ادامه تحصیل در رشته علوم سیاسی معطوف داشت. در سال هاي بعد رشد سریع جمعیت جوان کشور و افزایش تعداد داوطلبان ورود به دانشـگاه ها نیز به این امر دامن زد. در نتیجه تعداد دانشجویان علوم سیاسی به سرعت افزایش یافت.
در حوزه فردي نسـل جوان به مطالعه متون سـیاسی علاقه نشان می داد و این باعث شـد رشـته علوم سـیاسـی به عنوان یکی از سـه انتخاب نخست متقاضیان تحصیل در دانشگاه در دهه اول پس از انقلاب فرهنگی تبدیل شود. این اقبال را می توان مرهون دو عامل دانسـت. یکی فضاي بین المللی و توجه روزافزون به علوم انسانی و دیگري در ویژگی هویتی ایرانیان در توجه به امور فرامادي. اســاســاً جامعه ایران یک جامعه مذهبی اسـت و با ابعاد معنوي انسـان بیشـتر سـروکار دارد و از طرفی انقلاب اسلامی که به یک معنا انقلابی بوده که اساس فرهنگی و اهداف فرهنگی مهمی داشته است.
گرچه دوران ســازندگی پس از جنگ و اقتضــائات مدل توســعه انتخاب شده در آن دوران علوم انسـانی را دوباره از رونق اولیه دور سـاخت و نگاه ها را متوجه رشته هاي فنی و درآمدزا سـاخت که تحصیلات را ابزاري براي کسب مدرك، پرستیژ اجتماعی و باز طراحی طبقه اجتماعی تبدیل نمود؛ ولی سال هاي اخیر دوباره نگاه به علوم انسانی و نقش راهبردي آن پررنگ شده و تقاضا براي ایفاي نقش علوم انسانی در توصیف، تحلیل و مقابله با پدیده هاي آســیب زاي اجتماعی در حال گســترش اســت.
استاد
رشـــد ســـریع جمعیـت جوان کشـــور و افزایش تعداد داوطلبان ورود به دانشـــگاه ها و بخصوص رشته علوم سیاسی، کلاس هاي قبل را پرجمعیت تر ساختند. به رغم این تعداد اســتادان علوم ســیاســی نه تنها همزمان افزایش نیافت بلکه در ابتدا روندي نزولی طی کرد. این امر ناشــی از عوامل متعددي بود. تعطیلی دانشــگاه ها به برخی اســتادان فرصــتی داد که دعوت دانشـــگـاه هاي غربی را بپذیرند.
علاوه بر این افراد، برخی اســـتادان غیرمتعهد نیز در جریان انقلاب فرهنگی از دانشـگاه اخراج شـدند. کار به جایی رسید که در آستانه بازگشایی دانشــگاه ها در کلیه دانشــگاههاي کشــور تنها هجده اســتاد علوم ســیاســی وجود داشــت. به رغم این که حذف اسـتادان ناهمسـو بر سـالم سـازي فضاي دانشگاه تأکید داشت برهم خوردن نسـبت تعداد اسـتادان به دانشـجویان آثار نامطلوبی بر جاي گذاشت. نخستین نمود این وضـعیت افزایش سـاعات تدریس استادان بود.
ایجاد دانشــگاه ها و مراکز علمی جدید براي پاســخگویی به مطالبه ورود به دانشــگاه از سوي جوانان نیز بر این مشکل افزود، زیرا تعداد استادان پیشین پاسخگوي حجم جدید دانشــجویان ورودي دانشــگاه ها نبود. براي جبران کاهش تعداد اســتادان «دانشــگاه تربیت مدرس» نیز تأسـیس گردید و جذب استادان جدید نیز راه چاره دیگري براي پاسخگویی به سـیل جدید دانشـجویان بود. این باعث شد تا از کیفیت استادان کاسته شود و حتی استادانی با دانش و مهارت کم و با مدرك فوق لیسـانس به صندلی استادي بنشینند.
دانشگاه
پیش از انقلاب رشـته علوم سـیاسی در چهار دانشگاه تدریس می شد؛ دانشکده حقوق و علوم سـیاسـی دانشـگاه تهران، دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه ملی، دانشکده علوم سـیاسـی و ارتباطات اجتماعی (مجتمع دانشـگاهی ادبیات و علوم انسـانی) و دانشگاه شیراز. پس از انقلاب فرهنگی و توجه به رشـته علوم سـیاسـی در میان اقشار مختلف جامعه تمایل به ایجاد مؤسـسات آموزشی در زمینه علم سیاست افزایش یافت.
از سال 62 دانشکده هاي علوم سیاسی در تهران و چند شهر بزرگ دایر شد. سپس روند ایجاد اینگونه مراکز در شــهرســتان ها نیز ادامه یافت. به این ترتیب علوم سیاسی از حالت یک رشته مستقر در پایتخت خارج شد و پراکندگی جغرافیایی پیدا کرد. البته این دانشکده هاي خارج مرکز معمولاً در سطح علمی دانشگاه هاي تهران قرار ندارند و باید ســـاختار آموزشـــی قويتري پیدا کنند.
محتواي درسی
علم سـیاست در ایران در پاسخ به شرایط بین المللی و تاریخی با سه موج عمده مواجه بود. موج اول موج فرانسـوي با تأکید بر دانش سـیاست با غلبه رویکرد حقوقیبود که از زمان تأسـیس مدرسـه علوم سیاسـی رواج یافت. موج دوم موج آمریکایی این حوزه معرفتی با تأکید بر علم سـیاست و با غلبه رویکرد رفتارگرایی از دهه 40 رایج شد. موج سوم را نیز باید موج ایرانی علوم سیاسی با تأکید بر دانش سیاست و غلبه رویکرد بومی دانست که از انقلاب اسلامی آغاز شده است.
تأثیر انقلاب اســلامی بر علوم ســیاســی تا آنجا بود که این برهه به یکی از ســه چرخش تاریخی این علم در ایران در قالب چرخش به سمت علوم سیاسی بومی برخاسته از بستر ایرانی- اسلامی بدل شد. در این زمان پس از پشـت سـر گذاردن دو دوره بی اعتنایی به دسـتاوردهاي مغرب زمین آشکار شد که هیچ یک از این دو مسیر نمی تواند ما را به سر منزل مقصود برساند.
راه وسط با وقوع انقلاب اسلامی ایران آغاز شـد. راه بازگشـت به خویشـتن، خودباوري، حفظ اصالت و هویت خود از یک سو و توجه توأمان به دستاوردهاي تمدن بشري و عقلانیت متراکم آنان فرآیندي بود که با انقلاب اسلامی شروع شد. این نگرش در انقلاب اســلامی به ثمر نشــســت و ازینرو انقلاب فرهنگی و تلاش هاي پس از آن در راستاي اسلامی سازي و بومی سازي علوم سیاسی را نیز باید در همین چارچوب تحلیل نمود.
کارگزاران انقلاب بر این اعتقاد بودند که ضـروري اسـت مبانی علوم انسانی با تکیه بر منابع اسلامی در معرض ارزیابی مجدد قرارگیرد و از عناصـر فرهنگی و ایدئولوژیک غرب پاك شود. به این منظور واحدهاي درسی به لحاظ کمی و کیفی دســت خوش تحول شــد و عناوین جدیدي در برنامه کلاس ها گنجانده شـد.
در فضاي تحلیل علوم سیاسی پس از انقلاب اسلامی «مسئله وارگی بومی سازي» به دلیل دغـدغه هویتی آن نیز می تواند در نظر گرفته شـــود. علوم انســـانی به دلیل ماهیت هویت بخشـی آن با مسـئله هویت ایرانی و اسـلامی مرتبط اسـت. برای نمونه اعتقـاد به باورهاي دینی همچون نفی هرگونه تســـلط غیرمســـلمان بر مســـلمان که از بارزترین نمودهایش تســلط بر افکار و اندیشــه هاي مســلمانان اســت از دیگر اندیشــه هاي تقویت کننده تولید علم بومی در جمهوري اسـلامی بود که نمود آن در شـعار «نه شـرقی، نه غربی، جمهوري اسلامی» به وضوح قابل مشاهده است.
همچنین انقلاب اسلامی با بازگشت به تراث اسلامی راه را براي تولید علوم بومی به روش قیاسی نیز فراهم ساخت. علوم سیاسی بومی تولید شده در این قرائت بر اساس مبادي فرانظري اسـلامی اسـت. همانسـان که سکولاریسم، اومانیسم، دنیا محوري ازجمله بنیادهاي ذهنی علوم سـیاسـی و انسـانی مغرب زمین اسـت. در این بومی سـازي پس از کسب اشراف لازم بر نظریه ها و علوم جدید مغرب زمین به میراث یا تراث اسـلامی اعم از قرآن و سنت و نیز سنت هاي غربال شده و صحیح توجه ی کانونی می شود. واضـح است که نقش انقلاب اسلامی و مذهب تشیع و تأثیرش بر علوم سیاسی در گونه دوم بومی سـازي عیان تر است. چراکه نظام ارزشی و فرهنگی نقش مهمی در تولید معرفت دارند به نحوي که مبادي دانش را باید در لابه لاي فرهنگ جســتجو نمود.
تعین اجتماعی علوم سیاسی در ایران پس از انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی تأثیر خود را بر علوم سیاسی در ایران برجاي گذارده است. در محور تأثیر نظام سـیاسی بر خلاف پیش از انقلاب، نظام سیاسی حاکم پس از انقلاب اسلامی عموماً در نقطه مقابل واردات دانش(آن گونه که در الگوي توســـعه پهلوي دنبال می شـد) تمایل بیشـتري به بومی سازي علوم داشته است. انقلاب فرهنگی، تصفیه دانشگاه ها، تهیه متون جدید و مواردي از این دست همگی در این راستا ارزیابی می شوند.
محتواي علوم سیاسی بیشترین تأثیر را از انقلاب اسلامی پذیرفت. چرخش علوم سیاســی به سمت تولید علوم ســیاسی بومی، ایجاد رشــته ها، مواد درســی و حتی محتواي مکتوب جدید براي علوم سـیاسـی و یا تغییر سرفصل ها، اهداف و منابع درسی را می توان از مهمترین نتایج انقلاب اسلامی دانســت. اهمیت یافتن دوباره علوم انسانی و علوم سیاسی برجسـته شـدن بومی سـازي علوم سیاسی در طیفی متنوع از انتقال دانش گرفته تا تولید آن و مهم تر از همه تغییر رویکرد محوریت آموزه هاي سـکولاریزاسـیون در علوم سـیاسی به علوم سیاسی معنا محور را می توان از اثرات انقلاب اسلامی بر علوم سیاسی دانست.
خلاصه آن که انقلاب اسلامی به عنوان نظام کلی دربردارنده خرده نظام هاي اجتماعی مؤثر بر معرفت، تأثیر بزرگی بر صــورت و شــکل علوم ســیاســی در ایران گذارد. با این حال تأثیر مهم تر انقلاب اسلامی بر علوم سیاسی را باید در چرخش آن به سمت علوم سیاسی معنویت گرا دانست که تولید علوم بومی را هدف قرار داده است.
انتهای پیام/