عضو مرکز تحقیقات زن و خانواده می گوید: بررسی متون تفسیری در طول تاریخ این دانش، حاکی از آن است که مفاهیم و واژگان مرتبط با خانواده در برخی متون دچار انباشت معنا شده و از معانی اصیل قرآنی خود فاصله گرفته است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، فریبا علاسوند، استادیار مرکز تحقیقات زن و خانواده در مقاله خود با عنوان «انباشت مفهومی ادبیات خانواده در خوانش مفسران؛ عوامل تحول و تفاوت واژگانی» می نویسد: بررسی متون تفسیری در طول تاریخ این دانش، حاکی از آن است که مفاهیم و واژگان مرتبط با خانواده در برخی متون دچار انباشت معنا شده و از معانی اصیل قرآنی خود فاصله گرفته است.
وی می افزاید: علاوه بر عوامل فرهنگی و اجتماعی که بر این جهتگیریهای نادرست تاثیر دارد عوامل دیگری نیز وجود دارند که بر ادبیات تفسیری حوزه زنان و خانواده تاثیر گذارده است.
علاسوند اولین عامل موثر را «وجود یا عدم وجود منشأ معصومانه در تبیین آیات درباره زنان و خانواده» دانسته و میافزاید: این عامل بیشتر در منابع تفسیری اهل سنت یافت میشود، زیرا با بیاعتنایی به کلام معصومین(ع)، فرهنگ عامه تاثیر بیشتری در فهم آنان از قرآن نهاده است. تعابیری همچون سلطه بر تأدیب، استبداد، استیلاء و مالکیت بر زن و جواز کتک زدن زنان به علت عدم اطاعت از خدا و شوهر نتیجه این رویکرد قلمداد شده است. در مقابل تفاسیر شیعی با استناد به روایات معصومین(ع) تعابیر لطیفتر و ملایمتری نسبت به منابع اهل سنت داشته و از اغراقهای آن متون دوری کرده است. هر چند در پارهای از متون تفسیری شیعی نیز مضامین مشابه اهل سنت در تفسیر آیات زن و خانواده دیده میشود، اما به نظر میرسد علت چنین رخدادی تکثر مصادر نقل حدیث از غیر معصوم در کتب اهل سنت است.
عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زنان و خانواده عامل دوم را «کلاننگری و توجه به اهداف و اصول حاکم بر ازدواج و خانواده در تفاسیر جدید» میداند.
وی قائل است ادبیات تفاسیر جدید سده اخیر بیشتر ناظر به نیازمندیها و شبهات موجود بوده و کلاننگری و توجه به اهداف قرآنی از ویژگیهای این تفاسیر است. بنابراین این تفاسیر از رویکرد غیرجانبدارانهتری نسبت به مردان برخوردار بوده است. تفاسیری همچون «المنار»، «تفسیر مراغی» و «فی ظلال القرآن» حاکی از تغییر جهت کلی در ادبیات تفسیری اهل سنت است که مفاهیمی همچون «معاشرت به معروف» و «اعتنا به حقوق زوجین» را مطرح کرده و به جایگاه زن توجه بیشتری نمودهاند.
عامل سوم از نظر علاسوند «کلانفکرها و روشهای علمی مفسر» است. به اعتقاد وی مذاق علمی نویسندگان یکی از عوامل موثر در تبیین و تفسیر آیات به شمار میرود. اهل حدیث، اخباریها، فلاسفه و متکلمان هر کدام دارای ادبیات تفسیری متفاوتی هستند. برای مثال به نظر میرسد عارفان که پیرو نظریه وحدت هستند از به کارگیری کلمات گزنده درباره زنان خودداری کردهاند مثل اشارات القرآن ابنعربی.
در تفاسیر روایی ذکر برخی روایات بدون تحلیل و بررسی آن ممکن است دچار برداشتهای نادرست از آیات قرآن شود همچون تفسیر صافی فیض کاشانی. المیزان علامه طباطبائی نیز جزو تفاسیر ممتازی است که بیش از هر تفسیر دیگری تحت تأثیر مشرب فلسفی نویسنده بوده است.
«اختلاف نگرش مفسران درباره روابط زناشویی» عامل چهارم است. از نظر علاسوند نگرش مفسران به مسأله روابط زناشویی نیز از این جهت که نقطه ثقل آن ها به سمت تاکید بر «تلذذ گسترده و رویکرد محض جنسی» باشد یا تاکید بر «اصلاح رویکرد جنسی به زنان ناظر به مسأله تکثیر نسل» از اهمیت وافری برخوردار است. بدین ترتیب که در آیاتی همچون آیه 223 سوره بقره برداشت دسته اول جواز مطلق تلذذ و بهرهجویی از زن بوده اما برداشت دسته دوم تولید نسل به عنوان حکمت مباشرت جنسی است.
آخرین عامل انباشت معنا «سیاقمحوری یا استنباط قواعد کلی از آیات الاحکام» بیان شده است. علاسوند با تقسیم رویکرد کلی مفسران بر حسب توجه به سیاق میگوید برخی از مفسران آیه را در سیاق خود تفسیرکرده و واژگان قرآنی را نیز در همین بستر معنا نمودهاند حال آنکه سایر مفسران کل آیه یا قسمتی از آن را جدا کرده و قواعد کلانی استنباط نمودهاند. این تفاوت رویکرد مفسران باعث میشود که تفاوتهایی در برداشت تفسیری ایجاد شود برای مثال درباره آیه 234 سوره بقره انحصار آیه به مسأله طلاق به تفسیر حداقلی درجه به حق طلاق و رجوع مرد کمک میکند در حالی که برخی گستره این آیه را افزایش داده و تمایزات تکوینی و تشریعی همچون مزیت عقلی مردان و سلطه مردان بر تأدیب زن در صورت نشوز را مطرح کردهاند.
انتهای پیام/