تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, زنان و خانواده, یادداشت ها
شماره : 5804
تاریخ : ۳۱ تیر, ۱۳۹۷ :: ۱۲:۲۶
نگاهی به علل فردی، تعاملی و اجتماعی خشونت خانگی/ خشونت مرد علیه همسر نتیجه‌اش تربیت فرزندان همسر آزار است

تحقيقات در مورد همسرآزاري نشان مي دهد مرداني که در كودكي در خانواده شاهد كتك خوردن مادران خود بودند بيشتر به خشـونت علیه همسران روي مي آورنـد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجت الاسلام محمدرضا سالاری فر، عضو هيأت علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در مقاله «تبيين علل و زمينه هاي خشونت خانگي» می نویسد: يافته ها نشان می دهد علل خشونت در سـه دسـته فـردي، تعامـل بـين فردي و اجتماعي محدود مي شود.

وی ادامه می دهد: «علل فردي» در جنبه هاي زيستي مانند هـورمن هـاي مردانـه و تـوان بـدني بـالاتر مـردان و روانشناختي مانند تندخويي، دمدمي مزاجي، بـدگماني، حالـت انفعـالي مـردان همسـرآزار، ناكامي، ضعف اخلاقي و اعتياد «علل تعامـل ميـان فـردي» در جنبـه هـايي ماننـد جنسـيت، اقتدارگرايي مردانه در خانواده، يادگيري اجتماعي و مشكلات ارتباطي مانند اسـناد منفـي، تعارض و بزهكاري و «علل اجتماعي» در جنبه هاي اقتصادي مانند بيكاري، مشاغل كـارگري و درآمد كم و فرهنگي مانند پذيرش اجتماعي خشونت، پيش داوري نسـبت بـه زنـان و... رخ می دهد و هر سه دسته عوامل سهم قابل توجهي در خشونت خانگي دارند.

این استاد حوزه و دانشگاه سپس به تبیین علل مختلف می پردازد و آن را این گونه شرح می دهد؛

علل فردی

1 – جنبه هاي زيستي: در بررسي علل خشونت اولين تبيين به مسائل زيستي انسـان و تفاوت زن و مرد از اين بعد مربوط مي شود. برخي فمينيست هاي راديكال ادعا كرده انـدكه نيروي بدني مردان سبب بروز خشونت نسبت به زنان مي شود. متون اسلامي نيز تعبيرهايي دارد كه بـه ضـعف بـدني زنـان اشـاره دارد. رسـول خدا(ص) می فرمایند «در مورد دو ضعيف يعني يتيم و زن از خـدا بترسـيد. بهتـرين شـما خوش رفتارترين تان با خانواده اش است.»

2 – عوامل روانشناختي: رويكرد روانشناختي منبع خشونت خـانگي را در شخصـيتياً اختلالات رواني جست وجو مي كند. براساس نتایج به دست آمده همسرآزاران اشخاصي به شدت بي تفـاوت و داراي اخـتلال شخصـيت هسـتند. این افراد گرفتار صفاتی مانند نـاپختگي، تزلـزل، نداشتن عزت نفس كافي، عدم توانـايي در حـل مسـأله، ضـعف مهـارت هـاي اجتمـاعي، سبك هاي مقابله اي ناكارآمد، تكانشي و وابسته هستند.

3 - ناكامي: ناكامي در شرايطي روي مي دهد كه موانع فرد را از نيل بـه هـدف بـاز مي دارد و او را در انجـام رفتاري ناتوان می کند. در پديده خشـونت خـانگي ناكامي هاي مرد را بايد با تأكيد بيشتري در ريشه هايي مثل عوامل اقتصادي، تـأمين نشدن نيازهاي عاطفي مرد در خانواده، شرايط اجتماعي و ابعاد شناختي مرد بررسي كرد.

4 - ضعف اخلاقي: عدم پايبندي مرد به اخلاق مهمترين عامل بـروز خشـونت خـانگي از ديدگاه اسلام اسـت. اگر مفهوم دنيـا دوسـتي را بـه شـاخص هـاي جزئي تري مانند تکبر، خود خواهي، تعصب، حرص، حسد، بخل و غيره تحليل كنيم مـي تـوان تبيين خشونت شوهران را در آن يافت. اولياي دين نیز از ازدواج با مردان بداخلاق با تأكيد زيـاد منـع كرده انـد و تقوي را به عنـوان معيـار يـك شـوهر مناسـب معرفـي كرده انـد. زيرا فرد با تقوي مهار عواطف و رفتارهاي خويش را در دست دارد و همـين باعـث پيشگيري خشونت نسبت به زن است.

5 – اعتیاد: این موضوع حتی نقش مؤثري در فروپاشي خانواده ها و طلاق در ايران داشت. چون تحمـل فـرد معتـاد بـراي اطرافيـان مشكل يا غير ممكن است، چـرا كـه فـرد معتـاد پـس از سـتيزه هـاي درونـي بـه خـودويرانگري روي آورده، خشونت دروني شخصيت را به سوي افراد ديگر جهـت مي دهد.

6 - متغير سن: تفاوت سـني زن و شـوهر از عوامـل فـردي مـؤثر در بـروز خشـونت خانگي است. پژوهش هاي متعدد نشانگر آن اسـت كه افـزايش سـن رابطـه منفـي بـا درجات خشونت زناشويي دارد.

نخست، سن پايين تر مرد و زن معمـولاً بـا عـدم رشـديافتگي و نـاپختگي همراه است و اين متغير زمينه خشونت را از طرف زن و مـرد بيشـتر فـراهم مي كنـد. حتی ازدواج در سنين پايين از زمينه هاي طلاق است.

دوم، مرد در سن جواني مهار رفتاري كمتري دارد. همچنين قـدرت سـازگاري زن و مرد در سنين پايين تر كمتر است.

سوم، هر چه فاصله سني بيشتر باشد، امكان توافـق و سـازگاري زن و شـوهر كمتر است زيرا درك متقابل دشوارتر است.

چهارم، در دوره اول ازدواج كه زن و شوهر هنوز شناخت كافي از هم ندارند سازگاري آن ها كمتر است و احتمال بروز خشونت بيشتر مي شود.

7 - هوش و تحصيلات: هر چند اين دو عامل از جنبه هايي متفاوت هستند ولي معمولاﹰ با هم همراه مي باشند. براساس گفته پژوهشگران هوش پايين افراد را درگير رفتارهاي ضد اجتماعي و مجرمانه مـي كنـد و ممكن است كه با تكانشي بودن مربوط باشد.

البته در بحث تحصيلات بايد هم به سطح تحصيلات زن و هم مرد توجه كرد. گـاه افزايش تحصيلات زن زمينه اي براي تأكيد بيشتر او بر حقوق خويش است كه گاه اين امر به خشونت بيشتر شوهر عليه او منجر مي شود. به نظر مي رسـد كـه در اين شـرايط دفاع نامناسب زن از حقوق خويش عاملي براي ناسازگاري مي شود.

خانواده هاي تحصيلكرده با آگاهي يافتن بر راه هاي كنار آمدن با تعارض ها در روابط نزديك خشونت در خانواده را كمتر كرده و از شيوه هاي معقول براي حل مسأله كمك مـي گيرنـد. بـه همين جهت آموزش زوجين مي تواند كمبود سطح تحصيلات را در آن ها جبران كند.

علل ارتباطي بين فردي در ايجاد خشونت

بخشي از علل و زمينه هاي بروز خشونت نسبت به زنان در خانواده بـه نحـوه روابـط و تعامل هاي دو جنس زن و مرد و روابط ويژه آنـان در خـانواده بـه عنـوان زن و شـوهر باز می گردد.

برخي از زمينه هاي تعاملي خشونت عليه زنان شامل موارد ذیل می شود؛

1 - جنسيت: فمينيست ها ريشه هاي خشونت نسبت بـه زنـان را در روحيـات جـنس مرد و نقش هاي مردانه جست وجو مي كنند که بر این اساس اولاً خشن بودن جنس مرد به عنوان الگوي مطلوبي در بسياري از جوامـع پذيرفتـه شده است. دوم، خشونت مردانه ابزاري بـراي كنتـرل رفتـار جـنس مؤنـث و ايجـاد تبعيت و وابستگي زنان است و سوم، ازدواج زن و مرد در خانواده نـوعي نـاهمجنسخـواهي اجبـاري براي كنترل احساسات جنسي و كار زنان در خانه است كه منبع اصلي سركوب زنـان و خشونت عليه آن هاست چون مردان احتمال مي دهند حق تملك آن ها بر زنانشـان و قدرتي كه در ازدواج دارند، به خطر مي افتد.

2 – يادگيري: براساس این نظریه رفتار خشن از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شـود و چرخه خشونت استمرار مي يابد. به همین دلیل بدرفتاري قبلي والدين و نيز ديدن رفتار خشونت آميز در كودكي مي تواند عامل پيش بيني كننده خـوبي براي خشـونت خـانوادگي محسـوب شود. تحقيقي در مورد همسرآزاري نشان مي دهد مرداني که در كودكي در خانواده شاهد كتك خوردن مادران خود بودند بيشتر بـه خشـونت روي مـي آورنـد.

3 - نوع ازدواج: اجبـاري بـودن ازدواج و تعـدد زوجـات از عوامـل مـؤثر در بـروز خشونت خانگي عليه زنان در ايران است. ازدواج اجباري سازگاري زن و شوهر را دشوار مي كند و ميزان رضايت زناشويي را كاهش مي دهد. همين امور زمينه هايي براي بروز خشونت محسوب مي شـود.

تعدد زوجات نيز ممكن است در مواردي به خشونت شوهر نسـبت بـه همسـر اول منجر شود. با ايـن وجـود وضـعيت فرهنگي يك منطقه و رعايت عدالت توسط مردان و متغيرهـاي اجتمـاعي، اقتصـادي و رواني ديگري در بروز پيامدهايي براي چند همسـري از جملـه خشـونت مـردان مـؤثر است. به همين جهت چند همسري با رعايت عدالت بين همسران و ساير شـرايط لازم آن مانند اصل ازدواج نمي تواند عامل يا زمينه اي براي خشـونت در نظـر گرفتـه شـود.

4 - دخالت اطرافيان: وضعيت فرهنگي اجتماعي برخي كشـورها از جملـه ايران بـه گونه اي است كه بين خانواده اصلي و خانواده هاي تابعه وابسـتگي ز يادي وجـود دارد. هر چند اين امر در حمايت از خانواده هاي تابعـه مـؤثر اسـت، ولـي گـاه دخالـت هـاي بي موقع آن ها باعث مشكلات خانوادگي مي شود. تحقيقات نشان مي دهد ۷۲ درصد زوجين متقاضي طـلاق در ايران علـت طـلاق را دخالـت نابجاي خويشاوندان اعلام كرده اند. در مورد خشونت خانگي عليه زنان نيز دخالـت خويشان نقش مؤثري دارد به گونه اي كه مشـاوران در ايـران در بيشـتر مـوارد پـس از ترسيم چرخه خشونت متوجه مي شوند خشـونت بعـد از بازگشـت شـوهر از خانـه خويشان صورت مي گيرد.

5 - مشكلات ارتباطي: براساس یافته ها مردان مرتكب خشـونت بـه طـور معنـاداري مبتلابـه مسـائل شخصي و ارتباطي بیشتری مانند بزهکـاري، تعـارض، مشـكلات ارتباطي، خصومت جنسي، اسنادهاي منفـي، حسـادت، آشـفتگي ارتبـاطي، كنترل خود و اجتماعي شدن خشونت و... دارند.

علل اجتماعي ـ اقتصادی

نگاه يك فرهنگ به خانواده، زن، خشونت، ساختار اجتماعي و قوانين حـاكم بـر يـك جامعه، وضعيت اقتصادي، عقايد و باورهاي عمـومي مـردم از امـوري اسـت كه در سطح كلان مي تواند به تبيين خشونت خانگي كمك كند.

1 – زمينه هاي اقتصادي: يكي از عوامل بسيار مؤثر بر خشونت خانگي مـردان امـور ي مانند نوع شـغل، بيكاري، وضـعيت اقتصـادي خـانواده و شـغل زن اسـت. بيكاري و مشكلات اقتصادي همراه آن عامل مهمي در بروز تنش هاي خانوادگي و خشونت هـاي ناشـي از آن اسـت.

2 - وضعيت اقتصادي زنان: گفته می شود يكي از عوامـل سـاختاري مـؤثر بـرآسيب پذيري زنان فرآيند به حاشـيه رانـده شـدن او در تقسـيم كار اجتمـاعي و عـدم دسترسي يكسان وي با مرد به منابع ثروت مي باشد و همين واقعيت يكي از مهـم تـرين عوامل ضعف و بي قدرتي زن است. تمكن و استقلال اقتصادي از مهم تـرين زمينـه هـاي ساير نقش ها، توانمندي ها و فعاليت هاي زنـان اسـت.

اين نگاه ريشه در رويكرد فمينيسم چپ ماركسيستي دارد كه بـر نـابرابري زنـان در مناسبات تو ليد تأكيد مي كند و ريشه خشونت را در توان اقتصادي مي داند كه در اختيار مردان است. به همین دلیل گفته می شود اشتغال مي تواند به عنوان يك عامـل مـؤثر در كاهش زمينه خشونت در جامعه در نظر گرفته شود، هر چند استثناه اي قابل توجهي نيز دارد. به همین دلیل به نظر مي رسد اشتغال زن و توانايي اقتصادي او بيشتر در پيشگيري از استمرار خشونت نسبت به وي مؤثر است.

3 - عوامل فرهنگي: نوع روابـط در خـانواده بـر اسـاس رفتارهـاي اجتمـاعي و ضـداجتماعي در يك فرهنگ شكل مـي گيـرد. يكي از تصـورهاي عـام فرهنگـي در مـورد خانواده خصوصي بودن فضاي آن است كه در بسياري از جوامـع وجود دارد. تقـدس خانواده و نگه داري اطلاعات مربوط به آن در چهار ديواري خانه اساس نظريه پنهانكاري را تشكيل مي دهد كه از علت هاي استمرار خشونت عليه زنان مي باشـد.

در مجموع بافت فرهنگي و اجتماعي در بسياري از جوامع پيش داوري ها، عقايـد و الگوهايي را ترويج مي كند كه سرسپردگي محض زن و در نهايت خشونت عليه زنان را توجيه مي كند. در همه جوامع براي تنبيه و ضرب و شتم زن توسط شوهر در اوضـاع و احوال خاصي مجوزهاي فرهنگي وجود دارد كه در ميراث فرهنگي مختلف گذشـته يافت مي شوند اما هيچ گـاه آمـوزه هـاي اسـلام ظلـم شـوهر را تجـويز نمي كند بلكه به مردان اعلام كرده همسر، امانت در دسـت شماسـت.

4 - عوامل سياسي: تحليل هاي ساختاري خشونت نسبت به زنان به بررسـي مناسـبات قدرت مي پردازد كه نتيجه اش شكل گيري پدرسـالاري سياسـي، دولـت هـاي مـردسـالار، رجال سياسي، نقش هاي درجه چندم اجتماعي و منزلتي بـراي زنـان و موقعيـت هـاي پـايين اجتماعي، مديريتي و اداري براي آنان بوده است. تجربـه و درگيـري هـاي اجتمـاعي زنـان وسرمايه هاي اجتماعي آنان بسيار پايين تر از مردان بوده است.

در مجموع نگاه سياسي به خشونت عليه زنان عمـدتاً بـه حاكميت مردانـه در بيشـتر نهادهاي اجتماعي باز مي گردد. در بررسي اين گونه تبيين ها مـي تـوان گفـت در هـر صورت حاكميت مردانه در جوامع باعث درك و همدلي كمتر با زنـان مـي شـود و در نتيجه تصورهاي قالبي و رفتارهاي نابهنجار نسبت بـه زنـان بـه سـادگي چشـم پوشـي مي شود.

6 - عوامل حقوقي: يكي از مهـم تـرين عوامـل خشـونت، پـذيرش قـانوني خشـونت خانگي و خصوصي دانستن نزاع هاي خانوادگي است. ابهام در تعريف حقوقي خشونت خانگي باعث پذيرش آن مي شود. بي ترديد حفظ حرمت و تماميت زنـدگي خـانوادگي بـراي حمايـت از افـراد در مقابـل دخالت هاي غير ضروري دولت امري مطلوب است ليكن اين مسأله در مورد خشونت هاي خانوادگي دو پيامد منفي مهم دارد؛ نخست، افراد بـراي كمـك گـرفتن از خارج خانواده به شدت تحت فشار قرار مي گيرند چرا كه اين امر اعتـراف بـه عـدم تـأمين آرامش مطلوب در خانواده و به نـوعي شكسـت در اهـداف آن اسـت. دوم، دخالـت ديگران در روابط اعضاي خانواده حتـي در صـورت وجـود اخـتلال آشـكار در آن امـري ناشايسته است. به اين ترتيب خشونت خانگي اصولاً ناديده گرفته شده يا كم اهميت جلـوه داده می شود.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.