به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه، کتاب «عاشوراشناسی (پژوهشی درباره هدف امام حسین(ع)» شامل سه فصل «هدفشناسی قیام»، «کوفه، انتخاب درست امام» و «دیدگاه گذشتگان» است. آن گونه که در نوشته پشت جلد هم آمده، «پاره اول کتاب در پی تبیین و سنجش این نظریات و تحریر محل نزاع است. در پاره دوم، نویسنده عهدهدار اثبات این موضوع شده است که رفتن امام حسین(ع) به طرف کوفه، اگرچه به قصد تشکیل حکومت، انتخابی درست بود. پاره سوم کتاب به دیدگاه اعلام شیعه درباره هدف امام حسین، که تأیید نظر مختار نویسنده است، اختصاص دارد.»
اما دقیقترین بررسی درباره متن را میتوان مقدمه کتاب یافت که مؤلف مینویسد: «کتاب حاضر عهدهدار هدفشناسی از قیام امام حسین(ع) است. با اینکه تاکنون هزاران کتاب، به عربی و فارسی، درباره آن حضرت نوشته شده، این موضوع کمتر در کانون توجه بوده و در حدود ۵ کتاب مستقل درباره هدف امام از قیام فراهم آمده است. از این کتابها، یکی محل اختلاف است و بقیه محل اعتنا نیست. و اما کتاب حاضر چه سرگذشتی خواهد داشت، خدا داناست.
خواهیم گفت که گذشتگان به دلایلی متعدد، از بحث درباره هدف امام حسین (ع) خودداری ورزیدند. البته معاصران ما تا حدودی در پی جبران این کاستی بودهاند و برخی عهدهدار تبیین اهداف آن حضرت شدهاند؛ اما آنچه انجام گرفته، در برابر آنچه باید انجام گیرد، اندکی است از بسیاری و چنان برگی از کتابی.» (ص ۱۴)
آن گونه که نویسنده در مقدمه آورده، دو گونه هدف درجه اول و درجه دوم در قیام امام حسین (ع) وجود داشته و هفت نظریه که به بررسی اهداف درجه دوم میپردارند: «لازم میآید مقصود خود را هدف یا اهداف امام حسین (ع) روشن کنیم. معمولاً هنگامیکه از اهداف آن حضرت سخن میرود، اموری چون احقاق حق، ابطال باطل، امر به معروف، نهی از منکر، برپایی عدالت، احیای سنت و اماته بدعت به یاد میآید؛ یعنی مسائلی که در سخنان امام حسین (ع) بدان تصریح شده است؛ اینها اهداف درجه اول آن حضرت است و در آنها هیچ اختلافی نیست. آنچه مورد اختلاف است و موضوع بحث این کتاب، اهداف درجه دوم امام یا برنامههای اوست. یعنی هدف آن حضرت در هجرت از مدینه به مکه، و از آنجا به کوفه چه بود؛ پرهیز از بیعت یا تشکیل حکومت یا استقبال از شهادت و یا اموری دیگر.
خواهیم گفت که هفت نظریه درباره هدف امام (هدف درجه دوم یا برنامهها) وجود دارد: ۱. امتناع از بیعت (دفاع)، ۲. حکومت شهادت، ۳. شهادت عرفانی، ۴. شهادت تکلیفی، ۵. شهادت فدیهای، ۶. شهادت سیاسی و ۷. تشکیل حکومت.
آنچه امروز بیشتر مورد توجه و محل اختلاف است، نظریه شهادت سیاسی و تشکیل حکومت است؛ یعنی بحث در این است که آیا امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام کرد یا اینکه فقط به صورت کلی میدانست که به شهادت میرسد و در پی تشکیل حکومت بود.
راست اینکه تحقیق درباره هدف امام حسین (ع)، سهل ممتنع است. بدان رو سهل است که همگان از خردی، درباره آن حضرت بسیار شنیده و سالها با اخبار مقتل زیستهاند. اما از آن رو مشکل است که شنیدن، کجا و خواندن، کجا و چه بسیار تعارضاتی که میان فرهنگ شفاهی و فرهنگ کتبی ماست. گاه منبع شماری مطالب نه این و آن کتاب، که فقطصدرالواعظین است و از سینه آن و این نقل شده و هیچ مستندی ندارد. اینجاست که بسیاری از شنیدهها حجاب شناخت است و باید آنها را کنار زد تا بتوان پشت پرده را دید.
از این گذشته، تحقیق درباره نهضت امام حسین (ع) به تاریخ تعلق دارد و چنانکه در جای خود ثابت شده است، تاریخ از حیث یقین، در اخسّ مراتب علوم قرار دارد. در این علم کمتر میتوان به ضرس قاطع و با قاطعیت سخن گفت و چارهای نیست جز توسل به واژههایی چون «ظاهراً» و «احتمالاً» و «گویا» و «چنین مینماید» و «بعید نیست».
و اما تحقیق درباره هدف آن حضرت، دو چندان مشکل است. زیرا این کار به مثابه تحلیل تاریخ بوده و هر تحلیلی مبتنی بر توصیف است و اگر خطایی در توصیف رخ دهد، لاجرم در تحلیل نیز خطا و خطاهایی به وجود میآید.با اطلاعات و شواهد نادرست هرگز نمیتوان تحلیلی درست ارائه داد. بگذریم از اینکه با اطلاعات درست نیز لزوماً نمیتوان به تحلیل درست دست یافت.
اگر هم هدفشناسی امام حسین (ع) در گذشته موضوعی پیچیده نبوده، اکنون به موضوعی پیچیده تبدیل شده است. گذشت قرنها از قیام آن حضرت و از دست رفتن برخی منابع، سکوت گذشتگان درباره هدف امام، تیره شدن این بحث با سخنانی نسنجیده و ارتباط یافتن این موضوع تاریخی با مسائل کلامی، موجب پیچیدهتر شدن آن گردیده است. شرط نظریهپردازی درباره هدف امام، نهتنها عمیق شدن «دربارهی» آن، که «در پیرامون» آن است.
شاید درباره هیچ موضوع تاریخی، به اندازه هدف امام حسین (ع)، آشفتگی فکری در میان دانشوران نیست. درحالیکه عدهای میگویند آن حضرت اساساً قیام نکرد بلکه فقط قصد دفاع از جانش را داشت، عدهای دیگر اعتقاد دارند که امام، قیام استشهادی کرده است. از سوی دیگر، درحالیکه افرادی هستند که مدعیاند، امام بنا به دستوری خصوصی، قیام کرد و امکان اقتدا به او نیست، عدهای دیگر میگویند که آن حضرت برای تشکیل حکومت عدل به پا خاست و دیگران باید چون او به پا میخاستند. از طرف دیگر در شرایطی که برخی میگویند آن حضرت قصد شهادت کرد تا خود را به درجات معنوی نائل کند، برخی دیگر بر این باورند که امام برای شفاعت از گناهکاران، خود را فدا کرد تا آنها را به درجات معنوی برساند. هنوز مشخص نشده است که چند نظریه دراینباره وجود دارد و اشتراکات و اختلافات آنها چیست و مستندات هر نظریه و لوازم آنچه چیزهایی است. اندکی از آن همه دقتهایی که در فقه شده است در تاریخ امام حسین (ع)میشد، این همه آشفتگی فکری ملاحظه نمیشد. برخی دانشوران درباره هدف آن حضرت، چیزهایی به قلم آوردهاند که چشم میبیند اما دل باور نمیکند. ازاینرو، بحث در درستی یا نادرستی این و آن نظریه نیست بلکه در نوع استدلالهاست که قاعدهمند و عقلانی نیست.» (صص. ۱۴-۱۱)
نویسنده از موضع خود و جمعبندی کتاب در باب این نظریات میگوید: «این نویسنده در کتاب حاضر یک نظریه حداقلی و نظریهای حداکثری ارائه کرده است. نظریه حداقلی من این است که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام نکرد و هدفش تضحیه نبود. خواهیم گفت که از میان هفت نظریه درباره قیام حضرت، پنج نظریه به شهادت اختصاص دارد و اغلب دانشوران معاصر بر این باورند که امام حسین (ع) قیام استشهادی کرد. این نظریه هم به لحاظ عقلی دارای اشکالاتی متعدد است و هم به لحاظ نقلی قابل اثبات نیست. واقعیتهای فوق، تواتر تاریخی گواه این است که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام نکرد. نمیسزد بر واقعیتها چشم بست و نمیشاید تاریخ را در پی خود کشید و تصور خویش را بر آن تحمیل کرد. این کار نه تاریخنگاری که تاریخانگاری است و انگارههای خود را بر تاریخ ترجیح دادن.
البته انتقاد نویسنده از نظریه شهادت، نافی علم امام نیست؛ حتی اگر آن را نامحدود بدانیم. نویسنده با فرض اینکه امام حسین (ع) علم به شهادتش داشت (اولاً)، و حتی با فرض اینکه علم به زمان دقیق شهادتش داشت (ثانیاً)، و نیز با فرض اینکه در دین فریضهای به نام قیام استشهادی وجود دارد و جایز انسان در مواردی قصد کشته شدن داشته باشد (ثالثاً)، نظریه شهادت را نقد و رد کرده است. زیرا لازمه این باورها و پیشفرضها آن نیست که اولاً فرق است میان علم و قصد؛ یعنی لازمه علم به شهادت، قصد شهادت نیست. و ثانیاً فرق است میان جواز و اقدام؛ یعنی لازمه جایز بودن عملی، اقدام به آن نیست. پس با این فرضها هم باید گفت که امام حسین (ع) علم به شهادت داشت، نه عزم بر شهادت. اختلاف در یک کلمه است، بلکه در یک حرف، ولی موجب حرفهایی بسیار شده است.
نظریه حداکثری نویسنده نیز این است که به گواهی تاریخ، امام حسین (ع) به هدف تشکیل حکومت (اقامه امامت یا اعاده خلافت) قیام کرد. این نظریه کلام رایج شیعه که علم امام را نامحدود میداند و بر آن است که او میدانست موفق به تشکیل حکومت نمیشود، با تاریخ در تعارض است. تاریخ میگوید امام به طرف کوفه و برای اقامه حکومت میرفت، اما کلام میگوید امام به طرف کربلا میرفت و میدانست به کوفه نمیرسد. در این تعارض میان تاریخ و کلام، سه گزینه وجود دارد و هر گروهی به راهی رفتهاند: یکم. عدهای به ظاهر، جانب کلام را گرفته و تسلیم گزارشهای تاریخی نشدهاند. سید ابن طاووس و بسیاری دیگر در این شمارند و معتقدند امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام کرد.
دوم. معدودی جانب تاریخ را گرفتهاند و علم امام را محدود میدانند. شیخ مفید و سید مرتضی از این گروه هستند و معتقدند امام حسین (ع) به قصد حکومت هجرت کرد.
سوم. عدهای قائل به جمع شدهاند و میگویند امام از طریق علم غیب میدانست که در عاشورای سال ۶۱ به شهادت میرسد ولی این علم، تأثیری در عمل ندارد و تکلیفآور نیست و آن حضرت موظف بود که به همان علم عادی خویش عمل کند. این گروه، میان علم و قصد امام، تفکیک قائل میشوند و برآنند که آن حضرت، ضمن علم به زمان شهادتش، قصد تشکیل حکومت کرد. علامه مجلسی و علامه طباطبایی در این شمارند و باید آنها را به لحاظ تاریخی از قائلان نظریه حکومت دانست و به لحاظ کلامی، از قائلان به علم نامحدود امام.
این نویسنده از میان گزینههای فوق، نظریه اول را مخدوش میداند و نظریه دوم یا سوم را درست میشمارد. نویسنده معتقد است که داوری قاطع درباره یکی از دو نظریه اخیر، منوط به این است که حدود علم امام را چقدر بدانیم؛ به هر حال، وجه مشترک این دو نظریه آن است که امام حسین (ع) به قصد برپایی حکومت قیام کرد.» (صص. ۲۱-۱۹)
چاپ پنجم عاشوراشناسی؛ پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع) تألیف محمد اسفندیاری به تازگی در ۳۵۲ صفحه به بهای ۴۶۰,۰۰۰ ریال منتشر شد.
انتهای پیام/
منبع: مهر