پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب با مرور تجربه ۴۰ ساله انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است». گام دومی که باید در چارچوب «نظریه نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» بهسوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود. به همین مناسبت گفتوگویی با حجت الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی صورت گرفته است که در ادامه تقدیم می شود:
وقتی حضرت آقا گام دوم را به سمت تمدن می برد معنی آن این است که فقه که در چهل سال گذشته رویکرد اداره کشور اسلامی، جامعه مومنانه و زندگی مردم را داشت و در اصطلاح فقه حکومتی بود را به سمت فقه تمدنی پیش ببریم.
به عبارت دیگر الآن فرض این است که یک کشور را اداره می کنیم. آیا فقه ما فقط ظرفیت اداره یک کشور را دارد یا میتواند کشورهای دیگر را نیز اداره کند. حضرت امام(ره) نامهای به شورای نگهبان نوشتند که در آن تعبیر بسیار مهمی وجود داشت و آن اینکه نباید به گونهای عمل کنیم که فقه ما متهم شود به اینکه توانایی اداره جهان را ندارد. این نکته بسیار مهمی است که فقه توانایی اداره جهان را دارد.
برای روشن شدن این مطلب باید به این نکته توجه کرد که باید بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی فرق گذاشت. وقتی انقلاب اسلامی محقّق شد، حضرت امام(ره) یک ایده جهانی مطرح کرد و از قضا در کل جهان صدا کرد و تمام مخالفت هایی که شد به جهت آن بود که انقلاب اسلامی، انقلاب جهانی است، دارای ظرفیت های جهانی است.
این ظرفیت اول در کشور جمهوری اسلامی مستقر شد و بعد که صدور انقلاب مطرح شد این به معنای صدور نظامی نیست بلکه این انقلاب مثل انقلاب حضرت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که ظرفیت آن را دارد از شبه جزیره عربستان به بسیاری از مناطق جهان صادر شود، چراکه می دیدند منطق حضرت، منطق خوبی است مثل کرامت انسانی، توحید، محبت، احترام به دیگران و ... لذا این منطق، فراگیر شد و این انقلاب پیامبر به شبه جزیره عربستان محدود نشد.
همین منطق در انقلاب اسلامی وجود دارد. وقتی انقلاب اسلامی محقق شد در بقیه کشورها نیز تمایل به پذیرش آن، ایجاد شد حتی با قرائت خاص خودشان مثل کشورهای سنّی مذهب یا غیر مسلمان مثل آمریکای جنوبی و غیره، چراکه استکبار ستیزی و نرفتن زیر بار قدرت های زورگو و ایستادن بر رو پای خود، منطقی است که همه ملت های آزادی خواه طالب آن هستند.
بنابراین وقتی در کشور فتنه می شود بقیه کشورها که همراه هستند میگویند ما احساس خطر می کنیم چراکه اینجا کانون انقلاب است، انقلاب اسلامی در جهان جایش را باز کرده است. امام انقلاب اسلامی را محقق کرد و این انقلاب اسلامی در پوسته جمهوری اسلامی محقق شده است.
انقلابی که مبنای فقهی دارد در قالب فقه قرار میگیرد و رویکرد فقهی پیدا میکند، حکومتی میشود، اما اگر این فکر را فراتر از جمهوری گرفتی و در سطح انقلاب دیدیم با نگاه تمدنی می شود فقه تمدنی. لذا راهبری انقلاب در گام دوم این است که به نقطه مطلوب برسیم و اسلام این ظرفیت را دارد که به تمدن برسد همانطور که در قرن ۵ و ۶ رسید و در بسیاری از مظاهر تمدّن تاثیرگذار بود.
اسلام اموی و عباسی با تمام نواقصی که داشتند و ظلم و جورهایی که در آن وجود داشت اما چون علم محور بودند تمدن ساز شدند چون ظرفیت اسلام، تمدنی است امروز ما میخواهیم یک رویکرد تمدنی ایجاد کنیم که با نظام هایی مانند لیبرالیسم که در همه جا سیطره انداخته است، توانایی مقابله داشته باشد؛ این رویکرد تمدنی اسلام می تواند جهان را با نگاه ارزشی اداره کند.
پس آنچه در تمام سخت افزار و نرم افزار حکومت دنیا مشاهده می شود این است که مبتنی بر مادیّت است و چالش جهان هم بر سر منافع مادی است و جنگها هم به خاطر مادیّت و نزاع های مادّی اتفاق می افتاد. جنگ جهانی مرهون این رویکردها است، اما اگر رویکرد معنوی محور باشد، جنگ اتفاق نمی افتد، سعادت می آید لذت می رود، معنویت می آید ماده می رود، ولایت می آید سلطنت می رود، این که انسان به معنای جسم و جان باشد این همان رویکرد تمدنی و فرهنگی است که اگر در جامعه باشد جای خود را باز می کند.
پس منطق گام دوم انقلاب آن رویکرد آرمانی است که البته در مبنا باید شکل بگیرد، بازخوانی باید در ساختار، شکل، غایت و اهداف انجام شود. که طبیعتاً این مستلزم بازخوانی جدی برای فقه ما است چون فقه، نرم افزار اداره است.
اگر نرم افزار فقه را در راستای اداره بخواهیم پیش ببریم و فقه را آن نرم افزار، دانستیم یعنی تفقه در دین (فقه، اخلاق و معارف) با رویکرد تمدنی داشته باشیم یعنی باور ما فردی نباشد بلکه اجتماعی و تمدنی باشد نسبت این سه که من، باوری جهانی درست کنم، فقهی جهانی و اخلاق جهانی در قالب یک نظام. این همان نظام آرمانی است.
از طرف دیگر، رویکرد اداره نظام برای فقه، مستلزم این است که بتوانیم تمامی ابواب فقه از عبادات تا حدود و دیات را با این تراز ببینیم و آن اداره مطلوب جهان است. آیا اگر حضرت پیامبر (ص) الان حضور داشت اداره جامعه محدود دینی را مدنظر قرار می دادند یا جذب حداکثری برای همه جهان.
اگر آن غایت و هدف اسلام که پیامبر برای ما به ارمغان آورده است را بخواهیم در زمان حاضر پیاده کنیم باید چه اتفاقی بیافتد، اگر امام زمان بخواهد تشریف بیاورد و رویکرد اداره جهانی را مدّ نظر قرار دهد، چه اتفاقی باید بیافتد که امام زمان بتواند با این فقه نظام جهانی را اداره کند، این همان رویکرد مطلوب و آن رویکرد تمدنی و رویکرد فقه آرمانی است. پس از آن جایی که فقه نرم افزار اداره است حتما در بیانیه حضور دارد و باید با این نرم افزار به این ۴۰ سال برسیم لذا اگر فقه نتواند خودش را بازخوانی کند، به چشم انداز هم نخواهیم رسید.
حوزه به لحاظ اینکه متصدی امر دین در علوم انسانی که رویکرد اسلامی دارند، است لذا فقه ما نمی تواند نسبت به این امور بیتفاوت باشد. تمدن مرهون علوم انسانی اسلامی است و علوم انسانی اسلامی ساحتش غربی نیست، لذا رهبری بر اساس این منطق، این نکته را مطرح میکند که ما علوم انسانی اسلامی داریم و طبیعتاً نرم افزارش باید متفاوت باشد طبیعتا در آن پازل، علوم انسانی به مثابه مبنا و محور کارآمدی نظام خواهد بود.
اگر حوزه در هر دو عرصه فارغ شود یعنی فقه را با رویکرد تمدنی نگاه نکند ما به آن نقطه مطلوب نمی رسیم علوم انسانی را هم اگر با این نگاه ملاحظه نکند به آن مقصد نمی رسیم چراکه متصدی علوم انسانی حوزه و البته دانشگاه است؛ زیرا اگر این نرم افزار فقط در دانشگاه شکل بگیرد رویکرد دینی اش تامین نمی شود و چشم انداز تمدنی ما چشم انداز سکولار خواهد بود.
اگر فقط رویکرد دینی صرف داشته باشد و رویکرد واقعی نداشته باشد رویکرد اجتماعی نداشته باشد ما را به تمدن می رساند چون تمدن، سنخش واقعیت است. لذا حوزه باید در این عرصه ورود کند که متاسفانه ورود نکرده است پس اگر با این رویکرد حرکت نکرد این نتیجه که حاصل می شود، ناقص و سکولار است.
پس در فقه نظام یک نوع کارآمدی داریم و در فقه تمدنی، نوع دیگر کارآمدی، یکی داخلی و یکی خارجی و جهانی است، لذا تحقق این فقه، الزاماتی دارد، تحول، اصالت، مشروعیت، رو به جلو بودن و عینیت دارد. هر کدام از اینها یک آبشخور دارد. روح گام دوم تحول است؛ تحول از رویکرد حکومتی به رویکرد فقه تمدنی و این رویکرد یک الزامات و لوازمی دارد.
انتهای پیام/
منبع: وسائل