حجت الاسلام سعید بهمنی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با بیان اینکه مرحوم صدر جزو معدود عالمان طراز اولی است که وارد حوزه روششناسی و نظریهپردازی شده است گفت: با این مبنا میتوان همه علوم مرتبط با هدایت انسان، اعم از علوم طبیعی، انسانی، تاریخی و… را از قرآن استخراج کرد.
به گزارش روابط عمومی دبیرخانه مفتاح_اندیشه به نقل از خبرگزاری مهر، حجت الاسلام والمسلمین سعید بهمنی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مقالهای تحت عنوان «مدل مفهومی نظریهپردازی قرآنبنیان برگرفته از بیانات و نوشتههای شهید سید محمدباقر صدر» به نگارش درآورده است که در شماره ۱۷ فصلنامه صدرا منتشر شده است، در ادامه متن کامل مقاله در پی می آید:
مبحث علوم انسانی قرآنبنیان از مباحث حیاتی و مهم در حوزه علوم انسانی اسلامی است و در اینجا قصد دارم مدل مفهومی نظریهپردازی قرآنبنیان، برگرفته از بیانات و نوشتههای شهید سید محمدباقر صدر (رضوان الله تعالی علیه) را تبیین نمایم. به نظر میرسد مطالبی که مرحوم شهید صدر در این باب مطرح کرده اند تا به امروز مغفول مانده و کمتر به آن توجه شده است. شاید اگر کار را از نقطه ای که ایشان تعیین کرد آغاز میکردیم، امروز خیلی پیشرفت کرده بودیم. به هر حال مایل هستم این بحث را در سه قسمت عرضه کنم:
بحث اول، نگاه تاریخی به مسئله است که ما را به فضایی می برد که مرحوم شهید صدر در آن فضا مباحث خود را مطرح کرد. در بحث دوم که درباره رویکرد اجتهادی کلنگر شهید صدر است، روش ایشان را به اختصار با برخی رویکردهای داخلی و پیامدهای نامطلوب آن، مقایسه میکنم. سپس وارد بحث سوم و اصلی میشوم که مدل مفهومی و نظریهپردازی قرآنبنیان مرحوم صدر است.
مبحث اول: نگاه تاریخی
نگاه تاریخی به دورهای که مرحوم صدر این مطالب را مطرح فرموده، مهم است. ایشان بحث تفسیر موضوعی را که تأکید ما هم بر این روش ایشان است، در تاریخ هفتم فروردین سال ۱۳۵۸ آغاز کرد؛ یعنی حدود یک ماه و نیم بعد از پیروزی انقلاب در ایران. آن زمان جهان دوقطبی بود و اسلام تازه در میانه دو قطب تفکر شرق و غرب که یکی خاستگاه مارکسیستی داشت، دیگری خاستگاه لیبرالیستی، طلوع میکرد. قطب غرب اسمهای مختلفی دارد که چون در اینجا بیشتر جنبه تئوریک آن مدنظر است با عنوان لیبرالیستی از آن تعبیر می کنم؛ چرا که دقیقتر است.
در آن زمان بسیاری از انقلابیها، رنگ مارکسیستی به خود گرفتند و برخی هم البته رنگ لیبرالیستی. شهید صدر با درک این فضا، دریافت که برای بیان اسلام، هیچ راهی نیست جز اینکه نظریه را در مقابل نظریه قرار دهد. نظریه در مقابل نظریه، غیر از مطالعات معمول ما در گذشته بود؛ روش ما در تفسیر معمولاً تفسیر ترتیبی است؛ یعنی قرآن را به ترتیب از اول تا آخر مطالعه می کنیم، بدون اینکه مسئله ای به قرآن عرضه کنیم؛ آن هم مسئله ای در طراز یک نظریه که به انبوهی از سؤالات هستی شناسانه یا علوم تجربی درباره انسان، طبیعت و درباره مبانی، پاسخ بدهد.
مرحوم صدر تأکید می کرد که دست از تفسیر ترتیبی بردارید و مسائل را به پیشگاه قرآن بیاورید و از قرآن نظریه بخواهید. با وجود اصرار ایشان، به این توصیه عمل نکردند. اگر بزرگانی که مبانی دستشان است، بر این روش متمرکز می شدند و هر چند سال یک نظریه تولید می کردند و در مقابل نظریه و پارادایمهای رقیب قرار می دادند، الان نخبگان و دانشمندان ما و سیاسیون ما دستشان برای مقابله با جبهه فکری رقیب ـرقیب به لحاظ نظری و تئوریک ـ پر بود.
در این فضا مرحوم صدر برای این هدف بزرگ ابتدا روش سازی میکند و نظریه خود را در تحلیل تاریخ اِعمال می کند؛ چراکه در آن زمان تحلیلهای تاریخی درباره حوادث اجتماعی، نقل مجالس بود؛ به خصوص تحلیلهای مارکسیستی ادواری که مارکس برای جوامع تعریف میکرد. مرحوم صدر در شرایطی که هرکسی برای تاریخ تعیین تکلیف میکرد، در مقابل این اندیشه ها سنتهای تاریخی را نظریهپردازی کرد.
ایشان درسهایش را تعطیل کرد؛ حتی درسهای فقه و اصول را که مدرسه فقاهت و مرجعیت وابسته به آنهاست، همه را کنار گذاشت و به این مباحث پرداخت. مرحوم صدر از هفتم فروردین ۱۳۵۸ ده جلسه از مباحث اش را مطرح فرمود؛ بعد دچار حصر شد، سپس زندان و سرانجام شهادت؛ یعنی این آخرین مبحثی بود که مرحوم صدر به آن پرداخت؛ گویا احساس کرده بود فرصت ندارد. در یکی از گزارش ها خادم مرحوم شهید صدر گفته بود که ایشان بنده را به کتابخانه فرستاد و چهل کتاب در موضوع مباحث تفسیر موضوعی و سنتهای تاریخی برایشان آوردم. به هر حال در آن فرصت کم، کلیات را بیان فرمود و ما کوشش میکنیم این کلیات را توسعه بدهیم.
بحث دوم: کلنگری اجتهادی شهید صدر
مرحوم صدر جزو معدود عالمان طراز اولی است که وارد حوزه روش شناسی و نظریهپردازی شده است و با این مبنا میتوان همه علوم مرتبط با هدایت انسان، اعم از علوم طبیعی، انسانی، تاریخی و… را از قرآن استخراج کرد. این یک مبنای جدید است. او برای تعریف پدیدههای هستی، برای شناخت انسان و ابعاد تئوریک انسانها به قرآن مراجعه می کند تا نظریه قرآن را در مقابل نظریه دیگران قرار بدهد. این کاری ممتاز و درجه یک است که اولین بار ما از یک عالم طراز اول دیدیم. در واقع دغدغه اصلی این عالم طراز اول، نظریهپردازی است و به شدت از تفسیر ترتیبی که باعث هدر رفتن عمر می شود، پرهیز میدهد و میگوید مسائل را مشخص کنید و برای حل آنها سراغ قرآن بروید.
رویکرد مرحوم صدر، رویکرد اجتهادی کلنگر بود که بسیار تعیین کننده است. ایشان سعی کرد هر آنچه در دین است، به صورت یکپارچه و در قالب یک دستگاه و نظام فکری استخراج و عرضه کند. شهید صدر یک جبهه تفکر نظام مند روش مند در مقابل جبهه رقیب میسازد و بر اساس درسی که از اساتیدش گرفته را بازتولید میکند و یک روش میسازد. او در جبههاش، در مقابل اقتصاد مارکسیستی و اقتصاد لیبرالیستی، اقتصادنا را مینویسد، فلسفتنا را مینویسد، سنتهای تاریخی را مینویسد.
با توجه به چالشهای زمان مرحوم صدر، این مباحث بسیار پیشرفته و تازه بوده است. در دهه شصت که این مباحث وارد حوزه شد، در حوزه ما نشاطی ایجاد کرد. در سراسر جهان، هر مسلمانی وارد مطالعات اقتصادی شده، کار مرحوم صدر را دیده است. محمد مرسی (رئیس جمهور سابق مصر) که برای اجلاس سران غیر متعهدها به ایران آمده بود، به آیت الله سید محمود شاهرودی گفته بود من همه کتابهای استاد شما را خوانده ام!
در رویکرد کلنگری و جامع اجتهادی که رویکرد مرحوم صدر بود، تمام عناصر معرفتی که به کار استظهار از قرآن میآید، برای برداشت از قرآن به خدمت گرفته میشوند؛ اعم از فلسفه، علوم تجربی، حتی عرفان و ادراکات شهودی. خلاصه آنچه که مرحوم صدر هدف گرفته بود، رویکرد کلنگری و جامع اجتهادی منتج به نظریه بود.
التقاط، فرجام جزءنگری
در مقایسه رویکرد کلنگرانه و جزءنگرانه، به فرجام کسانی که جزءنگر هستند، اشاره می کنم. در همان ایام که شهید صدر نظریه کلگرایانه خود را مطرح کرد، در ایران یکی از بزرگان این کشور به فیشهای جزئی خودش از قرآن افتخار میکرد. او بیش از یک دهه از اول انقلاب، تمام وجوه لیبرالیسم ـ نه فقط لیبرالیسم اقتصادی، سیاسی، بلکه همه وجوه را نقد و رد کرد؛ اما از دهه هفتاد افتی ایجاد شد؛ در دهه هشتاد که کاندید ریاست جمهوری شد، بیانیه داد که در اقتصاد، لیبرالیسم اقتصادی را دنبال میکند! یکی از مدیران اصلی حزبی که از وی حمایت میکرد، اعلام کرد ما لیبرال دموکراتهای مسلمان هستیم. توجه شود که لیبرال دموکرات مسلمان یعنی التقاط؛ یعنی ترکیبی از اسلام و لیبرالیسم که در تضاد با یکدیگر هستند. پس از این موضع گیری، برادر فرد مذکور با اینکه مجتهد نبود، متوجه این تضاد شد و اظهار کرد که نمیشود لیبرال دموکرات بود و مسلمان هم بود؛ لذا استعفا داد؛ اما خود آن آقا و پیروانش دچار چنین التقاطی شدند که آثارش را در کشور میبینیم؛ بنابراین جزئینگرها به صورت علنی دچار التقاط تئوریک میشوند و امروز در تریبونهایشان هم اعلام میکنند.
همچنین آثار غرب گرایی و شیدایی در برابر غرب را در دوره مرحوم صدر نیز داشتیم که مارکسیستهای اسلامی از این جمله بودند و دلیل این پدیده، ادراک جزئی از دین بود. مرحوم صدر به جای اینکه متأثر بشود و به ورطه التقاط بیفتد، دیوار بلندی میان خودش که در جبهه الهی بود و جبهه الحادی مکاتب کشید و بنیادی رفیع در مقابل رقیب بنا کرد.
بحث سوم: مدل مفهومی مرحوم صدر
بحث بعدی، مدل مفهومی مرحوم صدر است. از مرحوم صدر مجموعه ای گرانقدر به نام المدرسه القرآنیه به جا مانده که همین مبحث تفسیر موضوعی، سنتهای تاریخی و برخی مقالات دیگر ایشان در آن گردآوری شده است. مرحوم صدر در آغاز بحثشان میگویند که من فشرده بحث میکنم و اصلاً به جزئیات نمیپردازم و فقط میخواهم به روی مخاطب، ابوابی را بگشایم.
در اینجا با استفاده از همین اثر، بحث «مدل مفهومی نظریهپردازی قرآنبنیان، برگرفته از بیانات و نوشتههای شهید سید محمدباقر صدر رضوان الله تعالی علیه» را عرضه می کنم تا روش شناسی فهم قرآن را از چنبره روشهای سنتی که ما را به نظریه نمیرساند، عبور دهیم و با توسعه آن، به روشی دست یابیم که ثمرهاش، نظریهپردازی قرآنبنیان باشد تا علوم انسانی قرآنبنیان را به طور خاص گسترش دهیم. آن مدل مفهومی دارای عوامل اصلی فرایندی است که عبارتاند از: ۱. مسئله شناسی، ۲. پیشینه شناسی، ۳. طرح سؤال، ۴. استنطاق، ۵. مقایسه (مطالعات متقارن میان نتایج قرآنی و دادههای بشری)، ۶. نظریه، ۷. تدوین.
البته در این بحث، به مبانی مرحوم صدر، اعم از مبادی تصدیقیه یا تصوریه نمی پردازم؛ بلکه فقط چارچوب آن مدل مفهومی را تبیین میکنم؛ بنابراین مبانی ما در اینجا مفروض است. همچنین در اینجا کوششم این است که به خالص بیانات مرحوم صدر اشاره کنم؛ اما در سطح دیگری همینها را نقد، نوسازی و ترمیم کرده ام. خالص آنچه مرحوم صدر فرمودند، به این شرح است:
۱.مسئله شناسی
اولین چیزی که مرحوم صدر در تفسیر موضوعی بر آن تأکید دارد، مسئله است. ما عادت نداریم که با طرح مسئله به تفسیر قرآن بپردازیم؛ در حالی که مرحوم صدر میگوید باید با مسئله به قرآن مراجعه شود: «طرحاً للمشاکل الموضوعیه علیه» (عربها به مسئله مشکل می گویند).
مسئلهشناسی دو مرحله دارد: مرحله اول این است که عالمی که وارد تفسیر موضوعی میشود، مشکلات واقعی جامعهاش را بشناسد؛ واقعی اینجا در مقابل ذهنی است؛ یعنی حوادثی که پیش آمده و مسائلی که عصری است و مفسر با آنها درگیر است. مرحله دوم این است که از میان مشکلاتی که میشناسد، یک مسئله بزرگ را انتخاب کند؛ چراکه قرار است به حقیقتی بزرگ از حقایق زندگی برسد و با یک مسئله کوچک نمیتوان به این حقایق بزرگ رسید.
۲.پیشینه شناسی
بحث بعدی، پیشینهشناسی است. مرحوم صدر بر پیشینهشناسی بسیار تأکید دارد و میگوید مفسر باید پیشینه مسئله ای را که انتخاب میکند، بشناسد؛ یعنی بداند بشر برای حل این مسئله به چه نتایجی رسیده است. در مسئلهشناسی پیشینهشناسی دادههای بشری مهم است، ایشان میگوید وقتی مفسر، دادههای بشری را بررسی میکند، باید «نقاط فراق» را استخراج و آنها را ترمیم کند. «نقاط فراق» در اصطلاح عربی، یعنی همان کاستیها و خلأها که اعم از خطاهاست. در جاهای دیگر مرحوم صدر توجه می دهد که مفسر باید خطاهای بشر را اصلاح کند؛ چون قرآن داور است، باید مهیمن و مسلط باشد و اشتباهات را اصلاح بکند.
۳.طرح سؤال
ایشان مفسر موضوعی قرآن را سائل و مستفهم میداند که با نظامی از سؤالات به محضر قرآن می آید. ایشان در روش شناسی، شیوه طرح سؤال را نمیگوید، اما وقتی به مبحث نظریه سنتهای تاریخی میرسد، دستهای از سؤالات را میپرسد و با یک سلسله سؤال به سراغ قرآن رفته است. اگر به ماهیت این سؤالات نگاه کنیم خواهیم دید بخشی از سؤالات ثبوتی هستند و از چیستی و عوامل اساسی شئ سخن گفته اند. از عبارت برمی آید که مرادش، هم ادراک ماهوی بوده و هم مصادیق. (سعی کردهام به عبارات مرحوم صدر وفادار باشم). ایشان از متغیرهای اثرگذار بر یک پدیده متغیرهای اثرپذیر از آن با عنوان عوامل اساسی شیء یاد کرده است.
۴. استنطاق
شهید صدر بعد از طراحی نظام سؤالات – البته ممکن است سؤالات برای هر نظریه، متفاوت باشد و نظام دیگری پیدا کند- بحث استنطاق قرآن را مطرح می کند که دقیقاً عملیات استخراج است؛ یعنی اینکه چگونه نظریه را از قرآن بیرون بیاوریم. ایشان برای این قسمت از تفسیر موضوعی، بهترین تعبیر را تعبیر امیرالمؤمنین میداند که فرمود: «فاستنطقوه».[۱]
مرحوم صدر در مباحث علوم قرآنی معتقد است که هر مفسری پیش از اینکه وارد مباحث قرآن شود، باید مبانی و روش خودش را و آن اجتهادی را که برای قرآن دارد، بیان بکند. چون آرا در زمینه علوم قرآنی متفاوت است، باید آرای اجتهادی خودش را بدهد. چون با دلیل لفظی سروکار دارد، باید تمام ادله و مبانی برداشت خودش را از دلیل لفظی، بیان و تنقیح کند. سپس بر اساس آن نظام سؤالاتی که طراحی کرده، استفهام کند و بپرسد. بعد از این، نوبت به مدلولات تفصیلی میرسد. در مدلولات تفصیلی، روش همان روش تفسیر ترتیبی است؛ با این تفاوت که متمرکز بر یک مسئله دنبال میشود و این مدلولات تفصیلی را از آیاتی که مربوط به مسئلهاش هستند، به دست می آورد. بعد از آن مرحوم صدر به دو عنصر اجتهاد و نوآوری اشاره می کند. این اجتهاد و نوآوری فرایندی است، بلکه کل عملیات اجتهاد است. ایشان تأکید میکند، این نگاه، نگاه مجتهدانه است نه نگاه خام. باید با اجتهاد وارد دلیل لفظی و وحی شد. این اجتهاد با اجتهادهای معمول هم متفاوت است؛ چون نوآور است نتیجه نویی در پی دارد. حقیقتاً ما تا به حال اینگونه سراغ نظریه درباره قرآن نرفته ایم.
۵.مقایسه (مطالعات مقارن)
بعد از این، عنصر دیگری که مرحوم صدر بر آن تأکید میکند، مطالعات مقارن است. ایشان میگوید حتماً باید نتایج و تحلیل مطالعات مفسر از دادههای قرآنی، با آنچه بشر به آن رسیده، مقایسه بشود. همین جاست که مفسر، فارق خودش را با رقیبش بیان میکند. این مقایسهها در همه ابعاد باید صورت گیرد. عناصری که ایشان در مقایسه بر آن بیشتر تأکید دارد، یکی مقایسه اهداف است و دیگر مقایسه مبانی.
ایشان از تفسیر موضوعی به عنوان توحیدی تعبیر میکند؛ چراکه بین دادهها و دستاوردهای بشری و نتایج قرآنی توحید ایجاد میکند. البته توحیدی به معنای تحمیل شدن نیست، بلکه قرآن یک یک دستاوردهای بشری را بررسی میکند و دربارهاش نظر میدهد.
۶.نظریه
بعد از مقایسه، نوبت صورت بندی است و باید نظریه ای از خود تولید کرد. تولید نظریه به منزله قله کار است. در واقع استنطاق، بار اصلی عملیات بود و نظریه، نتیجه اصلی است. شهید صدر به کرات تأکید میکند که ما درصدد استخراج نظریه هستیم، ولی به طور مبسوط فرایند نظریهپردازی یا خود نظریه را توضیح نمیدهد تا ما بدانیم چه ساختاری دارد. لذا در گام بعدی عملیات نظریهپردازی مرحوم صدر را از منابع دیگر ایشان به دست آوردم. ایشان میگوید اسلام و قرآن، یک اصطلاحاتی دارند که این اصطلاحات، فارق و ممیّز بین اسلام و دیگر مکاتب است. نظریه پرداز باید این اصطلاحات خاص قرآن را درباره مسئله خودش پیدا کند. سپس بر شاملترین مفاهیم تأکید میکنند.
برخی مفاهیم، انتزاعی هستند که اگر از بین مفاهیم انتزاعی، اصلیترین مفهوم را پیدا کنیم، میتوانیم دیگر مفاهیم را ذیل مفاهیم اصلی، سازمان بدهیم. نظریه پرداز باید تلاش کند در مورد نظریه ای که دنبال میکند، اصلیترین مفهوم را که بر دیگر مفاهیم مسلط است و هیمنه دارد، پیدا کند. بعد از آن، تمام دادهها درباره آن مفهوم اصلی و مفاهیم ذیل آن را با همدیگر مقایسه کند؛ چون در تفسیر موضوعی، استقراء جزء جزء اینها لازم است و نمی توان با کلیدواژه حرکت کرد. وقتی به معنا اشاره میکنیم، هرچند یک اصطلاح خاص قرآنی دارد، اما این معنا هرکجای قرآن میتواند باشد و هر گزاره قرآنی میتواند دال بر آن معنایی باشد که نظریه پرداز دنبالش است؛ بنابراین الزاماً در چارچوب لفظ نیست. نظریه پرداز باید مدالیلی را که به دست میآورد، با همدیگر مرتبط کند و بعد از کشف این ارتباط، آنها را ذیل هرکدام از سؤال هایش ببرد. وقتی به مرحله ای رسید که توانست بگوید فلان سؤال را این مجموعه از مدالیل پاسخ میدهند، تازه باید جانمایی کند؛ یعنی مشخص کند که در چیدمان و صورت بندی نظریه، این مدالیل کجا قرار میگیرند. شهید صدر جانمایی مدالیل را ایجاد وحدت می داند.
دقت شود که پیدا کردن ارتباط بین مدالیل یک مطلب است، یکپارچه کردن آنها مطلب دیگری است. مجموعه عناصری که نظریه پرداز از قرآن استخراج می کند، باید مثل اعضای بدن انسان که یک وجود را با یک هدف و یک کارکرد نشان میدهند، یکپارچه بشوند و همدیگر را تأیید کنند و با هم جفتوجور بشوند و ساختار پیدا کنند. در این مرحله است که به یک مرکب نظری میرسیم که مرحوم صدر از آن به اسم نظریه یاد می کند و میتوان آن را در مقابل نظریات رقیب مطرح کرد.
۷.تدوین
آخرین گام، تدوین است که شهید صدر اشاره ای بسیار کوتاه به آن کرده است. ما اگر بخواهیم نظریهپردازی کنیم، باید قدرت تبیین و تدوین هم داشته باشیم. معتقدم باید جامعه علمی ما در عرصه تدوین خوب کار کند تا مخاطبان راحتتر با آن نظریه ارتباط برقرار کنند.
جمعبندی
پس از طی این هفت مرحله، در نهایت یک مدل مفهومی به دست میآید که حدود بیستوهشت مؤلفه دارد و اگر ما اینها را اجرا کنیم، امید میرود به نظریه قرآنبنیان برسیم.
این فصل را شهید صدر باز کرد، ولی ما درباره آن واقعاً کوتاهی کردیم. اینها باید در مدارس ما مباحثه میشد، ورز میدید، نقض و ابرام میشد تا تکمیل میشد. در این صورت ما یک سامانه پیشرفته و قوی نظریهپردازی داشتیم؛ به طوری که می توانستیم به کسی که قصد نظریهپردازی داشت، بگوییم از این نقطه باید آغاز کنی و به این نقطه ختم کنی. حتی چه بسا او در حین عملیات میتوانست، راه را اصلاح و پیشرفته تر بکند.
نکته پایانی
نکته آخری که ربط چندانی به این بحث ندارد، ولی شایسته است گفته شود، این است که واقعاً نقطه عزیمت ما در بحث تحول علوم انسانی قرآنبنیان چه باید باشد و چه باید بکنیم؟ حضرت آیت الله مصباح یزدی در پاسخ به این پرسش، یک استراتژی کوتاه مدت و یک استراتژی بلندمدت تعیین میکند. در کوتاه مدت، ما واقعاً باید به انبوه علومی که در حال حاضر به بچههای ما آموزش داده میشود، توجه کنیم. اخیراً کتابی از بنده چاپ شد به نام «منطق پاسخ دهی قرآن» که در آنجا روش قرآن را روش شناسی کرده و از فرضیه سازی تا نظریهپردازی را در آنجا مدلسازی نمودهام.
یکی از نکته هایی که در این کتاب بدان اشاره کردهام، این است که نخستین اقدام خدای تعالی در برابر جبهه باطل، نقض کردن است. در قصه حضرت ابراهیم، ایشان به نمرود می فرماید خدای من زنده میکند و میمیراند؛ نمرود میگوید من هم زنده میکنم و میمیرانم و بعد هم آن دو زندانی را می آورد که ماجرایش را می دانید. در اینجا ابراهیم علیهالسلام اصلاً وارد مباحث فلسفی نمیشود که ثابت کند کاری که نمرود کرد احیا و اماته نیست، بلکه صحنه را عوض میکند تا ادعای نمرود را نقض کند و به همین دلیل فوراً میفرماید: ان ربی یعطی بشمس من المشرق، فاعط بها من المغرب. ما از این گزارههای نقضی زیاد داریم. البته گویا اشخاصی همچون آقای پارسانیا این گزارههای نقضی را در پاورقی کتابهای معمول علوم انسانی آورده اند. این کار فوری و لازم است، ولی کافی نیست. ما بعد از نقض، حتماً باید همه جوانب دیدگاه و نظریه مان را تبیین هم بکنیم. اگر تبیین نکنیم، تبیین رقیب، جای آن را میگیرد و نخبگان ما هم در چنبره تبیین رقیب ما گرفتار میشوند. در واقع تبیین، چالشی است که ما از اول خلقت گرفتارش بوده ایم؛ آنجا که خدای تعالی به آدم علیهالسلام فرمود به این درخت نزدیک نشو؛ «وتکونا من الظالمین»؛ ابلیس آمد و در مقابل این تبیین، تبیین دیگری به آدم داد و یک نوع فلسفه نهی بیان کرد؛ یعنی گفت: «مانهاکم تلک الشجره الا من تکون ملکه». پدر ما، صفی الله هم در مقابل این تبیین دچار چالش شد.
بنابراین نظام سازی به حق نقطه عزیمت علوم انسانی است و در این زمینه، الگوی شهید صدر می تواند الگو و روش بنیانی برای نظام سازی باشد که به تبیین و تدوین نظریه در مقابل رقبای تفکر اسلامی می پردازد.
[۱] نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.