رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران در نشست علمی با عنوان «نسبت قرآن با فلسفه» با تحلیل رابطه میان دین و فلسفه اظهار کرد: ریشه بسیاری از براهین فلسفی در آیات قرآن است.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ نشست علمی با عنوان «نسبت قرآن با فلسفه» در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و با سخنرانی مجید معارف رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران و حجت الاسلام و المسلمین کاوس روحی، عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
در ابتدای این نشست معارف به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: اگر قبول کنیم که علم فلسفه یک علمی است که ابزار آن استدلالهای عقلی است و موضع آن نیز هستیشناسی و وجودشناسی است؛ زیرا در ارتباط با هر علمی به یک موضوعی توجه میشود و موضوع فلسفه وجود شناسی و با یک نگاه کلی به هستی است، در برابر علوم تجربی که موضوع آن طبیعتشناسی است، آن هم با نگاه جزئینگرانه که این نیز از تعابیر استاد شهید مطهری است که میگفتند فلسفه کلشناسی میکند و موضوع آن نیز وجود است، در مقابل علوم تجربی که جزء شناسی میکند و ریزبین است و متکی به تجارب حسی است.
وی در ادامه افزود: اگر این را قبول کنیم که ابزار فلسفه یا یکی از ابزارهای آن عقل است، قاعدتا اگر بخواهیم در مورد نسبت دین و فلسلفه صحبت کنیم، باید مسئله عقل و جایگاه عقل را در آیات و روایت مورد مداقه قرار دهیم که اینها سمبل دین ما هستند، این دین حرفهایش در آیات و روایات است، لذا یک محور میشود در مورد این موضوع بحث کرد؛ یعنی عقل و جایگاه و رسالت عقل، البته رسالت عقل بر اساس اقسامی که برای عقل در آیات و روایات آمده است، اما یک بحث دیگر را برای نسبت فلسفه و دین را میشود در این اندازهگیری کرد که خدماتی که فلسفه به دین میکند کدام است.
معارف بیان کرد: یکی از موضوعات فلسفه به ویژه فلسفه الهی این است که به اثبات صانع میپردازد و وجود خدا را اثبات میکند، برای انسانهایی که این قوه عقل را دارند و دست آنها را در دست مبدأی قرار بدهد؛ برهانهای خداشناسی و برهانهای مختلف مانند فطرت، نظم، امکان و وجوب را که داریم، نمونههایی از این برهانهای فلسفی هستند.
وی در ادامه افزود: خیلی از اینها ریشههایی در قرآن دارند که ساحت دومی را میسازد که میتوان برای نسبت دین و فلسفه بدان توجه کنیم، اگر قبول کنیم که فلسفه هستیشناسی میکند و در این مسیر به اثبات صانع میرسد و دلایلی دارد؛ اتفاقا در قرآن نمونهای از این ادله را داریم، یعنی آیاتی را داریم که تحلیل فلسفی لازم دارد و باید با ادله فلسفی خود آیه را تفسیر کنیم.
معارف بیان کرد: سومین عرصهای که در نسبت عقل و دین میتوانیم ببینیم، به عنوان یک پیشنهاد، این است که عقل جدای از یک جنبهای که کار شناختی میکند و به آن عقل نظری میگویند، یک جنبههای دیگری از عقل در وجود انسان است که عقل عملی است و کارکرد خود را دارد؛ یعنی بیاییم قلمرو عقل را در نظر بگیریم و بر این پایه اقسام عقل را ترسیم کنیم و ببینیم چه انتظاراتی از یک عاقل میرود.
استاد دانشگاه تهران در ادامه تصریح کرد: همیشه در درسهای تاریخ حدیث یک مطلبی را با افتخار میگویم و آن این که مهمترین کتاب حدیثی ما کتاب الکافی است و این کتاب الکافی با کتاب العقل و الجهل آغاز شده است. برای این که بدانید اهمیت آغاز کتاب کافی با عقل و جهل چیست، کافی است بدانید که کلینی در پایان قرن سوم و دهههای اول قرن چهارم کتاب الکافی را نوشته و در شرایطی که مذهب فکری مسلط در حهان اسلام و اهل سنت، مذهب فکری اشاعره بوده است، چون در قرن سوم از دو گرایش معتزله که عقلیون اهل سنت بودند و اهل الحدیث که از دل آنها در اوایل قرن چهارم اشاعره متولد شد.
وی گفت: اشاعره مذهب کلامی اهل سنت است که محصول افکار ابوالحسن اشعری است که معاصر کلینی است، در قرن سوم معتزله به وسیله اهل حدیث قلع و قمع شدند و از دل اهل حدیث اشاعره بیرون آمدند و اشعری توانست بر تفکر اهل حدیث نظام دهد و ایشان پیشوای اشاعره شدند. در شرایطی که در جهان اسلام اشعریگری که نمادی از عقلستیزی میتواند باشد و بیاعتنایی به عقل حاکم است در جهان اهل سنت، محدث شیعی ما بهترین مجموعه حدیثی خود را با العقل و الجهل آغاز میکند که این کار نیز معنا دار است.
معارف در ادامه افزود: در این کتاب سی و چهار حدیث در ارتباط با عقل و شرافت عقل آورده شده است؛ برخی از روایات آن طولانی است که طولانیترین آن، روایتی است که امام کاظم(ع) خطاب به هشام گفتند و برخی نیز کوتاه و مختصر است. العقل و الجهل اولین کتاب کافی است و مقدمهای است برای کتاب العلم؛ این دو مقدمهای است برای توحید و آن نیز مقدمه الحجة است و این ردهبندی نیز معنادار است؛ یعنی عقل مقدمهای است که به علم برسیم و در پرتو اینها میتواینم خدا را بشناسیم و در نهایت میتوانیم سراغ شناخت حجت الهی برویم، بعدها علامه مجلسی آمدند و کتاب العقل و العلم را با هم ضمیمه کردند و به عنوان اولین کتاب العقل و الجهل و العلم را در ابتدای بحار آوردند و بعد سراغ توحید میروند.
استاد دانشگاه تهران گفت: وقتی به روایات مربوط به عقل نگاه میکنیم خود اینها قابلیت دستهبندی دارند؛ به این معنا که، یک رشته از آنها عقل را به عنوان نیرویی در وجود انسان میداند که کارکرد و ابزاری برای شناخت و رسیدن به حقایق است، یعنی عقل یک نیرویی است که با کمک آن میتوانیم جهان و خدا را بشناسیم و به جنبه شناختی عقل به عنوان یک ابزار نظر داریم.
وی در ادامه افزود: نمونهای از این روایات که برگرفته از آیات نیز میتواند باشد را عرض میکنم، آیه دهم سوره مبارکه ملک از زبان جهنمیان به عنوان یک اعتراف میگوید که اینها در قیامت میگویند: «وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»، مثل این که انسان باید شناختی را ایجاد کند که باید از عواملی بگیرد که بشود حجت سمعی، که اگر در اختیار نبود با نیروی عقل فکر کند تا به حقایقی برسد و ما باید در این زندگانی آن شناخت را پیدا کنیم، یا از طریق کسانی که به عنوان متخصص قبول داریم سؤالات را مطرح کنیم و یک رشته حجتهای سمعی در اختیار ما است و در حدیث هشام نیز هست که خداوند به انسان دو حجت داده است؛ حجتهای ظاهری انبیاء(ع) و ائمه(ع) و حجت باطنه که عقول است، این حدیث امام کاظم(ع) به هشام عبارة اخرای آیات قرآن است که از عقل به عنوان حجت یاد میکند در وجود انسان که با کمک آن میتواند به خدا برسد.
معارف بیان کرد: وقتی در همین روایات کتاب عقل میبینیم که نوشته است، با کمک عقل است که بندگان خالق را میشناسید و با کمک عقل است که حکمت و مرواریدهای حکمت بیرون میآید، در تفسیر «وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»، آمده که حکمت عقل و فهم است و میگوید، خدا هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر این که عقل او را به کمال کامل کرد، لذا معلوم میشود که عقل قوهای است با مراتب ویژه، رسول خدا(ص) هم مامور هستند که آن مراتب عقلی حاضران را در نظر گیرند و بهتناسب صحبت کنند وگرنه در همین روایات آمده است که هیچ وقت پیامبر(ص) به کنه عقلش با مردم حرف نزد چون کسی متوجه نمیشد و شاید فقط یک مخاطب مییافت و آن علی(ع) بود که نفس پیامبر(ص) است وگرنه مردم متوجه نمیشدند.
وی در ادامه افزود: یک رشته از روایات در باب عقل از عقل به عنوان ابزار شناختی با ما حرف میزند که با کمک آن میتوانیم به مراتب بالای خداشناسی و هستیشناسی برسیم، کاری که فلسفه بر عهده دارد، چون ادعای وجود شناسی دارد و دست ما را به دست علة العللی میگذارد که به اعتقاد ما خداوند است و برخی هم ممکن است بگویند ماده است.
معارف گفت: اما رشته دیگر از روایات در این زمینه عقل را در حوزه کارکردی، آثاری را بر آن مترتب میکند که حکما به عقل عملی از آن یاد میکنند، یعنی عقلی که میتواند تبدیل به نیرو شود و ما را بر اعمالی برانگیزد یا از کارهایی باز دارد و نتایجی داشته باشد و در این زمینه معروفترین حدیث این حدیث امام کاظم(ص) است که میفرماید «العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان»، عقل آن است که در پرتو راهنمایی آن خدای رحمان پرستیده و بهشت تحصیل میشود، روایاتی در این قمست داریم که کارکرد عقل عملی موجب خداپرستی میشود و نقطه مقابل این که برخی از افراد که لغزش دارند در رفتار فردی و .. و ممکن است کارشان به جهنم برسد به دلیل این است که از عقل خود استفاده لازم را نکردهاند.
استاد دانشگاه تهران بیان کرد: یک محور از بحث بنده این بود که جایگاه عقل را در متون دینی بشناسیم، قسمت دوم از بحث بنده این است که ببینیم که این براهین خداشناسی که در فلسفه فلاسفه استفاده میکنند مثلا در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و ... آمده، این براهین چقدر ریشههای قرآنی دارند که خوشبختانه بسیاری از براهین ریشهها قرآنی دارد یا به عبارتی آیاتی در قرآن داریم که تحلیلهای عقلی میخواهد و میشود با استفاده از آنها عناوینی در فلسفه نام گذاری شده است.
وی در ادامه افزود: مثلا برهان تمانع که اشاره میکنند که در قرآن دو آیه داریم، یکی در سوره انبیاء و یکی هم در سوره مومنون که «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ»، اگر در آسمانها و زمین غیر از الله معبودان دیگری هم بودند، فسادی رخ میداد که مراد از آن اختلال در نظم هستی است، اگر این نظم به هم ریزد فساد ایجاد میشود، برهان تمانع میگوید الآن که فسادی حاصل نشده پس آن مقدمه درست نیست، یعنی در آسمان و زمین خدای دیگری نیست، همچنین میتوانیم ریشه برهان نظم را در قرآن نشان دهیم، ریشه برهان فطرت نیز خاستگاه مهمی در قرآن کریم دارد.
معارف با اشاره به سومین محور از بحث خود بیان کرد: سومین محوری که اشاره میکنم که قدری قابل تامل است این که در تاریخ علم خودمان، انسانهایی را میشناسیم که اینها دین و فلسفه را در وجود خود جمع کردهاند، یعنی از یک طرف یک شخصیت فلسفی دارند و به عنوان فیلسوف کسی منکر تخصص آنها نیست، انسانهایی را داریم که آنها را فیلسوف میشناسیم، مانند ملاصدرا و حکیم سبزواری و در زمان خودمان علامه طباطبایی و شاگردان ایشان مخصوصا استاد مطهری. اگر قرار باشد اینها را تحلیل کنیم و تخصص آنها را نام ببریم، اینها فیلسوف بودند اما از این طرف اینها متدین هستند و خداشناس، به این معنا که هم در حوزه شخصیت عملی متعبد هستند و ثانیا معتقد به گونهای فلسفه به نام فلسفه الهی هستند و معتقدند که این درخت فلسفه اگر بخواهد بارور شود، باید از چشمهسارهای معنوی سیراب بشود و در وجود این شخصیتها نه میتوانیم تخصص را انکار کنیم و نه میتوانیم تدین را منکر شویم.
در ادامه این نشست نوبت به سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین روحی رسید، وی در ابتدای سخنان خود بیان کرد: این بحث موافقان و مخالفان زیادی دارد، از سویی موافقان اسلامی شدن علوم را داریم که در صدد هستند از متن آیات و روایات آموزهها را استخراج کنند و مدعی هستند اسلام در این جهت نظریه دارد و میتواند علم اسلامی بسازد. از طرفی هم مخالفانی وجود دارد، به خصوص اخباریون که قائل به تفکیک حوزه عقل و شرع هستند و عقل را نه تنها در عقل نظری بلکه در استخراج بایدها و نبایدها نیز استفاده نمیکنند، لذا بحث جدی است و ما نیز موافق هستیم، هرچند با مقدار آن کاری نداریم و ممکن است عدهای شدیدا موافق باشند و ...، در هر حال جزء موافقان هستیم، به این معنا که رابطه فلسفه و قرآن را قبول داریم.
وی در ادامه افزود: علم عبارت است از مسائلی که حول یک موضوع میچرخد و کشکول و پراکنده نیست و به صورت درختوار میتوان آن را زیر مجموعههای بزرگتر به هم وصل کنیم و بگوییم این علم در این زمینه بحث میکند و ابواب آن نیز قابل تقسیم است، پس ارتباط قطعی بین مسائل یک علم وجود دارد. دوم اینکه در علم معمولا اینطور نیست که مسائل را فقط مطرح کنیم، بلکه به صورت مستند بحث میکنیم، در هر علمی دنبال این هستیم که برای همان مسئله استدلال کنیم، یکی از روشها آزمایشگاهی یا کتابخانهای و ... است، روشهای تفکر متفاوت است، ولی به هر حال باید در هر علمی اینها موجه یعنی مستدل شوند.
روحی بیان کرد: پس علم تلاشی است در یک بخش معارف بشری که به صورت مستدل بحث میکند و فلسفه نیز یکی از آنها است و برای خود پیشفرضهایی دارد و برای خود مبادی و روش خود را دارد و مسائل خاص خود را نیز دارد و فلسفه نیز واقعا به علم تبدیل شده است.
وی در ادامه افزود: اما قرآن آیا به عنوان یک علم و شاخه یکی از علوم است؟ خیر، قرآن مجموعه آموزههایی است به صورت وحیانی که بر پیامبر(ص) نازل شده که مردم را هدایت کند، به صورت نظری، عملی و دستورالعملهایی که باید اجرا کنیم و موحدتر شویم. پس مقایسه این دو که کسی این طور مقایسه کند که این علم است و از قرآن انتظار داشته باشد که به صورت منسجم مسئله را مطرح کند و به یک نظریه برسد که در علم اینطور است و نمودی از آنها مقالات علمی پژوهشی است، اما آیا قرآن به این صورت عمل میکند؟ خیر، راه هدایت انسان این است که مطالب به صورت داستان مطرح شود، قرآن اینطور عمل کرده و به همین دلیل برخی اشکال میکنند که منسجم نیست و اگر این دو را به این صورت مقایسه کنیم، صحیح نیست.
روحی بیان کرد: یک اصطلاح جدیدی برای فلسفه آمده به نام فلسفه مضاف یا خاص، مثل فلسفه ذهن و ...، این فلسفهها با آن فلسفه که عرض شد، متفاوت هستند، یا فلسفه اخلاق که تعریف دیگری دارد، موضوع و مسائل آن فرق دارد و فقط روش همان روش است. اگر با روش فلسفی، تامل فکری، بیاییم یک علمی را بگیریم و یک تفکر درجه دوم را با عینک درجه دوم به آن نگاه کنیم، مسائل بنیادین و مبادی تصدیقیه آن علم را در یک علم دیگری بحث کنیم این را فلسفه مضاف میگویند.
وی گفت: مثلا فلسفه اخلاق، در علم اخلاق این را بحث میکنیم که فضائل، رذائل و ... چیست، اما در فرااخلاق یعنی فلسفه اخلاق میآموزیم که این کار خوب است، این کار را انجام بده و ...، اما خوبی یعنی چه و بدی یعنی چه؟ که با روشهای عقلی بنیادهای علمی اخلاق را مطرح میکند، گزارههای اخلاقی گزارههای انشایی هستند یا خیر، آیا واقعی هستند؟ در اخلاق میگوییم این کار را انجام بدهید، ولی آنجا میگوییم که آیا حسادت داشتن و یا نداشتن قرارداد است یا اگر تواضع نکنم یا دزدی کنم و ... اینها در بیرون و در تکوین مانند گزارههای فیزیک و شیمی در تکوین برای خود آثاری دارد؟ آیا گزارههای اخلاقی قراردادی هستند یا ناظر به واقعاند که این بحث میشود. در فلسفه اخلاق این را بحث میکنیم و مسائلی از این دست را مطرح میکنیم.
روحی در ادامه افزود: پس فلسفه مشاء، حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی و فلسفههایی مانند سیاسی و ذهن و تاریخ و اخلاق و تربیت و ...، اینها را هم میتوانیم با فلسفه اسلامی خودمان همکاسه کنیم و اینطور مطرح کنیم؟ یک طرف فلسفه اسلامی و مضاف و یک طرف هم قرآن قرار دارد. آنها منسجم هستند، اما قرآن منسجم نیست، ولی به هر حال مقایسه میکنیم، لذا فلسفه را منحصر به فلسفه اسلامی و وجودی متمرکز نیستیم. این دو را نمیتوان به این صورت مقایسه کرد.
وی بیان کرد: مقایسه در روش میماند. میشود برخی از مسائل فلسفه مانند پرسش از یگانگی خداوند و اینکه به چه صورت است؟ پیدا کرد. «قل هو الله احد» گزارهای مرتبط با همین مسئله است. اینکه فلسلفه اسلامی مدیون این آیه است، اما آیا میتوانیم برخی از مسائل فلسفی را در قرآن پیدا کنیم که مستقیما و دقیقا مطرح شده باشد؟ بله، برخی مسائلی که فرمودند به این موضوع بر میگردد. مسائلی از قرآن به ذهن شخص رسیده و آن را به فلسفه وارد کرده است و علاوه بر این از استدلالهای قرآن نیز استفاده کرده است. در عرفان نظری نیز همینطور است. عرفان نظری ما این طور نیست که توصیه باشد، بلکه استدلال است. عرفان نظری را اگر به دو قسمت تقسیم کنیم، یکی در مورد خواص انسان کامل و دو در مراتب انسان کامل است. قسمت دوم عرفان نظری وجود خدا است و عرفان نظری مهمترین موضوعش احدیت و صفات الهی است. اما آیا امکان دارد به عنوان فلسفه و تفکر اسلامی پارهای از مسائل را مستقیما از قرآن اتخاذ کنیم؟ بله، در فلسفه اسلامی نیز راه یافته است، این به معنای در آمیختن روش وحیانی با روش فلسفی نیست، مسئله را از آنجا گرفته است، اما آیا در روش هم قرآن به عنوان این که مسائل وحیانی است یا نه استدلال میکند؟ روش فلسفی استدلالی است و عین همین در قرآن هم هست.
روحی گفت: مشابه همین را در فلسفههای مضاف داریم، از جمله در فلسفههای عملی، مسائل اخلاقی در حیطه فلسفه اخلاق مطرح میشود. کسی اگر فکر کند میگوییم عقل عملی که اقتضا میکند که ظلم مذموم است و ...، در این مسائل هم آیا فیلسوفان ما از قرآن و روایات استفاده کردهاند؟ در قرآن فرمود: «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»، پس معلوم است خواندن قرآن مشکل را حل نمیکند و باید تفسیر شود. رسول یک شانی دارد که مطالبی را خداوند در قالب قرآن به او ارائه داده که میتواند از درون خودش سنت را بسازد.
وی بیان کرد: آیا در داخل مسائل فلسفی، در بعد عقل عملی هم، میتوانیم مسائلی را پیدا کنیم که مستقیا مسئلهاش یا روش آن در قرآن باشد؟ بله، این هم همینطور است، پس این انتظار را از قرآن داشته باشیم که دقیقا مسائل فلسفه را به صورت منسجم بگوید، این اشتباه است، اما آیا علاوه بر این میتوانیم مطالب فلسفی را که در قرآن مستقیما مطرح نشده است، از قرآن استنباط کنیم؟ بله.
روحی در ادامه افزود: ممکن است بگویند مسائل فلسفی که شما میگویید در قرآن است چند تا است؟ خب چند مورد بیشتر نیست، اما اگر راه دوم را برویم، خیلی زیاد میشود و بسته به کوشش دانشمندان بزرگ است که این مسائل توسعه یابد. اینجا بحث جدیدی باز میشود که انتظارات ما از قرآن تا چه حد است، یعنی انتظار داریم تمام علوم بشری را از قرآن استخراج کنیم؟ در این زمینه که تمام معارف بشری در قرآن است یا خیر دو نظر وجود دارد که یک عده میگویند هست و مرحله بعد آیا قابل اصطیاد است؟ آنها که میگویند تمام معارف در قرآن هست نیز قائل هستند که قابل اصطیاد نیست، اما راه به دست آوردن آن بندگی و عبودیت است.
وی تصریح کرد: این انتظار را نداشته باشیم که به صورت بشر عادی، همه چیز را از قرآن بیرون بکشیم. پس مسائل فلسفی به صورت موجبه جزئیه در قرآن به صورت مستقیم موضوعاتش آمده و روشهای آن هم همان است و سوم اینکه خیلی از مسائل فلسفی را میتوانیم از قرآن اصطیاد کنیم و واقعا این تلاشی است که بزرگان ما در این زمینه کردهاند.
روحی گفت: از روایات معصومان(ع) نیز میتوان در فهم آیات استفاده کرد و بعد برویم سراغ قرآن و در این صورت میبینیم که در قرآن بوده است، راه تسهیلکننده این است که برای دریافت مسائل فلسفی از قرآن استفاده کنیم و روی استنباط ائمه(ع) نیز تامل کنیم.
عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس در انتهای سخنان خود بیان کرد: منظور ما از فلسفه اسلامی این نیست که آن را ساختهایم، بلکه منظور این است که برخی از اینها مسئله یا موضوعشان به صورت مستقیم در قرآن آمده است و برخی نیز مستقیم نیامده، بلکه از قرآن استنباط کردهایم و به این معنا میگوییم اسلامی.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری قرآن (ایکنا)