در رهیافت غربی، بحث مصرف مبتنی بر انسان شناسی و هستی شناسی سکولار است. در این رهیافت آنچه اهمیت دارد اصالت دادن به حیات دنیوی و نیازهای مادی انسان است از این رو انسان غربی مفهوم حیات را در مصرف خلاصه می کند و مصرف است که اراده و اختیار وی را جهت می دهد.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، مقاله «بررسی مناسبات هویت و جنسیت با مصرف در دو رهیافت غربی و اسلامی» نوشته شمس الله مریجی رئیس و عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم و معصومه مؤذن سلطان آبادی دانشجوی دکترای فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقر العلوم را در ادامه ملاحظه می کنید؛
پیش از آغاز انقلاب صنعتی و پی ریزی نظام سرمایه داری مصرف تنها امری اقتصادی قلمداد می شد، اما پس از آن و با اوج گرفتن تولید و مصرف انبوه، فقط هدف برآوردن نیاز مالی به شمار نمی رفت بلکه اندک اندک از امر اقتصادی صرف فراتر رفته و تمام جوانب زندگی افراد را تحت تأثیر قرار داد.
به دنبال این مسئله بود که مصرف و فرهنگ مربوط به آن، وارد مباحث علوم اجتماعی شد. گسترش مصرف در جهان کنونی تا آنجا پیش رفته است که امروزه شاخص سبک زندگی به شمار می آید و حتی برخی زندگی مدرن را بدون مصرف بی معنا می دانند.
از طرف دیگر گسترش مصرف گرایی، تبعات نظام سرمایه داری و در کنار آن سکولاریسم سبب شد که نظام معنا به حاشیه کشیده شود و مادیات در درجه اول توجه قرار گیرد، از این رو «هویت» هم که امری معنایی به شمار می آید دچار بحران شد. در خلأ ایجاد شده، مصرف توانست جایگزینی برای هر آنچه که از دست رفته بود، باشد و بدین ترتیب مصرف به عنوان نشانه هویت و امر هویت آور تلقی شد.
در جهان امروزین مصرف، مد، آرایش، پوشاک، اشتغال های فراغتی و... به شدت با مقوله هویت گره خورده است و برای افراد هویت آور و متمایزکننده است. گسترش بحث مصرف و مناسبات آن با هویت و جنسیت افراد ضرورت پژوهش های جامعی که به طور نظری و بنیادین امر مصرف را پیگیری کند، بیش از پیش نمایان می شود. به ویژه آنکه فرآیند جهانی شدن فرهنگ و اقتصاد و جلوه های مادی فرهنگ غربی در کشورهای اسلامی همانند کشورمان به خصوص قشر جوان را تا حدودی تحت تأثیر خود قرار داده است از این رو لازم است فرهنگ اسلامی در زمینه مصرف تبیین شود و مناسبات آن با هویت و جنسیت مشخص شود تا از عوارض آنچه در غرب در زمینه مصرف رخ داده، پیشگیری شود.
چارچوب مفهومی
اگرچه هویت، معنای چند وجهی و گسترده ای دارد اما می توان گفت در معنای اصطلاحی دارای دو جنبه است؛ تشابه و تمایز. مفهوم هویت میان افراد دو نسبت مشابهت و افتراق را برقرار می کند. هویت خود پنداره شخص است یعنی تصویری که فرد از خود دارد و خود را با آن از دیگر افراد متمایز می کند.
منظور از مصرف هم استفاده از چیزی برای برآوردن یک نیاز است که این نیاز می تواند نیاز مادی، معنوی و یا فرهنگی باشد. درباره جنسیت نیز گفته می شود شاید تا قبل از دهه هفتاد میلادی معنای خاصی را تداعی نمی کرد اما فمینیسم های رادیکال در اوایل دهه 1970 با متمایز کردن واژه جنس و جنسیت از یک دیگر سبب ایجاد معنایی مستقل برای جنسیت شدند.
از منظر آنان جنس اشاره به تفاوت های بیولوژیکی زن و مرد و جنسیت اشاره به تفاوت های اجتماعی، فرهنگی و طبقه بندی اجتماعی «مردانه و زنانه» دارد. یعنی جنسیت به نوعی «هویت اجتماعی» فرد است که به او هویت جنسی مردانه یا زنانه می دهد. از منظر آنان جنسیت مترتب بر جنس نیست بلکه زاییده افکار اجتماعی است که در مورد جنس هر فرد شکل گرفته است. البته جنسیت معمولاً هنگامی که به تنهایی به کار می رود بر تفاوت های زن و مرد صرف نظر از منشأ طبیعی یا اجتماعی دلالت می کند.
در رهیافت غربی بحث مصرف مبتنی بر انسان شناسی و هستی شناسی سکولار است. در این رهیافت آنچه اهمیت دارد اصالت دادن به حیات دنیوی و نیازهای مادی انسان است از این رو انسان غربی مفهوم حیات را در مصرف خلاصه می کند و مصرف است که اراده و اختیار وی را جهت می دهد. همچنان که امروزه در جوامع غربی مشاهده می شود به خصوص در دوره مدرن و پسامدرن مصرف تبدیل به امری بسیار فراگیر شده است.
در دیدگاه های غربی مسئله گره خوردن هویت با مصرف به وسیله نظریه پردازان چندی اعم از مدرن و پست مدرن بررسی شده است که در این میان می توان از نظریات وبلن، زیمل، گیدنز، بودریار و ریتزر نام برد. «وبلن» در پژوهشی که درباره ثروت و نظام طبقاتی ناشی از آن انجام داده بحث مصرف و رابطه آن را با ثروت بررسی کرده است. در نظریه وبلن فرد ثروتمند برای آنکه خود را متعلق به خانواده ای از طبقه بالا نشان دهد به مصرف نمایشی و متظاهرانه روی می آورد. بدین ترتیب هویت ثروتمند بودن را از طریق نمایش میزان مصرف خود به دست می آورد.
وبلن در بررسی تاریخی مسئله معتقد است که اگرچه در وهله اول این مرد خانه بود که در تصاحب هویت مذکور می کوشید اما در کسب این هویت زنان و مردان یک خانواده با هم مشارکت می کردند و به مرور زمان نقش زنان در این زمینه ممتازتر می شود. به این ترتیب در دوره های تاریخی و حتی در زمانی که زنان خانواده به عنوان مایملک مردان به شمار می رفتند در به نمایش گذاشتن ثروت مردان خود سهم به سزایی داشتند. وبلن از این مورد با عنوان « تنآسایی نیابتی» نام می برد یعنی همانطور که مرد طبقه تنآسا و ثروتمند از کار تولیدی معاف بود و آن را ننگ می دانست خانواده و وابستگان به خصوص همسر او نیز مشمول این معافیت می شد. معاف بودن این افراد از کار تولیدی نشانگر ثروتمندی ارباب یا مرد خانه بود.
در مرحله بعد علاوه بر مورد فوق وابستگان مرد ثروتمند به خصوص همسر وی به «مصرف نیابتی» روی می آورند، مصرفی که به نیابت از مرد یا ارباب خانه صورت می گیرد و نوعی سرمایه گذاری برای افزودن بر خوشنامی صاحبخانه است. به این ترتیب مصرف متظاهرانه آن هم به نیابت از مرد خانه تبدیل به نقش اصلی زن در خانواده می شود و نظامِ خرج کردنِ احترام برانگیز و دقت در رفاهِ تجملی برای حفظ آبروی مرد خانه به عنوان حوزه ای زنانه اهمیت پیدا می کند. وبلن معتقد است که در شرایط مصرفی جامعه آمریکایی وظایف نیابتی مانند تنآسایی و مصرف نیابتی را هنوز هم همسر مرد نه فقط برای راحتی رئیس خانه بلکه برای اعتبار و آبرومندی کل خانواده به عهده دارد.
این وضعیت در شرایط فعلی دیگر اختصاصی به طبقه مرفه ندارد بلکه در طبقه متوسط نیز دیده می شود که زن خانه برای حفظ اعتبار خانواده و شوهر خود وظیفه تنآسایی و مصرف تظاهری را انجام می دهد درحالی که شاید مرد خانواده خود نمودی از تنآسایی به همراه نداشته باشد.
از دیدگاه وبلن دوری از کارهای سودمند و تولیدی و بیهوده گذراندن زندگی در زنان طبقه بالا بیش از مردان دیده می شود که شاید دلیلش آن باشد که نه تنها زنان از لحاظ تنآسایی در سطح بالاتری قرار دارند بلکه عضو طبقه تنآسای نیابتی هم هستند. به این ترتیب در ابتدا زنان در نمایش ثروت همیار و تابع مردان بودند. بنابراین هویت ثروتمند مردانه در خانواده سعی می کرد بهترین و بیشترین کالا یا خدمات را در اختیار اعضای خانه قرار دهد و هویت زنانه در نمایش مصرف تلاش بی وقفه ای می کرد.
به مرور زمان این نقش برای هویت زنانه متمایزتر می شد زیرا که دیگر تنها ثروتمندان نبودند که به این زندگی نمایش گونه می پرداختند بلکه قشر متوسط جامعه هم اکنون دچار مصرف گرایی مفرط شده بودند و مصرف نمایشی انجام داده و می دهند.
از دیگر کسانی که به مقوله هویت و مصرف پرداخته «گئورگ زیمل» است. او با بررسی مصرف در کلانشهرها معتقد است شهر مدرن یا کلانشهر یک هویت جدید متناسب با خود برای شهروندان ایجاد می کند. از نظر او هویت متمایز هویتی است که فرد مدرن در جستجوی آن است. زیمل در توضیح الگوهای مصرف و تغییر مداوم آن در طبقات اجتماعی به مقوله «مد» پرداخته است. او مد را نه امری مادی بلکه مقوله های اجتماعی و پاسخگوی نیازهای فرهنگی می داند.
او تقلید و تمایز را عناصری مهم از مد می داند. «مد، تقلید از نمونه ای داده شده یا معلوم است و نیاز به سازگاری اجتماعی را برآورده می کند.» بدین ترتیب هویت براساس نوع مصرف شکل می گیرد و تشابه و تمایزی را که فرد به آن نیاز دارد، ایجاد می کند.
زیمل با ذکر این دو عنصر معتقد است زنان نسبت به مردان گرایش بیشتری به مد دارند. به نظر او زنان از جهت روانشناختی به سبب ضعف خود از تفرد پرهیز می کنند و به تقلید عمومی گرایش دارند اما در عین حال تظاهر شخصی و تفرد نسبیای که آنان را مستقیماً در تقابل قرار ندهد، دوست دارند و مد به بهترین وجه چنین چیزی را برای آنان تدارک می بیند. به همین ترتیب زنان نسبت به مردان وفاداری بیشتری نیز به مد دارند. مردان با توجه به امکان ورود در حرفه های متفاوت در شغل خود جذب می شوند اما برای زن این امکان چندان فراهم نیست. «مد برای زن نداشتنِ جایگاه را در طبقه ای که برمبنای حرفه یا تخصص بنا می شود، جبران می کند.» با توجه به پژوهش های وبلن و زیمل می توان گفت هویت یابی زنان به وسیله مصرف بیش از مردان است.
«گیدنز» نیز در نظریات خود با پرداختن به مقوله هویت، مصرف را در آن دخیل دانسته است. او در مورد هویت اصطلاح «باز تابندگی» را به کار می برد. «خود» یا هویت در نظام مدرن و متجدد به صورت نوعی تصویر بازتابی در می آید. از نظر او هویت شخصی چیزی است که فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیت های بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد. نظرات او در مورد تغییرات خانواده و نقشه ای هویتی و نیز رابطه بدن و هویت، جالب توجه است. به اعتقاد او بدن یا نمای ظاهری مانند پوشش و... یکی از عناصر مرکزی طرحی است که افراد به طور بازتابی از «خود» ارائه می دهند. تصرفات بدنی می تواند هویتی منحصر به فرد برای اشخاص به وجود آورد که ممکن است لزوماً با انتظارات جامعه هماهنگ نباشد.
علاوه بر دیدگاه های مدرن در دیدگاه های پسامدرن نیز بحث مصرف و هویت مورد بررسی قرار گرفته است. در دوره پست مدرن مصرف کننده برای خرج کردن همواره تحت فشار و اجبار در دو سطح اجتماعی و سیستمی قرار دارد. در سطح اجتماعی این فشار به صورت رقابت نمادین برای تأمین نیاز به برساختن خود از طریق تشخص و تمایز و نیاز به تأیید اجتماعی از طریق سبک زندگی و عضویت نمادین اعمال می شود همین طور در سطح سیستمی تحت فشار کمپانی های تجاری است که تعریف زندگی خوب و روش های ارضای نیاز را در انحصار خود دارند.
در این دوره هر فردی میتواند هویت خود را با مصرف خود بسازد، این هویت دیگر تنها شامل ویژگیهای شخصیتی یا اجتماعی مانند ثروتمند بودن، شجاع بودن و ... نیست، بلکه میتواند شامل هویتهای ذاتی فرد مانند هویت مردانه یا زنانه هم باشد. بدین ترتیب یک فرد با هویت مردانه میتواند از طریق مصرف انتخابی خود، هویتی غیر از مرد بودن برای خود ایجاد کند.
ادامه دارد...
مشاهده بخش دوم و سوم