حجت الاسلام و المسلمین پیروزمند با تاکید بر نقش حوزه و دانشگاه در تولید علوم اسلامی گفت: اگر حوزه توانست مطلوبیتهایی تعریف کند که نظام مسائل علم را هدایت کند، بدین معنی است که حوزه دارد مدیریت میکند. نقش دانشگاه نیز در این مسیر مهم است؛ مباشرت در تولید دانش به معنای دانشکاربردی و نه مکتب دانشی، به عهده دانشگاه است.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند، عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی در مصاحبه ای به ابعاد مختلف تولید علوم انسانی اسلامی پرداخته است که متن آن تقدیم حضورتان می گردد.
علوم اسلامی از گذشته تا کنون چه تحولات معنایی را سپری کرده است؟
الف) علوم اسلامی در ارتکاز گذشته به علومی اطلاق میشدند که در خدمت فهم اسلام بودند. اسلام آیینی است که برای فهم نیاز به علومی دارد و مطابق استعمال سابق، به آن علوم، علوماسلامی میگوییم. این یک تلقی بود. ما باید خاستگاه بحث در علوم اسلامی را بشناسیم و سیر و روند تغییر آن را تحقیق کنیم. این نگاهی که مطرح شد هنوز در حوزه ریشه دارد که: «علوم اسلامی علومی است که کمک به فهم اسلام کند.» بعضی از کشورهای پیرامونی براساس این تلقی پیش نرفتند و تلقی دومی شکل گرفت به این شرح که:
ب) حوزههای دانشی وجود دارد که خاستگاهشان اسلام نیست اما میخواهیم نسبتی میان آن و اسلام برقرار کنیم. لذا در دنیای مسیحیت بحث فیزیک و ارتباطش با اراده الهی مورد بررسی قرار گرفت. در حوزه دنیای اسلام بیشتر در حوزه علوم انسانی این قضیه مطرح شد به همین دلیل در تلقی دوم، خاستگاه، حوزه و محدوده علوم اسلامی تغییر کرد.
ج) یک فرض سومی هم میشود داشت به این شرح که: ما دنبال امتداد دادن آموزههای دینی در سایر علوم باشیم اما سایر علومی که اعتبار خودشان را از جایی غیر دین اخذ نکرده باشند. اما این تلقی به چه معناست؟ اکنون وضعیت ما آن گونه است که تمدن غرب برای رفع نیازهایش علومی ساخته و ما خودمان را در مقابل آن میبینیم و میپرسیم که حالا چهکار کنیم؟ در فرض دوم ما هیچ ابتکار عملی نداریم اما در فرض سوم میتوان احتمال این تصور را داد که چه کسی گفته این علوم موجود [را باید گردن گذاشت] یا این علوم با این معنا و روند [را باید مطلق شمرد]؟ باید نگاه هوشمندانه به بنیانهای علم غربی داشت نه آنکه [قائل به] سرنوشت محتومی برای آن شد [به این معنی که علم همین علم موجود است و] نمیشود تغییرش داد.
سیر تاریخی سه گفتمان پیشگفته را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر تاریخی نگاه کنیم گفتمان علوم اسلامی در حال متکامل شدن است. در زمانی دیدگاه اول توسط شهیدمطهری مطرح میشد اصلا مسائل، مربوط به حوزه علم تلقی نمیشد. ایشان با نوشتن آثار [دوره] علوم اسلامی خود قدم اول این گفتمان را تثبیت کرد.
در حال حاضر کدام تلقی از علم دینی را در فضای کشور غالب میبینید؟
وضعیتی که ما الان بیشتر درگیر آن هستیم، گفتمان دوم است [به این معنی] که علومی در اطراف ما هستند و ما به آنها نیازمند هستیم اما باید موضعی دینی برای [مواجهه با] آن اتخاذ کنیم. [ورود و بحث از] گفتمان سوم برای زمان ما زود است اما اگر چشمانداز آن را داشته باشیم، خوب است. در این گفتمان باید در تغییر خود این روند [علوم] دخالت کنیم. حالا حوزه اگر دنبال علوماسلامی است باید بداند که در کدام فرض و گفتمان دارد این مساله را مطرح میکند. اینکه گفتم نگاه اول در حوزه طرفدار دارد خودش یک واقعیتی است که باید چارهاندیشی شود.
با توجه به مباحث گفته شده وضعیت جریانهای موجود در گفتمان «علوم انسانی اسلامی» را چگونه ارزیابی میکنید؟
مطلب دوم آن است که وقتی میگوییم علومانسانیاسلامی یعنی چه؟ اسلامیتش به چیست؟ اینجا بحثی مهم و چالشی مطرح میشود که با آن درگیر میشویم. این چالش دو سر طیف دارد؟ سوال این است که چه بخش از این علوم باید از کتاب و سنت اخذ شود؟ آیا علومانسانیاسلامی یعنی علومی که از کتاب و سنت اخذ شده باشد؟ در پاسخ به این سوال [پاسخ هست که] دو سر [یک] طیف است. یک سر طیف میگوید از صدر تا ذیل باید علوم را از کتاب و سنت اخذ کرده باشیم. یک سر طیف میگوید حتی اگر از کتاب و سنت اخذ نشده باشد، یک قاعده کلی لحاظ میکنیم که اسلام عقل و تجربه را به رسمیت شناخته پس آن بخش از علومانسانی که مورد اجماع «عقل اطمینانآور» است و مورد «تجربه اطمینانآور»، پس اسلامی است. حالا اگر نهاد حوزه و دانشگاه بخواهد به علومانسانیاسلامی بپردازد، با کدام گرایش این قضیه را مطرح میکند؟ هرکدام که باشد پیشنیاز و الزامات دانشی آن متفاوت است. در چشماندازی که سال اخیر برای حوزه نوشته شده، مصوب شده که حوزه باید به علومانسانیاسلامی بپردازد. اکنون حوزه باید این سوال را برای خود حل کند.
موضع فرهنگستان علوم اسلامی قم در کجای این طیف قرار میگیرد؟
اما حد وسط این طیف که ما هستیم عرضمان آن است که علوم انسانی اسلامی یک پا در منابع دینی دارد و یک پا در عقل و تجربه و به هردو هم نیاز دارد. نه صرفا عقلی است و نه صرفا نقلی. اگر ما آمدیم [علم را] صرفا از کتاب و سنت استخراج کردیم، این علومانسانی به معنای متداول نخواهد بود. یعنی آن علومی که قدرت شناسایی و هدایت و آسیبشناسی وضعیت را دارد، نخواهد بود. این قابلیتها صرفا با کتاب و سنت به دست نمیآید؛ هرچند که حتما باید از کتاب و سنت استفاده کنیم.
دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی قم چه اختلافات و اشتراکاتی با گفتمان اول و دوم دارد؟
نگاه ما با گفتمان اول [یعنی آن نگاه که علوماسلامی را صرفا علومی میدانست که در خدمت فهم اسلام هستند] متفاوت است؛ چون آن را تنها یک گام میداند که کافی نیست و با گفتمان دوم [که به دنبال نسبت بین اسلام و علم و تفکیک آنهاست] متفاوت است چون که [نگاه ما] میگوید نباید تسلیم عقل و تجربه محض شویم. این دیدگاه [یعنی دیدگاه فرهنگستان] وجهاشتراکی با آن دو نگاه دارد و وجه افتراقی. وجهاشتراکش با اولی آن است که میگوید اگر علمی از کتاب و سنت گرفته نشود، دینی نیست و وجه اشتراکش با دومی آن است که میگوید ما هم عقل را قبول داریم. اما متفاوت است با دیدگاه دوم [چرا] که میگوید «ما عقل را وقتی قبول داریم که خادم کتاب و سنت باشد»، نه هر عقلی و به هر صورتی.
حوزه علمیه در اسلامیسازی دانش چه وظیفهای بر عهده دارد؟
حوزه حداقل باید دوکار را در اینجا انجام دهد. نخست همین بخش دینی ابتدایی از کتاب و سنت استخراج شود. مثلا ما اقتصاد اسلامی میخواهیم، یک احکامی دارد و یک مبانی دارد، اینها باید استخراج شود. بخشی که حوزه بهطور ویژه باید انجام دهد این بخش است. حالا اگر فرضا این انجام شد تا تولید اقتصاد اسلامی برای مثال چقدر راه است؟ این فاصله اگر بخواهد پر شود دو کار دیگر نیاز داریم. نخست آنکه ماهیت علم جدید را بشناسیم. ماهیتش، منطقش و راهحلهایش باید شناخته شود. به این شناخت نیاز داریم چون امروز این علوم، زمین بازی ما هستند و ما در خلأ قرار نداریم. کار دوم آن است که آموزههای دینی را به معادلات علمی تبدیل کنیم. این همان چیزی است که نگاه اول از آن غافل است. طبق نگاه اول تنها همین مرحله نخست انجام میشده و بعد تحویل دانشگاه میشد بهعنوان علم دینی، اما دانشگاه متحیرانه نگاه میکرد و میگفت نمیشود. اما [تلقی فرهنگستان این است که] کتاب و سنت روی چشم ما؛ اما افزون بر آن چگونگی تبدیل احکام ثابت اسلام به معادلات علمی که کنترل تغییر را برعهده دارد و خودش هم البته تغییر میکند، اهمیت ویژهای دارد.
آیا علم دینی نیز مثل احکام اصلی اسلام ثابت است؟
این علوم [یعنی علوم جدید] برخلاف احکام اصلی اسلام، [ثابت نیستند و] تغییر میکنند و علت تغییر این نیست که چون در غرب [پیدا شده و] بوده [پس] تغییر میکند، بلکه حتی نسخه اسلامی آن هم تغییر میکند. چراکه دنیا و جوامع عوض میشود و این علوم هم یک پایش در تجربه است. نو-شدگی و کهنه-شدگی در این علم معنا دارد. تغییر این نظریهها، دین خدا را تغییر نمیدهد. اینجا جایی است که ما از عقل و تجربه بهشدت دفاع میکنیم. بین اسلام و اسلامی تفاوت است. اگر بگوییم اسلام این [علوم] است، خود اسلام که ثابت است در نظر میآید. اما وقتی میگوییم اسلامی، یعنی مبتنیبر آموزههای اسلام، معنیاش این است که [این علوم] منسوب به من است، نه اسلام؛ اما منی که یکسری آموزههای اسلامی را مفروض گرفتهام. به همین دلیل میگوییم [این علوم] اسلامی است، نه اسلام. یک بحث که حوزه به آن نیاز دارد، آن است که بخش مستنبط از آموزههای دینی را تهیه کند. ما باید با یک منطق علمی منابع دینی را تبدیل به معادلات کنیم.
دانشگاه چه جایگاهی در فرآیند تولید علم دینی دارد؟
ما باید یک کار مشترک با دانشگاه تعریف کنیم و آن اینکه حوزه «قدرت مدیریت دانش» دانشگاه را به صورت علمی داشته باشد. مراد از این مدیریت آن است که تولید علومانسانی فرآیندی است که یک بخش آن تنها متعلق به حوزه است که آن قسمت «فهم و استنباط منابع» است. اما این تنها مأموریت حوزه نیست. حوزه در چگونگی جریانبخشی [به] این مجموعه هم باید ورود کند تا بتواند اسلامیت علوم تولیدشده در دانشگاه را تایید یا تکذیب کند. حوزه باید قدرت ارزیابی داشته باشد. خواندن روایت صرف، قدرت ارزیابی نمیدهد؛ لازم است اما کافی نیست. بلکه [حوزه] منطق چگونگی جریان این معارف در علم را باید بداند و براساس آن ارزیابی کند، چراکه آن میشود معیار، دیوار را بنا میسازد اما معیارش دست ماست که تایید کنیم یا تکذیب. اگر حوزه در این مورد موفق شود، مدیریت دانش کرده است. اگر حوزه توانست مطلوبیتهایی تعریف کند که نظام مسائل علم را هدایت کند، یعنی حوزه دارد مدیریت میکند. نقش دانشگاه در این مسیر هم بسیار است. مباشرت در تولید دانش به معنای دانشکاربردی و نه مکتب دانشی، به عهده دانشگاه است. نقش دانشگاه که ما میگوییم نه از سر آنکه امروزه دانشگاه یک واقعیت موجود است و باید پُستی به آن داد بلکه به خاطر آن است که در حوزه توان انجام این کار به تنهایی وجود ندارد و باید توانهای دیگر را به خود ضمیمه کند. درآوردن شاخصهای علمی از منابع، مدیریتش با حوزه اما مباشرت آن با دانشگاه است، اما دانشگاهی که منقاد به اسلامی شدن باشد و حوزهای که قدرت این مدیریت را داشته باشد.
انتهای پیام/
منبع : فرهنگستان علوم اسلامی قم