تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, مبانی علوم انسانی اسلامی
شماره : 4952
تاریخ : ۲۹ خرداد, ۱۳۹۷ :: ۱۱:۱۸
گذار از علوم انسانی غربی چرا و چگونه؟/ مدیران ما علوم انسانی اسلامی را باور ندارند

جوانعلی آذر گفت: مشکل ما تنها تولیدِ علوم انسانی ـ اسلامی نیست، مشکل دیگر ما این است آیا کسانی هستند که این علوم را باور داشته و اجرا کنند؟ در حال حاضر عملِ مسئولان از میزانِ دانشِ اسلامی‌ که در حوزۀ حکمرانی داریم عقب‌تر است.

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، مرتضی جوانعلی آذر، عضو هیئت علمی دانشکده معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) در گفت وگویی به بررسی علوم انسانی اسلامی پرداخت که مشروح آن تقدیم حضورتان می شود.

*علوم اجتماعی در ایران از کی شروع شده است؟ آیا تمام علوم اجتماعی از همان ابتدا ترجمه‌ای و وارداتی بوده یا این که ما هم تولیدی در این زمینه داشته‌ایم؟

در پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این نکته توجه داشته باشیم که تولید علم یا واردات علم فرعِ بر یک نیاز است، یعنی نخست باید نیازی احساس شود تا علمی وارد شود، یک مثال تاریخی می‌زنم: ایران در جنگ چالدران که در دورۀ صفویه رخ داد، شکست بسیار سختی خورد، چون ترک‌ها اسلحۀ گرم داشتند اما ایرانی‌ها این سلاح را نداشتند و حتی با آن آشنا هم نبودند. خب در چنین شرایطی به صورت خیلی طبیعی صفوی‌ها اولین کاری که بعد از این جنگ می‌کند چیست؟ پاسخ این است که از غرب تکنولوژی اسلحه را وارد می‌کنند چون می‌داند در جنگ بعدی دیگر نباید به خاطر توجه نکردن به این نیاز شکست بخورند.

در دورۀ قاجار اتفاقاتی در مغرب زمین رخ می‌دهد و انسان هوشیاری مانند امیرکبیر می‌گوید ما یک «دارالفنون» می‌خواهیم تا اساتیدی را از خارج بیاوریم و اینجا تدریس کنند، زیرا آفتِ اینکه افراد به خارج بروند این است که معمولاً غرب‌زده می‌شوند و حضور اساتید خارجی این آفت را کمتر می‌کند و در ضمن، خودمان هم خودکفا می‌شویم.

تحلیل آن دوره هم خیلی مهم است؛ آن‌ها غرب را بیشتر به «تکنولوژی» می‌شناسند نه «علم». به خاطر همین «دارالعلوم» تأسیس نکردند و «دارالفنون» تأسیس کردند زیرا به دنبال فناوری بودند.

*وقتی علوم اجتماعی وارد ایران شد، نسل اولِ اساتید جامعه‌شناسی فهمِ عمیقی از جامعه‌شناسی داشتند؟

نسل اولِ اساتید جامعه‌شناسی فهمِ عمیقی از جامعه‌شناسی نداشتند و هم انصافاً این اساتید نمی‌توانستند خیلی جدی به سمت تولید علم حرکت کنند، چرا که همان گونه که قبلاً عرض کردم علوم اجتماعی به دنبال مشکلات برآمده از مدرنیسم و برای حل این مشکلات ایجاد شده بود و حالا ما با کشوری رو به رو بودیم که هنوز مدرن نشده و هنوز به بسیاری از آن مشکلات برنخورده، دانشگاه علوم اجتماعی تأسیس کرده بود و در این حوزه دانشجو گرفته بود. خب طبیعی است که این دانشکده نمی‌تواند کار زیادی از پیش ببرد.

در غرب علوم اجتماعی چگونه به وجود آمده بود؟ علوم طبیعی و مدرنی به وجود آمد. این علوم مدرن در کنار فواید، مضراتی هم داشت. این مضرات مسائلی را ایجاد کرد. جنس این مسائل جدید بود و به سراغ تجربه رفتند، مسائل انسانیِ تجربی را که حل کردند علوم انسانی و علوم اجتماعی تولید شد.

اما ما اساساً در دورۀ رضاخان مدرن نشدیم. به نظرم همین‌طور که ظاهرمان به زور مدرن شد و مردان و زنان باید لباس خاص می‌پوشیدند، با همان وزن و وزانت دانشگاه یا دانشکده علوم اجتماعی داشتیم که با کپی کاری از غرب شروع شد و طبیعتاً چنین علمی نمی‌توانست موفق باشد.

ما امروز این تلقی را داریم که قوانین فیزیکی «جهان شمول» هستند- مناقشات را کنار بگذاریم که یک نفر ممکن است بگوید قوانین فیزیکی هم از فرهنگ‌ها متأثرند- و یک پذیرش عمومی وجود دارد که تنها قوانین فیزیکی جهان‌شمول‌اند، اما در آن دوره نگاهِ نسبت به علم این بود که جامعه‌شناسی هم جهان‌شمول است. شما انصافاً در آن دوره نمی‌توانید انتظار داشته باشید استادی بیاید بحث از علمِ بومیِ جامعه‌شناسی کند. یعنی استاد آن دوره هر چقدر هم که نخبه باشد اصلاً نمی‌تواند این موضوع را مطرح کند.

در دوره‌ای که شهید مطهری خودشان کتاب می‌نوشتند تازه می‌گویند که «دوره عربده کشی علم» گذشته است. ما امروز راحت می‌توانیم در مورد علم اسلامی، علم مارکسیستی، علم فمینیستی و غیره صحبت کنیم. این در حالی است که در آن دوره همان‌طور که فکر می‌کردند قوانین فیزیک جهان‌شمول است و با یک ترجمه می‌تواند وارد دانشگاه ما شود؛ علوم اجتماعی فرانسه و آلمان و آمریکا هم می‌تواند وارد دانشگاه شود و به همین خاطر دانشکده علوم اجتماعی در ایران در ابتدا موفق نبود.

*در این 40 سال ما موفق بودیم؟

در حال حاضر چند دانشگاه با دغدغۀ علوم اجتماعیِ بومی کار می‌کنند؟ من بحث اسلامی و غیر اسلامی را هم مطرح نمی‌کنم. ما این همه دانشگاه داریم؛ چند پایان‌نامه نوشته می‌شود که در آن یک مسئله‌ای از ایران را به معنای واقعی کلمه حل کرده باشد؟ در دانشکده‌های فنی چقدر مسائل کشورمان حل می‌شود که در دانشکده‌های علوم انسانی مسائل حل بشود؟ حتی اگر صد سال هم دغدغۀ مقام معظم رهبری باشد که هست این دلیل بر عدم موفقیت نیست. جنس کار طولانی و نیازمند حمایت و پیگیری است.

برای اینکه بگوییم چرا علومِ اجتماعی «بومی» می‌خواهیم باید به یک سؤال جواب دهیم و آن هم این است که «علم» و «پژوهش علمی» از کجا شروع می‌شود؟ پاسخ این سؤال این است که پژوهش علمی از مسئله و نیاز شروع می‌شود، حال مسئله یعنی چه؟ مسئله عبارت است از یک شکاف بین «ذهنیت» و «عینیت.»

یک پدیده‌ی اجتماعی به خودی خود مسئله نیست و نمی‌تواند مسئله باشد. این تلاقیِ ارزش‌های ذهنی ما با پدیده‌ی اجتماعی است که مسئله را می‌سازند. و به همین خاطر برای یکی نیم‌بند بودن حجاب مسئله می‌شود و برای دیگری بودن همین حجاب نیم‌بند. یعنی یک پدیده دقیقاً به دو صورت می‌تواند مسئله باشد. طبیعتاً با توجه به آن چه بیان شد اگر کسی ارزش ذهنی‌اش این باشد که همین حجاب موجود در جامعه کافی است، دیگر مسئله‌ای هم نخواهد داشت، چرا که بین ارزش‌های ذهنی او و واقعیت اجتماعی فاصله‌ای وجود ندارد.

*احتیاج به تحول در علوم انسانی داریم؟

بله این گام اول است. اما ممکن است این سؤال برای شما به وجود بیاید که وقتی من می‌گویم «مسائل» لزوماً یکی نیست، ممکن است برخی از آن‌ها با هم یکی باشد. حال اگر برخی مسائل یکی باشد، باید به دلیل دوم لزوم تحول در علوم اجتماعی و بومی‌سازی علوم توجه کنیم.

واقعیت این است که دولت‌ها در حل مسائلشان اولویت‌بندی می‌کنند، هیچ دولتی نمی‌تواند تمام مسائلش را یک جا حل کند، حتی اگر پولدارترین دولت دنیا به نام «آمریکا» باشد که 24 درصد اقتصادِ جهانی دست این کشور است، اما خود همین آمریکا مالامال از مسائل اجتماعی است، چون اساساً مسائل اجتماعی ماهیتِ پیچیده‌ای دارند که و به این راحتی‌ها قابل حل شدن نیستند؛ به همین خاطر تمامی کشورها مسائلشان را اولویت‌بندی می‌کنند و اگر کمی روی واژه‌ی اولویت‌بندی دقت کنیم به راحتی متوجه می‌شویم که اولویت‌بندی یعنی تعیین این که کدام مسئله برای ما ارزش بیشتری دارد و خیلی روشن است که این یک موضوع ارزشی است.

پس در عین این که خود مسئله ماهیتی ارزشی دارد، اولویت‌بندی میان مسائل هم به شدت تحت تأثیر ارزش‌هاست.

ما باید علوم بومی داشته باشیم چون مسائل ما بومی است .گفتم ممکن است برخی مسائل ما «مشترک» باشند اما لزوماً این اشتراک به معنای این نیست که همه‌ی مسائل ما مشترک‌اند و همان‌طور که بیان شد اولویت‌بندی مسائلی هم که مشترک‌اند متفاوت است. یعنی حلِ یک مسئله در جامعه‌ای با ارزش‌های لیبرال با حل همان مسئله در جامعه‌ای با ارزش‌های سوسیالیستی فرق می‌کند.

بحث این است که در جامعۀ اسلامی حتی اولویتِ حل مسائل، با ارزش‌های اسلامی مشخص می‌شود، البته منطق بیرونی، نیاز اجتماعی و ... تأثیر دارد اما اینکه که چه چیزی در اولویت است و چه چیزی در اولویت نیست با ارزش‌های اسلامی است.

*همان طور که فرمودید غرب مسائل خود را با رجوع به تجربه حل می‌کند. در حکومت اسلامی منبع معتبر کجاست؟

پاسخ گفتن‌ ما(حکومت اسلامی) به مسائل باید متأثر از قرآن، حدیث، سیره و تجربه باشد و طبیعتاً وقتی این‌گونه شد، در یک سری مواقع پاسخ‌ها متفاوت از آب در می‌آید. حتی وقتی شما به پاسخ می‌رسید همۀ پاسخ‌ها لزوماً قابل قبول نیستند. فرض کنید امروزه بحثی در مورد ارتباط دختر و پسر داریم که ذهن بسیاری از پژوهشگران اجتماعی را نیز درگیر کرده است. در حال حاضر به واسطۀ تبعات زندگی سرمایه‌داری سن ازدواج دختران و پسران افزایش پیدا کرده است. فاصلۀ بین بلوغ جسمی تا بلوغ اجتماعی، تقریباً دو برابر و به اندازۀ بلوغ جسمی شده است. برای این موضوع یک الگویی می‌خواهیم. روانشناسی می‌گوید برای اینکه جوان‌ها دچار رابطۀ بی‌ضابطه نشوند، بحث رفاقت دختر و پسر را در درونِ خانواده مطرح کنیم. یعنی اگر دختر عمو، پسرعمو، یا دختر خاله، پسر خاله هستند با هم رفیق شوند تا وقتی که می‌خواهند ازدواج کنند. این راه‌حلی است که یک بعضاً روانشناس‌ها می‌دهند. شما ممکن است ده‌ها راه‌حل برای یک معضل اجتماعی داشته باشید اما دین ممکن است در این مرحله بگوید این راه‌حل‌ها غیرقابل قبول است.

می‌خواهم بگویم اگر یک جامعه‌ای می‌خواهد اسلامی شود باید از شروع مسئله تا اولویت‌بندی تا رجوع به منابع و فرضیه‌پردازی و داوریِ راه‌حل‌ها؛ «ارزش‌ها» حضور داشته باشند. جامعه اسلامی با همین موارد است که اسلامی می‌شود.

به خاطر همین موضوع اساساً لزوم وجود رشته‌هایی به نام مدیریت اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی، روانشناسی اسلامی، امرِ بسیار روشنی است و ضرورتش مشخص است؛ زیرا ما یا معتقدیم اسلام تنها منحصر به حوزۀ عبادات است و یا معتقدیم بر اساس آیات و روایاتِ فراوان، اسلام در حوزه‌های غیرعبادی یعنی حوزۀ اقتصاد و سیاست و مدیریت حرف دارد.

حال سؤال بنده این است که اگر می‌خواهیم مسلمان باشیم - اصلاً حکومت اسلامی را اینجا در نظر نگیرید- آیا ما باید به آن موارد اسلام عمل کنیم یا سبک ما «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» است؟ یعنی در حوزۀ عبادات بر اساس اسلام عمل می‌کنیم ولی در حوزۀ اجتماعیات هر کاری دلمان بخواهد انجام می‌دهیم؟ اگر پاسخ ما این است که در حوزه‌ی اجتماعیات باید طبق اسلام عمل کنیم، این یعنی باید مدیریت اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی و ... داشته باشیم.

*به نظر شما تحول در علوم انسانی یک حرکت بالا به پایین است یا بالعکس و اساتید و دانشجویان و امثالهم باید آغازگر آن باشند؟

تولید علوم انسانی بالا به پایین نیست، بحث اجرا است که بیشتر بالا به پایین است و البته بالا به پایین بودن اجرا را هم نمی‌شود خیلی قاطع گفت، چرا که یک حقیقتی وجود دارد و آن هم این است که در یک نظام مردم سالار تا چیزی به خواست عموی تبدیل نشود در صحنه‌ی عمل هم محقق نخواهد شد؛ چرا که وقتی نظام، نظامِ مردم سالار باشد - یعنی نظامی که مسئولان آن با رأی مردم انتخاب می‌شوند - ناخودآگاه کسانی هم که کاندیدا می‌شوند به سمت جلب رأی مردم می‌روند و به خاطر همین حرف‌هایی هم که گفته می‌شود خیلی رنگ و بوی انتخاباتی دارد و اینکه خواست مردم برآورده شود، پس یک بخشی از کار زمینه‌سازی تحقق علوم انسانی اسلامی این است که برخی در یک نظامِ تعلیم و تربیتِ جدی سعی بکنند - البته نه نظام به معنای حکومتی و دولتی آن بلکه نظام به معنای مجموعه‌ای از تلاش‌های نظام‌مند توسط کسانی که دلسوزِ جمهوری اسلامی هستند - این ارزش را در جامعه جا بیندازند تا با تبدیل شدن این ارزش‌ها به خواست عمومی، زمینه برای تحقق آن‌ها در نظام مردم سالار نیز فراهم شود. البته در کنار این کار به تعبیر شما پایین به بالا، از آن طرف هم ما آدم‌های باورمندی که معتقدند اگر وضعیت ما اسلامی شود کار درست خواهد شد را لازم داریم تا در اجرا به علوم انسانی اسلامی توجه داشته باشند و به همین خاطر است که می‌توان گفت جریان تولید و اجرای علوم انسانی اسلامی هم بالا به پایین و هم پایین به بالاست و به تعبیری عام‌تر یک حرکتِ دو طرفه است.

مشکل ما تنها تولیدِ علوم انسانی ـ اسلامی نیست، مشکل دیگر ما این است آیا کسانی هستند که علومی که تولید می‌‌شود را آن اندازه باور داشته باشند و اجرا کنند؟ یعنی همین الآن عملِ مسئولان از میزانِ دانشِ اسلامی‌ای که در حوزۀ حکمرانی داریم عقب‌تر است. یعنی در حال حاضر اگر به همین دانسته‌ها عمل شود وضع خیلی بهتر خواهد شد. به همین خاطر واقعیت این است که ما مشکل تولید علوم انسانیِ اسلامی داریم اما مشکل اجرای آن جدی‌تر از تولید آن است. یعنی اگر اکنون به همین دانسته‌ها عمل شود وضع خیلی بهتر خواهد شد.

انتهای پیام/

منبع: فارس (چکیده گفت‌وگو)

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.