به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجت الاسلام فرجالله هدایتنیا، عضو هیئت علمی گروه فقه و حقوق پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. وی در گفت و گویی موضوع حجاب را بیان کرد که در ادامه متن آن را می خوانید؛
این روزها، مقولهی حجاب، کمی بیشتر مد نظر و ملاحظهی جامعهی ایران و بهخصوص جوانان قرار گرفته است. لطفاً فلسفهی حجاب را تبیین کنید.
برای پاسخ به این سوال از معارف اسلامی میتوان کمک گرفت. در آیاتی از قرآن وقتی بحث پوشش مطرح میشود، فلسفهی حکم نیز، آمده است. مثلاً در سوره احزاب، به پیامبر میفرماید به زنان و دختران خودت و دختران مومنان بگو جلبابهای خودشان را پایینتر بیاورند، اینکار برای اینکه شناخته شوند و کمتر مورد اذیت قرار گیرند بهتر است. از این آیه استفاده میشود که یکی از مبانیِ پوشش، امنیت فردی است. مسئلهی دیگر که از آیات قرآن نیز قابل استنباط است، حذف محرکهای جنسی است. چون قرآن وقتی مسئلهی حجاب را مطرح میکند، میفرماید برای طهارت دل شما و آنان بهتر است. این نشان میدهد وقتی برهنگی باشد تحریک درپیاش میآید و وقتی تحریک در میان باشد، خواهشِ دل در پیِ آن است؛ بنابراین برهنگی، تحریک جنسی را درپی دارد و تحریک جنسی، مطالبهگری را؛ لذا یکی دیگر از فلسفههای حجاب، میتواند حذف محرکهای جنسی و صیانت از حریم اخلاق باشد. از همین رو شاید در دنیای امروزی و جامعهی کنونیِ ما، بین بالارفتن سن و تأخیر در ازدواج و فراوانی محرکهای جنسی و دسترسی به پاسخ دهندههای جنسی، رابطهی مستقیمی وجود دارد. شما فرض کنید جوانی که غریزه جنسیاش او را تحت فشار گذاشته، اگر پاسخ دهندههای مختلفی در دسترسش باشد، کمتر به مقولهی ازدواج فکر میکند ضمن اینکه ثبات خانواده نیز در گرو حذف محرکهای جنسی است یعنی اگر محرکهای جنسی در سطح جامعه فراوان باشد، وابستگی زن و شوهر به هم کاهش پیدا میکند و چه بسا از همین طریق، امنیت اجتماعی بانوانِ جامعه، مخدوش شود. قرآن حتی به زنان، دربارهی نحوهی ارتباط کلامیشان توصیه میکند که در سخنانتان عشوه و فروتنی نداشته باشید زیرا کسی که دلش بیمار است به طمع میافتد بنابراین ممکن است فروتنی در سخنِ یک زن، علامتی باشد برای دعوت به خود. لذا از یک سو بین بیحجابی و تحریک جنسی ـ بهعنوان یک آسیب اجتماعی ـ رابطه وجود دارد و از سوی دیگر بین حجاب و امنیت اجتماعی خود زن رابطه هست؛ از یک سو بین حجاب و آسیب تجرد، رابطه وجود دارد و از یک سو بین حجاب و ثبات خانواده و پایداری روابط زناشویی. بنظرم با توجه به آنچه تا به حال عرض کردم، کفایت میکند که حجاب را بهعنوان یک ارزش بپذیریم، منتها دربارهی حجاب و حدودش بحثهای مختلفی وجود دارد. شاید نتوانیم رابطهی حجابِ به معنای فقهی ـ یعنی پوشیده بودن کل بدنِ زن بهجز صورت و کف دو دست ـ را با آسیبهای اجتماعی، احراز کنیم و من این ادعا را ندارم که اگر خانمی مثلا مقداری از موهایش پیدا باشد، همین مقدار بیحجابیِ او، خانواده را سست میکند. پوشیده بودنِ زن ـ صرف نظر ازحدود آن ـ میتواند آمار آسیبهای اجتماعی را بهشدت پایین بیاورد. حجاب برای پاکزیستن و زیست عفیفانه یک راهبُرد است. البته اگر زن حجاب داشته باشد، ولی حریمنگهدار نباشد، این حجاب، چندان بازدارنده نخواهد بود و از همین رو اگر کسی، در مبانی فکریاش حجاب را بهعنوان یک ارزش نپذیرفته باشد، وادارکردن او به پوشیدگی فقط یک خواسته را تامین میکند، یعنی سطح جامعه را از محرکهای جنسی حذف میکند ولی چه بسا همین فرد با استفاده از فضای مجازی یا ایجاد رابطهی مخفیانه و در خلوت، به هدف و میلش خواهد رسید. پس وقتی میگوییم حجاب، یعنی یک سطح از پوشیدگی، همراه با وقار. در این صورت زن به دیگران با این پوشش پیام میدهد که من اهل روابط آزاد نیستم و به خانوادهام وفادارم و این حجاب است. حجاب اینچنین از چند آسیب اجتماعی جلوگیری میکند.
آیا میتوانیم حجاب را معرفی کنندهی ابعادی از هویت اسلامی قلمداد کنیم؟
اگر منظورتان را درست فهمیده باشم میخواهید بدانید که آیا میتوانیم حجاب را بهعنوان یک نماد تلقی کنیم یا نه؛ به این معنا که با حجاب، خطکشی کنیم و آدمها را دو دسته کنیم. آنوقت من سوال خواهم کرد که دو طرفِ خطکشیها چه کسانی ایستادهاند؟ آیا خواهید گفت آنها که باحجابند، مسلماند و آنها که بیحجابند، نامسلمان؟ قطعاً نمیتوان با این معنا، حجاب را نماد مسلمانی در نظر گرفت. آیا میخواهید بهوسیلهی حجاب، خطکشی کنید بین ایرانی و غیر ایرانی؟ بینِ ولایی و غیر ولایی؟ بهنظرم نمیتوانید چنین تقسیمبندیای را داشته باشید. حتماً بهخاطر دارید که رهبری در سفرشان به خراسان شمالی اشاره کردند که خانمهایی که امروز به اینجا (محل استقبال از رهبری) آمدهاند، همانهایی هستند که ما به آنها میگوییم بیحجاب یا بدحجاب؛ یک چشمش اشک میبارد ولی نقصی هم در ظاهرش است. پس نمیتوانیم بگوییم کم حجابها و یا بیحجابها، ولایی نیستند. همانگونه که رسانهی ملی، زنان بدحجاب را در راهپیماییهای بیست و دو بهمن و روز قدس نشان میدهد. لذا این درست نیست که حجاب را نمادی برای این در نظر بگیریم که فردِ بیحجاب، ایرانی، مسلمان، انقلابی و ولایی نیست و اصلاً صلاح هم نیست وارد این بحث شویم؛ اما میتوان اینطور گفت که حجاب، یک ارزش اجتماعی است و چه بسا یکی از نشانههایی باشد که ما بتوانیم با آن، مسلمان بودن و مومن بودن را تشخیص بدهیم ولی لزوماً اینگونه نیست که هرکس که حجاب ندارد، مسلمان و مومن و عفیف نیست.
عدهای از منتقدان حجاب میگویند که عفت، فقط در حجاب ظاهری نیست و عفیف بودن، ضرورتاً به داشتنِ حجاب ظاهری، مربوط نیست. عدهی دیگری از منتقدین حجاب هم میگویند که عملکردِ غیرمثبتِ افرادی که محجبهاند، نشان دهندهی این است که حجاب، لزوماً بازدارندهی از آسیبهای اجتماعی نیست. نظر شما دربارهی این دو انتقاد چیست؟
عرض کردم که حجاب، به تنهایی نفیاً و اثباتاً در آسیبهای اجتماعی، تأثیر چندانی ندارد. باحجاب بودنِ صرف، لزوماً ما را به حذفِ فحشا، پایین آمدنِ سن ازدواج و تقویتِ روابط زناشویی، نمیرساند؛ ولی اگر حجاب به آن معنا که توضیح داده شد مراعات شود، یقیناً در حذف آسیبهای اجتماعی موثر است. اگر منظور منتقدان این است که افرادی را میشناسیم که با حجابند ولی التزامی به ارزشهای اخلاقی ندارند، بنده هم عرض میکنم که حجابِ تن، به تنهایی کافی نیست؛ فلذا قرآن یک بستهی تربیتی را ارائه میکند که ما از آن به «منظومهی عفاف» تعبیر میکنیم. منظومه عفاف به این معناست که زن و مرد مسلمان، نگاهشان را کنترل میکنند، پوششِ لازم را مراعات میکنند و در ارتباطات کلامیشان تحریک وجود ندارد. این معنا از عفاف که حجاب تن، چشم و کلام در آن لحاظ شده است، قطعاً در کاهش و ساماندهی مشکلات اجتماعی تأثیر شگرفی دارد. برای اثبات این مدعا میتوان گفت: ایام تابستان که هوا گرم است و بدحجابی سطح بالاتری دارد، مشکلات اخلاقی نیز بیشتر است. انتقاد خوب است اما توجه به آمارها و شواهد عینی نیز لازم است. من هم چند سوال از منتقدین دارم. آیا مزاحمتهای ناموسی بین مجردها بیشتر است یا متأهلها؟ در مورد متأهلها، بین زن و شوهرهایی که رابطهی محکمتری دارند، با زن و شوهرهایی که رابطه تنشآلودی دارند، میزان گرایش به آسیبهای اجتماعی و فحشا متفاوت نیست؟ پاسخ این سوالات مشخص است و بهنظرم کسانی که آنرا انکار میکنند، یا اطلاعاتشان کافی نیست یا غرض دیگری دارند که البته من، بنا را بر مورد اول میگذارم.
لذا در بخش اول صحبت شما، میگویم موافقم که حجاب، لازم است ولی از حجابِ تن، به تنهایی کاری ساخته نیست و باید منظومه عفاف را با هم نهادینه کنیم. بهنظرم در زمان ما، اگر آنطور که باید، از حجاب معجزهای ندیدیم، به این دلیل است که از بین مجموعه دستورالعملهای اخلاقی که برای تنظیم روابط اجتماعیمان در منابع اسلامی وجود دارد، بخش حجابش بسیار مورد توجه بوده ولی بخشهای دیگرش مغفول مانده است و شما میبینید آنطور که به بانوان توصیه میشود حجابت را درست کن، به آقایان تذکر داده نمیشود که نگاهت راکنترل کن. الان بیحجابی در قوانین کشور ما جرم است، ولی برای نگاه شهوانی، قانون خاص نداریم. قاضی برای چشمچرانی، جز به قوانین عمومی و بعضی مقررات کلی، به چه چیزی میتواند استناد کند؟ ولی میبینیم که دربارهی بیحجابی، بهطور خاص، قانون داریم. شاید به این دلیل که اثبات و راههای احراز بیحجابی، سادهتر است. در هر صورت، بهنظرم دربخش اول، موافقم که حجاب، به تنهایی این کارکرد را ندارد ولی اگر کسی بگوید دل آدم باید پاک باشد و تنش برهنه، معنایش این است که این فرد با یک نگاه خوشبینانه، همهی افراد را کسانی در نظر گرفته که در یک سطحی از مقاومتِ بالا، قرار دارند که محرکهای جنسی هرچند در اطرافشان زیاد است، تحت تأثیر قرار نمیگیرند. پاک بودنِ دل را همه قبول داریم ولی باید بدانیم که مجرای طهارت دل، گوش و چشم است.
اما در مورد بخشِ دوم سوالتان هم باید عرض کنم که اگر تمامِ بانوانِ محجبه، غیر از پوششی که دارند، روابطشان با دیگران تعریف شده بود و وقار و سنگینی در نوع پوششان داشتند، شاید دیگران هم به این باور میرسیدند که پوشش میتواند بازدارنده باشد. لذا فقط پوشش، شرط رهایی از مفسده نیست. مثلاً فرض کنید مردی که سیمای صالحان دارد، محاسن دارد، نوع پوشش او و نوع آرایش موهایش، نشان میدهد که متعلق به جبههی خاص است، اگر در زندگیاش واقعاً اینطور نباشد و در ارتباطاتش با جنس مخالف، مراعات نمیکند، دیگر جامعه به مردهایی که چنین سیمایی دارند، به دیده ارزش نگاه نمیکند. حجاب هم اگر قرار است یک شاخص و نماد باشد، برای زنانی است که سایر ارزشهای اسلامی را پاس میدارند و متدین هستند؛ اما این، بدان معنا نیست که هرکسی که حجاب ندارد، پس عفیف، ایرانی، انقلابی و ولایی نیست؛ بلکه بیحجابیِ او، نقصی است در ظاهرش. پس، اولاً حجاب لازم است و طهارتِ دل، کفایت نمیکند و ثانیاً نمیتوانیم بگوییم که هرکس با حجاب است، آدم باتقوایی است و بیحجابها بطور کلی بیتقوایند.
عدهای از منتقدین، حجاب را تبعیض بین زن و مرد میدانند. آیا حجاب فقط مختص خانمهاست وبرای آقایان، حجابی تعریف نشده؟
بنده به منظومهی عفاف، اشاره کردم. در بسیاری ازبخشهای این منظومه، زن و مرد تفاوتی ندارند. در منظومه عفاف، اگر حریم نگهداشتن لازم است، هم برای زن است و هم برای مرد؛ منتها در بعضی آیتمها، تأکید بیشتری روی زن هست که فلسفه خاص خودش را دارد. مجرای تحریکپذیری مردها، عمدتاً بصری است. من نمیخواهم بگویم زنها با چیزی که میبینند تاثیری نمیپذیرند، ولی مردها، تأثیر پذیرترند. از سویی بدن زن، برای مرد خیلی جذبه دارد درحالی که اندام مرد، آنطور که باید، برای زن، جذاب نیست. همچنین، صدای زن، برای مردان تحریک کنندهتر است تا صدای مردان، برای زنان؛ اندام زن برای مردان، تحریک کنندهتر است تا بالعکس. بهطور طبیعی، یک نظام طبیعی که در پی حذفِ محرکهای جنسی در سطح جامعه است، بر مبنای همین تفاوتهای روانشناختی و زیستشناختی احکامش را وضع میکند. پس چون فلسفهی حکم حجاب و پوشش، حذف محرکهای جنسی از سطح جامعه است، لذا اسلام در رابطه زن با غریبهها، روی پوشش زن، تمرکز بیشتری میکند.
البته فراموش نکنید که اسلام، به همین زن میگوید در مقابل همسرت، بیشترین تبرج را بهکار ببر و حداکثر آراستگی را داشته باش. بنده میگویم که اگر حدود پوشش برای زن با حدود پوشش برای مرد، متفاوت است و احیاناً تبعیضی هست، این تبعیض، از نوعِ تبعیض موجّه است. البته باید دقت داشت که محدودیت برای زنان در پوشش باید به حداقل برسد. مثلاً در طراحی نوع پوشش، چادری را طراحی کرد که لازم نباشد خانم، دائماً دو دستش به چادر باشد. اسلام میگوید زن پوشیده باشد و پوشیده بودنش هم جوری باشد که محرک نباشد؛ خب میشود جوری لباس را طراحی کرد که آزادی زن حفظ شود و بتوند راحت فعالیت کند. پوشش، محدودیت نمیآورد و اگر محدودیتی هست، در انتخاب نوع پوشش است و ضمن اینکه محدودیتهای احتمالیِ حجاب، بهخاطر فواید زیادی که دارد، قابل توجیه است.
آیا اسلام رنگ خاصی از لباس را برای بانوان توصیه میکند؟
تنها نکته فقهی که در بحث پوشش وجود دارد، پوشاندن بدنِ زن به طرزی است که محرک نباشد. البته، رنگهایی هستند که میتواند تبرج محسوب شود و زن مسلمان، اخلاقاً نباید جوری لباس بپوشد و از رنگها و مدلهایی استفاده کند که همه چشمها به سمت او دوخته شود. آنچه در فقه روی آن تأکید میشود، محرک نبودن است.
وضعیتِ کنونی حجاب جامعه را چطور ارزیابی میکنید؟
در این باره آمار نداریم ولی میتوانم بگویم که هم بیم وجود دارد و هم امید. به موازات طیفی که حس میکنیم روز بهرزو تقیدشان به حجاب کاهش پیدا میکند، طیف دیگری هست که به حجاب، اقبال روز افزونی دارد؛ لذا هم نگرانیم و هم امیدوار. ولی مطمئنم اگر ما در روشهایمان تجدید نظر کنیم، نتایج بهتری را شاهد خواهیم بود. نسل جوان، با روشهای تحکمآمیز، میانهی خوبی ندارد. بنده گاهی به بچههای مذهبیِ فعال در عرصه فرهنگ میگویم دو ضعف در ما وجود دارد که اگر آنها را رفع کنیم، خیلی مسائل حل میشود؛ یکی این است که سوادمان کافی نیست و دیگر اینکه کمحوصلهایم. گاهی در گفتگو با کسیکه ارزشها و منطق ما را قبول ندارد، نمیتوانیم با توان علمی پابهپای او پیش برویم و نمیتوانیم از نظر منطقی، او را قانع کنم و یا حدأقل کم نیاوریم. لذا بعد از چند دقیقه صدایمان بالا میرود و حتی گاهی به پشتیبانی و حمایتی که ممکن است از ما بشود، از موضع قدرت حرف میزنیم. ما باید به عنوانِ آمرانِ بهمعروف متوجه باشیم که حینِ امر بهمعروف و نهی از منکر، مأمور نیروی انتظامی و یا مسئول اداری نیستیم؛ بلکه ما درکف خیابان، با مردمانِ شبیهِ خودمان، داریم حرف میزنیم و اصلاً قرار نیست بهصورت تحکمآمیز رفتار کنیم و بهنظرم باید راهکاری اتخاذ کنیم تا کسانیکه سواد و حوصلهی کافی ندارند، کنار بروند و کسانیکه در این زمینه تخصصی دارند، تلاش کنند تا وضعیت را بهبود ببخشند.
وضعیت حجاب، آنطور که بخش قابل توجهی از بدنهی افراد و نهادهای مذهبی کشورمان ادعا میکنند و یا دوست میدارند و انتظار دارند، مثبت نیست. بهنظر شما این وضعیت، چقدر ناشی از عملکرد بد مسئولین در حوزههای مختلف است؟
در واقع شما میخواهید بگویید که آیا واکنش منفی بانوان در مقولهی حجاب، اعتراضی است نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی یا خیر. علیالقاعده بی تأثیر نیست. گرچه هیچ آماری هم در تأیید و یا رد این مسئله، وجود ندارد. بهطور کلی بانوانی را که حجاب را رعایت نمیکنند در چند دسته میتوان تقسیمبندی کرد. گروهی از بانوانی که حجاب را رعایت نمیکنند، بر این باورند که اینطور، ما بیشتر مورد توجه و احترام هستیم که البته این هم جای تعجب دارد که چرا در جامعه اسلامی، روند، اینطور است که افراد کمحجابتر کارشان در ادارات، زودتر انجام میشود. این نشان میدهد بیش از اینکه روی پوشش خانمها کار شود، لازم است که دربارهی فرهنگ مردانه و نوع نگاه آنها به جنس زن کار شود.
دسته دوم از بانوان کمحجاب، که عمدتاً هم دختران هستند، به اضطراب تجرد دچار شدهاند و فکر میکنند که اگر زیباییهای خودشان را بپوشانند، چطوری خواهند توانست در معرض انتخاب قرار گیرند. اضطراب تجرد، بیشتر درباره دختران مجرد اتفاق میافتد. این افراد، خواسته مشروعی دارند ولی از روش نادرست وارد میشوند.
دسته سوم از بانوان کمحجاب، اضطراب جذابیت دارند. خانمی که میبیند شوهرش در خیابان با انواع زنها با پوششهای نامناسب با جذابیتهای ظاهری مواجه است، میترسد از دیگر برای همسرش جذاب نباشد یا میترسد دیگران او را با زنهای دیگر مقایسه کنند و بگویند ایشان چرا به خودش نمیرسد ولذا از میزان حجابش میکاهد و زیباییهایش را به نمایش میگذارد. اضطراب جذابیت، بیشتر برای زنان متأهل اتفاق میافتد.
با وجود این دستهبندی سهگانه، اجمالاً نمیتوان انکار کرد که برخی از خانمهایی که حجاب را رعایت نمیکنند قصدشان اعتراض سیاسی و یا اجتماعی است. بیحجابیهای سازمان یافته، غالباً اغراض سیاسی دارند. ولی بهنظرم پشت بیحجابی و یا کمحجابیِ یک شهروند معمولی جامعه، غرض سیاسی وجود ندارد.
بهنظر شما برخی روشهای غلط در انجام امر بهمعروف، چهقدر در کم میلی افراد به مراعات حجاب موثر بوده است؟
میدانیم که امر بهمعروف و نهی از منکر مراتبی دارد که از انکار قلبی شروع میشود و در مرحلهی بعدی، نهی زبانی است و نهایتاً، بازدارندگیِ عملی. مرحلهی سوم، فراتر از بحث نظارت است؛ چون دخالت در زندگی خصوصی دیگران است، بهویژه در مواردی که شائبه درگیریهای فیزیکی یا خطر جانی و مالی در آن، وجود داشته باشد. مرحلهی سوم، در اختیار و وظیفهی حاکمِ اسلامی است؛ اما مرحلهی دومِ امر بهمعروف که تذکر زبانی است، بسیار موثر است که البته شرایطی هم برای آن در فقه ذکر شده که آمر بهمعروف، سطحی از آگاهی را داشته باشد، درک درستی از روحیات کسی که میخواهد او را امر به معروف و یا نهی از منکر کند، داشته باشد و مثلاً سن و سال و جنسیت و شخصیت او را مد نظر داشته باشد و نیز باید بداند این کار را با چه روشی باید انجام دهد که بیشترین تأثیر را داشته باشد. رهبری به نکتهی مهمی در همین باره اشاره داشتهاند و فرمودند که خطا را نهی کنید نه خاطی را؛ پس یک فهم و درکی لازم است که بتوانیم بین فرد خاطی با خطایی که مرتکب میشود، فرق بگذاریم و ادبیاتمان طوری باشد که مراتب دوستی و دلسوزی را نسبت به کسی که وی را از منکر نهی میکینم نشان دهیم. در کشور ما کسر قابل توجهی از موارد نهی از منکر به دعوا و درگیریهای کلامی و فیزیکی بین آمر و ناهی با فرد مقابل، منجر میشود. یکی از دلایلِ آن، جرأت و جسارت کسانی است که مرتکب اعمال منکراتی میشوند. دلیل دیگر، بحثهای روششناختی است. مثلاً فرض کنید فردی عجله دارد و میخواهد به کار اداریاش برسد. در این وضعیت، من اگر بخواهم بهخاطر پارک نامناسب خودرو به او تذکر دهم، احتمال درگیری وجود خواهد داشت. چون آمادگی شنیدن، در طرف مقابلم، پایین است؛ در همین شرایط، اگر بخواهم بهخاطر پوشش او به او تذکر دهم، استعداد درگیری، بسیار زیاد خواهد بود. لذا اگر ناهیان ازمنکر، شناخت درستی از معروف و منکر و موقعیت فردی که مرتکب منکر میشود داشته باشند، موفق خواهند بود. سوال این است، چقدر نخبگان علمی و دانشآموختگان و فرهیختگان رغبت میکنند به کار سازمانیِ نهی از منکر رو آورند؟ در صورتیکه این فریضه، بیشتر وظیفهی فرهیختگان است. خیلی فرق است که شما به یک سرباز که تحصیلات کمی هم دارد و برخلاف میلش برای گذراندن دوره نظام وظیفه، سرباز شده است، بگوییم نهی از منکر کن با آن جوانِ آمر به معروفِ تحصیلکرده خوشبرخورد و با سوادی که خوب حرف میزند و آداب معاشرت بلد است. لذا ما باید نهی از منکر را از فریضهای که عاقبتش، دلخوری و تنش و درگیری است تبدیل کنیم به فریضهای که نتیجهاش تألیف قلوب و نزدیک کردن مردم بههم است.
انتهای پیام/
منبع: شفقنا