حجت الاسلام جان نثاری گفت: حرکت اباعبدالله یک انقلاب فراگیر به عزم براندازی حاکمیت بنی امیه و اقامه حکومت صالحین بود.
به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ قیام عاشورا از جمله اتفاقاتی است که با توجه به تأثیرات بزرگی که در طول تاریخ بر جوامع مختلف داشته است، همواره دستخوش تلاش دشمنان برای تحریف و تهی کردن محتوای آن بوده است. در گفتگویی با حجت الاسلام مصطفی جان نثاری به برخی از شبهاتی که در سال های اخیر در مورد قیام عاشورا مطرح شده پاسخ داده شده است. متن زیر مشروح گفتگو با این کارشناس دینی است؛
*تعبیراتی در سال های اخیر در رابطه با قیام عاشورا به کار برده شده است مثلا این شبهه مطرح شده که هدف امام حسین از حرکت به سوی کوفه یک انقلاب نبوده است و حضرت صرفا از جایی که جانش تهدید می شده، دور شده است، ضمن اینکه به این شبهه اشاره می کنید بفرمایید ماهیت قیام عاشورا و علل و عواملی که منجر به حرکت سیدالشهدا شد چیست؟
یک زمان ما چشم بسته چیزی در مورد تاریخ شخصیتی بر اساس حدسیات و تصویرات ذهنی خودمان می گوییم در این صورت ممکن است هر کسی هر حرفی بزند. مثل این موضوعی که شما مطرح کردید. یک زمان هم ما مستدل به آثار تاریخی و آثار باقی مانده از خود سیدالشهدا حرف می زنیم.
اگر کسی منابع اصیل تاریخ را ملاحظه کند و فرمایشات و مکتوبات امام حسین(ع) را ببیند و آغاز موضع گیری حضرت در مقابل حاکمیت بنی امیه و جهت گیری ای که حضرت به بزرگان امت داد که دو سال قبل از مرگ معاویه در منا خطبه حضرت منعکس می شود، ببیند انصافاً حرکت اباعبدالله یک انقلاب فراگیر به عزم براندازی حاکمیت بنی امیه و اقامه حکومت صالحین بود.
حرکت امام حسین یک حرکت انقلابی برای جلوگیری از یک انحراف بزرگ در جامعه اسلامی و جلوگیری از حکومت موروثی و افشاگری در مورد حاکمیت بنی امیه و مفاسد آنها بود.
حضرت نیت خودشان را بیان کرده اند و فرمودند «اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلی وَ تُطیعُوا اَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ» یعنی اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می کنم. یعنی آماده ام که جلوی این انحراف را بگیرم و حکومت را به دست اهلش بسپاریم و حکومتی که شایسته جامعه اسلامی است برپا کنیم.
اگر کسی حرکت امام حسین را به عنوان یک انقلاب فراگیر و اقامه حکومت عدل نگاه نکند یا بی اطلاع است و یا مغرض است. آثار بسیار است اعم از نامه ها و فرمایشات و خطبه ها و رجزهای بنی هاشم و... همه بر این معنی دلالت دارد.
*در مورد خطبه منا حضرت سیدالشهدا که به آن اشاره داشتید بیان بفرمایید که حضرت در این خطبه به خواص چه گفتند؟
حضرت با دعوت از امت اسلامی خصوصاً خواص دعوتی به انگیزه برپایی حکومت عدل و صالحین برای احیای سیره پیامبر و امیرالمومنین داشتند.
امام برای انقلاب خود بهترین زمان را انتحاب کرد یعنی زمان حج. در منا و در حضور خواص امت عزم و اراده خود را بیان کرد و از بزرگان امت استمداد خواست که در این راه حضرت را یاری کنند و حرفش را بشنوند.
خطبه منا خیلی خطبه جامعی است که در کتاب تحف العقول نقل شده است. این خطبه دو یا یک سال قبل از مرگ معاویه ایراد شده است.
حضرت حدود هزار نفر از بزرگان و خواصی که به حج مشرف شده بودند را جمع کردند که ۳۰۰ نفر آنها از صحابه بودند. یعنی کسانی که بدون واسطه می توانستند از پیامبر حدیث نقل کنند. حدود ۷۰۰ نفر از تابعین هم بودند.
حضرت در این خطبه تعدادی از آیات قران را که مربوط به موضوع حاکمیت است را می خوانند. آیه مودت، آیه انما ولیکم الله، آیه ذوی القربی، آیه مباهله و... را می خوانند. این آیات دارای فضیلت هایی است که حاکم جامعه اسلامی باید داشته باشد.
حضرت از جمعیت اقرار می گیرند که این آیات در شأن خانواده ایشان است. بعد از این حضرت بخشی از روایات و فرمایشات پیامبر را در شأن امیرالمومنین و خودش و امام حسن را مطرح می کنند. لذا به نوعی شرایط حاکم را با اشاره به فضیلت های اهل بیت را مطرح می کنند.
بعد از این حضرت مقداری در مورد شرایط حکومت بنی امیه سخن می گویند که خوبان امت زیر تیغ گرفتارند و اشرار بر مردم مسلط شده اند. حضرت حضار را توبیخ می کنند که چرا در مقابل مفاسدی که می بینید ساکت هستید و اعتراضی ندارید و در نهایت این جمله زیبا و کلیدی را بیان می کنند که حضرت امام در بحث ولایت فقیه یکی از عباراتی که به آن استدلال می کنند این جمله حضرت در این خطبه است که «أنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَی أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَی حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» یعنی مجاری امور جاریه یعنی امور سیاسی، امور اجتماعی، امور عمومی و احکام و در جاهایی که نیاز به حکم است و فرمان و دستور میخواهد، حل مشکلات، همگی؛ به دست علماء است.
بعد حضرت آنها را قسم می دهد که وقتی از حج برگشتید آنچه که از من شنیده اید به کسانی که به آنها اعتماد دارید بگویید.
لذا حضرت یک دعوت عمومی می کنند و پس از آن اعلام آمادگی می کنند که اگر شما من را یاری کنید و حرف مرا بشنوید من آماده ام جلوی این انحرافی را که می بینید بگیرم.
این اتفاق درست در زمانی است که معاویه برای پسرش یزید از شهرهای مختلف بیعت می گرفت که او را به عنوان ولیعهد بپذیرند. در حقیقت حضرت شرایطی را می دید که بعد از معاویه شرایط بدتر می شود.
حضرت تعبیری در این خطبه دارند که به یزید اشاره می کنند و می فرمایند «بچه ای که شرابخوار و سگ باز است را می خواهند والی مسلمین قرار دهند.»
این خطر را حضرت هشدار دادند و اعلام آمادگی کردند که این انحراف را به جایگاه اصلی اش برگردانند. آیا این غیر از انقلاب است؟
کسی که حرکت انقلابی حضرت امام حسین را تخطئه می کند می خواهد حرکت امام خمینی را تخطئه کند. حرکت امام منطبق بر حرکت امام حسین است. نسبت به شرایط موجود افشاگری می کند، امت و خواص را برای اقامه حکومت صالحین دعوت می کند. اینجا مردم اجابت کردند ولی در زمان امام حسین مردم دعوت حضرت را اجابت نکردند. به همین خاطر است که امام می فرمایند ملت ما در این زمان بهتر از ملت صدر اسلام است.
*هر مکتبی برای اینکه پیام خود را برساند نیاز به یک سری شعارهایی دارد به نظر شما در فرآیند حرکت امام حسین شعارهای اصلی که سر داده شد چه بود؟
یک نکته این است که من هرگز به بیعت با یزید تن نمی دهم. این یک شعار اساسی بود که حضرت در مدینه و در مکه و در بین راه و در خود کربلا هم آن را بیان کرد. عدم تایید حاکمیت فاسق و فاجری مثل یزید که حضرت با تعابیری زیبا این را بیان کرده اند که مثل یزید در هر تاریخ و زمان و مکانی باشد از دیدگاه امام حسین صلاحیت حاکم جامعه اسلامی را ندارد.
حضرت در مدینه به مروان فرمود «إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ» نظایر این را هم در جاهای دیگر فرموده اند. استفاده حضرت از کلمه «مثل» هم جالب است و یک ضابطه و قاعده برای همیشه ذکر می کنند.
این شعار را حضرت مکرر داشته اند. تا جایی که روز عاشورا همین شعار را با تعبیر «هیهات مناالذله» به کار می برند که قبل از آن جمله ای با موضوع نپذیرفتن بیعت مطرح می کنند. «الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات مناالذلة» یعنی زنازاده پسر زنازاده من را بر سر دو راهی قرار داده است که یا شمشیر یا ذلت که هیهات از ذلت.
پس یک شعار اساسی امام حسین بیعت نکردن و به رسمیت نشناختن حاکمیت یزید است.
شعار دیگر حضرت امر به معروف و نهی از منکر است. مکتوب حضرت در تاریخ معروف است که «إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ.»
در تعبیر دیگری آمده است که «اللهم انی احب المعروف، و انکر المنکر» بنابراین شعار امر به معروف و نهی از منکر در حرکت امام حسین(ع) یک شعار فراگیر است.
نکته دیگر این است که در بین مسیر مکه تا کوفه بحث اجابت و لبیک گفتن به دعوت مردم کوفه و مخصوصاً خواص مطرح بود که نامه های زیادی دادند و بر امام حسین تکلیف ظاهری محقق شد که باید این آمادگی را لبیک گوید.
یکی از شعارهای دیگری که می توان به عنوان مصداقی برای همین امر به معروف و نهی از منکر ذکر کرد شعار احیای تفکر امامت است. موضوع امامت مورد غفلت قرار گرفته بود و یکی از شعارهای مهم سیدالشهدا همین احیای تفکر امامت بود.
در پاسخ به نامه مردم کوفه حضرت به این مسئله اشاره می کنند. «فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدَّائِنُ بِدِینِ اللَّهِ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ الله» که چهار شاخصه اصلی امامت را بیان می کند. حضرت علم امام، احاطه به قرآن، تعهد به دین و دنبال تکاثر و ثروت اندوزی نبودن را ذکر می کنند.
آن چه را که فرهنگ امامت شیعه برای پیشوایی جامعه مطرح می کند را حضرت در قیام عاشورا به عینه نشان داده و خود را به عنوان مصداقی که دربردارنده همه این ارزش هاست معرفی کرده و حاکمیت بنی امیه که هیچکدام از اینها را ندارد را افشا می کند.
تفکر و فرهنگ امامت با شعارها و رجزها و سخنرانی های حضرت مکرر مورد اشاره قرار گرفته است.
قیام های بعدی مانند زید ابن علی ابن الحسین، محمد نفس زکیه، حسین فخر و.. شعار امامت و پیشوایی صالحین را از امام حسین گرفتند و این تفکر زنده شد.
*بعضی از افرادی که در روز عاشورا در مقابل سیدالشهدا قرار گرفتند افرادی بودند که روزی در سپاه امیرالمومنین در صفین حضور داشتند، عوامل و دلایلی که سبب شد چنین افرادی به جنگ سیدالشهدا بیایند چه بود؟
در تفکر مسلمین این معنا جا افتاده بود که کسی که در جامعه حاکمیت دارد به عنوان پیشوا و والی، نصرت و اطاعت و حمایت از او را لازم می دانستند. روزگاری حضرت امیر حاکمیت داشت و آنها در کنار حضرت بودند و تعلقی به عنوان امامت به حضرت نداشتند. نگاهشان مثل سلمان و ابوذر و مقداد به حضرت نبود.
عثمان هم که حاکم بود اینها از او حمایت می کردند. نمونه اش در مورد ابن مسعود است که به او گفتند عثمان تو را احضار کرده است او گفت عثمان بر من حق اطاعت دارد و من نمی خواهم کسی باشم که این حق را خراب کرده باشم.
نگاه اینکه حاکم را لازم الاطاعه می دانستند وجود داشت که الان هم اهل سنت همین نگاه را دارند. حضرت امیر هم که حاکم بودند بعضی از این افراد از باب اینکه حضرت حاکم است او را اطاعت می کردند و معلوم نیست از پشت این عینکی که ما به عنوان امام به حضرت می نگریم آنها هم همین نگاه را داشته اند.
لذا وقتی معاویه و یزید هم حاکم شدند اینها بر اساس همان نگاه زیر پرچم حاکم بودند و چون حاکم را لازم الاطاعه می دانستند، امام حسین را محکوم می کردند که در مقابل حاکم خروج کرده است. حال آنکه حاکمی لازم الاطاعه است که واجد شرایط کافی پیشوایی باشد، نه هر فاسد فاسقی فاجری.
این نیاز به تبیین داشت و امام حسین با آن بیاناتی که از حضرت نقل کردم این مسئله را تبیین کردند که یزید که فاسد و فاجر و... است شرایط حاکمیت را ندارد. اما عده ای در جریانی که سال ها بنی امیه تبلیغ کرده بودند ذوب شدند. خود معاویه نزدیک به ۲۳ سال والی شام بود و بعد هم سال ها به عنوان حاکم بود که حدود ۴۰ سال معاویه تفکر خود را تبلیغ کرده است.
لذا معلوم نیست فرهنگ امامت در ذهن این افراد بوده باشد. اینکه می گویند شمر در زمان امیرالمومنین در لشگر حضرت بوده و بعد در مقابل امام حسین می ایستد، او شاید خودش را در چرخش نمی بیند و می گوید آن موقع زیر پرچم حاکم بودم و الان هم زیر پرچم حاکم ام. او خودش را در یک خط مستقیم می بیند و امام حسین را در انحراف می بنید که در مقابل حاکم ایستاده است.
اگر هم آن نگاه شیعی در نگاه بعضی از این افراد بوده است که اطاعت از امیرالمومنین را به عنوان وصی پیامبر نه به عنوان حاکم پذیرفته باشند، ضابطه چرخش افراد در روایات ما مشخص است. ضابطه بی تقوایی و گناه و لقمه حرام است.
امام حسین خطاب در لشکر دشمن می فرماید «ملئت بطونکم من الحرام» یعنی شکم های شما از حرام پر شده است. تعابیر دیگری داریم که اگر کسی خودش را در مقابل گناه و مال حرام رها کرد هیچ تضمینی وجود ندارد که بر آن عقیده صحیح اش بتواند بماند.
امام صادق می فرماید «مَا الَّذِی یُثْبِتُ الْإِیمَانَ فِی الْعَبْدِ؟ الورع» چیزی که ایمان را در دل انسان تثبیت می کند چیست؟ حضرت می فرماید پرهیز از گناه. و در نقطه مقابل می فرماید چه چیزی ایمان را از دل انسان بیرون می برد؟ می فرماید طمع و گناه.
بالاخره کسانی بوده اند که یک روز در جایگاه حق بوده اند ولی بخاطر مال حرام و گناه و... آن مسیر را از دست داده اند. شاید ما عمر سعد را از این مصادیق بدانیم. عمر سعد خویشاوند امام حسین است و حضرت را به خوبی می شناسد و جایگاه او و پدر و برادرش را خوب می داند و در عین حال بخاطر آن وسوسه حاکمیت و مال دنیا و گندم ری در مقابل سیدالشهدا می ایستد.
این مسئله در هر زمانی برای هر کسی ممکن است رخ دهد. در روزگار ما هم کم نبودند کسانی که یک زمانی زیر پرچم امام خمینی بودند و بعد منحرف شدند. به هر طریق مال حرام و بی موالاتی در مقابل گناه در هر زمانی ممکن است هر مومنی را از جاده حق در جاده باطل قرار دهد.
*برخی تلاش می کنند صرفاً یک تعبیر عاشقانه و عرفانی از قیام عاشورا ارائه کنند و در ضمن آن گفته می شود که حرکت امام حسین یک حرکت عاشقانه بود و بعد از قیام عاشورا حرکت ائمه بعدی عاقلانه شد، ضمن نقد این نگاه بفرمایید چه نوع عقلانیتی بر واقعه عاشورا حاکم است؟
حرکت اهل بیت در همه موضع گیری ها زیباترین مظاهر عقلانیت است. فرقی بین حرکت امام حسین و مثلا حرکت امام رضا در این عقلانیت نیست. لکن حرکت امام حسین حرکتی است که در عین عقلانیت تاثیر فوق العاده ای بر احساسات مردم دارد نه اینکه بگوییم این حرکت صرفاً عاشقانه است و عاقلانه نبود.
چارچوب حرکت امام حسین با بقیه ائمه هیچ فرقی نمی کند. حرکت امام حسین تاثیر احساسی دارد نه اینکه بگوییم خود حرکت حضرت احساسی بوده است.
به این حرف ها نباید توجه کرد یک زمانی یکی از دوستانی همین فردی که این حرف مورد سوال شما را زده است، گفته بود عاشورا نتیجه شمشیر امیرالمومنین بود!
دیگری گفته بود کربلا درس مذاکره به ما داده بود. مذاکره به این معنی که مقاومت را کنار بگذاریم و یک امتیاز به دشمن بدهیم و یک امتیاز بگیریم و گفتار درگیری نشویم، این سخن از اساس بی پایه است.
امام تا آخرین قطره خون خود ایستاد و به شهادت رسید. امام حسین مذاکره به معنی نصیحت طرف مقابل کرد. همین مذاکره سبب شد که عمر سعد نامه ای به عبیدالله نوشت و پیشنهاد سه گانه ای را از قول حضرت داد. این پیشنهادات را عمرسعد داده است نه اینکه امام حسین خود اینها را مطرح کرده باشد. عمرسعد بخاطر شناختی که از امام حسین داشت نمی خواست با حضرت وارد جنگ شود لذا این پیشنهادات را داد. او نوشت بگذاریم حسین(ع) به مدینه برگردد، یا او را آزاد بگذاریم تا به شام برود تا با یزید مواجه شوم و راهکار سوم اینکه او را به یکی از سرحدات کشور سوق دهیم.
عبیدالله وقتی نامه را خواند پسندید ولی شمر در آنجا حاضر بود و رأی عبیدالله را زد. گفت یا از حسین(ع) بیعت بگیر یا او را به قتل برسان. شمر ورق را برگرداند.
امام حسین با مذاکره ای که کرد نه امتیاز داد و نه ذلت را پذیرفت و در نهایت وقتی مذاکره نتیجه مطلوبی را که امام حسین می خواست نداد، حضرت تا شهادت مقاومت کرد. اینکه بگوییم کربلا به ما درس مذاکره می دهد یک جور تحریف است.
امروز کارشناسی در تاریخ اسلام دقیق تر و مشرف تر از مقام معظم رهبری نداریم. کارشناسی که در سیره اهل بیت از جوانی کار کرده است. اگر ایشان رهبر هم نمی شد و من می گفتند ایشان در چه رشته ای تخصص دارد من می گفتم تخصص اول ایشان شناخت سیره اهل بیت بوده است. ایشان در این زمنیه کار فنی عمیق بر اساس منابع اصیل کرده اند.
ایشان وقتی در باب تحلیل قیام امام حسین و فلسفه عاشورا و پندها و درس ها و نوع برخورد با عاشورا در بحث اقامه عزا و شعرخوانی و... اظهار نظر می کنند انتظار این است که مومنین و شعرا و مرثیه سرایان و هیئت داران و... دیدگاه های ایشان را ملاک قرار دهند که اگر چنین شود بهترین درس را ما از عاشورا می توانیم بگیریم.
انتهای پیام/
منبع: مهر