تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, تاريخ
شماره : 12254
تاریخ : ۱۴ مرداد, ۱۳۹۸ :: ۱۰:۱۳
حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی علت اختلاف بزرگان مشروطه دور بودن مرحوم آخوند از متن ماجراهای مشروطه/ تعل اختلاف بزرگان مشروطه بر روی تشخیص مصداق بود محمدصادق ابوالحسنی گفت: اختلاف موضع بزرگانی مثل آخوند خراسانی با بزرگانی چون شهید شیخ فضل الله نوری در مبانی و اصول فکری نیست،‌ بلکه بیشتر اختلاف در روش یا اختلاف در تشخیص مصداق است.

به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی، رئیس دفتر نشر آراء و آثار مرحوم منذر(ره)، از تاریخ پژوهانی است که مطالعات دامنه‌داری درباره جریان‌شناسی مشروطیت و اندیشۀ سیاسی علمای مشروطه دارد. وی در گفت‌و‌گویی، به یک شایعه تاریخی درباره اعدام آیت الله شیخ فضل الله نوری(ره) پاسخ می‌دهد و در ادامه، از معمای اختلاف، بین مرحوم آخوند خراسانی با شیخ شهید، پرده بر می‌دارد.

* جناب ابوالحسنی، چنانچه می‌دانید، ۱۴ مردادماه، سالگرد تأسیس جنبش مشروطیت ایران است؛ نهضتی که پیامدهای سیاسی فراوانی به دنبال داشت و فصلی نو، در تاریخ تحولات ایران گشود. این روز سرنوشت‌ساز، فرصت خوبی برای آسیب‌شناسی رویدادها و پیامدهای مشروطه و قضاوت دربارۀ عملکرد رهبران آن می‌باشد.حال اگر مایل باشید بحث را از یک شایعه جنجال برانگیز در تاریخ مشروطه آغاز کنیم و سپس به روابط و مناسبات دو عالم بزرگ عصر مشروطه بپردازیم. به نظر شما، آیا حکم اعدام شیخ فضل الله نوری (ره) را آخوند خراسانی (ره) صادر کرد؟

سوال شما، سوال بسیار مهمی است و البته پاسخی سنجیده می‌خواهد. به نظر من، کسانی که به این شایعه دامن زدند، نه اعتقادی به مرجع مشروطه‌خواه، یعنی «آخوند خراسانی» داشتند و نه ارادتی به شهید مشروعه‌خواه «شیخ فضل الله نوری». ما دلایل محکمی داریم که این شایعه را از اساس رد می‌کند.

این ادعای بی‌اساس، از سوی شیخ ابراهیم زنجانی - دادستان محکمه فرمایشی شیخ شهید -  مطرح شده تا حکم اعدام شیخ را مشروع جلوه دهد. ملک‌زاده هم این مطلب را از او نقل می‌کند. اما خود زنجانی فردی است که چندان اعتقادی به مرحوم آخوند ندارد و بعداً می‌بینیم که در حمایت از تقی‌زاده، تعابیر زننده‌ای مثل «اشرار»، «علمای سوء» و «دارای افکار فاسده» را دربارۀ آخوند خراسانی به کار می‌برد و تکفیر سیاسی تقی‌زاده توسط مرحوم آخوند را محکوم می‌کند.

ببینید اگر واقعا مرحوم آخوند، حکم اعدام شیخ را صادر کرده، پس چرا آقای عبدالحسین کفایی در کتاب مرگی در نور، به نقل از آیت الله حاج میرزا احمد کفایی (سومین فرزند مرحوم آخوند) از تأثر شدید آخوند در رحلت شیخ و اقامه مجلس فاتحه در منزل خودش خبر می‌دهد؟ آیا می‌شود با وجود اشک و اندوه شدید و برگزاری مجلس عزا، خود ایشان، حکم اعدام شیخ را صادر کرده باشد؟ حاشا و کلا! جالب است بدانید که مرحوم آخوند، پیشتر، از وضعیت شیخ نگران شده بود و نسبت به حفظ جان وی، به فاتحان تهران، تأکید ورزید.

حالا اصل ماجرا را برایتان عرض می‌کنم. حقیر، در ۱۵ شهریورماه ۱۳۷۹ در معیّت پدرم مرحوم استاد علی‌ابوالحسنی(منذر)، خدمت حجت‌الاسلام و المسلمین حاج میرزا عبدالرضا کفایی(نوادۀ آخوند خراسانی و فرزند میرزا احمد کفایی) رسیدم و از جناب آقای کفایی شنیدم که می‌گفت: «مرحوم پدرم آیت‌الله حاج میرزا احمد کفایی می‌فرمود: بعد از آنکه دولت موقت مشروطه یعنی فاتحین تهران، خبر پیروزی را به آخوند خراسانی دادند، اولین اقدام ایشان، ارسال تلگراف به همین دولت موقت، برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضل‌الله نوری بود. مطلب دیگری که باز از مرحوم والد نقل می‌کنم این است که مرحوم آخوند خراسانی از درس می‌آمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ فضل‌الله را به ایشان دادند، پدرم می‌فرمود: برای اولین و آخرین بار ما چنین عکس‌العملی را در مرحوم آخوند دیدیم. مردی با آن شجاعت و با آن استقامت، بر اثر شنیدن خبر اعدام شیخ فضل الله، از شدت ضعف همانجا وسط کوچه به زمین خورد، چنانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند؛ که این از شدت تاثیرِ شنیدن این خبر وحشت‌زا در آخوند حکایت دارد و هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغال شمال ایران توسط قشون روس تزاری چنین عکس‌العمل شدیدی از آخوند دیده نشد. این را مرحوم پدرم که خود شاهد ماجرا بود نقل می‌کرد».

* آیا شواهد دیگری هم هست که اهتمام آخوند خراسانی به حفظ حریم شیخ فضل الله نوری را نشان دهد؟

بله. بعد از شهادت شیخ فضل‌الله که فشار زیادی بر خانواده شیخ وارد شد و مخصوصاً همسر ایشان، دختر محدث نوری، چندین بار مورد آزار و تهدید قرار ‌گرفت، همینکه خبر چنین برخوردهای ناجوانمردانه‌ای به گوش آخوند خراسانی رسید، تلگراف‌های متعددی به تهران فرستاد تا عوامل بی‌دین و افراطی را از تعدی به همسر و فرزندان شیخ بازدارد و مسئولین را به تفقّد نسبت به حال آنان ترغیب کند. ایشان در یکی از این نامه‌ها، خطاب به وزیر کشور و نخست‌وزیر، تأکید نمودند: هیچ کس برخلاف قانون شرع انور، به هیچ وجه من الوجوه نمی‌تواند متعرض خانواده شیخ گردد؛ بلکه اولیاء دولت و ملت، بایستی آنها را مورد هر نوع ملاحظه قرار دهند. (ر.ک: آیت الله حاج میر سید احمد طباطبایی، علی ابوالحسنی منذر، ص ۱۹۴).

یکی از شواهد دیگر، اظهارات آقای یوسف محسن اردبیلی، از محققان و نویسندگان معاصر است که فرزند سلیمان محسن و نوادۀ آیت‌اللّه‌ آقا میرزا یوسف آقا مجتهد اردبیلی می‌باشد. جد ایشان آقا میرزا یوسف آقا، از فضلای بنام حوزۀ آخوند خراسانی و از نزدیکان خاصّ ایشان به شمار می‌رفت.

آقای اردبیلی می‌گفتند: «پدرم رحمت‌اللّه‌ علیه از پدرش، آقا میرزا یوسف آقا مجتهد اردبیلی، نقل کردند که فرمودند: روزی در کتابخانۀ آخوند خراسانی با جمعی که در میان آنان آقا ضیاء عراقی، شیخ علی بسطامی، شیخ احمد رشتی و جمعی دیگر از معارف تلامیذ ایشان حضور داشتند، مشغول مذاکره بودیم که تلگراف خبر صلب [= اعدام] شیخ فضل الله را به دست ایشان دادند. به محض مطالعۀ تلگراف و اطلاع از مفاد آن، فوق‌العاده ناراحت شده عمامۀ خود را از سر برداشته بر زمین زد و با کمال ناراحتی فرمود: این چه کار است که می‌کنند، به دستور چه کسی این گونه اعمال را مرتکب می‌شوند؟! إنّا للّه‌ و انّا الیه راجِعُون. مرحوم آخوند نه تنها به آقا ضیاء نوری [فرزند و وصیّ شیخ فضل الله، که آن زمان در نجف می‌زیست] تسلیت گفتند، بلکه بارها و بارها من با گوش خود شنیدم که از صلب و شهادت شیخ نوری به عنوان یک فاجعۀ جبران‌ناپذیر یادآوری می‌نمودند».

علاوه بر این، از زنده‌یاد حاج‌ شیخ‌ علی‌اکبر برهان‌ (پیش‌نماز اسبق‌ مسجد لرزاده، و مؤسس‌ حوزه‌ علمیه‌ در حضرت‌ عبدالعظیم‌ علیه‌ السلام) نقل‌ شده‌ که‌ می‌فرمود: «بعد از شهادت‌ شیخ، کسی‌ خنده‌ از مرحوم‌ آخوند ملا کاظم‌ خراسانی‌ ندید تا از دنیا رفت». چنانچه‌ سید محمد رضوی‌ (نواب‌ وکیل) وکیل‌ یزد در مجلس‌ شورای‌ سوم‌ - که از همراهان‌ شهید مدرس‌ در سفر مهاجرت‌ ایام‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ به‌ غرب‌ ایران‌ و کشور عراق بود - نیز می‌نویسد: مرحوم‌ آخوند از دار زدن‌ آقا شیخ‌ فضل‌الله افسرده‌ بودند. (ر.ک: شهید هرگز نمی‌میرد، تأ‌لیف‌ دکتر تندرکیا، زیر نظر عبدالمنتظر مقدسیان، بی‌نا، تهران‌ ۱۳۵۸، ص‌ ۷۲؛ و خاطرات‌ نواب‌ وکیل...، ص‌ ۴۹۶-۴۹۴).

*پیداست که شما گزارش‌های مبالغه‌آمیزی که درباره کشمکش میان مرحوم شیخ و یا مرحوم صاحب عروه با آخوند خراسانی وجود دارد، را قبول ندارید. حالا بد نیست بین پرانتز، به این نکته هم اشاره کنم که همین الان که ما مشغول گفت و گو هستیم، فرازی از کتاب «فاجعۀ قرن» آقای جواد بهمنی، در فضای مجازی دست به دست می‌چرخد که ادعا می‌کند مرحوم آیت الله سیدکاظم طباطبایی (صاحب عروه)، مراجع سه گانه مشروطه‌خواه را، یکی به بی‌دینی، دیگری به بی‌سوادی و آخری را به فقدان هر دو متهم می‌کند. آیا شما این ادعا را می‌پذیرید؟

خیر، هرگز چنین سخنانی از زبان مرحوم صاحب عروه صادر نشده و این اتهامات هم، نستجیر بالله، زیبندۀ اعلام ثلاثه نجف نیست. البته این کتاب، به لحاظ رویکرد انتقادی در برابر غربگرایان سکولار و سفارت انگلیس، مخصوصاً در فضای ۴۰ سال پیش، خالی از نکات سودمند نیست ولی اینگونه مطالبی که با عبارات گزنده از سید نقل شده، هرچند به انگیزه‌های خیرخواهانه هم مطرح شود، وزن علمی ندارد و با اظهاراتی که اعضای بیت مرحوم آخوند و سید و خواص نزدیکان ایشان دارند، در تضاد است. البته شکی نداریم که اینگونه مطالب، به زیان مرجعیت و روحانیت شیعه نیز هست.

من همین جا همه خوانندگان محترم را به کتاب ارزنده «فراتر از روش آزمون و خطا»، اثر استاد علی ابوالحسنی (منذر) که دربارۀ زندگی مرحوم صاحب عروه، نگارش یافته، ارجاع می‌دهم و معتقدم که واقعاً از شاهکارهای ایشان است. در بخش دهم و یازدهم این کتاب، به وضوح، از شکیبایی و سعه صدر سید، نسبت به مخالفان و تفقد پدرانه ایشان نسبت به مشروطه‌خوهان معتدل، داستانهای بسیار تکان دهنده‌ای نقل گردیده است.

از بردباری و بزرگواری سید نسبت به مخالفینی که گاه، برای اذیت و آزار، آتش سیگارشان را پشت گردن ایشان می‌گذاشتند، بگیر، تا افرادی که روی منبر به ایشان جسارت می‌کردند و حتی گاه نقشه قتل سید را می‌کشیدند؛ سید، همه جا از جاده متانت و شکیبایی بیرون نرفت؛ حتی دربارۀ فردی که گستاخانه به لباسش نجاست پاشیده بود، به اطرافیانش فرمود، هر کس متعرض این فرد شود، تفسیق‌اش خواهم کرد!

واقعاً اگر مرحوم سید چنین روحیه تندی درباره مرحوم آخوند و دیگران داشت، پس تکلیف ما با این همه شواهد تاریخی که نشانگر حضور سید در تشییع جنازه مرحوم آخوند است و یا بارها حفظ احترام مراجع را به افراد گوشزد می‌کند، چه می‌شود؟

به هر حال، از یاد نبریم که در جریان مشروطیت، اختلاف آخوند خراسانی با شیخ شهید و همفکران او مثل مرحوم صاحب عروه، خیلی توسط مورخان سکولار برجسته شده و آنان می‌کوشند تا چهره‌ای لیبرال و غربگرا از مرحوم آخوند و میرزای نائینی ارائه دهند و به این ترتیب، ایشان را برای منافع دین‌ستیز خود مصادره کنند؛ چنانچه می‌خواهند چهره بسیار خشک و خشنی از مرحوم صاحب عروه و شیخ شهید به تصویر کشند؛ خیر، در نگاه کلان، شیخ و آخوند در اصول با هم متحدند اما در تاکتیک متفاوت هستند.

* تا اینجا روشن شد که شایعه فتوای آخوند خراسانی مبنی بر اعدام شیخ فضل الله و مواردی دیگر مثل وجود حکم تکفیر و حکم قتل در بین مراجع، بی‌اساس است. حالا اگر اجازه دهید، به روابط و مناسبات آخوند و شیخ بپردازیم و اشتراکات و اختلافات آنها را مشخص کنیم. در این زمینه باید ببینیم نخستین ملاقات آنها در چه شرایطی صورت گرفته و چه همکاری‌هایی بین آنها برقرار بوده است. به نظر شما اولین آشنایی آخوند خراسانی با شیخ فضل الله نوری به چه زمانی باز می‌گردد؟

ظاهراً اولین آشنایی آخوند خراسانی و حاج شیخ فضل‌اللّه‌ نوری، در جوار حرم امیرالمؤمنین (ع) در نجف اشرف صورت می‌گیرد؛ زیرا این بزرگواران، هر دو از شاگردان برجسته میرزای شیرازی هستند. البته در لیست اساتید مشترک آنها، از حضرات آیات «سید مهدی قزوینی» و «شیخ راضی نجفی» نیز، نام می‌برند.

* به لحاظ سن و سال، کدام یک بزرگ‌تر هستند و کدام یک زودتر به نجف می‌آیند؟ سیر تحصیلات آنها را هم برایمان بفرمایید.

مرحوم شیخ، متولد سال ۱۲۵۹ ق است، ولی تاریخ ولادت آخوند، سنۀ ۱۲۵۵ ق است؛ یعنی آخوند، ۳ سال، یا به نقلی ۴ سال، از شیخ بزرگتر بود. زمانی که آخوند، در سال ۱۲۷۹ ق، وارد شهر نجف گردید، شیخ فضل الله ۲۰ - ۲۱ ساله، در حوزۀ تهران مستقر بود و به نوشتن رساله فقهی «درر التنظیم» اشتغال داشت. شیخ در نهایت، حدود ۶- ۷ سال بعد از آخوند، وارد نجف شد. بنابراین آنها با یک فاصلۀ کوتاه، همدوره محسوب می‌شوند و هر دو، در درس میرزای شیرازی با یکدیگر آشنا شده و ارتباط صمیمی پیدا می‌کنند. آنها به عبارتی دست‌پروردۀ میرزای شیرازی هستند که عصاره‌ای از فضائل اخلاقی وی را نیز به ارث می‌برند.

یکسال پس از هجرت میرزا به سامرا، در سال ۱۲۹۲، شیخ به وی ملحق گردید و ۱۲ سال در آن شهر رحل اقامت افکنده، به خوشه چینی از محضر میرزا پرداخت و تقریرات درس او را به رشته تحریر کشید و بعدها در تهران به چاپ رسانید. او پس از ۲۰ سال تحصیل در عتبات عالیات، با کوله‌باری از علم و تقوی، در محرم سال ۱۳۰۳ قمری به تهران بازگشت.

هجرت شیخ به ایران خیلی مسئله حساسی است. فرض کنید فردی از خواص میرزای شیرازی (مرجع عامه شیعه) باشد و میرزا دربارۀ وی تعبیر «نفس من» را به کار برد و میرزا حبیب الله رشتی نیز از او به عنوان «نور دیده» یاد کند و از نظر مراتب علمی اجازه اجتهاد برایش صادر شود اما این موقعیت ممتاز را نادیده بگیرد و به ایران سفر کند. شک نکنید که اگر شیخ در عتبات باقی مانده بود، از گزینه‌های آیندۀ مرجعیت شیعه بود اما میرزای شیرازی که حساسیت زمان و موقعیت استراتژیک تهران را نیک می‌دانست، شیخ فضل الله را به ایران فرستاد و چنانچه دیدیم شیخ در جریان نهضت تحریم تنباکو (۱۳۰۸ ـ ۱۳۰۹ قمری) بازوی پرتحرکی برای میرزای شیرازی بود. در حقیقت، مرجعیت شیخ، فدای وظیفه‌شناسی ایشان شد.

 آخوند نیز، در عین حفظ صمیمیت بسیارش با میرزا، در نجف ماند و مستقلاً به پرورش طلاب و فضلا پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۱۲ ق، با رحلت میرزای شیرازی و میرزا حبیب الله رشتی، به عنوان یکی از مراجع تقلید، در کنار فقیهانی چون ملا محمد شربیانی، شیخ محمدحسن مامقانی، میرزا حسین تهرانی و سید محمدکاظم یزدی، به زعامت رسید.

* با توجه به همین سوابق، مناسبات مرحوم شیخ و آخوند خراسانی (ره) تا نهضت مشروطه چه سیری داشت و روابط آنها به چه صورت امتداد یافت؟

باید عرض کنم که شیخ‌ به‌ علمیت‌ بالای‌ آخوند اعتقاد بسیار داشت. به عنوان نمونه، حاج‌ شیخ فضائل‌ فضائلی (یکی از شاگردان‌ فاضل‌ آیت‌ الله خویی) نقل می‌کرد: وقتی‌ مرحوم‌ آخوند، اثر اصولی‌ مشهور خویش: «کفایه‌ الاصول» را نوشت‌ و به‌ میرزا نشان‌ داد، میرزا آن‌ را در اختیار شیخ‌ فضل‌الله قرار داد و از او خواست‌ که‌ نظرش‌ را درباره‌ این‌ کتاب‌ بگوید، و شیخ‌ پس‌ از مطالعه، ارزش‌ علمی‌ کفایه‌ را بسیار بالا توصیف‌ کرد. آخوند خراسانی‌ و علمای نجف نیز متقابلاً‌ دانش‌ کلان‌ دینی‌ شیخ‌ را ارجی‌ گران‌ می‌نهادند؛ لذا مهدی‌ ملکزاده‌ و محمد علی‌ تهرانی‌ کاتوزیان‌ (از فعالان‌ مشروطه) به‌ شهرت‌ و اعتبار زیاد شیخ‌ نزد علمای‌ نجف‌ تصریح‌ دارند.

اسناد و مدارک تاریخی نشان می‌دهد که در آستانه مشروطیت، مخصوصاً بعد از فوت مرحوم مامقانی و شربیانی، شیخ در واقع مبلغ مرجعیت آخوند خراسانی بوده است. و حتی نامه‌ سید احمد طباطبایی به‌ پدرش مرحوم صاحب عروه، مورخ‌ ۷ شوال‌ ۱۳۲۲ (یعنی‌ حدود یک‌ سال‌ و نیم‌ پیش‌ از طلوع‌ مشروطه) حاکی‌ است‌ که‌ آقا سید علی‌ یزدی‌ (شاگرد میرزای‌ شیرازی، دوست‌ صاحب‌ عروه، و پدر سید ضیاءالدین‌ طباطبایی‌ مشهور) پس‌ از مرگ‌ مرحوم‌ فاضل‌ شربیانی‌ (از مراجع‌ بزرگ پس از میرزا)، به اشاره شیخ‌ فضل‌الله نوری و امام جمعه تهران، از مرجعیت آخوند خراسانی جانبداری می‌کرده است.

افزون بر این، مرحوم‌ آیت‌ الله حاج‌ شیخ‌ جلال‌ طاهر شمس‌ گلپایگانی‌ (عضو اسبق‌ شورای‌ مدیریت‌ حوزه‌ علمیه‌ قم) از استادشان آیت‌ الله بروجردی نقل می‌کردند: زمانی‌ که‌ مجلس‌ شورا در تهران‌ گشایش‌ یافت، مشروطه‌ خواهان‌ استفتایی‌ را در باب‌ مشروعیت‌ مجلس‌ شورا و لزوم‌ حمایت‌ از آن، نزد آخوند بردند و ایشان، بر خلاف صاحب عروه، در ذیل‌ نوشته‌ مزبور، مشروع‌ بودن‌ مجلس‌ و مصوبات‌ آن‌ را امضا کرده‌ و طبق‌ خواست‌ آنان، حکم‌ به‌ لزوم‌ موافقت‌ با مجلس‌ داد. برخی راز تأیید «بی‌پروای» آخوند را از مجلسی‌ که‌ هویت‌ اعضای‌ آن‌ و نحوه‌ عملکرد آنان، بر او کاملاً‌ روشن‌ نبود، جویا شدند. آخوند، در پاسخ فرمود: بله، من‌ از ماهیت‌ وکلای‌ مجلس‌ و نحوه‌ عملکردشان‌ در آینده، کما هو حقه‌ مطلع‌ نیستم. اینکه‌ به‌ امضای‌ بی‌ قید و شرط‌ مصوبات‌ مجلس‌ تن‌ دادم، برای‌ آن‌ است‌ که‌ شخصی‌ چون‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله در مجلس‌ حضور و نظارت‌ دارد و لوایحِ‌ مجلس، با اطلاع‌ و نظر وی‌ تهیه‌ و تصویب‌ می‌شود. در مجلسی‌ که‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله حضور و نظارت‌ داشته‌ باشد، امکان‌ ندارد که‌ لایحه‌ای‌ بر خلاف‌ موازین‌ شرع‌ از تصویب‌ بگذرد. آری، من‌ به‌ اطمینان‌ حضور و نظارت‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله بر مصوبات‌ مجلس‌ است‌ که‌ بدون‌ قید و شرط، مصوبات‌ آتی‌ آن‌ را امضا و تأیید کرده‌ام...

* به نظر شما مهمترین همکاری سیاسی – اجتماعی بین شیخ و آخوند در چه دورانی رقم می‌خورد؟

به نظر من، مهمترین دوره در مناسبات آنها، آغاز جنبش عدالتخانه تا تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی است. بنا به نقل حاج میرزا عبدالرضا کفایی از پدرش آیت اللّه‌ میرزا احمد کفایی (فرزند آخوند)، اصل ورود مرحوم آخوند به قضایای سیاسی مشروطه، با پیشنهاد شیخ صورت گرفت. بعد از اینکه نامه‌های زیادی از مردم ایران (در شکایت از حکام مستبدّ قاجار) به مراجع نجف رسید، با وجود تواتر شکایات، و مذاکرات مکرر بین اعلام نجف برای تصمیم‌گیری پیرامون مسائل ایران، آخوند و دیگران اقدامی جدّی به عمل نیاوردند، تا زمانی‌که حاج شیخ فضل‌اللّه‌ به آخوند نامه نوشتند و اظهار داشتند که بسیاری از مردم ایران، مقلّد شمایند و در این قیام تا شما اقدامی نکنید، مسئله به سامان نخواهد رسید. برای پیشرفت کار، نیاز به حکم و مساعدت شماست. بعد از نامۀ شیخ، آخوند و حاجی میرزا حسین تهرانی و سایر اعلامی که در نجف قضایا را تعقیب می‌کردند، به طور جدّی در این قضیه اقدام کردند و قیام عدالت‌خواهی پیروز شد».

جناب عبدالرضا کفایی همچنین می‌گفتند: «آقای آخوند و همفکرانشان مثل حاج میرزا حسین تهرانی و شیخ عبداللّه‌ مازندرانی در پی تغییر وضع موجود و ایجاد کنترلی برای استبداد و خودکامگی حکام قاجار بودند ... منتها همان طور که مسبوقید به پیشنهاد حاج شیخ فضل‌اللّه‌ نوری (که با آخوند هم در این باره مکاتبه کردند و آخوند نظر حاج شیخ را تأیید کردند) مادّه‌ای به عنوان اصل دوم در متمم قانون اساسی مشروطیت گنجانده شد که در هر دورۀ مجلس (به تأیید مراجع تقلید وقت) پنج تن یا بیشتر فقیه طراز اوّل به عنوان ناظر بر مصوّبات مجلس شورای ملی تعیین شوند و در مورد انطباق مصوّبات مجلس با احکام مذهب جعفری نظر دهند و نظرشان هم بر رأی اکثریت مجلس حاکم باشد و خود آخوند هم برای اولین‌بار (در زمان مجلس دوم) پنج نفر را تعیین کردند که عبارت بودند از: حاج آقا نوراللّه‌ نجفی اصفهانی، سیّد حسن مدرّس، امام جمعه خویی، شیخ هادی بیرجندی و …

*بسیار خب، به مواردی از همکاری‌ و همراهی شیخ شهید با مرحوم آخوند اشاره فرمودید. اینک به اختلافاتی که در ادامه راه، بین این دو بزرگوار به وجود آمد، بپردازید و آن را ریشه‌یابی کنید.

چنانچه گفتیم، در آغاز طلوع مشروطه، بین آخوند خراسانی با شیخ فضل الله نوری ارتباط وثیقی برقرار بود و حتی ورود آخوند به جنبش ضدّ استبدادی مـنـتـهـی به مشروطیت (که از آن با عنوان نهضت «عدالتخانه» یاد می‌شود)، و حمایت بعدیش از مجلس شورای ملی، به اعتبار حمایت شیخ نوری از جنبش عدالتخواهی و حضور همو در اوایل امر در مجلس شورا صورت گرفت؛ اسناد و مدارک موجود (و حتی نامه خود آخـونـد در اسـتـبـداد صغیر به محمد علی‌شاه که ناظم‌الاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان» آورده) بر این حقیقت گواهی می‌دهد.

اما بعدها می‌بینیم که میان آن دو فقیهِ دادخواه و ضدّ استبداد، به علل مختلف جدایی می‌افتد که عمده‌ترین آنها، دوری مرحوم آخوند از متن ماجراهای بحران‌زای داخل کشور، خصوصاً تهران و مجلس شورا، و تأثیر سوء تبلیغات عناصر تندرو و سکولار (به رهبری امثال تقی زاده) بر ضدّ شیخ فضل الله و همفکران وی، روی آخوند در مشروطه اول، و متقابلاً آشنایی کامل و از نزدیک شیخ فضل‌الله با اوضاع داخل کشور و اطلاع مستقیم وی از دسایس و تحرکات ضدّ اسلامی تیپ تقی زاده در درون و بیرون مجلس شورا است.

تقابلی که بین جناح مشروعه خواه و جناح مشروطه خواه متشرع در تواریخ مشروطه، مطرح بوده و حتی در مورد آن، «اغراق و بزرگ نمایی» می‌شود، در بسیاری از موارد، مربوط به دوران موسوم به «مشروطه اول» و «استبداد صغیر» است تا حداکثر چند ماه از ابتدای دوران «مشروطه دوم»، یعنی این تقابل تا زمانی است که سیدین طباطبایی و بهبهانی از تبعید زمان محمد علی شاه به تهران باز می‌گردند و بعداً که دست مشروطه‌خواهان افراطی رو می‌شود، مواضع مرحوم آخوند به شیخ فضل‌الله نزدیک می‌شود.

خلاصه اینکه ریشه اصلی اختلاف بین علمای مشروعه خواه به رهبری شیخ فضل الله و عالمان مشروطه‌خواه به زعامت آخوند خراسانی از چند عامل اساسی ریشه می‌گیرد که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:

۱. غرب شناسی و زمان‌آگاهی: علت اختلاف موضع بزرگانی مثل آخوند خراسانی با بزرگانی چون شهید شیخ فضل الله نوری بیشتر در مبانی و اصول فکری نیست،‌ بلکه اختلاف در روش یا اختلاف در تشخیص مصداق می‌باشد. یعنی نوع تشخیص مصداق نسبت به مشروطه و مجلس و تفاوت میزان آگاهی آنها از غرب و مفاهیم غربی و آگاهی به مسائل جدید نقش مهمی دارد. به نظر می‌رسد مرحوم آخوند نسبت به غرب و مفاهیم غربیِ مشروطه، آزادی و مساوات، گسترۀ آگاهی شیخ را نداشت. در حالی که دلایل و قرائنی وجود دارد که نشان می‌دهد شیخ فضل الله با مبانی فرهنگ و تمدن غرب و اصول موضوعه فکری و سیاسی آن، آشنایی کلی، اما عمیقی داشت. مرحوم شیخ علاوه بر این غرب‌شناسی کلی ولی عمیق، نسبت به مسائل روز و جاری ایران و جهان نیز آگاهی خوبی داشت و همواره به دنبال کسب آخرین اخبار و اطلاعات مربوط به ایران و اسلام در نقاط مختلف جهان بود. مثلاً مرحوم شیخ فضل الله با حاج میرزا عبدالغفار خان نجم الدوله (ریاضیدان و منجم نامدار و دانشمند ذوفنون عصر قاجار) ارتباطات خاصی داشته و ایشان اوراق و نشریاتی را که در خارج از کشور منتشر می‌شد و در رابطه با اسلام و ایران بود تهیه می‌کرد و همراه با ترجمة بخش‌هایی از آنها که به زبان‌های غیر شرقی بود، ‌تحویل مرحوم شیخ می‌داد. همچنین آمده است که مرحوم شیخ کار ترجمه و ارسال مندرجات مطبوعات اروپایی دربارة ایران را در صدر مشروطه به علامه میرزا محمد خان قزوینی (مصحح دیوان حافظ و چهار مقاله عروضی) واگذاشته بود که نزد شیخ درس خوانده و در آن زمان در اروپا به سر می‌برد. خود شیخ هم گاه می‌فرمود: «این آقایان از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمی‌بینند و نامه‌ها و تلگراف‌هایی که به ایشان می‌رسد از طرف مشروطه‌خواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر آقایان نمی‌رسانند».

۲. رجال شناسی: یکی دیگر از علل اختلاف، تفاوت شیخ و آخوند در شناخت دقیق از رجال فعال در جریان مشروطیت بود. بی‌تردید شناخت و تجربه‌ای که شیخ به دلیل سالها حضور در پایتحت، از عقاید و رفتار امثال تقی‌زاده و مشروطه‌خواهان تندرو داشت، علمای بزرگوار نجف، از جمله آخوند خراسانی کسب نکرده بودند. شاهد این مطلب هم این بود که مدتی بعد از شهادت شیخ، آخوند و برخی علمای نجف به این مسأله پی بردند و فتوا به فساد مسلک سیاسی تقی‌زاده دادند و خواهان اخراج او از مجلس شدند و این مطلب از زبان آنها مطرح شد: که سرکه انداختیم شراب شد.

۳. واقع‌گرایی در برابر آرمان‌گرایی: نکته سوم، نتیجه قهری دو عامل قبل است. یکی از مهمترین عواملی که موجب تفاوت نگاه شیخ فضل‌الله با علمای نجف به مقوله مشروطیت می‌گردید، تفاوت در این است که آنها با همه خیر و صلاحی که برای ایران اسلامی می‌خواستند اما شیفته آرمان‌های بلند خود بودند، ولی شیخ وسط گود بود و می‌دانست که تحقق بعضی از آرمان‌ها فعلاً ممکن نیست. در واقع او با واقعیت‌های موجود سر و کار دارد. یعنی اگر از معایب فرهنگ اومانیست غرب بگذریم، یک شبه نمی‌توان پارلمانتاریسم ۴۰۰ ساله اروپایی را در ایران مستقر کرد، لذا به هرج و مرج می‌انجامد.

اگر مرحوم آخوند از این زوایا، با شیخ فضل الله نگاه واحدی داشت، شاید تاریخ مشروطه به شکل دیگری رقم می‌خورد و شیخ فضل‌الله می‌توانست با همراهی آخوندخراسانی، بسیاری از ایده‌هایش مثل مشروطه مشروعه را جا بیندازد که متأسفانه این گونه نشد.

انتهای پیام/

منبع: مهر

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.