دکتر سيد محمدمهدی غمامی، عضو هیأت علمی گروه حقوق عمومی دانشکده معارف اسلامی و حقوق دانشگاه امام صادق(ع) در گفتوگو با خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، به بررسی جنبش مشروطیت پرداخت که متن آن بدین شرح است؛
جنبش مشروطیت در واقع قلب شده جنبش دیگری تحت عنوان جنبش عدالت خواهی است که مردم سراسر ایران حسب مسایل روز خود مطالبه آن را داشتند. جنش عدالت خواهی عدالت را اجرای احکام اسلامی و رعایت حق الناس میدانستند و این ادراک آنها از عدالت ادراکی اصیل بود که متأسفانه بدلیل نامه نگاریهای فرنگ رفتهها و سفیر ایران در عثمانی و در ادامه سفیر و کاردار انگلیس در ایران به مشروطه خواهی بدل شد.
مفهومی هم که از مشروطه افاده میشد به معنای مقید کردن نظام بی کفایت شاهنشاهی در ایران نبود که اگر این بود عدالتخواهان مطالبه انقیاد شاه به عدالت را داشتند، ولی مشروطه اسم مفعول از شرط(چارت) به معنای قانون اساسی بود. پس مشروطه خواهان نوع خاصی از نظام سیاسی را مطالبه میکردند که خواسته عدالت خواهان نبود. این انحراف از قضیه بسیار مرموز تحصن در سفارت کشوری که موجبات قحطیهای متعدد چه در جریان مشروطه خواهی و چه پس از آن در ۱۲۹۶ که فاجعه بارترین رویداد پس از حمله مغول به ایران با نرخ مرگ حدود پنجاه درصد جمعیت بود، کاملاً عیان گشت.
به این ترتیب شکی نیست مشروطه خواهی ماحصل یک مغالطه بوده و درکهای متفاوت از عبارتی واحد است. جالب اینکه مرحوم طباطبایی در مجلس سوگواری حضرت زهرا(س) صراحتاً روی منبر بر این انحراف و مغالطه صحه مینهد و میگوید: میگویند ما... مشروطه طلب و جمهوریخواه هستیم و با اینها میخواهند شاه را از ما برنجانند. ولی ما تنها عدالت خانه میخواهیم. ما اجرای قانون اسلامی را میخواهیم، ما مجلس میخواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانون مساوی باشند.
البته این ناکامی بواسطه دو دستگی علما نیز تشدید شد. علمایی که خوش بین به مشروطیت بودند و همراهی دول خارجی را محل شک و تروید قرار ندادند و علمایی که مشروطیت را ورود شکل نویی از استبداد توأم با استعمار میدانستند. در واقع از یک سو شیخ فضلالله در برابر آیتالله طباطبایی و بهبهانی قرار میگیرد و از طرف دیگر علمای نجف هم موضعی در مسیر متفاوت از ابتدا تا انتهای مشروطه اتخاذ میکنند.
مشروطه یک تجربه ناکام است، چرا که؛
اولاً مبادی آن منبعث از نیازها و تجربههای ایرانی نبود.
دوماً، مشروطه ادراک و مدل مبتنی بر ارزشهای ایرانی – اسلامی نبوده است.
سوماً، مشروطه در جریان تحقق با عوامل اعتراض مردم به ویژه ورود پادشاه و شاهزادهها به جریان مشروطه خواهی و نگارش قانون اساسی برخورد نکرد.
النهایه مشروطه در جریان مطالبه حتی با فهم اصیل خودش هم درک نشد.
فقها در جریان عدالت خواهی و مشروطه خواهی نقش ممتازی داشتند، به ویژه در ایجاد انجمنهای ولایات خاص همانند تبریز و در ادامه جریانی که دستاوردش متمم قانون اساسی بود. با این وجود بیش از همه نقش علمای ثلاث قابل فحص است.
در هجرت صغری(حضرت عبدالعظیم) و هجرت کبری ـ قم ـ علمای عتبات با تلگراف از وضعیت اطلاع حاصل نموده و اظهار پشتیبانی میکنند. نهایتاً علما در سال ۱۲۸۵ شمسی(۱۳۲۴ قمری) موفق به کسب فرمان مشروطه و ایجاد حکومت مشروطیت میشوند. از علمای نجف درباره حکم شرعی مشروطه استفتا میشود. عدهای موافقت میکنند و دستهای مخالفت نمیکنند، یعنی بیطرف میمانند.
میرزا حسین خلیلی تهرانی اولین شخصی از مراجع بود که مشروطه را امضاء کرد و پس از آن آخوند خراسانی و ملا عبداللّه مازندرانی از امضاء کنندگان بودند که این سه نفر به مراجع ثلاث حامی مشروطه شهره میباشند. مراجع ثلاث پس از صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی در طی نامهای افتتاح مجلس را تبریک گفتند.
با این وجود بعد از اعدام شهید شیخ فضل الله توسط مشروطه خواهان، ملا عبدالله مازندرانی مشروطیت را به انحراف متهم کرده و طی نامهای به ناصرالملک از نمایندگان مجلس دوم شورای ملی به شدت از عملکرد سران مشروطیت انتقاد میکند و یادآور میشود که اگر مشروطه خواهان در مسیر راستین و اسلامی قرار نگیرند، استبدادی به مراتب بدتر از استبداد قاجاری گریبان مردم را فرا خواهد گرفت.
انقلاب اسلامی در واقع انقلابی بر اساس درسهایی از شکست مشروطه است. پُلی از شکست مشروطه به پیروزی. از مهمترین درسهای مشروطه خواهی این بود که نمیتوان از مسیر پادشاه و با حضور پادشاه حقوق مردم را استیفا کرد. راهکار باید کاملاً بومی و مبتنی بر ارزشهای مورد وفاق ملت باشد.
حضرت آقا نگاهی بس دقیق به مسئله مشروطه دارند به ویژه زمانی که مشروطه منحرف میشود. ایشان بیان میکنند که از اول مثل خود حادثه، تاریخ آن هم دست کسانی افتاد که نیات خوب و سالمی نداشتند. همچنان که آنها سریع آمدند خود حادثه را مدیریت کردند و زمام کار را به دست گرفتند و از یک امر مردمی با انگیزههای دینی و ملی یک چیز وابستهی به بیگانه و یک کشور طراحی شدهی طبق طراحیهای انگلیسی - که آنروز تقریباً حاکم مطلق دنیا بود - ساختند، تاریخ آن را هم به همین ترتیب مدیریت کردند. شما میفرمایید حق متدینین ضایع شده؛ اصلاً حادثه را تحریف کردند؛ قضیهی دیگری اتفاق افتاد؛ اینها آمدند قضیه را به همان ترتیبی که میخواستند، تعریف کردند.
اگر انسان به تواریخ مشروطیت نگاه کند، حقیقت مشروطیت - یعنی حادثهایی که بعد اسمش شد مشروطیت، اگرچه اسمش از اول مشروطیت نبود - در اینها اصلاً گم است. اگر چه شواهد و دلایل فراوانی بر اصالت آن واقعه در این کتابها هم وجود دارد - یعنی نمیتوانند حرکتها و فداکاریهای مردمی و علمایی و شعارهای دینی را منکر بشوند - اما آنچه از این حادثه استحصال کردند و آن را به عنوان تاریخ مشروطیت مطرح کردند، چیز غلط اندرغلطی است. امروز هم همان کار را دارند دنبال میکنند.
من میبینم بعضیها همان خط را در تاریخنویسیِ معاصر دارند دنبال میکنند. حتّی اگر شما به کارهایی هم که بعضی افراد صاحبِ دیدهای ناسالم در مورد تاریخ انقلاب میکنند، نگاه کنید، میبینید آنها هم دارند عین همین قضیه - حتّی تحرکات مردمی- را در قالبهای مختلف تعقیب میکنند؛ پُر کار هم هستند.
انتهای پیام/