به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ واقعهای مانند عاشورا که محور آن یک انسان حکیم است، نیاز به دستیابی به گوهر حکمت دارد. حکمت دربردارنده لفظ و معناست و اگر به آن برسیم، نه دچار عرفانزدگی در تحلیل عاشورا میشویم و نه نگاه خشک سیاسی و اجتماعی بر ما غلبه میکند. در این باره گفتوگویی با آیتالله سید محمد قائممقامی، مدرس حوزه علمیه صورت گرفته است که این واقعه عظیم با نگاهی حکیمانه دیده شود. مضمون این مصاحبه بهطور اتفاقی شبیه به مضامینی شده است که شهید سیدمرتضی آوینی در کتاب «فتح خون» آورده است.
در موضوع محرم و نهضت اباعبدالله(ع) نخستین سخنی که مطرح است، این است که این قضیه «معدنالحقایق» است؛ به معنای مطلق کلمه. این حادثه بهگونهای است که جمیع حقایق عالم وجود، در گرو فهم این واقعه است. علتش هم این است که بعد از انحرافی که در دنیای اسلام پدید آمد و اعراضی که متاسفانه از ولایت شد، امکان دسترسی انسانها به حقایق بیکران نبوت تعطیل شد. ولایت، راهکار استخراج حقایق نبوت است. مراد از نبوت، متن دین بوده و راهکارش هم ولایت و امامت است. وقتی که این اعراض صورت پذیرفت، امکان دستیابی به حقایق از دست رفت، مگر آنکه حادثهای پدید بیاید و هزینهای پرداخت شود که هزینه آن شهادت امام حسین(ع)؛ یعنی ولی و حجت مطلق خداوند است. بعد از این شهادت آنچیزی که قرار بود استخراج حقایق را انجام بدهد، همین حرکت و شهادت امام حسین(ع) است. منحصراً از این طریق فهم حقایق نبوت انجام میگیرد. هر حقیقتی از این راه فهم میشود؛ چه حقیقت عرفانی، چه فلسفی، چه تاریخی، چه اجتماعی و... از این جهت ماجرای کربلا، ماجرایی در کنار سایر ماجراها نیست. این قصه، قصه عالم وجود است، کمااینکه عاشورا، زمانی در کنار سایر زمانها نیست. عاشورا زمان مطلق و مهیمن است؛ زمانی که بر همه زمانها سلطه دارد؛ چه زمانهای بعد از وقوع ظاهری عاشورا و چه زمانهای قبل از وقوع ظاهری عاشورا. اینکه گفته میشود کل یوم عاشورا به همین معناست. معتقدیم که انسان نمیتواند به همه جوانب محرم و عاشورا مسلط شود و آن را بشناسد و از آن فارغ شود. مکرراً باید این واقعه بازبینی شود. هر محرمی که میآید، فرصتی است برای اهل معرفت و حقیقت که بازنگری جدی داشته باشند و حقایق تازهای کشف کنند. شما اشاره کردید به آن حدیث پیامبر که به امام حسین فرمود «إن الله شاء أن یراک قتیلاً». جای تأمل دارد که ببینیم این چه نوع مشیتی است. آیا مشیت اولیه خداوند بوده که امام حسین(ع) کشته شود؟ قطعاً پاسخ منفی است زیرا مشیت اولیه خداوند که ما به آن میگوییم «اراده حُبیه عزمیه» بر نجات همگان و امر بر ولایت اولیای خداست. در این مشیت امام حسین(ع) نباید کشته شود، بلکه باید عزت داده شده و بر مسند بنشیند و حاکم باشد، لیکن نظام عالم مبتنی بر اختیار و انتخاب و آزادی است. بستگی به این دارد که مخاطب این خطاب چه واکنشی نشان دهد. اگر مخاطبان امر الهی و مشیت اولیه پروردگار اطاعت میکردند، «إن الله شاء أن یراک قتیلاً» نبود، إن الله شاء أن یراک حاکماً بود. اما وقتی که انسان عصیان میورزد و مخالفت میکند، مشیت خدای متعال در رابطه با انسان مخالف تغییر میکند. مشیت محبوبه اولیه، تبدیل به مشیت مبغوضه میشود. این چیزی است که در فلسفه متداول کم روی آن بحث شده است. خیال میکنند مشیت همواره مشیت محبوبه است در حالی که طبق اطلاعات اهل بیت ما مشیت مبغوضه داریم. خداوند با مشیت محبوبه اراده میکند که همگان خدا را اطاعت کنند و ولایت داشته باشند. وقتی مخاطب مخالفت میکند، مشیت مبغوضه صادر میشود بر معصیت. کسی که میخواهد مخالفت و عصیان کند هم مشیت و اذن و اراده لازم دارد. البته این اراده، اراده غضبیه است. در ماجرای کشته شدن امام حسین(ع) چند نوع مشیت می بینیم. اولین مشیت، مشیت محبوبه اولیه است که بر آن مبنا کشته شدن امام حسین منهی(نهیشده) است و امر به ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. ولایت هم حاکمیت سیاسی و اجتماعی است. خطاب اولیه خداوند این است که علی(ع) را حاکم کنید و حسین(ع) را نکشید زیرا حسین(ع) محترمترین نفس نزد خداوند است؛ حتی قبل از شهادت. ما در روایت داریم که میفرماید همین که امام حسین(ع) قبول کردند که یک فداکاری عظیمی را در راه خدا انجام دهند و ظلمتشکنی کنند، حتی قبل از وقوع شهادتشان مقام ویژهای پیدا کردند. خلاصه این مشیت اولیه خداست، لیکن وقتی انسان در مقابل مشیت اولیه مخالفت میکند و ولایت امیرالمؤمنین را نمیپذیرد، مشیت خداوند این میشود که دیگری را بر خودتان حاکم کنید و در مورد کربلا مشیت خداوند این میشود که امام حسین را بکشید. این مشیت مبغوضه است. کشته شدن برای امام حسین(ع) اجبار نبوده است. او خودش انتخاب کرد؛ لذا برای امام حسین(ع) مشیت محبوبه مطلقه حتمیه برای کشته شدن صادر شد و برای قاتلان و یزیدیان مشیت اولیه این بود که نکشید و ثانیاً با غضب صادر شد که بکشید.
کل عبادتها و معصیتهای ما همینطور است. خداوند اولاً اراده میکند که همگان نماز بخوانند. میفرماید: صَلوا. این خطاب به همگان است؛ چه، کسی که قبول میکند و چه، کسی که قبول نمیکند؛ چه مؤمن، چه کافر. این خطاب شرعی مبتنی بر اراده حبیه عزمیه خداوند است. عزم در مقابل حتم است. این عین اصطلاحات روایی در اصول کافی است. اگر شما اراده عزم را قبول کردید، اراده عزمیه خداوند تبدیل به اراده حتمیه میشود؛ یعنی آن «صلوا»ی عزمیه تبدیل به «صلوا»ی حتمیه میشود. صلات حتمیه در تکوین اتفاق میافتد. شما به واسطه این اراده میتوانید بلند شوید و نماز بخوانید. اجرای شریعت تکوین است. اگر کسی اراده عزمیه را قبول نکرد، خداوند اراده دیگری به نام اراده غضبیه میکند که میفرماید: لاتصلوا: نماز نخوان. خداوند هم آفریدگار «کون» است و هم آفریدگار «شرع». خداوند هم در شریعت فرمانرواست و هم در تکوین. شریعت دستور قبل از اجراست. تکوین هم اجراست. این اراده تکوینی هم به اجرا مربوط میشود و هم به عدم اجرا. خداوند با محبت مطلق به امام حسین میگوید که میخواهد تو را کشته ببیند. البته امام حسین خودش انتخاب میکند زیرا که بیداری بشریت و نجات انسان در گرو این حادثه است چون انسان در خوابی فرو رفته است که هیچ نیروی نمیتواند انسان را از این خواب بیدار کند، مگر یک تکان عظیم و یک قربانی که اباعبدالله و یارانش هستند. اگر امام حسین(ع) کشته هم نمیشد، مقامش نزد پروردگار پایین نمیآمد اما ایشان خودش کشته شدن را انتخاب کرد؛ لذا اراده خداوند درباره کشته شدن امام حسین(ع) اراده حبیه بینظیر است و این اراده درباره قاتلان اراده غضبیه هم بینظیر است.
این اشتباه از آنجا ناشی میشود که نخواستهاند اراده غضبیه را قبول کنند، چون جبرگرا هستند و آزادی و مسوولیت انسان را نمیپذیرند. این دیدگاه عامیانه و انحرافی است.
کسی که حقیقت را درک نکرده، عامی است ولو اینکه علامه دهر و فیلسوف و عارف باشد. مثلاً وحدت وجودی عامیانه بر این مبناست. میخواهد بگوید همهاش خیر و زیبایی است. همین فرمایش حضرت زینب(س) که گفت: «ما رأیت إلا جمیلاً» دو تفسیر متفاوت دارد. تفسیر انحرافی این است که من همه چیز را زیبا دیدم، حتی فعل یزید را. خب این قطعاً انحراف است. فرمایش حق حضرت زینب این است که این فعل کشته شدن امام حسین دو جنبه دارد؛ یک جنبه نسبت با خداوند دارد و یک جنبه نسبت با انسانی دارد که با اراده و مسوولیت خودش فعل را انجام داده است. جایی که فعل منسوب به خداوند است جز زیبایی چیزی نیست. جایی که منسوب به بشر است، جز زشتی چیزی نیست، کما اینکه شما سخنرانی حضرت زینب(س) را میبینید که وقتی درباره کشتن امام حسین(ع) صحبت میکند، میفرماید کار زشت و کثیف و وحشتناکی انجام دادید. در عرفانهای عامیانه این خلط میشود و میگویند خدا کار قشنگی کرده؛ بنابراین کار یزید هم قشنگ بوده، پس برائت و مبارزه جایگاهی ندارد. این نگاهها ریشهدار است و به دیدگاهشان درباره شیطان برمیگردد که شیطان را هم قشنگ میبینند. البته تا خداوند اجازه نمیداد کشته شدن امام حسین(ع) اتفاق نمیافتاد، کما اینکه بعضی از گناهان را خداوند نهفقط اجازه شرعی نمیدهد که اجازه وجودی و تکوینی هم نمیدهد. مثلاً تعرض به نوامیس اهل بیت(ع) را خداوند اجازه وجودی هم نداده است، لیکن کشته شدن امام حسین(ع) را خداوند با محبتش به امام حسین(ع) و غضبش بر کفار اجازه داد. این غضب هم شوخی نیست؛ به دنبالش جهنم دارد. جهنم هم یک واقعیت عینی است. ما این معنا را داریم که اساساً تثبیت قطعی جهنم برای موجودات عالم دقیقاً در روز عاشوراست. در این زمان است که بهشت و جهنم برای اهلش قطعی میشود. یکی از رازهای اینکه امام حسین(ع) در روز عاشورا ابا دارد از اینکه این امر واقع بشود(اگر چه میداند که واقع خواهد شد)، پرهیز از این است که موجوداتی اهل جهنم بشوند. امام حسین(ع) جهنم را میشناسد. یزیدیان ملعون نمیفهمیدند جهنم چیست و ماجرا را شوخی گرفته بودند. حتی بعد از شهادت اصحاب، باز امام حسین(ع) نصیحت میکند که آخرین کار را انجام ندهید زیرا دوزخ برای شما قطعی میشود.
سرنوشت به معنای اینکه چیزی از پیش تعیین شده باشد و ما در آن نقشی نداشته باشیم، نداریم. جهان مبتنی بر اختیار و مسوولیت است. خداوند جهان را اینگونه قرار داده است. امر مقدری که خارج از من باشد، نیست. از طرف دیگر عاشورا این پیام را به ما میدهد که اگر فرمان خداوند را مبتنی بر ولایت امتثال نکنیم، هزینه باید بپردازیم. این هزینه یک بار به طور عظیم پرداخت شد. پرداخت این هزینه برای این بوده است که دیگر چنین چیزی اتفاق نیفتد. عاشورا، یعنی کشته شدن ولیمطلق خداوند واقع شد که دیگر حسینی کشته نشود. این یکی از فلسفههای عاشوراست. به همین دلیل شما میبینید بعد از واقعه عاشورا چگونه فرایند بیداری انسان و توبه انسان آغاز میشود، چون در اثر خوابرفتگی انسان این واقعه اتفاق افتاده بود. یک بار با بعثت بیداری اتفاق افتاده بود اما چون بیداری تداوم پیدا نکرد، انسان به خواب رفت و این خواب بسیار عمیق بود؛ خوابی عمیقتر از خوابی که بیداری اولیه در آن واقع شد. شما در خواب دوم، ظاهراً دین را دارید، نماز میخوانید، روزه میگیرید، حجاب دارید، حج میروید و وجدانتان آسوده است اما اصلِ ماجرا را ندارید که همان ولایت است. بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) همینطور بود. ولایت عظیمترین دستور خداوند است اما نقض ولایت کمترین احساس را در نقضکننده به وجود میآورد. دستورات کوچکتر را وقتی انسان نقض میکند، زود میفهمد. همین انسان وقتی امامت و ولایت را از دست میدهد، احساس نمیکند، چون در خواب است. لازمه بیداری انسان از این خواب، آن هم بیداری همه نسلها در همه تاریخ بشر، یک قربانی بود که امام حسین(ع) با اختیار و انتخاب خودش آن را پذیرفت. بعد از عاشورا فرآیند بیداری در جهان و توبه اتفاق میافتد. اساساً یکی از فلسفههای عزاداری و گریه بر امام حسین(ع) توبه و استغفار است؛ یعنی من گریه میکنم که چرا کوتاهی کردم و نشستم. همین منِ گریهکننده هم کوتاهی کردهام؛ فقط یزیدیان کوتاهی نکردند. منِ حسینی هم در یاری رساندن به ولی خدا کوتاهی کردم. گریه میکنم و توبه میکنم و نمیگذارم دیگر تکرار شود. به همین دلیل 14 قرن بعد مردمانی پیدا میشوند که نایب امام را دعوت میکنند و پایش میایستند که مصداقش همین ایران است که تشکیل حکومت دینی میدهند. دین خدا را باید نصرت دهیم و مراد از دین هم محور دین یا همان ولایت است. ولایت فقط دوست داشتن نیست؛ حاکم دانستن ولی بر جامعه و فرد است. آن کس که مسندنشین ملکوت است، مسندنشین ملک هم باید باشد.
امر بالاتر همان حاکمیت دین است و مقصد نهایی و غایت عظما همان حاکمیت دین است. دین اساساً از حاکمیت دین قابل تفکیک نیست، چون خداوند دین را پدیده حاکم قرار داده است. باید برای این حاکمیت دین فداکاری کرد. درس عاشورا این است که امام حسین(ع) میفرماید من فدای دین هستم. معنای جمله امام هم همین است. برخلاف برخی پندارهای سطحی روشنفکرانه و یکسونگر که میپرسند «انسان برای دین است یا دین برای انسان؟» نمیدانند که این امر متقابل است. اول هم از طریق انسان برای دین شروع میشود. اگر انسان خودش را برای دین دانست، دین هم خودش را برای انسان میداند. درس عاشورا این است که امام حسین(ع) که یکی از ثقلین دین است، میگوید: یکی از اصحاب کسا هستم و خودم را برای دین فدا میکنم. وقتی من برای دین شدم، دین هم برای من میشود. انقلاب اسلامی با این نگاه از محصولات و ثمرات عاشوراست. در اثر بیداری و توبهای که بشریت میکند، رفتهرفته به حاکمیت دین میرسد. حاکمیت دین، حاکمیت اولیای الهی است. شباهت عاشورا و انقلاب اسلامی این است که در هر دو عدهای برای دین فداکاری کردند. امام(ره) خودش را برای دین فدا میکرد؛ برای خودش شأنی جز نصرت دین قائل نبود اما فرق عاشورا و انقلاب اسلامی این است که در مقطعی قرار گرفتیم که دیگر بنا نبود ولیخدا تنها بماند. 40 سال است که ولایت نصرت داده میشود و انشاءالله به ظهور امام زمان منتهی میشود. امیدواریم در محرم امسال و بعد هم در اربعین شاهد بیداری و فتوحات بیشتر باشیم، شاهد وحدت واقعی مردم جهان در ظل و ذیل بیرق امام حسین(ع) باشیم. بیرق امام حسین(ع) بیرق اختلاف نیست، بیرق وحدت حسینیان عالم است؛ حسینیان یعنی حقپرستان و عدالتخواهان عالم اعم از هر دین و مذهبی، ولو اینکه مسیحی باشد یا سنیمذهب. کمااینکه اگر کسی حسینی نباشد، ولواینکه لباس اسلام بر تن کرده باشد با او دشمنایم؛ مثل تکفیریها و منافقین. نهضت امام حسین(ع) جهان را به دو اردوگاه حقیقی و نه جعلی تقسیم میکند. مذهب، فرقه، نژاد و زبان اعتباری است. همه اینها کنار میرود و حسینی بودن ملاک میشود. جهان در حال مفتوح شدن به روی حقیقت امام حسین(ع) با رمز لبیک یاحسین است. جهان بهصورت نرم در حال فتح شدن است. مکتب امام حسین فتح نرم است. نمونه این بحث در رژه آخرالزمانی اربعین قابل مشاهده است.
کتاب بسیار زیبایی است. «خون» یعنی حقیقت نرم. شمشیر یعنی قدرت سخت. بحث بر سر این است که از منظر پروردگار حاکمیت بهصورت نرم واقع شود، نه مبتنی بر شمشیر و زور و استبداد. قدرت نرم این است که دلها یک حاکمیت را پپذیرند. شهید آوینی هم به همین معنا اشاره دارد.
انتهای پیام/
منبع: صبح نو