تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, جامعه و فرهنگ
شماره : 13866
تاریخ : ۱۸ آبان, ۱۳۹۸ :: ۱۶:۳۴
آیت الله اعرافی/فقه روابط اجتماعی3: لغت شناسی از مبادی اجتهاد است مدیر حوزه‌های علمیه کشور گفت: در نظام آموزشمان لغت‌شناسی نداریم، لغت‌شناسی مثل صرف و نحو یکی از مبادی اجتهاد است و قوانین دارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله علیرضا اعرافی، مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور در درس خارج فقه روابط اجتماعی موضوع حب و بغض را مورد بررسی قرار داد که در ادامه چکیده آن را ملاحظه می کنید؛

آنچه مترادف پنداشته می‌شود، به سه نوع تقسیم می‌شود؛

1- دقت بکنیم، مشاهده می‌کنیم که موضوع‌له‌ها متعدد است، منتهی چون صدقش واحد است و نسبت آن‌ها تساوی بوده است، فکر کردند که این مرادف است، این شبه المترادف است.

2- مترادفی است که موضوع‌له آن واقعاً یکی است، منتهی جهت انتقال لفظ از آن معنای قدیم به معنای جدید متعدد است، بدون اینکه این جهت در موضوع‌له دخالت داشته باشد، این مترادف میانه است.

3- مترادف خالص و ناب است که دو لفظ به شکل مرتجل و بدون هیچ سابقه‌ای حقیقتاً برای یک معنا وضع شده است.

بنابراین قسم اول شبه المترادف است، قسم دوم مترادف نسبی است و قسم سوم؛ مترادف محض است.

در برخی از موارد توجه با این دقت در فهم مطلب یا احیاناً حکم و امثالهم ممکن است اثر بگذارد و قاعده واحدی هم نداریم، هر جایی باید دقت کرد که از کدام قسم است.

وضع لفظ برای هسته اصلی یا علل و معلولات معنا

در مترادف‌ها از جهت دیگر هم باید دقتی داشت و آن این است که خیلی از وقت‌ها مترادف‌ها واقعاً مترادف نیست، از این جهت که الفاظی گمان می‌شود مترادف است، برخی از آن‌ها برای آن هسته اصلی یک معنا وضع شده است، برخی دیگر برای علل یا معلولات آن معنا وضع شده است، این برای اسباب و مسببات آن معنا وضع شده است، همین‌طور انسان فکر می‌کند که واحد است و یکی است.

مثل مودت و محبت و امثالهم، این‌ها چیزهایی است که از آن عاطفه یا حس روان‌شناختی درونی حکایت می‌کند، اما این حس و عاطفه روان‌شناختی یک مبادی دارد و یک آثاری دارد، واژه‌هایی که انسان فکر می‌کند مترادف است، برخی از آن‌ها به مبادی و برخی به آثارش دلالت می‌کند، همین‌طور انسان تسامحی فکر می‌کند که همه این‌ها یک معنا دارد، اما وقتی دقت بکنیم، مشاهده می‌کنیم که بعضی به خود آن هسته اصلی دلالت می‌کند، بعضی رفته به سمت مبادی و بعضی به سمت آثار رفته است.

مثلاً الفت، لینک شدن و تعامل و امثالهم است، اصل معنایش آن چیز قلبی محض نیست، بلکه اثر آن دوستی است که آن نزدیکی و قرابت را مثلاً می‌رساند، این قرابت و نزدیکی چیزی است که از آثار حب است، این واژه نباید مرادف با حب شمرده بشود، این واژه حاکی یکی از آثار حب است، خود حب نیست.

لذا در مترادف‌ها باید دقت کرد که واقعاً مترادف حقیقی است، یعنی چند لفظ به یک هسته واحد انطباق پیدا کرده و بر آن دلالت می‌کند و برای آن وضع شده که مترادف واقعی می‌شود و یا این‌که این هسته معنایی چون مبادی و آثار داشته، برخی از این الفاظ بر آن مبادی این صفت یا آثار آن وضع شده و دلالت می‌کند، سطحی انسان می‌گوید که این‌ها معنای حب و علاقه و دوستی است، اما وقتی دقیق می‌شود، مشاهده می‌کند که این دلالت بر آن شوق می‌کند، فرض کن که مبادی از آثارش باشد یا مثلاً الفت از آثارش باشد.

حنین به معنای حب آمده است، حنین یعنی یک نوعی نرم شدن در مقابل دیگر یا ترحم و امثالهم، این از آثار آن عشق یا حب است.

مراتب یک حقیقت در لغت‌شناسی و مترادف‌ها

قانون دیگری که باید در لغت‌شناسی و مترادف‌ها به آن توجه کرد، مراتب است، مراتب یک حقیقت است، خیلی وقت‌ها واژه‌های متعدد را ابتدائاً مترادف می‌بیند، اما وقتی دقت بکند، مشاهده می‌کند که موضوع‌له این‌ها عین هم نیست، هر کدام به یک‌مرتبه‌ای از مراتب تشکیکی آن حقیقت اشاره می‌کند.

مراتب تشکیکی حب و بغض

گفتیم حب و بغض به‌عنوان دو پدیده روان‌شناختی، مراتب تشکیکی دارد، به لغت که مراجعه می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که بخشی از واژه‌های به‌اصطلاح مترادف برای مراتب این‌ها وضع‌شده‌اند، مثل دوستی و عشق، وقتی عشق می‌گوییم، یعنی یک مرتبه عالیه و راقیه از محبت، بسیاری از این شصت واژه هم این‌طور است، بعضی از واژه‌ها مثل سبابه و سبوه که در ادبیات و اشعار عربی زیاد ذکر می‌شود، همان عشقی است که ما می‌گوییم، به یک نوعی دلدادگی و محو شدن در دیگری است.

بعضی از محبت‌ها، دوستی متعارف است، بعضی دلدادگی است، بعضی دل سپردن است و از این قبیل مراتبی که در آنجا متصور است.

قانون اول این بود که مترادف و شبه مترادف و جهات متفاوت در مقام وضع، باید توجه بشود. قانون دوم این بود که در واژه‌های مترادف باید دقت کرد که همه به یک هسته اصلی اشاره می‌کنند و برای آن وضع شدند، یا اینکه وضع‌ها روی مبادی و آثار یک حقیقت رفته است، در خیلی از موارد از این قبیل است.

قانون سوم هم این بود که گاهی مترادف واقعی داریم که همه به یک هسته اشاره می‌کند، گاهی هم مترادف‌ها برای مراتب مقوله به تشکیک وضع شده است.

پس در قانون اول سه نوع ذکر کردیم، در قانون هم دو نوع الفاظ به ظاهر مترادف، گاهی واقعاً همه به یک معنا اشاره می‌کنند و برای آن وضع شدند، گاهی برخی از آن‌ها برای چیزهایی که مبادی این معنا هستند یا آثار و مسببات این معنا هستند، وضع شدند.

در قانون سوم هم دو قسم است: گاهی هست که مترادف واقعی است، همه به یک هسته واحدی اشاره می‌کنند، گاهی هم - ولو یک حقیقت - برای مراتب متفاوت و متعدد وضع شده است.

عدم نفی مترادف واقعی

درهرحال ما مترادف ناب و واقعی نفی نمی‌کنیم، یعنی واقعاً ممکن است کسی بگوید مثلاً حب و مودت مترادف به معنای واقعی است، یعنی حتی جهت متفاوت در آن دیده نشده است، به اسباب و مسببات هم نرفته است و مراتب هم کاری ندارد، چند لفظ کاملاً روی یک معنا سوار شده‌اند، اصل این امکان‌پذیر است.

اما این سه قانون می‌گوید: به‌سادگی نباید گفته بشود که مترادف است، بلکه باید دقت کرد، ممکن است که واقعاً موضوع‌له آن به جهت وضع متفاوت باشد و تساوی‌اش ترادف نباشد، بلکه تساوی در صدق است، اما در وضع نیست.

قانون دوم می‌گوید: دقت بکن که همه روی یک معنا سوار شده باشند، روی اسباب و مسببات سوار نشده باشند.

قانون سوم هم می‌گوید: دقت بکن که آن مراتب در اینجا موضوع‌له‌های متفاوت است یا خیر.

در نظام آموزشمان لغت‌شناسی نداریم، لغت‌شناسی مثل صرف و نحو، یکی از مبادی اجتهاد است و قوانین دارد، در حدود بیست‌وپنج سال حدود پنجاه قانون لغت‌شناسی را بیان کردیم که جمع آن‌ها بسیار مفید و مهم است.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.