تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, مبانی علوم انسانی اسلامی
شماره : 20356
تاریخ : ۳۰ مرداد, ۱۳۹۹ :: ۱۵:۲۶
اسباب و علل الغاء خصوصیت/درس خارج آیت‌الله شب‌زنده‌دار/بیع31: ارتکاز عرف و تأثیر آن در الغاء خصوصیت گاهی در ذهن عرف یک ارتکازی وجود دارد و شارع هم حرفی که می‌زند در زمینه همان چیزی است که عرف به آن ارتکاز دارد، در اینجا گفته می‌شود که این ارتکاز عرف در تکوین آن ظهور اثر می‌گذارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله محمدمهدی شب‌زنده‌دار از اساتید برجسته حوزه در درس خارج فقه معاصر به بررسی سیره متشرعه پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه می‌‌‌‌کنید؛

«المنشأ الرابع أن یکون استبعاد الفرق مغروساً فی اذهان عامة العرف» بحث در مناشئ الغاء خصوصیت بود. منشأ چهارم می‌فرمایند این است که فرق بین آن موضوعی که در دلیل، حکم بر آن رفته و موضوع آخری که ما می‌خواهیم با الغاء خصوصیت حکم را به آن سرایت بدهیم، عند العرف فرق بین این دو موضوع که این حکمش این باشد ولی آن حکمش این نباشد و فرق با هم داشته باشند خیلی مستبعد است که عرف برنمی‌تابد که حکم این کذا باشد ولی این حکم برای او نباشد.

این استبعاد فرق باعث می‌شود که وقتی عرف این حکم را روی این موضوع می‌شنود بگوید که این خصوصیات این موضوع دخالتی ندارد و خصوصیات موجود در آن دیگری هم مانع نیست، پس بنابراین حکم این جا، آن جا هم خواهد بود.

«المنشأ الرابع أن یکون استبعاد الفرق مغروساً» این کاشته شده باشد این استبعاد فرق در اذهان عامه عرف و مردم «إذا کان استبعاد الفرق بین الموردین عرفاً» مورد یعنی اصل و فرع که قبلاً گفتیم. اصل، آن که حکم روی آن هست، فرع آن که می‌خواهیم حکم را روی آن ببریم.

«اذا کان استبعاد الفرق بین الموردین» که اصل و فرع باشد، عرفاً یک امر مغروس در ذهن هر فردی «فهو منشأ لتعمیم الحکم المستفاد من الدلیل و عدم قصره» یعنی عدم قصر و منحصر نمودن حکم.

«نعم لو لم یکن استبعاد الفرق بین الموردین مغروساً بهذه المنزلة» بله اگر استبعاد فرق بین دو مور اصل و فرع، مغروس نباشد به این مثابه و منزلت که اصلاً برنمی‌تابد و می‌گوید معنا همین است، اگر این جوری نباشد «فال اعتبار به» آن جا آن استبعاد فایده ندارد، مجرد الاستبعاد فایده ندارد بلکه استبعادی که به این حد برسد که اصلاً کلام این جوری معنا می‌کند و برنمی‌تابد غیر از این معنای آن باشد.

«المنشأ الخامس الارتکاز العرفی و من مناشئ الظهور فی عدم الخصوصیة احتفاف ارتکاز العرفی و العقلایی بالخطاب« گاهی در ذهن عرف یک ارتکازی وجود دارد، شارع حرفی که می‌زند در زمینه همان چیزی است که عرف هم به آن ارتکاز دارد، در این جا گفته می‌شود که این ارتکاز عرف در تکوین آن ظهور اثر می‌گذارد، گاهی باعث می‌شود که ظهور کلام اوسع بشود یا اضیق بشود از آن که مدلول اولی کلام است.

مدلول اولی کلام ممکن است محدود باشد ولی چون الغاء شده به افرادی که درباره آن موضوع یک ارتکاز وسیعی دارند این جا باعث بشود که آن کلام، آن ضیقش، آن خصوصیت مأخوذه در آن ملغی بشود پیش عرف و یک معنای وسیعی پیدا بکند کما این که گاهی هم برعکس خواهد شد.

حالا مثالش. فرض کنید در قرآن شریف آمده است که فرموده «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولاً» حالا «و ما کنّا» فعل ماضی است، زمان دارد یعنی ما در گذشته‌های زمان‌های انبیاء سلف، گذشته‌ها این جور نبودیم که عذاب کنیم تا این که پیامبری بفرستیم یا این که نه، همان جور که مرحوم آقای آخوند فرمودند این منسلخ از زمان است. «و ما کنّا» یعنی نه در گذشته، یعنی ما این جوری نیستیم، اصلاً این جوری نیستیم نه به زمان گذشته نظر داشته باشد، ما این جوری نیستیم که قبل از این که رسول بفرستیم عذاب بکنیم. خب حالا کلمه رسول معنای آن چیست؟ یعنی انسانی که به عنوان پیامبر از طرف خدا مبعوث می‌شود و مرسل می‌شود به مردم، این است دیگه. پس در آیه، استحقاق عقاب را و عقاب را چی کرده؟ فرموده قبل از این که پیامبر بفرستم ندارم، این کار را نمی‌کنم.

خب این مطلبی است که در این آیه ذکر شده، توی ذهن عرف یک مطلبی است که آقا قبل البیان، بیان به پیغمبر باشد، به یک چیز دیگری باشد، به هر چی، به عقل باشد، به هر چی باشد عقاب درست نیست قبیح است. این مطلبی که در اذهان عرف است، اوسع است از آن چیزی که توی آیه ذکر شده، توی آیه می‌گوید قبل از فرستادن پیغمبر، آن که توی اذهان عرف است این است که عقاب قبل از بیان، حاال آن بیان به پیغمبر باشد، به امام باشد، به هیچ کدام این‌ها نباشد، به چی باشد؟ به عقل باشد یا به وحی باشد که مستقیماً... بالاخره بیان است.

این قیدها را ندارد که خصوص پیامبر، حالا این جا حرف سر این است که آقایان در باب برائت به این آیه استدلال می‌کنند می‌گویند ما از این آیه چه می‌فهمیم؟ از این آیه می‌فهمیم که این آیه می‌خواهد بگوید که من قبل البیان عقاب نمی‌کنم، نه خصوصیت پیامبر که نام او مثلاً محمد مصطفی صلوات الله و سلم است.

قبل البیان می‌خواهد بگوید، پس اوسع می‌شود به خاطر این ارتکاز معنای عبارت اوسع می‌شود یعنی همه وقتی این آیه را می‌خوانند می‌گویند خدا می‌خواهد بفرماید من قبل از بیان عقاب نمی‌کنم.

«و مناشئ الظهور فی عدم الخصوصیة احتفاف ارتکاز العرفی» محتف بودن و پیچیده بودن و در کنار قرار گرفتن ارتکاز عرفی و عقلایی است به خطاب شارع یا خطاب هر گوینده‌ای. »بمعنا أنّ النص اذا ورد فی موردٍ» که «یوجد» در آن مورد یک ارتکاز عرفی که آن ارتکاز عرفی گسترده‌تر است از آن خطاب به حسب ظاهر. «فهو» این ورود در مورد این چنینی «موجبٌ للظهور فی عدم الخصوصیة و موجبٌ لتعمیم الحکم من مورده» از مورد آن خطاب «الی الاوسع» به آن چیزی که وسیع‌تر است.

«فإنّ المرتکزات العرفیة و العقالئیة لها دخلٌ فی تکوین الظهور» مرتکزات عرفی و عقلایی برای آن‌ها دخالت است در پیدایش ظهور، این‌ها دخالت دارند در پیدایش ظهور. «و تعتبر بمثابة القرائن اللبیة المتصلیة بالکلام التی تحدد ظهور اللفظ و المراد منه» و به حساب می‌آیند آن مرتکزات عرفیه و عقلائیه به مثابه قرائن لبّی و غیر گفتاری که متصل هستند به سخنی که موجب می‌شوند آن قرائن لبیّه تحدید ظهور لفظ را، که ظهور را محدد می‌کنند، مشخص می‌کنند، مرز آن را بیان می‌کنند، روشن می‌کنند که تا کجا دلالت دارد. «و التی تحدد المراد منه» مراد از کلام را باز مشخص و محدد می‌کنند از حیث توسعه داشتن مراد یا ضیق بودن مراد.

«قد یستدل علی البرائة» برائت شرعی به قوله تعالی «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً فیقال» استدلال به این می‌شود پس گفته می‌شود در مقام استدلال به این‌که «خصوصیة الرسول و بعثه ملغاةٌ بالارتکاز العرفی» خصوصیت پیامبر و بعث پیامبر و فرستادن پیامبر، این ملغی است به ارتکاز عرفی. «و یکون موضوع الحکم فی الایة الکریمه عرفاً مطلق البیان» موضوع مطلق بیان است نه خصوص پیامبر. پس معنای آن این می‌شود «و ما کنا معذبین حتی نبیّن» یا «حتی یکون للمعاقبین بیانٌ» برای آن‌ها یک بیانی وجود داشته باشد.

«و الرسول إنّما ذکر باعتبار کونه مبیناً للشریعة فالایة الکریمه تدل علی البرائة أی قبح العقاب بالبیان» که در ارتکاز عقلاء وجود دارد. این همان را دارد می‌گوید. البته این مبنی است بر این‌که ما بگوییم در ارتکاز عقلاء قبح عقاب بالبیان وجود دارد، اگر یک کسی مثل شهید صدر یا مثل مرحوم آقای داماد یا مثل سید یزدی که این‌ها یک اختلافی هم البته با هم دارند، فکر کند که حق الطاعه‌ای بشود این بیان دیگر نمی‌آید.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.