تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, مبانی علوم انسانی اسلامی
شماره : 20867
تاریخ : ۱۲ مهر, ۱۳۹۹ :: ۱۷:۱۹
آیت‌الله محمدمهدی شب‌زنده‌دار آیت‌الله شب‌زنده‌دار/ فقه معاصر34: حضور امام در درس خارج آیت‌الله بروجردی می‌تواند الگو برای ما باشد حضور امام راحل در درس آیت‌الله بروجردی نشانگر تواضع و تقوای ایشان هم بود. امام مدرس اعلا و مطرحی در حوزه بود، اما از این‌که درس یک مرجع بزرگی برود و تلمذ بکند هیچ ابایی نداشت. این‌ها می‌تواند برای ما الگو باشد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله محمدمهدی شب‌زنده‌دار از اساتید برجسته حوزه در درس خارج فقه معاصر به بررسی سیره متشرعه پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه می‌‌‌‌‌‌کنید؛

بحث در این است که آیا الغاء خصوصیت جزء مناطیق ادله هست، منطوق است، دلالت منطوقیه هست یا جزء مفاهیم است؟ برای پاسخ به این سؤال می‌فرمایند به این‌که ما دو موجب برای الغاء خصوصیت ذکر کردیم.

یک، موجب عبارت بود از ظهور لفظ، چیزهایی که موجب ظهور لفظ می‌شدند و ظهور کلام می‌شدند در این‌که خصوصیتی وجود ندارد. یک سبب هم علم به عدم خصوصیت بود، یعنی امور خارجیه این‌که مثلا شارع مواردی... مثل دیروز می‌گفتیم، جابجا این حکم واحد را فرموده است و یا به این اعتماد فرموده، اتکاء فرموده، جابجا به یک چیزی، مجموعاً از این‌ها به دست آوردیم که خصوصیتی وجود ندارد.

خب در این قسم ثانی که روشن است که این مفهوم نیست، منطوق نیست، منطوق کلام است، علم خارجی است که ما می‌دانیم بین آن جا و این جا فرقی نیست.

اما در جایی که این چنین نباشد و خود کلام ظهور پیدا می‌کند مثلا فرموده است «إذا شکّ الرجل بین الثالث و الاربع فلیفعل کذا» و این کلام ظهور دارد. آیا در این جا این جزء مفهوم است یا منطوق است؟ بعض بزرگان این را جزو مفاهیم قرار دادند. مثل مرحوم آقای بروجردی قدس سره می‌گویند این‌ها جزو مفاهیم است، مفهوم موافقت است.

«اذا شکّ الرجل بین الثالث و الاربع یفعل کذا» مفهوم موافقتش این است که مرأة هم همین جور است. مفهوم موافق این است که در حکم مطابق با آن منطوق باشد.

وقت اگر تعارض شد آن می‌شود اظهر، آن می‌شود ظاهر، اظهر را بر ظاهر مثلا مقدم می‌دارند. می‌فرمایند که «عرفت أنّ إللغاء الخصوصیة موجبین اساسیین» دو موجب اساسی دارد. موجب‌های دیگر هم هست ولی گفتیم دو تا اساسی است که ذکر کردیم.

»احدهما ظهور الخطاب فی عدم الخصوصیة» خود خطاب ظهور دارد در عدم خصوصیت. «و ثانیهما حصول العلم بعدم الخصوصیة» از امور خارجی علم پیدا می‌شود برای ما به این‌که این خصوصیتی ندارد، موضوعات دیگر هم همین جور هستند.

«فإذا کان الغائها» الغاء الخصوصیة «من جهة العلم الخارجی من دون استناد ذلک الی ظهور اللفظ» این «کان ذلک خارجاً عن مدلول الکلام قهراً» این قهراً خارج از مدلول کلام است؛ نه منطوق است نه مفهوم است، هیچ کدام، یک علم خارجی است که برای ما پیدا می‌شود.

فالیتصف بالمنطوق و لا بالمفهوم» چرا؟ «لانّ مقسمهما» زیرا مقسم منطوق و مفهوم چیست؟ مدلول خطاب است. مدلول خطاب تقسیم می‌شود به این‌که یا منطوق است یا مفهوم است، این اصلاً مدلول خطاب نیست، مدلول همان است که خطاب دلالت می‌کند ولی من نمی‌دانم این خصوصیت ندارد به علم خارجی و قرائن خارجی، پس می‌فهمم حکم این جا، آن جا هم هست.

«و أما اذا کان من جهة ظهور الخطاب فی ذلک و هل هو من قبیل المنطوق أو من قبیل المفهوم. ظاهر کلمات کثیرٍ منهم هو الاول» ظاهر کلمات بسیاری از اصولیون و علما که این ضمیر منهم برمی‌گردد به اصولیون و علما که از مقام روشن می‌شود و الا نام اصولیون و علما که در عبارات نبود، چون بحث اصولی است قهراً یعنی علمای اصول. «ظاهر کلمات کثیرٍ منهم هو الاول» که منطوق است «و لکن قد یقال» که گفتیم قائل مرحوم آیت‌الله بروجردی قدس سره است.

«و لکن قد یقال إنّه من قبیل الثانی« که مفهوم باشد. چرا؟» حیث إنّ مفهوم الموافقة لیس الا عبارة عن الغاء الخصوصیة» مرحوم آقای بروجردی در تقریرات بحثشان هست که این الغاء خصوصیت همان مفهوم موافقت است، مفهوم موافقت هم همان الغاء خصوصیت است، اگر در کلمات سلف شما می‌بینید می‌گویند مفهوم موافقت، مقصودشان همان الغاء خصوصیت است.

خب آقای بروجردی آدم کار کرده‌ای است رضوان الله علیه، در فقه، در اصول آدم کار کرده‌ای است. مرحوم والد می‌فرمودند ایشان این اواخر که اصول دیگه نمی‌گفتند، فقط فقه می‌گفتند. می‌گفتند یک آقایی همین جا توی حرم به آقای بروجردی عرض کرد، آقا اصول بفرمایید، استصحاب. فرمودند من حرف‌ها دارم در استصحاب، ولی دیگر پیری و مراجعات و این‌ها نمی‌گذارد. ولی حرف‌ها دارم در استصحاب.

حالا یک حرف‌هایی نویی ایشان دارد که خلاف مشهور است، خلاف چیه، یکی هم همین است. حالا صحیح است یا صحیح نیست مطلب آخری است. ولی یک فکرهای نویی ایشان در ذهن شریفشان بوده و مثلا ایشان مفهوم معروف را، ایشان دلالت لفظ نمی‌داند، دلالت فعل می‌داند. برخلاف آن چه که مشهور است، مفهوم را دلالت فعل می‌داند یعنی آوردن این جمله، آوردن این قید که این کار متکلم است، این دلالت می‌کند بر مفهوم، نه این‌که این مفهوم مدلول آن لفظ باشد، مفهوم آن کلام باشد. نه، این مدلول آوردن است و تنطق به این است نه خودش.

حالا سواء وُجد فی البین اولویةٌ کما فی النهی عن التأفیف أم لم توجد. مفهوم موافقت این است که خصوصیت ندارد. مفهوم موافقت این نیست که اولویتی در کار باشد که معروف گفته می‌شود. مفهوم موافقت را معمولاً مال جایی می‌گویند که اولویتی در کار باشد که فحوی هم می‌گویند فحوی الخطاب هم به آن می‌گویند. می‌گویند نه، همین که الغاء خصوصیت منشأ یک دلالتی باشد سواءٌ این‌که اولویتی در کار باشد یا در کار نباشد، یعنی فرع نسبت به اصل اولویت داشته باشد یا نداشته باشد.

به این ما می‌گوییم الغاء خصوصیت و مفهوم موافقت. «سواءٌ وُجد فی البین اولویةٌ» همان طور که این اولویت در نهی از تأفیف که فرموده «و لا تقل لهما أف» وجود دارد، «أم لم توجد» اولویتی. آن جایی که لم توجد اولویت مثل کجا؟ «کما اذا سئل الامام علیه السلام عن حکم الرجل الشاک مثلا» می‌گوید آقا اگر مردی شک کرد بین ثالث و الاربع مثلا چه کار کند؟ «فاجاب عن حکمه» این جا «فإنّ خصوصیة کونه رجلاً ملغاةٌ عرفاً و لیس مفهوم الموافقة کما توهمه کلمات بعضهم منحصراً فی ما إذا کان الفرع أولی بالحکم من الاصل» مفهوم موافقت آن جوری که کلمات بعضی از اصولیون و فقهاء به ذهن می‌آورد و به وهم انسان می‌آورد که مفهوم موافقت منحصر است در جایی که بوده باشد فرع أولی به داشتن آن حکم از اصل، مثل همین مثلای که زدیم که ضرب أولی است به حرمت تا تأفیف.

تأفیف یعنی وقتی گفت آقا برو فلان کار را بکن، برو نان بگیر، بگوید أف، حالا برود نان هم بگیرد، همین اف، این جوری گفتن، این قرآن می‌فرماید «و لاتقل لهما» این حرام است در مقابل ابوین. خب این اوف، این جوری کردن و اوف این جوری گفتن، این أولی به حرمت است یا معاذ الله یک سیلی آبداری به صورتشان زدن؟ یا یک مشت به بدن آن‌ها وارد کردن، یک لگد زدن؟ خب معلوم است آن‌ها أولی به حرمت هستند تا این. این جاها را گفتند اسمش را می‌گذاریم مفهوم موافقت در خیلی از کلمات، ظاهر کلماتشان این است.

مرحوم آقای بروجردی فرمودند این جوری نیست، این یکی از مصادیق مفهوم موافقت است. همه جاهایی که الغاء خصوصیت می‌شود و شبیه همان حکمی‌ که در اصل است در فرع هم جاری می‌کنیم، همه آن‌ها مفهوم موافقت است.

چرا به آن می‌گوییم مفهوم؟ چون لم یتنطق به، به یک چیز دیگری تنطق کرده که آن منطوق است. از این منطوق، آن را هم فهمیدیم پس آن می‌شود مفهوم.

حالا این عبارت شهید ثانی را هم خوب است به آن توجه کنیم. شهید ثانی در تمهید القواعد که کتاب خوبی هم هست تهمید القواعد مرحوم شهید ثانی رضوان الله علیه، در بحث مفهوم موافقت و استدلال برای مفهوم موافقت، عبارتشان این جوری است. فرموده: «إنّه حجةٌ عند الجمیع لأنّ الفرع المسکوت عنه أولی بالحکم من الاصل المنطوق به.» از عبارت ایشان استفاده می‌شود که چی؟ می‌فرماید اولویت هست حتماً در مفهوم موافقت، فلذا استدلال این جوری می‌کند می‌گوید چون آن أولی است به این. پس معلوم می‌شود منحصر می‌داند.

آقای بروجردی می‌فرماید این اشتباه است که از شهید ثانی و عباراتی که موهوم این است، بعضی عبارات، این اشتباه است. کلمات قدمای اصحاب را نگاه کنید، مفهوم موافقت همان الغاء خصوصیت است و منحصر نیست در جایی که اولویت در کار باشد. این عبارت بعدی هم که لمحات الاصول، لمحات الاصول، تقریرات مرحوم امام قدس سره است از آقای بروجردی.

ایشان نقل کردند «و مفهوم الموافقة عند القدماء هو الذی یعبر عنه المتأخرون بالغاء الخصوصیة» لمحات الاصول. و این مطلب را هم من در پرانتز عرض بکنم به این‌که امام خودش مدرس اعلای خارج حوزه بود، مسجد سلماسی درس می‌گفت، من هم بچه چهار پنج ساله، یا پنج شس ساله، همین حدودها بودم، با پدرم می‌فتیم درس را.

آن جا ایشان اصولش که تمام می‌شد از آن جا بلند می‌شدند می‌آمدند مثلا درس آقای بروجردی. برای چی؟ هم خب برای استفاده که ایشان می‌فرمود من از آقای بروجردی استفاده کردم مخصوصاً در همان مباحث اول کفایه که مباحث عقلی و فلسفی است و تعریف جوهر و عرض و این‌ها، فرموده بودند که... خیال می‌شد آقای بروجردی توی این مباحث خیلی مثلا فقیه اصولی است اما حالا فیلسوف هم باشد، نه ایشان می‌گفتند... با این‌که ایشان فن اولی مرحوم امام چی بود؟ فلسفه بود دیگر، فرمودند که ما از ایشان در این مباحث استفاده کردیم هم. معلوم می‌شود که کار کرده بوده. و شهید مطهری و این‌ها بروجرد خدمت ایشان می‌رفتند، شاید اسفار می‌خواندند.

آقای بروجردی در معقول هم وارد بود اگرچه فن ظاهری ایشان و اصل ایشان فقه و اصول بود. دو؛ این‌که آن تقوای ایشان را نشان می‌دهد، تواضع ایشان را نشان می‌دهد که بله حالا یک مدرس اعلایی هستند و مطرح در حوزه است اما از این‌که درس یک مرجع بزرگی برود و تلمذ بکند و بنشیند هیچ ابایی نداشت. دو؛ این‌که تقریرات نوشته. یعنی وقتی که رفته استفاده کرده این‌ها را آمده خانه نوشته و الان به نام لمحات الاصول این چاپ شده.

این تقریرات نوشتن، که نگذارد این مطالب از بین برود، این جور اهتمام به درس داشتن، هم رفتن و هم بعد تقریر نوشتن، این‌ها می‌تواند برای ما الگو باشد که یاد بگیریم از این بزرگان.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.