تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, جامعه و فرهنگ, یادداشت ها
شماره : 6324
تاریخ : ۱۱ مرداد, ۱۳۹۷ :: ۱۶:۵۵
اوقات فراغت، عارضه بزرگ جوامع بشرى در عصر حاضر

چه بايد كرد تا انسان معاصر از ابتلاء به اوقات غافل كننده فراغت خلاصى يابد و مهياى گذر از عقبه ها و گردنه هاى مهيب حيات كوتاه مدتش شود؟

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی مفتاح_اندیشه ، اسماعیل شفیعی سروستانی، مدیر موسسه موعود در یادداشتی به موضوع اوقات فراغت پرداخته است، مقوله ای که در زندگی ماشینی مدرن بیش از پیش اهمیت یافته است. در این یادداشت می خوانید:

امروزه، وسایل نقلیه مدرن و سریع السیر، مردم را بى احساس رنج سفر از یک گوشه جهان به اقصى نقاط عالم منتقل مى سازد. دستگاه هاى مدرن مخابراتى نیز ارتباطات را سهل نموده و انسان را از بسیارى رفت و آمدها بى نیاز ساخته است.

رشد ابزار تولید، اتوماسیون (خودکارشدن) کارخانه ها و ساخته شدن ماشین آلات بزرگ نیاز مؤسسات را به داشتن نیروى انسانى کم و کمتر نموده است.

زندگى ماشینى، محدود شدن سال هاى فعالیت به ۳۰ یا حداکثر ۴۰ سال و بالاخره عرضه انواع و اقسام اطعمه و اشربه آماده و بسته بندى شده، همگى در زمره عواملى هستند که باعث افزایش ایام و ساعاتى شده اند که به اوقات فراغت معروف است.

تاریخ جدید بشر که با رنسانس مغرب زمین آغاز شد، تاریخ جدایى انسان از دو امر جدى حیات بود. زیرا، آدمى از سویى به تبع این جریان- رنسانس- بى تاریخ، بى گذشته و بى بنیاد شد و از دیگر سو فاقد آینده اى روشن.

یعنى انسان، در این دوره تاریخى همه تلاش خویش را مصروف درک «حال» نمود. این رویگردانى از هویت دینى و معنوى و مورد تردید قرار گرفتن همه دریافت هاى گذشته ملت ها به وسیله اندیشمندان غربى موجب شد تا وجه‏ صرفا جسمانى دریافت هاى عقل تجربى و بالاخره «اصالت حال» وجه نظر انسان شود و بدین وسیله گذشته هاى خویش را با همه ویژگی هایش به دست فراموشى سپارد.

چشم پوشى از عالم ماوراء ماده و انکار عالم غیب نیز موجب بود تا این دو پاى عجول به جهان پس از مرگ با دیده تردید بنگرد. تردیدى که آینده را نیز از این موجود گرفت.

این انسان دیگر دریافتهاى خود را- بر اساس اصل ترقى- مطمئن و کافى مى دانست و بر مدار آن به کندوکاو در زمین وسلطه جویى خویش ادامه مى داد. ضمن آنکه راز مرگ و جهان پس از آن برایش تبدیل به سرنوشتى محتوم و مخوف شده بود، به گونه اى که همه تلاشش را مصروف عقب انداختن آن مى کرد.

گفتیم که اوقات فراغت عارضه عصرى انسان است. انسانى که سرخود و رها در کویر برهوت طى طریق مى کند. حال باید پرسید که صاحبان کدام اندیشه و کدام تعریف از مرگ براى آدم اوقاتى را به عنوان «اوقات فراغت» قائلند!؟

فراغ از چه!؟ از رفتن!؟ از کشتن!؟ از مهیا شدن!؟ فراغت از سرنوشت محتوم پس از مرگ!؟ فراغت از دغدغه دهشتناک فرود پیک مرگ!؟ فراغت از ذکر، تسبیح و تهلیل!؟ فراغت از خود، هویت و حقیقت گرفتار آمده در طاق نسیان!؟ فراغت از خصم درونى «نفس»!؟ فراغت از خصم بیرونى «شیطان»!؟ فراغت از جوانى زودگذر و پیرى زودرس که بسرعت همه فرصتها رااز بین مى برد!؟ فراغت از تعلیم و تعلم اصول و فروعى که این مسافر را در رفتن به سر منزل مقصود یارى مى دهد!؟ فراغت از تحکیم بنیان عمل!؟ فراغت از تبیین مفاهیم اخلاقى که آدمى را مهیاى کسب معرفت مى کند!؟ فراغت از همه معارفى که پشت مردان مرد را در کسب این فضیلت خم مى سازد!؟ فراغت از بار بزرگى که آدمى بر دوش گرفته و باید به سر منزل برساند!؟

جا دارد تا از منادیان و مبشران «اوقات فراغت» و غنى سازان آن اوقات سؤال شود که آیا از آنچه گفته شد غفلت کرده اند یا مفروض خود را استغنا انسان از آن همه قرار داده اند!؟

آیا جز این است که نسخه هاى پرکننده اوقات فراغتى که مى پیچند در زمره بازیها و لهو و لعبى هستند که کودکان را مى فریبد و کودک صفتان را به هلاکت مى اندازد؟

به نظر مى رسد که «اوقات فراغت» را که محصول ابتلا انسان معاصر در فلک زدگى است ضرورت وجود آدمى فرض کرده اند که براى پر کردن آن برنامه ریزى مى کنند و گر نه مى بایست بر عکس عمل مى کردند.

چه باید کرد تا انسان معاصر از ابتلاء به اوقات غافل کننده فراغت خلاصى یابد و مهیاى گذر از عقبه ها و گردنه هاى مهیب حیات کوتاه مدتش شود؟

انسان فارغ، فراموشکارى است که تصویر و سیاهه شهر دور دست آرمانى را از تیررس نگاه خویش دورساخته است و در میان ابتلائات زمان، جویاى اسبابى براى تحمل دوران غفلت خویش است.

در این میان نباید فراموش کرد که بسط علوم غربى و از جمله «علم الاجتماع» و «روانشناسى» تاثیر بسزایى در بسط تعاریف ایدئولوژی ها، مفروضات، پرسش ها و دسته بندى امور مختلف و مبتلابه داشته است.

ابتلاء مهلک غربزدگى و گسترش آن در میان ملل غیرغربى نیز خود موجب نشر آن مباحث در میان اینگونه اقوام شده است. بویژه تحصیلکردگان علوم جدید به هیچ روى از تبعات این آموخته ها در امان نبوده اند.

ضعف اعتقادات مذهبى و در حاشیه قرار گرفتن علوم دینى خود در قوام بخشیدن آن مباحث و رسمیت یافتن آنها در میان معلمان و مجریان امور فرهنگى و مدنى ملت هاى به اصطلاح امروز جهان‏ سومى مؤثر بوده است اگر نگارنده را متهم به بدبینى نفرمایند، عمل سردمداران استکبار و امپریالیسم نیز نقش بسزایى در ایجاد وضعیت درهم ریخته فرهنگى و مدنى مردم جهان داشته است.

وقتى «جهان ولایى» عارض بر حال و روز انسان شد و «دنیامدارى» چشم هاى معاداندیش آخرت گرایان را بست، تنها راه گریز از نگرانى روح کمال طلب و دغدغه نفس فرصت طلب، روى آوردن به انواع ابزار و وسایلى است که در هنگام فراغت از کار طاقت فرسا که به تبع وضع دوران حول محور اصالت سود مى چرخد- لحظه اى آدمى را از غلتیدن در اضطراب اشى از طغیان و خودمحورى برهاند.

انواع و اقسام وسایل سرگرم کننده- که به اقتضاى زیستن در عالم غربى حاصل آمده اند- همچون تلویزیون، ماهواره، ویدئو و انواع و اقسام بازی ها که با عنوان فنون ورزشى امکان سرگرم کردن این انسان را فراهم مى آورند. همان که راز پنهان همه برنامه هاى ورزشى و همه محصولات کمپانیهاى فیلم سازى است. «غافل ساختن عموم از آنچه در پنهان مى گذرد.»

نباید از این نکته غفلت کرد که یکى از وظایف ورزش امروز جهان، «سیاست زدایى» است. بدین معنى که در میان غوغاى مسائل ورزشى همگان از کنار رخدادهاى سیاسى و اعمال استکبارى دولتهاى قدرت طلب بسادگى مى گذرند. زیرا، هوشیارى سیاسى و فرهنگى همواره، مانع بزرگى بر سر راه عوامل خودکامه استکبار صهیونیستى و دست نشانده هاى آنان بوده است.

حال اگر هوشیارى در صفحه ذهن و قلب جوانان خانه کند، خطرات بسیارى براى قدرت هاى استکبارى به وجود خواهد آورد پس چه بهتر که با انواع و اقسام وسایل، ابزار و راههاى ایجاد غفلت سدى در مقابل هوشیارى سیاسى و فرهنگى ایجاد شود.

تعمق و غور در این مساله روشن مى سازد که طرح موضوع «اوقات فراغت» و گفت وگو درباره «نحوه پر کردن این اوقات» از سویى به نوع تفکرى بر مى گردد که بر جهان امروز مستولى شده و انسان را در مدار تنگ دنیا و دنیامدارى اسیر ساخته است و از دیگر سو به مجموعه عوامل سیاسى و اقتصادى بر مى گردد که به سبب جایگیر شدن آن تعاریف و علمى شدن آنها سعى در استفاده از این وضع دارند تا انواع اطعمه، اشربه و البسه خود را به فروش رسانده و سیطره سیاسى خود را نیز گسترش دهند.

بر همه «دین باوران» آشکار است که هر انسان مکلف اعم از زن یا مرد تنها براى تنظیم روابط مادى حیات خود و مهیا کردن جسمش براى مؤدب شدن به ادب دین نیازمند آگاهى از حدود ۳۰۰۰ مساله شرعى و عمل بدان هاست تا مباد که در ورطه حرام و مکروه افتد و حیات اخروى خود را به مخاطره اندازد.

آیا مى توان تعلیم این مسائل و ایجاد امکانات لازم براى عمل به آنها را تا سن ۶۰ و ۷۰ سالگى به تعویق انداخت. چنان است که مردى را به ناگاه بر تشک کشتى رو در روى حریفى قوى و زیرک قرار دهند. هیچ کشتى گیرى در وقت رویارویى با حریف قادر به آموختن فنون کشتى، اجرا آنها و کسب پیروزى نبوده است.

حریفى چون نفس اماره فرصت طلب و شیطانى که آدمى را خوار و ذلیل مى طلبد و مرگى که دیر یا زود فرا خواهد رسید و قیامتى که آدمى را به پاى میز محاسبه مى کشد و انسان، غافل از همه امور، چنان در بند حیات این جهانى گرفتار آمده است که آمادگى جسمانى خود را تا دم مرگ به تاخیر مى اندازد.

این در حالى است که مؤدب شدن جسم به ادب شریعت تنها مقدمه مؤدب شدن نفس است و از آن پس تنها در مدرسه اخلاق است که مراتب رشد و صعود نفس فراهم مى آید.

آیا این همه حکایت از غفلت انسان امروز و دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت نمى کند؟ مگر اینکه در تعریف «انسان» و بیان «نقش و جایگاه او در میانه هستى» در میان منابع دینى و بیانات معصومین (ع) تجدید نظر کرده باشیم و انسان را حیوانى بپنداریم که در طول حیات از تنعمات حیوانى بهره مى برد و در سرانجامى سیاه و تاریک به فراموشى سپرده مى شود. باید گفت «فراغت» تنها براى این انسان معنى پیدا مى کند.

سالهاست که همگى از بحرانى دم مى زنیم که اساس اخلاق و زندگى مردم را به خطر انداخته است.

آیا هیچ پرسیده ایم که این بحران از میان کدام بستر برخاسته است؟

مگر نه این است که بحران، محصول طبیعى درگیرى نیروهاى متناقض است؟

آیا هیچ پرسیده ایم که میان آنچه براى انسانها عرضه مى کنیم و خاستگاه نهاد آدمى چه نسبتى وجود دارد!؟

آیا هیچ پرسیده ایم که این همه دستورالعملهاى اجتماعى و اخلاقى و … را از میان کدام منابع و با کدامین مبانى استخراج کرده ایم!؟

آیا اینها در جایى انسان را با خود و با فرایند حاصله از تناقض و کشمکش نیروها درگیر نمى سازد!؟

پس چگونه است که خود از بحران دم مى زنیم و در همان حال عاملى براى بسط بحرانها مى شویم باید توجه کرد که بحران مخربى که بسیارى از مناسبات مادى و فرهنگى ملتهاى مسلمان را در برگرفته ناشى از خلاء مطالعات فرهنگى است. هیهات که برنامه ریزان، سیاستگذاران و مجریان پیش از مطالعه فراگیر درباره مسایل نظرى و فرهنگى و کشف رابطه میان اعمال و مناسبات خرد و کلان و در باب سابقه تاریخى موضوعات، برنامه هاى اجرایى را تدوین نموده و امر به اجراء داده اند.

هشدار که تا غول بیابان نفریبد به سرابت‏.

انتهای پیام/

منبع: موسسه فرهنگی موعود

 

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.