تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, گفتگو, مبانی علوم انسانی اسلامی
شماره : 6573
تاریخ : ۲۰ مرداد, ۱۳۹۷ :: ۱۶:۱۶
فضای حوزه و دانشگاه «علمی» نیست/ اسلامی‌سازی علوم انسانی زمانی اتفاق می‌افتد که بتوانیم فرهنگ اسلامی را پیاده‌سازی کنیم

محقق ضمن ابراز نارضایتی از وضعیت علم‌آموزی در حوزه و دانشگاه و ناتوانی نهادهای علمی از تربیت اساتید شاخص در کشور تصریح کرد: فضای حوزه و دانشگاه فضای «علمی» نیست. از نظر او برای تولید علوم انسانی اسلامی باید فرهنگ اسلامی را در دانشگاه احیا کنیم والا ما کارخانه اسلامی‌سازی نداریم.

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، مهدی محقق، پژوهشگر، مجتهد، نویسنده، ادیب، نسخه‌پژوه و شارح کتب ادبی و فلسفی و فقهی است که دو مدرک دکتری الهیات و معارف اسلامی و دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران را دریافت کرده است. وی بنیان‌گذار دائرةالمعارف تشیع، استاد بازنشسته دانشگاه تهران، عضو سابق هیئت امنای بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و رئیس سابق انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و مدیر مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مک‌گیل و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، او سال ۱۳۸۰ به عنوان چهره ماندگار علم و فلسفه معرفی و تجلیل شد.

استاد محقق با آنکه متولد سال ۱۳۰۸ در مشهد است، بسیار سرزنده، باحوصله و خوش‌سخن است و خاطرات متعدد و شیرینی از اساتید و دانشمندان بزرگ در داخل و خارج کشور دارد؛ در گفتگویی به بیان نقطه‌نظرات خود درباره وضعیت علمی کشور و مقایسه آن با تجربیات عینی خود در دانشگاه‌های خارج از کشور پرداخت. استاد محقق در این گفت‌وگو از بی‌توجهی به علم در کشور و و وضعیت علم‌آموزی در حوزه و دانشگاه ابراز گلایه کرد. مشروح این گفت‌وگو در ادامه از نظر می‌گذرد؛

در نشست‌ها و همایش‌های علمی کمتر شاهد حضور شما هستیم. این موضوع علت شخصی دارد؟

ما در سنی هستیم که نمی‌توانیم در هر همایش و هر کنفرانسی شرکت کنیم ولی به اندازه کافی شرکت کرده‌ایم. من شرح همایش‌هایی که در داخل و خارج کشور شرکت کرده‌ام را در کتاب «حدیث نعمت خدا» نوشته‌ام. «حدیث نعمت خدا» شرح حال من است. در آن کتاب اشاره کرده‌ام که در حدود ۸۰ همایش در خارج از ایران و بالغ بر ۵۰ همایش در داخل ایران شرکت کرده‌ام.

مقصودم چند سال اخیر است.

وقتی آدم را با بی‌احترامی دعوت کنند آدم قبول نمی‌کند. عالم باید محترم باشد. هیچ چیز جز احترام نمی‌تواند عالم را راضی کند. وقتی آدم می‌بیند میان او و آدمی که در کوچه و خیابان هست تفاوت نمی‌گذارند برای چه آدم قبول کند؟ چرا خودش را در جامعه‌ای که ارزشش را نمی‌دانند و او را نمی‌شناسند خفیف کند؟ بنده نمی‌خواستم شرح حال خودم را بگویم. ۵۰ سال پیش دکتر حبیبی در دانشگاه شاگرد من بودند. دکتر احمد احمدی ۴۰ سال پیش در درس شرح منظومه ملاهادی سبزواری شاگرد من بودند.

یعنی در کشور ما نسبت به چهره‌های علمی توجهی کافی نمی‌شود؟

نه؛ من در مالزی ۵ سال تدریس کرده‌ام. در آکسفورد درس داده‌ام. در دانشگاه مک‌گیل کانادا درس داده‌ام. وقتی با ایران مقایسه می‌کنم می‌بینم اینجا ظاهرش علمی است اما باطنش باطن علمی نیست. یک پروفسوری در دانشگاه «هاروارد» بود، یهودی بود و فرار کرده بود، قبل از ورود به دانشگاه بلیط‌فروشی می‌کرد. یک روز در تِرن نشسته بود و داشت بلیط را پانچ می‌کرد. مقابلش دو نفر استاد دانشگاه هاروارد با هم بحث می‌کردند. آن شخص در بحث این دو استاد مداخله کرد. آن دو استاد همانجا دستش را گرفتند و به هاروارد آوردند و رتبه استادی به او دادند. در آنجا یک بلیط‌فروش را در کرسی استادی می‌نشانند. علم این‌ میزان ارزش دارد.

با وجود سفارش‌های فراوان اسلام به علم‌آموزی چرا غربی‌ها در این زمینه از ما جلوتر هستند؟

چرایش احتیاج دارد که انسان حوادث تاریخی را مطالعه کند و بداند چه عواملی سبب شده است فرنگی‌ها دنبال علم بروند. ما در زمانی که اروپایی‌ها درصدد بودند به وسیله رصدخانه‌ها اجرام آسمانی را کشف کنند سه رصدخانه را با خاک یکسان کردیم. باید دید چرا؟ تازه اروپاییان اینها را از روی آثار مسلمانان کشف کردند. آنها فیزیک نور را از مسلمان‌ها گرفتند و میکروسکوپ و تلسکوپ را اختراع کردند و به وسیله آن به کره مریخ رفتند. ولی ما سه مرکز علمی را با دست خودمان با خاک یکسان کردیم.

یعنی بی‌توجهی ما به علم ریشه تاریخی دارد؟

یک‌بار آقای گلپایگانی که وزیر علوم بودند همین سوال را از من پرسیدند. من گفتم در خصوص رصدخانه مراغه یک مقاله‌ای دارم، آن مقاله را بخوانید. وقتی جهل رسوخ پیدا کند و جای علم را بگیرد همین می‌شود. فرنگی‌ها علم را از ما گرفتند، پزشکی را گرفتند، داروشناسی را گرفتند، فیزیک و اپتیک را گرفتند. رفتند و به کشفیات هم رسیدند. ولی ما نه‌تنها به این مسائل توجه نداشتیم، چه‌بسا تکفیر هم کردیم. اینکه دانشمندان را تکفیر می‌کردند برای چه بود؟ به خاطر دشمنی با علم. شاعر هم می‌گوید: دشمن عالمان بی‌گنهند/ زانکه خود جاهل و گنهکارند. در روایت داریم: «المرءُ عدو لما جهله.»

باید تحقیق کنند علت عقب‌ماندگی ما مسلمانان چه بوده است. در روزنامه‌ای که مربوط به زمان قاجار بود می‌خواندم که نوشته بود: خداوند این کافرهای نجس را وادار کرده است بروند جان بکنند، اختراع بکنند تا ما مسلمان‌ها از آن استفاده بکنیم. خب نادان! اگر آنها اختراعاتشان را در اختیار شما قرار می‌دهند «مینی ژوپ» را هم به پای دختران شما می‌‌کنند.

یعنی به عقیده شما بخشی از مشکلات فرهنگی جامعه ناشی از عقب‌ماندگی علمی است؟

علت اینکه نسل جوان مستفرنگ شده‌اند و از فرنگی‌ها تقلید می‌کنند چیست؟ چرا ما خودمان استقلال فکری نداشته باشیم و تابع فرنگ باشیم؟ به جهت همان اشتباهی است که آن شخص مرتکب شد و گفت خداوند این کافرهای نجس را وادار کرده است زحمت بکشند تا ما استفاده بکنیم. چرا نسل جوان، چه دختر و چه پسر، توجهی به سنت و فرهنگ و علم خودشان ندارند و در عالم دیگری هستند؟

به عقیده شما مهم‌ترین آسیب جریان علم‌پژوهی در کشور چیست؟

امروزه وضعیت علمی در اغلب کشورها تنزل کرده است؛ یعنی ما دیگر نمی‌توانیم در دانشگاه استاد جلال‌الدین همایی و بدیع‌الزمان فروزانفر پرورش بدهیم. در کشورهای دیگر هم همین‌طور است. در عراق دیگر دکتر جواد علی یا مصطفی جواد نمی‌توانند تربیت کنند. در مصر دکتر طاها حسین و دکتر عقّاد نمی‌توانند تربیت کنند. از همان شخصیت‌هایی هم که دارند استفاده نمی‌کنند و اهل علم به بهانه‌های مختلف کنار زده می‌شوند و جهّال جایشان را می‌گیرند. وقتی جهّال جایشان را می‌گیرند علم تنزل پیدا می‌کند و ترقی نمی‌کند.

یعنی وضعیت دانشگاه‌ها رضایت‌بخش نیست؟

نه؛ سنت فرهنگ اسلامی این‌گونه بوده است که شاگردها باسوادتر از معلم‌ها باشند. در کتاب محمد زکریای رازی نوشته شده است متأخرین باید باسوادتر باشند؛ ولی وقتی عالمی از دنیا می‌رود، چه روحانی باشد و چه غیر روحانی، می‌گوییم دیگر جانشین ندارد. مثلاً می‌گویند دکتر حسابی از دنیا رفت و جانشین ندارد یا دکتر هشترودی رفت و جانشین ندارد، یا شیخ محمدتقی آملی رفت و جانشین ندارد. در حالی که سنت علمی ما این بوده است که شاگرد باید باسوادتر از معلم باشد. فضای حوزه و دانشگاه فضای علمی نیست.

به نظر شما عامل بروز این مسئله اساتید هستند، یا محیط دانشگاه و یا دانشجویان؟

اتفاقا نسل جوان خیلی به علم علاقه‌مند است. بنده بعد از انقلاب درس حوزوی می‌دادم و امثال خرمشاهی، فانی و مهاجرانی به کلاس من می‌آمدند. در نسل جوان علاقه‌مندی وجود دارد ولی سیستم، سیستم تشویق‌کننده نیست.

این مشکل در حوزه علمیه هم وجود دارد. آیا در حوزه علامه طباطبایی تربیت شده است؟ امام راحل در حوزه نظیر پیدا کرده است؟ شهید مطهری نظیر پیدا کرده است؟ این است که باید ریشه‌ای نسبت به علم برخورد کرد. بنده خودم در کشورهای مختلف تدریس کرده‌ام. کشورهایی چون مالزی و اندونزی خیلی متوجه عقب‌ماندگی خود شده‌اند و با قیمت‌های گزاف دارند جبران می‌کنند. تربیت علامه طباطبایی کار آسانی نیست. فکر می‌کنید اینکه دانشجویی را تبدیل کنید به شهید مطهری کار آسانی است؟

موفقیت‌های شخص شما معلول تلاش شخصی بود یا محیطی که در آن تحصیل می‌کردید؟

یک‌مقدار تلاش شخصی بوده، یک‌مقدار هم فضای تشویق‌آمیز. اساتیدی که ما داشتیم مثل شیخ محمدتقی آملی چقدر مشوق بودند و توجهشان به شاگردانشان مثل توجهشان به فرزندانشان بود. باید این عوامل را در نظر گرفت. استاد دانشگاهی را می‌شناسم که گفته بود به دانشجویان کمک نکنید، اینها فردا می‌آیند جای ما را می‌گیرند؛ یعنی هدف استاد این است که دانشجو در جهل خودش بماند. استادان ما این‌طور نبودند. تشویق خودش یک عنصر مهم در پیش‌برد علم است. تشویق و احترام مسئله مهمی است.

اسلامی‌سازی علوم انسانی زمانی اتفاق می‌افتد که ما بتوانیم فرهنگ اسلامی را پیاده‌سازی بکنیم؛ والا ما کارخانه اسلامی‌سازی نداریم. ما باید آن فرهنگ را زنده کنیم. آن فرهنگی که در آن احترام شاگرد نسبت به استاد و احترام استاد نسبت به شاگرد وجود داشت. بنده خودم طلبه بودم. وقتی از سفر می‌آمدم بزرگترین مدرس مشهد به دیدن من آمدم. من یک نوجوان هفده‌ساله بودم و کسی نبودم که بزرگترین مدرس به دیدن من بیاید. این چقدر اثر می‌گذاشت. این فرهنگ را با آن فرهنگ مقایسه کنید که استاد می‌گوید به شاگردان کمک نکنید تا نیایند جای ما را بگیرند. ما استادانی داشتیم که همه‌شان اسوه اخلاق بودند، اسوه تشویق بودند.

چرا اخلاق علمی و حرفه‌ای در اساتید افول کرده است و استادان مانند قبل دلسوز نیستند؟

اساتید اصلا وقت صرف نمی‌کنند که شاگرد را آموزش بدهند. همه‌جا تمام‌وقت حضور دارند غیر از خود دانشگاه. یک زمانی گفتند استادان باید در دانشگاه تمام‌وقت حضور داشته باشند. من یادم هستم در سال ۱۳۴۴ که می‌خواستم به خارج بروم به دانشگاه رفتم تا از دوستانم خداحافظی بکنم. اول به دانشکده حقوق رفتم. مرحوم محمود شهابی، مرحوم سنگلجی و علی‌پاشا صالح داشتند چایی می‌خوردند. قانون تمام‌وقت گفته بود استادان از ساعت ۹ صبح تا ۴ عصر در دانشگاه حضور داشته باشند. مرحوم شهابی می‌گفت ما آن موقع که تمام‌وقت نبودیم در واقع تمام‌وقت بودیم؛ چراکه در خانه نشسته بودیم و کتاب‌هایمان جلویمان بود و کار می‌کردیم. الآن آمده‌ایم دانشگاه نه جایی داریم کتابهایمان را بگذاریم نه جایی داریم دفترهایمان را بگذاریم، مجبوریم بنشینیم و چای بخوریم.

در کشورهای مترقی این‌طور نیست. وقتی من در کانادا بودم با اینکه بچه کوچک داشتم از صبح به دانشگاه می‌آمدم و تا ساعت ۵ و ۶ عصر در دانشگاه بودم. هیچ‌کس هم به من نمی‌گفت: «بارک‌الله» اما ایزوتسو یک روز بعد از ظهر می‌آمد دو ساعت درس می‌داد، دو ساعت هم به سوالات دانشجویان پاسخ می‌داد. در آنجا محصول علمی استاد را در نظر می‌گیرند. اینجا محصول را در نظر نمی‌گیرند. آنجا اگر یک استاد محصول علمی نداشته باشد استخدامش را قطع می‌کنند. باید ثمره علمی داشته باشد.

انتهای پیام/

منبع: ایکنا

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.