حجت الاسلام والمسلمین سقای بی ریا گفت: مردم روحانی را به این دلیل ترجیح میدهند که او را خیرخواه میدانند؛ او را آدمی نمیدانند که بخواهد علیهشان کاری انجام دهد یا حرفی بزند؛ چون تقوا و معنویت دارد و به این جهت اعتماد میکنند. کسی که اسیر جزر و مد خواهشها و هواهای خودش نیست، راحتتر میتواند یک راه سالم را جلوی پای کسی بگذارد؛ تا کسی که هوای نفس او را بهدنبال خود میکشد.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، در سالهای اخیر برخی از طلاب و روحانیون خود را به عنوان مشاور معرفی میکنند و گاهی اوقات وارد مسالههایی میشوند که تخصص لازم در این زمینه را ندارند و گاهی آسیبهایی را ایجاد کرده است. این مسأله را با ناصر سقای بیریا معاون پژوهشی مؤسسه امام خمینی ره قم در میان گذاشتم. بیریا دانشآموخته حوزه علمیه قم است که کارشناسی ارشد روانشناسی را از دانشگاه مک گیل کانادا تحصیل کرده است و دوره دکتری را در دانشگاه هوستون در ایالت تگزاس گذرانده است. پایاننامه دکتری او با عنوان رهبری تربیتی و مطالعات فرهنگی بوده است.
دغدغهام را با چند مثال خدمتتان عرض میکنم؛ به حیاط مسجد جمکران میرویم؛ میبینیم چهار نفر طلبه نشستهاند و مشاوره مذهبی میدهند. چند نفر طلبه در ایستگاههای مترو مشاوره میدهند. یک طلبه یک کانال راه انداخته و اسمش را مشاور خانواده گذاشته است. طلبه دیگری کارت چاپ کرده و خود را را مشاور تربیت کودک معرفی میکند. وقتی به این طلبهها مراجعه میکنیم میبینید فقط علوم حوزوی را خواندهاند و بهصورت علمی با مشاوره یا روانشناسی آشنایی ندارند. گاهی این مسأله انتظارات افراد مذهبی را بالا برده است و تصور میکنند طلبهای که مشاوره انجام ندهد سواد حوزوی ندارد. به نظر شما روحانیت و طلبهها در کدام بخشها میتوانند مشاوره دهند؟ آیا باید قائل به تفصیل بود یا لایههای مختلفی دارد؟
از قدیم الایام روحانیت مرجع حل مشکلات مردم بوده است؛ از جمله دربارهی مشکلات خانوادگی (طلاق، ازدواج و…) و حتی کسب و معیشت از روحانیت مشورت میخواستند؛ یعنی مردم بهطور طبیعی بهخاطر صفا و اخلاقی که در روحانیت سراغ داشته و دارند، به آنها اعتماد و در مسائل مختلف برای مشورت به آنها مراجعه میکنند. یکی از اساتید میفرمودند حیف که مشاورههای بعضی علما که مرجع و پناه مردم هم بودند جایی ثبت نشده است. البته چون امور خصوصی مردم بوده، آنها را در جایی منعکس نمیکردند. معمولاً این مشورتها ثبت نشده است؛ مگر موارد خیلی استثنایی که جنبه ویژهای داشته؛ مثلاً جایی خاطرات آنها نقل شده باشد؛ وگرنه این تجربیات، با خود علمایی که صاحب این تجربه بودند دفن شدهاند. این یکی از شئونات روحانیت بوده است. بعد از پیروزی انقلاب حوزههای علمیه توجه ویژهای به علوم انسانی بهصورت آکادمیک پیدا کردند؛ از جملهی این علوم، روانشناسی و رشتههای نزدیک به آن مانند مشاوره و علوم تربیتی بود که باعث شد طلبهها در شکل رسمیتری آن نقش سابق خود را دنبال کنند.
بنابراین نمیشود گفت که در همهی انواع مشاورهها مشاوران باید درجه علمی و مدرک دانشگاهی داشته باشند چون مشاورهها انوع و درجات درجات مختلفی دارند. خیلی از مشاورهها، پیچیده نیستند و اگر کسی فکر صحیح داشته باشد و به اصطلاح از دین، تقوا و راه و رسم زندگی، اطلاعات خوبی داشته باشد، خیلی از مشاورههایی که مردم به آنها نیاز دارند را میتواند پاسخ دهد؛ کما اینکه علما و روحانیون این کار را میکردند و هیچ مشکلی هم وجود نداشت و همانطور که عرض کردم الآن هم تا حدودی هست. بالاخره بخشی از کار و مشغله یک امام جماعت رسیدگی به امور مردم است. خود پیامبر و اهل بیت علیهم السلام هم در روایات داریم که یک ساعت از روز را مینشستند و مردم مراجعه میکردند و مشکلات دینی، معیشتی، اجتماعی و خانوادگیشان را با ایشان در میان میگذاشتند.
نباید درصدد باشیم که جایگاه اصلی روحانیت یعنی جایگاه مردمیاش را از او بگیریم؛ یعنی همان جایگاهی که براساس آن مردم به روحانی مراجعه و با او در امور مختلف دین و زندگی مشورت میکنند. ولی برخی مشاورهها به تخصص علمی نیاز دارند و کسانی میتوانند در آنها مداخله کنند که یک دوره درسی را گذرانده و درجات علمی را داشته باشند. مثلاً بعضی مشکلات، روحی هستند و خود مشکلات روحی هم درجات و سطوحی دارند؛ برخی پیچیدهتر و صعبالعلاجتر هستند. اینها تعریف شده است. حتی آنها که مشاوره روانی میدهند، برایشان تعیین شده که تا کجا میتوانند دخالت کنند و از کجا باید به متخصصاش ارجاع دهند. درست مثل دکتر عمومی و دکتر متخصص. دکتر عمومی حد و اندازه خودش را میداند که تا اینجا میتوانم مداخله کنم؛ از اینجا به بعد باید دکتر متخصص بیاید و اظهار نظر کند. در مسائل پیچیدهتر و تخصصیتر باید به متخصص مراجعه شود.
الآن ما، هم در حوزه کسانی را داریم که با این علوم آشنا هستند و هم در برخی مراکز حوزوی که فارغالتحصیلانی در رشتههای علوم تربیتی و روانشناسی دارند و صاحب مدرک هم هستند. اینها کمکم تجربیاتی در زمینه مشاوره پیدا میکنند و بعضی از آنها از مراکز رسمی هم مجوز دارند. درست است که طلبه هستند؛ ولی از آن مرکزی که صلاحیتها را بررسی میکند، مجوز گرفتهاند. معنایش این است که مثل همه دیگرانی که مجوز میگیرند، این طلبهها نیز میتوانند بهصورت تخصصی مشاوره دهند؛ با این تفاوت که اینها چون طلبه هستند روشهای طلبگی و روشهای اسلامی را هم به کار میبرند. پس چند طبقه است که هرکدام از آنها حکم خاص خودش را دارد. برخی موارد هم مشکوک است؛ یعنی معلوم نیست که جنبهی عمومی دارد یا جنبهی تخصصی. در مسائل تخصصی باید متخصص، در آن درجه و سطحی که لازم است دخالت کند. فرقی هم بین طلبه و غیرطلبه نیست. در سطح عمومی یک طلبه به لحاظ آن جایگاه سنتی و آن صلاحیت عمومیای که از قبل داشته مشکلی ندارد و میتواند مشاوره دهد و مردم هم خودشان میدانند که دربارهی چه چیزهایی باید به یک عالم مراجعه کنند و دربارهی کدام مسائل به دکتر متخصص.
البته گاهی سوءاستفاده هم وجود دارد؛ مثلاً کسی که صلاحیت ندارد، به صرف اینکه لباس روحانیت دارد و معمم است میرود کلینیک باز میکند؛ بدون اینکه مدارک لازم را داشته باشد. این تخلف است و باید جلویش گرفته شود. چنین فردی ممکن است سود کلانی هم عایدش شود؛ شاید به اندازه یک دکتر درآمد داشته باشد و این برای کسی که متخلف است جاذبه دارد. البته خودش هم شاید توجه ندارد که این یک نوع تخلف است و اگر مراجع رسمی متوجه شوند برخورد خواهند کرد. از یک طرف نظارت کمرنگ است و از طرفی آن وجهه سنتیای که ما داشتیم و تشابهاتی که وجود داشته، بستر چنین سوءتفاهمهایی را فراهم میکند. راه حل آن، تقویت نظم و نظارت است.
ما در مسأله تلبس به لباس روحانیت نیز چنین مشکلی را داشتیم؛ برخی از آن وجهه استفاده میکردند؛ مثلاً برخی با لباس روحانیت تکدی میکردند! یا مثلاً مردم را سرکیسه میکردند. این جور چیزها قبلاً بوده است؛ چون نظم خاصی درباره تلبس در حوزه وجود نداشت؛ اینکه چه کسی باید لباس بپوشد و چه کسی نمیتواند؛ در چه سنی، کدام سطح و… . قبلاً آزاد بود و شخصی که حتی سواد هم نداشت میتوانست لباس روحانی بپوشد و هیچکس نیز متعرضش نمیشد. الان الحمد لله حساب و کتابی هست و ملبسشدن، به مجوز نیاز دارد و صلاحیتهای فرد از نظر اخلاقی، روانی و حتی جسمانی باید تأیید شود؛ یعنی کار نظم پیدا کرده و اینطور نیست که هرکس بخواهد معمم شود. در بحث مشاوره و کلینیک و روانشناسی هم وضع به همین منوال است و طبیعی هم هست؛ ممکن است فردی که دارد بدون مجوز این کار را انجام میدهد خودش متوجه نباشد که دارد کار خلاف انجام میدهد؛ ولی اگر ضابطه و قانون وجود داشته باشد، کار نظم و نسق پیدا خواهد کرد؛ مثلاً مقرر شود هرکسی که میخواهد سایت تربیتی یا سایت مشاوره بزند، باید از مرکز حوزه مجوز بگیرد؛ یا برای تأسیس کلینیک، باید مرکز دانشگاهی داشته باشد و...
شما فرمودید مشاوره لایه لایه است؛ این لایهها را مردم چطور باید تشخیص دهند؟ خود طلبههایی که مشاوره میدهند ممکن است به این التزام نداشته باشند و مدعی باشند هر سؤال و مشکلی را میتوانند حل کنند. از آن طرف مردمی که به روحانی اعتماد دارند نیز ممکن است به این فکر کنند که واقعاً همه سؤالها را میشود پرسید. معیار تفکیک اینها از یکدیگر چیست؟
اولاً خود مردم یک درکی دارند از این که چه چیزی را در چه حد و از چه کسی بپرسند؛ ثانیاً تقوای افراد هم مهم است؛ اگر من نمیتوانم سؤالی را پاسخ دهم بگویم نمیدانم. در روایت داریم اگر چیزی را نمیدانید بگویید نمیدانم. باید بگوییم عذر میخواهم؛ این سؤال در تخصص من نیست یا راجع به آن مطالعه ندارم. امروزه حتی علوم اسلامی هم شاخهشاخه شده و هر کسی در یک بخشی تجربه و مطالعه دارد؛ مثلاً کسی در تاریخ کار کرده، شخص دیگری در رجال و… . اگر یک مسألهی فقهی را از یک تاریخدان بپرسید ممکن است ورود دقیقی نداشته باشد؛ البته غیر از مسائل عمومی که ممکن است همه بدانند؛ منظورم مسائل پیچیده فقهی است. خب چه اشکالی دارد بگوید من تخصصم تاریخ است؛ از فلانی بپرسید. اگر کسی مشورت میگیرد بگوییم من در این حد نیستم؛ به فلانی که رشتهاش روانشناسی است مراجعه کنید. این اشکالی ندارد و خیلی هم خوب است. منتهی عدهای حتی اگر کسی هم از آنها نپرسد عمدتاً میروند تبلیغ میکنند و میگویند بیایید از ما بپرسید! بنابراین باز میرسیم به این نکته که باید آن سیستم نظم و نظارت ایجاد شود.
کسانی که آگاهانه سو استفاده میکنند ممکن است به مرور قابل شناسایی و کنترل باشند؛ منظورم کسانی است که اهل سوءاستفاده هم نیستند؛ اما فکر میکنند که چون آیات و روایات خواندهاند میتوانند در مورد همه چیز مشاوره دهند.
این دیگر جهل مرکب است. این موارد هست و کاری هم نمیشود کرد. ما فقط میتوانیم تذکر دهیم. یک بحث اخلاقی است که ممکن است منشأ آن غرور باشد. کسی که فکر کند چون درس طلبگی خوانده، همهچیز بلد است، اندکاندک پخته میشود و میفهمد که اینجور نیست. در چنین مواردی از راه تربیت اخلاقی باید وارد شد و از ابتدای طلبگی باید این مسأله را به طلبهها تذکر داد. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید پنج چیز به شما سفارش میکنم: اول اینکه از شما جز به پروردگارش امید نداشته باشد؛ … سوم اینکه اگر از او چیزی پرسیدند که نمیداند، بگوید نمیدانم؛ چهارم این که اگر چیزی را نمیداند برود یاد بگیرد…»؛ یعنی حتی یک جنبهاش این است که وقتی نمیدانی، برو یاد بگیر و خودت را رشد بده؛ چون ندانستن، فضیلت نیست.
البته فقه شفافتر است و دانستن و ندانستنش معنای روشنی دارد؛ اما در موردی مثل مشاوره ممکن است مسأله اینگونه شفاف نباشد.
از باب مثال بود؛ منظور این است که وقتی مطالعه نکردند بگویند مطالعه نکردیم؛ میرویم مطالعه میکنیم و پاسخ میدهیم. اینها جنبههای اخلاقی مسأله است. راهش هم تقویت اخلاق و بحث امر به معروف و نهی از منکر است؛ اساتید در درسهایشان به طلبهها بگویند که فکر نکنید شما چند سال درس خواندید، دیگر علامه دهر هستید و صلاحیت پاسخگویی به هر سؤالی را دارید. اگر کسی چیزی را نمیداند و اقدام کند آنچه که خراب میکند بیش از آن چیزی است که اصلاح میکند. این را در روایات داریم. البته مسائل اجتماعی و این قبیل چیزها قدری پیچیده است. شما بهترین قانون را هم در مسائل اجتماعی بگذارید بالاخره ۱۰۰٪ نتیجه نمیدهد. توقع اینکه در امور اجتماعی و فرهنگی ۱۰۰٪ نتیجه بگیریم، درست نیست؛ چون با عامل اختیار انسان مواجهیم و هیچ قانونی نیست که نشود از آن فرار کرد؛ یک جاهایی یک خلائی در قانون پیدا و از آن سو استفاده میکنند. بین حقوقدانان مشهور است که میگویند قانون را میشود دور زد. افرادی همیشه قانون را دور میزنند و بعضاً هم موفق میشوند. بهترین و متقنترین قوانین هم که وضع شود باز جای سوء استفاده افراد را نمیشود بهطور کامل گرفت. باید تلاش کنیم حداکثر تمهیدات را داشته باشیم.
فرمودید یکی از کارويژههای سنتی روحانیت مشاوره بوده است؛ اما اگر مثلاً به صد سال قبل برگردیم کار ویژههای روحانیت خیلی وسیعتر بوده؛ چون جامعه، تخصصی نبوده؛ اما به مرور بسیاری از همین کارويژهها تخصصی شدهاند و برای انجام آنها نهادها یا شغلهایی ایجاد شده است. آیا مسأله مشاوره هم با چنین رخدادی مواجه نشده است؟
همانطور که گفتم در حد عمومی میتوانند همان کار سنتی را انجام دهند؛ مثلاً فرض کنید یک کسی میرود از امام جماعتی که به او اقتدا میکند مشورتی میگیرد و میگوید مثلاً سرمایه دارم و میخواهم خرید و فروش ماشین کنم؛ شما صلاح میدانید؟ منظورم مسائلی از این قبیل است.
در این صورت چه تفاوتی با افراد دیگر دارند؟
اصلاً تعریف تخصصی ندارد؛ ممکن است چنین مشورتهایی از هرکس دیگر هم گرفته شود؛ یعنی نیازی به متخصص ندارد؛ بلکه هر فرد مورد اعتمادی میتواند مشاور باشد؛ از جمله روحانیون که مورد اعتماد مردم هستند.
ولی از روحانی بهعنوان یک عالم دینی مشورت میگیرند و ممکن است حرف او را نظر دین بدانند.
مردم روحانی را به این دلیل ترجیح میدهند که او را خیرخواه میدانند؛ او را آدمی نمیدانند که بخواهد علیهشان کاری انجام دهد یا حرفی بزند؛ چون تقوا و معنویت دارد و به این جهت اعتماد میکنند. کسی که اسیر جزر و مد خواهشها و هواهای خودش نیست، راحتتر میتواند یک راه سالم را جلوی پای کسی بگذارد؛ تا کسی که هوای نفس او را بهدنبال خود میکشد. مردم خودشان این را تشخیص میدهند و برای همین پیش روحانی میآیند و در امورشان مشورت میگیرند. این مشورتها، مشورتهای عمومی است و هیچ اشکالی هم ندارد.
بنده مطالعاتی در مسائل مشاوره دینی در ادیان دیگر هم داشتم؛ حتی در مسیحیت هم مطرح است که کشیشها و کسانی که در کلیسا هستند مورد مراجعه مردم قرار میگیرند. براساس بعضی مطالعات خیلی از مشورتهایی که رجال مذهبی میدهند در زندگی مردم مؤثر است. چرا ما باید جامعه را از این محروم کنیم؟ در آنجا به این فکر میکنند که مثلاً آموزشهایی در کیفیت و نحوهی فنون مشاوره به اهل کلیسا بدهند تا آنها از این علوم بهرهمند شوند و کمتر اشتباه کنند. روحانیون ما با روحانیون کلیسا خیلی تفاوت دارند؛ از نظر کیفی و درجهی تقوا و خلوص. البته با موارد استثنا کاری نداریم؛ عموم روحانیت را میگویم که مورد اعتمادند و در مجموع نسبت به روحانیت مسیحی درصد خطا کمتر است. پس در ادیان دیگر دارند این کار را میکنند و آنها هم در صدد این نیستند که مشاوره از رجال مذهبی را کور کنند؛ بلکه تلاش میکنند تا آن را رشد دهند. ما هم باید همین کار را بکنیم. یعنی آن مرزها را میتوانیم تعریف کنیم و آموزش دهیم؛ مثلاً بگوییم در سطوح تخصصی دخالت نکنید؛ اگر یک بیمار صعبالعلاج از نظر روانی به شما مراجعه کرد، او را به پزشک ارجاع دهید؛ فهرستی از پزشکها را هم در اختیارشان بگذار.
یعنی نقش واسطه را داشته باشند.
بله؛ آن جاهایی که تخصصی میشود. ولی معنای این حرف این نیست که ما جامعه را از آن به اصطلاح ظرفیتهای عمومیای که در روحانیت وجود دارد برای مشورتدادن و مشکلگشایی، محروم کنیم. این مسأله را باید از تمام جوانب بررسی کنیم؛ یعنی هم نباید جامعه را از چیزهای مثبتی که وجود دارد محروم کنیم؛ در عین حال جوری برنامهریزی کنیم که نسبت به آن سطوح بالاتر که نیاز به تخصص و کلینیک دارد، شاهد یک نظاممندی باشیم؛ تا هرکسی نتواند آن پستها را اشغال کند و مشاوران عمومی، مسائل پیچیده را به متخصصان ارجاع دهند.
بعضی استدلال میکنند که مردم هزینههای مراجعه به مشاور یا روانپزشک را ندارند؛ اگر ما آنها را از روحانیون هم محروم کنیم، کسی نیست که به مردم کمک کند. روحانیت ممکن است ـ هرچند اندک ـ به مردم کمک کند.
آنجا هم میتوان همین تفکیک را قائل شد؛ یعنی آن روحانی مشکل عمومی آن روستایی را میتواند حل کند؛ ولی مثلاً اگر شخصی بیماری صرع دارد باید به پزشک مراجعه کند. فرض کنید آمد پیش روحانی و گفت من دخترم غش میکند؛ روحانی باید او را به پزشک ارجاع دهد. در شهر هم باشد همین است. ولی اگر شخصی دربارهی اینکه فرزندش نماز نمیخواند با روحانی مشورت کند، آن روحانی میتواند راه حلهایی به او ارائه دهد و خیلی هم خوب است. پس رعایت مسأله تخصص همهجا لازم است. فرض کنید فردی نیازمند عمل جراحی است و به بیمارستان دسترسی ندارد؛ هیچ عاقلی ـ چه روحانی و چه غیرروحانی ـ میآید بگوید چون دسترسی به بیمارستان نداری بیا شکمت را پاره و عملت کنم؟ کسی این را قبول نمی کند. موارد تخصصی باید به اهلش ارجاع شود.
ما از نظر شرعی و قانونی بحث ضمان و ضمانت را داریم؛ اگر کسی در چیزی که تخصص ندارد ورود کند و خسارت بزند، مسئول خسارتی است که وارد آورده؛ مثلاً کسی که پزشک نیست یا حذاقت در پزشکی ندارد ـ ولو پزشک سنتی باشد ـ مسئول تبعات کارهایی است که انجام میدهد.الآن یکی از مسائل، طب سنتی است؛ بعضی با چند روایت و حدیث و تعدادی مطلب از فضای مجازی، چیزهایی جمعآوری میکنند و به مردم نسخه میدهند. در حالیکه تجویز داروهای گیاهی هم جزو علوم دقیقه است و همانطور که پزشک داروساز در داروخانه به ما میگوید مثلاً دوز فلاندارو برای شما ـ با توجه به بیماری شما ـ باید این مقدار باشد، نه کمتر نه بیشتر، داروهای گیاهی نیز همینطور است؛ اگر مقداری بیشتر باشد ممکن است فرد را بکشد و یا کمتر باشد ممکن است هیچ اثری نداشته باشد. طبیب سنتی هم باید اولاً درد را خوب بشناسد، میزان وخامت درد را تشخیص دهد و نهایتاً اندازه (دوز) دارو یا ترکیب داروهایی که میخواهد بدهد را خوب بشناسد. این امر حذاقت بالایی میطلبد. اگر دقت کنید امام علیه السلام وقتی دارویی تجویز میکند میگوید این مقدار از فلان چیز را بگیر یا با فلانچیز ترکیب کن؛ ضمن اینکه موردی هم بوده؛ یعنی بهعنوان یک قانون کلی نیست؛ چهبسا اگر کسی میآمد و مقداری اوضاع و احوالش متفاوت بود، مقدار متفاوتی از دارو یا کلاً دارویی دیگر را تجویز میکرد. اما ما بهصورت تعبدی میگوییم چون امام علیه السلام فلانجا گفت فلانمقدار از فلانچیز را بخور، این را میتوانیم بهعنوان یک نسخهی واحد برای همهی بیماران تجویز کنیم. این اول الکلام است؛ یعنی کسی که در طب سنتی تخصص ندارد، دارو تجویز میکند. یکی از دوستان میگفت برای وزنم یک نفر به من یک شقاقل ـ یا چیزی مانند آن ـ را تجویز کرد و من خوردم؛ حالا بواسیر گرفتم و دچار یبوست شدم؛ طوری که مجبور شدم عمل جراحی کنم و چند هفته در خانه ماندم! خب چه کسی مسئول است؟ آن شخص اگر حاذق بود میگفت چه مقدار را با چه چیزی مصرف کند که عوارض نداشته باشد. همینطور گفته برو بخور؛ او هم رفته خورده و عوارضش دامنگیرش شده است. چهبسا طرف بهخاطر استفاده از دارویی سکته کند و بمیرد.
در مشاورهها ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد؟
عین پزشکی است؛ مثلاً شما نمیدانید و به مُراجع میگویید برو فلانکار را انجام بده؛ میرود انجام میدهد و بیماریاش تشدید میشود؛ وسواساش زیاد میشود؛ افسردگیاش بیشتر میشود؛ یا در موارد شدید ممکن است منجر به خودکشی شود. در این صورت آیا شما مسئول نیستید؟ مسائل مربوط به گرفتاریهای پزشکی و ناراحتیهای روانی از امور پیچیده و سخت است.
گاهی اوقات طلبهها استناد میکنند که فلان مشاورهها را دادهاند و افرادی را از مرگ نجات دادهاند و با همین استنادات کار خود را توجیه میکنند. یک طلبه به ۱۰۰ یا ۲۰۰ نفر مشاوره میدهد. ده نفر به او مراجعه میکنند و خبر ندارد چه اتفاقی برای بقیه افتاده است.
این در صورتی است که طرف هیچ صلاحیتی ندارد و میخواهد از راه بازخورد تجویزهایش، برای خود صلاحیت درست کند؛ که البته آن تأثیر مثبت لزوماً ممکن است ربطی به مشاوره او نداشته باشد؛ چون بههرحال امور چند وجهی هستند و ابعاد مختلفی دارند؛ نمیشود یک جهت آنها را بگیریم و از جهات دیگرشان غافل باشیم.
کلیتش مسأله همین است که مشاورهدادن روحانی در امور ساده و روزمره هیچ مشکلی ندارد؛ بلکه خوب و مفید هم هست. به سطوح بالاتر هم که میرسیم باز درجاتی دارد؛ مثلاً مشاوره تحصیلی، شغلی، درمانی و… . مشاوره تحصیلی یا شغلی هم باز تا حدودی حالت عمومی دارد؛ هرچند برای آنها هم فنونی تعریف شده است. یا یک سری مشاورهها مربوط به ناراحتیهای خفیف روانی هستند؛ مثل اینکه طرف مثل افسردگی خفیف دارد؛ هدف زندگیاش را نمیتواند پیدا کند؛ در شغلش شکست خورده؛ در تحصیلش موفق نبوده و نیاز به دلداری دارد یا انرژی مثبت دارد و… این موارد هم باز تا حدی راحت است؛ گرچه اینها هم تعریف شده است؛ یعنی افراد خاص تکنیکهای آن را بلد هستند. یک روان درمانی داریم که سطحش بالاتر است؛ مشکلهای نسبتاً حاد که نیاز به ساعتها و روزها مراجعه دارد؛ ولی با رواندرمانی میشود روی آن کار کرد. اینها هم به درجاتی از تحصیل و مجوز از نهادهای قانونی مربوطه نیاز دارد. بالاتر از این سطح که مشکلات روانی حاد و مزمن است را باید پزشک متخصص روانپزشک مداخله کند.
آیا پژوهشی میدانی دربارهی تأثیرات مثبت و منفی مشاورههای طلاب صورت گرفته است تا بتوان براساس آن وضعیت را تحلیل کرد؟
جنبهی منفی مسأله یک روی سکه و جنبهی مثبت مسأله که بدون هیچ اشکالی هم وجود دارد، روی دیگر سکه است. شما اطلاع دارید که در حوزه یک سیستم مشاوره وجود دارد که دوره برگزار و مشاور تربیت میکند؛ اغلب مشاورههایی که در حوزه انجام میگیرد را آن مرکز انجام میدهد؛ در رشتههای مشاوره یا روانشناسی مدرک دکتری دارند. از آن طرف بعضی مراکز مثل مؤسسه امام خمینی یک مرکز مشاوره مأوا برای کارمندان و دانشپژوهان خودش تأسیس کرد و این فارغالتحصیلان ارشد و دکتری رشتههای روانشناسی و علوم تربیتی این خدمات را ارائه میکردند. اینجا هم کمکم بهصورت یک مرکز مستقل درآمده که آییننامه دارد؛ شورا دارد؛ افرادش تحصیلکرده و باتجربه هستند. یعنی ما در کنار مرکز مشاوره حوزه مرکز مأوا را هم داریم. من سراغ دارم از بین دوستانی که با ما سر و کار داشتند طلبههایی با مجوز کلینیک زدند و کارشان هم خیلی موفق است؛ گرچه بهطور خصوصی دارند این کار را میکنند. پس اینطور مراکز قابل اعتماد هم به وجود آمده و این جنبه مثبت است.
از آن طرف، آن سوء استفادههایی که میفرمایید هم طبعاً ممکن است وجود داشته باشد. ولی در کل، اغلب سیستمهای حوزوی قابل اعتماد هستند. مطالعهای نکردم در این زمینه که ببینم چه درصدی از چه کسانی که مشاوره انجام دادهاند موفق بودهاند و چهدرصدی ناموفق؛ باید مطالعهی خوبی انجام شود؛ آمارگیری شود؛ مصاحبههایی انجام شود؛ مثلاً در قم بررسی شود ما چند کلینیک داریم؛ چندجور از این سایتها وجود دارند؛ کیفیت کارشان چگونه است و… . اگر یک پروژهی میدانی کار شود خیلی مفید خواهد بود؛ مقدمهای میشود برای اینکه بتوانیم آن قانونگذاری و نظمبخشیدن به کار را تسریع کنیم؛ یعنی اول باید با محاسبه آمار و ارقام ببینیم در میدان چه مشکلاتی وجود دارد تا بتوانیم مقررات و آییننامههایی را وضع کنیم که اگر طلبهای میخواهد کلینیک افتتاح کند شرایط و صلاحیتهایش احراز شود.
انتهای پیام/
منبع: اجتهاد