تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, مبانی علوم انسانی اسلامی
شماره : 7203
تاریخ : ۱۳ شهریور, ۱۳۹۷ :: ۱۰:۴۷
ستیز بی‌پایان فقها و فلاسفه بر بستر دعوای نقل و عقل

تاریخ فقه و فقاهت چنین می‌نماید که فقه و فلسفه و فقیه و فیلسوف چون دو قطب منفی دافع یکدیگرند؛ هرچند بوده و هستند فقیهانی که فلسفه می‌دانند؛ اما اولاً تعدادشان زیاد نبوده و ثانیاً به همین دلیل در حوزه مورد انتقادهای گاه شدیدی بوده‌اند؛ چراکه معمولاً تأملات فلسفی‌شان خواسته یا ناخواسته در فرایند استنباط فقهی‌شان دخیل بوده است.

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، مرتضی معراجی از دانش آموختگان معارف اسلامی در نوشتاری به برخی از مهم‌ترین نظرات مطرح‌شده در مخالفت با فلسفه در میان حوزویان اشاره کرده است که در ادامه می خوانید:

چرا اختلاف؟

زمانی علامه حلی در کتاب معروف خود تذکرة الفقهاء علوم را به چهاردسته‌ی واجب کفایی، واجب عینی، مستحب و حرام تقسیم کرده و فلسفه را در دسته‌ی چهارم یعنی علوم حرام قرار داده و فراگیری آن را تنها برای کسانی مجاز دانسته بود که بخواهند آن را نقض کنند. این نظر را احتمالاً می‌توان در زمره‌ی تندترین مواضع فقهای شیعه علیه فلسفه دسته‌بندی کرد. تاریخ فقه و فقاهت چنین می‌نماید که فقه و فلسفه و فقیه و فیلسوف چون دو قطب منفی دافع یکدیگرند؛ هرچند بوده و هستند فقیهانی که فلسفه می‌دانند؛ اما اولاً تعدادشان زیاد نبوده و ثانیاً به همین دلیل در حوزه مورد انتقادهای گاه شدیدی بوده‌اند؛ چراکه معمولاً تأملات فلسفی‌شان خواسته یا ناخواسته در فرایند استنباط فقهی‌شان دخیل بوده است.

اما به‌راستی مخالفت تاریخی قاطبه‌ی حوزویان ـ به‌ویژه فقها ـ با فلسفه و فلاسفه به کدام دلیل بوده است؟ از نظر نگارنده، دلیل اصلی، همان دعوای قدیمی عقل و نقل است؛ که بر بستر این دلیل، دلایل دیگری را نیز می‌توان احصا نمود؛ از قبیل تفاوت در غایات (فیلسوف به‌دنبال کشف چیستی و ماهیت اشیا و پدیده‌هاست و فقیه در پی کشف مراد شارع)؛ مفروضات و یا به عبارت دیگر مبانی معرفتی فلسفه و فقه تفاوت‌های فاحشی با یکدیگر دارند؛ فلسفه بیش‌تر شأن پرسش‌گری دارد و فقه بیش‌تر پاسخ‌گوست؛ و موارد دیگری از این سنخ که پرداختن تفصیلی به آن‌ها مجال دیگری می‌طلبد.

در حوزه‌های علمیه، به‌عنوان مهم‌ترین نهاد دینی ـ آموزشی شیعیان، فقه و اصول فقه، دانش‌های اصلی و تعیین‌کننده بوده‌اند و فقها ارکان اصلی ایجاد و بقای حوزه‌های علمیه شیعه در اعصار و مکان‌های مختلف. از این نگاه هرچند فلاسفه‌ی بزرگی  همچون فارابی، مسکویه، ابن‌سینا و صدرالمتألهین در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی حضوری درخشان داشته‌اند ـ تا حدی که برخی پژوهشگران، قرون سوم، چهارم و پنجم را به یمن حضور برخی از همین چهره‌ها عصر زرین اندیشه‌ی اسلامی نام‌گذاری کرده‌اند ـ اما هیچ‌گاه در سیر شکل‌گیری و تطور تاریخی حوزه‌های علمیه نقشی نداشته‌اند و اصولاً همان‌طور که اشاره شد، حوزه‌ی علمیه به فقه و فقیه شناخته می‌شود.

فقه دانشی است اسلامی برای به‌دست‌آوردن احکام عملی یا تکالیف دینی و فلسفه در سنت ارسطویی‌اش (که فلسفه‌ی اسلامی نیز بسیار وامدار این سنت است) علم به موجودات است از آن سو که وجود دارند. عقل هرچند یکی از منابع فقه است، اما عقل مهارشده توسط نقل؛ کما این‌که وحید بهبهانی نیز در تفاوت فقه با دانش‌هایی مانند طب می‌گوید: «تفاوت دانش فقه با دانش‌هایی مانند طب در این است که دانش طب بر پایه اموری تجربی و عقلانی استوار است و حال آن که دانش فقه در بیش‌تر موارد تعبدی است.»

هرچند بیشتر فقهای شیعه بر جایگاه برجسته‌ی عقل در فرایند استنباط احکام تأکید می‌کنند، اما واقعیت آن است که اگر در مسأله‌ای امر دائر شود بین حجیت عقل و نصی همچون قرآن، قطعاً نص را ترجیح می‌دهند. همچنین اعتبار عقل را تا جایی می‌دانند که ضرورت وحی را شناسایی کند و بفهمد که بعضی مسائل (مانند عالم غیب) را بی‌مدد وحی نمی‌تواند بفهمد.  شیخ حسن میلانی از مخالفین پرطمطراق فلسفه و عرفان در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، در گفت‌وگویی پس از آن‌که جملاتی را در اهمیت جایگاه عقل در معرفت دینی بیان می‌کند، می‌گوید: «… البته این‌طور نیست که بگوییم ما با عقلمان جلو می‌رویم و اگر جایی پیامبر اشتباه گفته باشد جلوی اشتباهش را می‌گیریم. شما با عقل قبول کردید که پیامبر حتی از نظر عقلی هم با تو قابل مقایسه نیست. حالا اگر با عقل خودت فهمیدی که امیرالمؤمنین مطلبی را اشتباه می‌گویند، می‌گویی من اشتباه فهمیدم؛ چون مقدمات اشتباه در خودم چیدم. ولی فیلسوف نمی‌تواند این کار را بکند؛ چون از اول عقل خود را مطرح می‌کند و می‌گوید من با فکر خودم به این رسیدم. بعد جالب این است که فیلسوف اسم فکر خودش را عقل می‌گذارد؛ در حالی که عقل فقط متعلق به معصوم است…» این در حالی است که برای فیلسوف، معیار صدق و کذب گزاره‌ها، عقل است؛ حتی رجوع به نقل نیز نزد بعضی فلاسفه‌ی متأله با عینک تعقل است و هرآن‌چه به محک عقل نخورد، نزد فلاسفه امری غیرقابل قبول و ـ در بهترین حالت ـ موهوم است. به تعبیر دیگر می‌توان گفت در فقه، نقل بر عقل تفوق دارد و در فلسفه عقل بر نقل.

اگر این مقدمه‌ی کوتاه را بپذیریم، تحلیل و فهم مخالفت حوزویان با فلسفه آسان‌تر و منطقی‌تر خواهد بود؛ مخالفتی که گاه از روی دلسوزی و با نرمی ابراز می‌شده و زمانی با خشونت و تندی و همراه با حکم ارتداد! در ادامه با توجه به ضیق مجال، به برخی از مهم‌ترین نظرات مطرح‌شده در مخالفت با فلسفه در میان حوزویان اشاره می‌کنیم.

فتاوای ضد فلسفه و فلاسفه

مخالفت با فلسفه و فیلسوفان، در سطح مراجع و صاحبان فتوا طبیعتاً شدت و حساسیت بیش‌تری دارد و گاه نتایج خطرناکی را نیز به‌دنبال داشته است؛ چراکه برخی فتاوا می‌توانند مستمسک برخورد قهری قرار گیرند. نظر علامه حلی که در ابتدای این نوشتار آمد، نمونه‌ی معروفی در این رابطه است؛ به‌ویژه که در ادامه‌ی همان مطلب، علامه‌ی حلی فلاسفه را از جمله کسانی برمی‌شمارد که جهاد با آنان واجب است!‏ شهید ثانی در کتاب منیة المرید پس از ذکر علومی که مطلقاً حرامند ـ مانند سحر و شعبده ـ بعضی مسائل فلسفی را نیز حرام ذکر می‌کند و می‌گوید که به‌طور کلی هر علمی که موجب شک در انسان شود حرام است.‏ حال آن‌ که نقطه‌ی عزیمت بسیاری از جریانات و مکاتب فلسفی، شک است و اصولاً شک در بدیهیات و پرسش از بنیان‌ها، امری پسندیده نزد فلاسفه است. آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگ نجف با ابراز نارضایتی از گرفتن شهریه توسط کسانی که در غیر از فقه و اصول زحمت می‌کشند، در جلسه‌ای که مدرسین نجف نیز در آن حضور داشتند گفته بود: «نجف کارخانه‌ی اجتهاد است؛ هرکس فلسفه و عرفان را می‌خواهد برود قم…» آیت‌الله مرعشی نجفی درباره‌ی فلاسفه گفته بود: «فلاسفه بافندگان آرا و نظریات فاسد و موهومات بیهوده و قاطعان طریق انبیای مرسلین وخلفای مرضیین ایشانند. خداوند تعالی ما را از مضلات فتن حفظ نماید» آیت‌الله بهجت نیز درباره‌ی فلسفه چنین فتوا داده بود که «خواندن فلسفه خطرناک است؛ مگر بعد از اجتهاد در علم کلام و تصحیح اعتقادات» آیت‌الله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید حاضر شیعه نیز درباره‌ی آموختن فلسفه چنین می‌‌گوید: «تدریس و تدرّس فلسفه و عرفان مصطلح به‌طور آزاد، مانند فقه و تفسیر و حدیث و علوم دیگر در حوزه‌ها و خصوصاً قراردادن آن در برنامه دروس حوزوی و دانشگاهی بسیار خطرناک است…» آیت‌الله وحید خراسانی دیگر مرجع زنده‌ی شیعه در یکی از سخنرانی‌هایش به‌مناسبت شهادت امام صادق(ع) گفت: «اگر جعفــر بــن محمــد(ع) را می‌شناختیم، دنبال این و آن نمی‌رفتیــم؛ قــی‌کرده‌های فلاسفه یونان را نشخوار نمی‌کردیـم...»

مخالفت با فلسفه و فیلسوفان، در سطح مراجع و صاحبان فتوا طبیعتاً شدت و حساسیت بیش‌تری دارد و گاه نتایج خطرناکی را نیز به‌دنبال داشته است؛ چراکه برخی فتاوا می‌توانند مستمسک برخورد قهری قرار گیرند. نظر علامه حلی که در ابتدای این نوشتار آمد، نمونه‌ی معروفی در این رابطه است؛ به‌ویژه که در ادامه‌ی همان مطلب، علامه‌ی حلی فلاسفه را از جمله کسانی برمی‌شمارد که جهاد با آنان واجب است!

جو ضد فلسفی حوزه‌های علمیه گاه به حدی شدید بوده که برخی مراجع شاید علی‌رغم میل باطنی‌شان مجبور به موضع‌گیری ـ و نه لزوماً صدور فتوا ـ می‌شدند. آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی نقل می‌کند که «موقعی که آقای طباطبایی درس اسفار را به‌صورت عمومی شروع کردند، از مشهد برای آقای بروجردی نامه‌هایی نوشتند که اگر فلسفه در حوزه رواج پیدا کند، برای حوزه خطر دارد… آقای بروجردی هم جلو درس عمومی اسفار آقای طباطبایی را گرفت…» این در حالی است که خود آیت‌الله بروجردی از شاگردان حکیم بزرگ میرزاجهانگیرخان قشقایی بوده. امام خمینی نیز در بیان خاطره‌ای از جو ضدفلسفه حوزه‌ی قم در قبل از انقلاب چنین می‌گوید: «در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید؛ کوزه را آب کشیدند؛ چرا که من فلسفه می‌گفتم!»

مکتب معارفی خراسان؛ موافق عقل و مخالف فلسفه!

از چند نمونه‌ی مطرح‌شده از فتاوای مراجع بزرگ تشیع چنین برمی‌آید که مخالفت با فلسفه، در تمامی حوزه‌های علمیه‌ی مطرح تشیع امری رایج بوده؛ هرچند در بعضی حوزه‌ها و به‌ویژه در برخی ادوار، از شدت بیش‌تری برخوردار بوده که نمونه‌ی بارز و معاصر آن حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد است به پرچمداری مکتب معارفی خراسان که شاگردان میرزا مهدی اصفهانی هستند و با نام «مکتب تفکیک» نیز شناخته می‌شوند. آیت‌الله سید جعفر سیدان از چهره‌های مطرح این مکتب در تعریف آن می‌گوید: «مکتب تفکیک روشی است که در آن افکار بشری، از افکار و حقایق وحیانی جدا می‌شود» البته وی به همراه دیگر چهره‌ی مطرح زنده‌ی این مکتب یعنی محمدرضا حکیمی بر این نکته تأکید دارند که مکتب تفکیک با عقل مخالف نیست و اتفاقاً از نظر آنان عقل و وحی با هم منطبق هستند؛ بلکه با انحصار معرفت عقلی به فلسفه مخالفند و از قضا خودشان بر آرا و افکار فلاسفه اسلامی تسلط دارند. اما حتی چنین بیانی از سوی رهبران این  نحله‌ی فکری خراسانی مانع بروز برخی رفتارهای ضدفلسفی طرفدارانشان در حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد نشده است. سید ابوالفضل موسویان در گفت‌وگو با سایت مباحثات درباره‌ی بی‌مهری این مکتب نسبت به آیت‌الله سید هادی میلانی می‌گوید: «مشرب فلسفی ایشان باعث شد شاگردان مکتب میرزا مهدی اصفهانی در مشهد (مکتب معارفی خراسان) با ایشان زاویه پیدا کنند. با این‌که آیت‌الله میلانی در مباحث فقهی بسیار مراقب بودند که مسائل فلسفی را دخالت ندهند و مطابق با همان روال سنتی فقه بحث می‌کردند ـ و در ابتدای حضور ایشان هم کسانی مثل مرحوم آشیخ‌مجتبی قزوینی با ایشان همراهی می‌کردند ـ اما بالاخره چون به‌طور کلی از طرفداران فلسفه محسوب می‌شدند، آن‌ها با ایشان زاویه پیدا کردند و به نوعی آقای میلانی را در انزوا قرار دادند. آن جریان اکنون هم در حوزه خراسان قدرت دارد.»

فلسفه؛ ناقض ضرورت بعثت انبیا

بر مبنای همان اختلاف در ترتب عقل و نقل (که در مقدمه مطلب به آن اشاره شد)، برخی حوزویان، فلسفه را از آن روی خطرناک می‌دانند که حضورش، باعث بیهوده تلقی شدن بعثت انبیا می‌شود. مهدی نصیری از مخالفین سرسخت فلسفه ـ و حتی مدرنیته ـ در نوشتاری می‌نویسد: «عقل‌ فلسفی‌، عقل‌ مستکفی‌ بالذات‌ بوده‌ و بر این‌ باور است‌ که‌ می‌تواند مستقل‌ از هر منبع‌ دیگر، با اتّصال‌ به‌ عقل‌ فعّال‌، به‌ کمال‌ و سعادت‌ دنیوی‌ و اخروی‌ نائل‌ شود. بدیهی‌ است‌ در چنین‌ تلقی‌ای‌ از عقل‌، ضرورتی‌ برای‌ نبوت‌ و ارسال‌ رسُل‌ از جانب‌ خداوند باقی‌ نمی‌ماند» آیت‌الله لطف‌الله صافی گلپایگانی نیز در کتاب معارف دین می‌‌نویسد: «عقل در مسائل الهیات، مثل ربط حادث به قدیم و معاد و معراج و وجود ملائکه، حجت نیست، و این مسائل، از طور درک عقل نیست». وی در ادامه می‌گوید که سخنان عقلا نتوانسته و نمی‌تواند امت بسازد و به جامعه عرض شود؛ اما در مقابل، دعوت انبیا و سخنان آن‌ها در این مسائل ماورائی، باوربخش است و امت‌های بزرگ را به‌وجود آورده.

فلسفه یا کلام؟

در دانش اسلامی کلام نیز هرچند عقل نقشی پررنگ دارد، اما باید توجه داشت که کارکرد اصلی کلام، دفاع عقلانی از گزاره‌های دینی و وحیانی است؛ یعنی متکلم، فردی دیندار است که سعی می‌کند به برخی گزاره‌های عقل‌گریز دین صبغه‌ی عقلانی بدهد؛‏ حال آن‌که برای یک فیلسوف، اصل دین نیز به‌عنوان یک پدیده می‌تواند مورد سؤال باشد. محمدتقی سبحانی، مسئول انجمن علمی کلام اسلامی ـ که خود البته دانش‌آموخته‌ی فلسفه نیز هست ـ با رویکرد دفاع از علم کلام، با فلسفه مخالفت می‌کند؛ از نگاه وی «نباید تصور کنیم فلسفه حتی در اوج خودش که حکمت متعالیه است، می‌تواند جایگزین علم کلام شود. فلسفه باید باشد؛ اما با کارکردهای خودش. ما هم نیازمند فلسفه هستیم (با تعریف خودش؛ نه با تعریف کنونی که ما داریم) و هم نیازمند کلام با کارکرد خودش»

فرهنگستان علوم اسلامی و فلسفه‌ی شدنِ اسلامی

مهم‌ترین مسأله‌ی سید منیرالدین حسینی الهاشمی ـ مؤسس فرهنگستان علوم اسلامی ـ طراحی نرم‌افزار تمدن اسلامی بود. وی در روند طراحی این نرم‌افزار، به حاکمیت مطلق وحی اعتقاد داشت. پس از درگذشت وی، شاگرد برجسته‌اش محمدمهدی میرباقری، سکان فرهنگستان را به دست گرفت. میرباقری اصلی‌ترین محصول فکری استادش را دستیابی به فلسفه مهندسی توسعه اجتماعی یا فلسفه‌ی شدن (فلسفه‌ی تغییر) یا همان «فلسفه نظام ولایت» می‌داند و در تعریف این فلسفه می‌گوید: «فلسفه شدن اسلامی فلسفه‌ای است كه می‌تواند شدن را بر پايه معارف اسلامی‌ تعريف كند و طبيعی است كه چنين چيزی ابزار هدايت تكامل تمدن است؛ اما نه تمدن مادی؛ بلكه تمدن دين‌محور؛ يعنی تمدنی كه بر محور دين شكل می‌گيرد، تكامل آن محتاج به فلسفه شدن اسلامی است كه اگر چنين كاری صورت گرفت در يك كلمه اين فلسفه می‌تواند ابزار هدايت تكامل تمدن بر محور دين باشد و تفصيلش هم اين است كه می‌تواند تفكر، فكر و انديشه را در سطوح مختلف هماهنگ كند» او در نشستی علمی با عنوان «کارآمدی فلسفه اسلامی»، در نقد فلسفه اسلامی گفته بود: «فلسفه اسلامی برای حضور در گزاره‌های علوم فرودستی و پشتیبانی تئوریک از علومی مانند علوم انسانی، نیازمند بهره‌گیری از لوازمی است که حکمت صدرایی از آن لوازم به دلیل منطق و روش حاکم برآن، برخوردار نیست». این بخشی از سخنان محمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی است در یک نشست علمی با عنوان «کارآمدی فلسفه اسلامی» در نگاه میرباقری ـ به‌عنوان سرشناس‌ترین چهره‌ی زنده‌ی جریان فکری فرهنگستان علوم اسلامی ـ اصولاً معرفت آدمی برخلاف تلقی رایج که مبتنی بر نظریه‌ی تطابقی صدق است، وصف حق و باطل دارد؛ چراکه ادراک او یا کافرانه است (در جهت اراده شیطان) و یا مؤمنانه (درجهت بندگی خدا) بنابراین اگر «وحی‌محوری»‌ و «حق‌محوری» را دو گزاره‌ی مهم در نظام فکری اصحاب فرهنگستان بدانیم، فلسفه‌ستیزی (فلسفه به‌معنای رایج) آنان امری عجیب نخواهد بود.

انقلاب اسلامی و آزادی نسبی فلسفه در حوزه‌ی علمیه

پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ تا حدی عرصه را برای تعلیم و تعلم فلسفه در حوزه‌های علمیه بازتر کرد؛ چرا که اولاً رهبر انقلاب یعنی امام خمینی خود از مدرسان مطرح فلسفه بود و ثانیاً برخی چهره‌های مطرح و نظریه‌پردازان مهم انقلاب نیز از حوزویان فلسفی بودند که از آن جمله می‌توان به شهید مطهری، آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی اشاره کرد. هرچند در بدنه‌ی سنتی حوزه ـ و به ویژه در میان گرایش‌هایی که به احیای حوزه‌ی سنتی تمایل دارند ـ همچنان شاهد مخالفت با تدریس فلسفه یا در بهترین حالت بی‌تفاوتی و عدم التفات به فلسفه هستیم، اما ساختار انقلابی مدیریت حوزه با قراردادن برخی دروس فلسفی در ساختار آموزشی طلاب، مجالی (هرچند نه مطلوب طرفداران فلسفه) برای علاقه‌مندان مهیا نموده است.

کلام آخر

در پایان این نوشتار بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که مخالفت حوزویان با فلسفه، بیش‌تر ناظر به فلسفه‌ی اسلامی و زیرمجموعه‌های آن همچون حکمت متعالیه است که ریشه‌ی این فلسفه‌ها نیز به یونان باستان بازمی‌گردد. حال آن‌که علی‌رغم اهمیت سنت یونانی فلسفه در غرب، جریان‌ها و نحله‌های جدیدی در  فلسفه‌ی غرب متولد شده‌اند که آشنایی حوزویان مخالف فلسفه با آن‌ها ممکن است نظرشان نسبت به فلسفه را تعدیل کند. مثلاً فلسفه‌‌ی تحلیلی که یک جریان نوپدید فلسفی در غرب است، به‌نظر می‌رسد از نظر روش‌شناختی با روش فقها و اصولیون قرابت‌هایی داشته باشد.

این مقاله گزارش مختصری بود از اختلاف فقه و فلسفه بر بستر اختلاف نقل و عقل؛ اما می‌توان ـ و شاید باید ـ با رویکردهای دیگر، دلایل دیگری را نیز برای این نبرد به‌ظاهر پایان‌ناپذیر برشمرد تا به تحلیلی جامع‌تر دست یافت؛ مثلاً با نگاه جامعه‌شناسی سیاسی شاید بتوان گفت یکی از دلایل پنهان دعوای فقها با فلاسفه بر سر جایگاه اجتماعی است؛ چراکه اگر عرصه برای فلاسفه باز شود، ممکن است به کاسته‌شدن قدرت و نفوذ اجتماعی حوزه منجر شود. اما آن‌چه مسلم است، برخورد قهری حوزویان با اهالی فلسفه نتایج مطلوبی نداشته و نخواهد داشت.

انتهای پیام/

منبع: مباحثات

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.