مدیر مرکز تخصصی علوم حدیث حوزه، ترویج ظاهرگرایی و سطحی نگری در قم و تبدیل حوزه علمیه قم به یک حوزه همچون حوزههای علمیه سلفیها را از راهبردهای آمریکا در برابر انقلاب اسلامی ایران میداند و معتقد است که مخالفت با عقلگرایی در حوزه، عقبه سیاسی دارد.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجتالاسلام والمسلمین محمود احمدی میانجی از سال ۱۳۶۹ تا اکنون فعالیت بینالمللی داشته و در خدمت طلاب غیرایرانی بوده است، از سال 1369 تا 1372 مدیریت مدرسه طلاب آذربایجان شوروی سابق را به عهده داشته و حوزه تخصصیاش نیز در کشورهای آسیای میانه، قفقاز، روسیه و شمال آفریقا است.
از سال 1373 کار با اهل سنت طلاب غیرایرانی در کارنامه حجتالاسلام والمسلمین احمدی میانجی به چشم میخورد و از همان سال نیز آیتالله سیدمهدی روحانی و آیتالله احمدی میانجی از اعضای فقید مجلس خبرگان رهبری و مؤسسین جامعه مدرسین و از پیشتازان در انقلاب اسلامی و همراهان امام در نهضت و از بنیانگذاران حرکت تقریبی در کشورهای آسیای میانه و قفقاز که در پاسخ به نیاز علمای منطقه مرکز آموزش معارف اسلامی را تأسیس میکنند، مسؤولیت این مرکز را به عهده وی میگذارند که این مسؤولیت همچنان ادامه دارد.
حجتالاسلام والمسلمین احمدی میانجی که مدت پنج سال مدیر جامعه الرسول گرگان و اکنون نیز مدیر مرکز تخصصی علوم حدیث حوزه و عضو هیأت علمی مجتمع عالی بنتالهدی است، درباره جایگاه علوم عقلی دیدگاه جالبی دارد و این موضوع را در ارتباط حوزه و نظام میداند.
عضو هیأت علمی جامعه المصطفی میگوید که نگاهش به موضوع فلسفه، بیرونی و بینالمللی است و معتقد است که برای مشخص شدن جایگاه علوم عقلی و به ویژه فلسفه در حوزه باید ابتدا جایگاه حوزه در انقلاب اسلامی ایران مشخص شود. با هم این گفتوگو را میخوانیم.
حضرت آقا اردیبهشتماه امسال در دیدار اعضای برگزار کننده همایش حکیم طهران نسبت به حذف فلسفه از حوزه هشدار دادند و تأکید کردند که این امر باعث خواهد شد افرادی سطحی و کم عمق متصدی تبیین و تدریس این علم شوند. ابتدا بفرمایید که تدریس فلسفه در حوزه چه ضرورت و اهمیتی دارد؟
برای پاسخ به سؤال شما باید مقدمهای را توضیح دهم و آن اینکه جایگاه حوزه در انقلاب ما کجا است؟ مقام رهبری بالاترین جایگاه در نظام ما است. رهبری در قانون اساسی اختیارات وسیعی دارد. رهبری فارغالتحصیل حوزه است. بعد از رهبری دومین جایگاه در نظام جمهوری اسلامی جایگاه خبرگان رهبری است. رهبر را انتخاب و بر عملکرد رهبر نظارت و از آن صیانت میکنند. اعضای خبرگان رهبری فارغالتحصیلان حوزه هستند. پس از خبرگان رهبری، فقهای شورای نگهبان از جایگاه برجستهای در کشور برخوردارند که تأیید صلاحیت کاندیدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی، ریاستجمهوری و خود خبرگان رهبری با شورای نگهبان است و پس از اینها نمایندگان رهبری در استانها و امامان جمعه که جایگاه و تأثیرگذاری آنها نیز در نظام مشخص است و آنان نیز فارغالتحصیلان حوزه هستند. بنابراین وزن جایگاه حوزه در کشور و نظام مشخص است. آیا دشمنان انقلاب اسلامی برای چنین جایگاهی برنامه ندارند؟ از هرکسی که بپرسید میداند که دشمنان انقلاب اسلامی و دشمنان مکتب اهل بیت(ع) هیچگاه نسبت به این جایگاه بیتفاوت نخواهند بود. دشمن برای حوزه برنامه دارد.
در بعد دوم باید ببینیم که برنامه دشمن برای حوزه چیست. آیا تا به حال از این نگاه به حوزه نگریستهایم. دشمن اگر بخواهد با این حوزه دشمنی کند باید چه کار کند؟ برنامه میریزد و برنامهاش ناکارآمد کردن، بیاثر کردن و منزوی کردن این حوزه است. حوزه نسبت به انقلاب منزوی و نسبت به نظام خنثی و بیاثر باشد. اما حوزه با نظام پیوند ناگسستنی دارد. نظام یعنی حوزه و حوزه یعنی نظام؛ بنابراین اولین کاری که دشمن میکند آن است که این تلازم را از بین ببرد و چون اینگونه شد دشمن وارد شده و میگوید من حوزه هستم اما ربطی به نظام ندارم و راه خودم را میروم و عنوانهای بسیار شیرین استقلال حوزه و حوزه غیرحکومتی هم مطرح میکند که شاید به مذاق بعضیها خوب آید.
بنابراین نخستین برنامه دشمن جدایی بین حوزه و نظام است. سخنرانیها، مصاحبهها و حتی تشکیل مدرسهها خروجیاش فارغالتحصیل فلان مدرسه میشود که خودش را در برابر نظام مسؤول نمیداند و میگوید به من ربطی ندارد ما آخوند سیاسی و آخوند حکومتی نیستیم. حضرت آقا نیز در این زمینه فرمایشات گهرباری داشتهاند.
دومین برنامه آن است که حوزه ما را تبدیل به یک حوزه ناکارآمد، غیرمفید و غیرتأثیرگذار کند. برای اینکه حوزه، تأثیرگذار، مفید و مؤثر نباشد باید تفکر عقلانی از حوزه گرفته و حوزه ما مانند دانشگاه ام القرای مکه و دانشگاه المدینه، به حوزه ظاهرگرا و نص گرا که با عقل و استدلال عقلی کاری هم ندارد تبدیل شود. بگوید ما هستیم و نصوص. ترویج قشریگری و مخالفت با تفکر عقلانی و به عبارت دیگر مخالفت با فلسفه.
شاید صد سال قبل مخالفت با فلسفه عقبه سیاسی نداشت اما الآن ما نمیتوانیم بپذیریم که عقبه سیاسی نداشته باشد. من شاید از معدود افرادی هستم که با جریانهای سلفی مواجهه و نشست و برخواست زیادی داشته و دارم. شاید با دهها اندیشمند سلفی صحبت کردهایم. آمریکاییها و دشمنان انقلاب دو کار میخواهند انجام دهند یکی اینکه نمایندگی جریان فکری اهل سنت را به جریان دگم ظاهرگرای سلفی بدهند و مانند جریانی که در سوریه و عراق میجنگیدند الگوی اکثریت مسلمانان شوند. امروز الگوی جوانان سنی بن لادن است و همین را میخواهند در جریان شیعه بیاورند و الگوی تشیع یک جریان ظاهرگرای مخالف فلسفه و عرفان شود و این جریان دهها کانال ماهوارهای نیز دارد.
امروز شیعهستیزی دنیای اهل سنت و سنیستیزی دنیای تشیع یکی از برنامههای آمریکاییها است. به سنیها بگویند رهبر فکری شما جریان سلفی تکفیری است شخصیتهای آنان را برجسته کنند و به ما شیعیان بگویند نماد شیعه فلان شخصیت سنیستیز شود. دقیقا در مقابل این راهبرد حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری دکترین وحدت اسلامی را مطرح کردند. اما چرا در حوزه به وحدت اسلامی و دکترین وحدت اسلامی پرداخته نمیشود و چرا درس خارج وحدت اسلامی نداریم. مبانی نظری وحدت اسلامی چیست؟ منظور ما از وحدت اسلامی چیست و مستند ما در بیان وحدت اسلامی کدام روایت و سیره اهل بیت(ع) است؟ حدود و ثغور وحدت اسلامی چیست؟ چرا در این زمینه بحث نمیشود یا کمتر به آن پرداخته میشود؟ چون دغدغه ما نیست. چرا من این سخن را مطرح کردم؟ به دلیل چندین سال حضور در کشورهای دیگر و آن نگاه بیرونی بود که به مباحث داشتم. معتقدم پرچم وحدت و عدالتخواهی باید بر دوش حوزه باشد.
انقلاب اسلامی با سرعتی مثال زدنی به پیش میرفت و در حال گسترش بود بنابراین آمریکاییها گفتند اگر انقلاب اسلامی با این سرعت به پیش برود دیگر کار از دست آنان ساخته نیست از اینرو آمدند بدیلسازی کردند. آمریکاییها به دنبال آن هستند که تفکر تکفیری را به عنوان نماینده اهل سنت و تفکر تکفیری شیعه را به عنوان نماینده تشیع معرفی و بین شیعه و سنی تقابل ایجاد کنند که هرگز نباید این تقابل صورت گیرد.
جریان ضد فلسفی با وحدت اسلامی رابطه خوبی ندارد. امروز باید بگویم که جریان تفکر تکفیری دنیای اهل سنت و جریان تکفیری دنیای شیعه کسانی را که اهل قبله هستند تکفیر میکنند. کانالهای ماهوارهای مدعی شیعه بودن از صبح تا غروب نسبت به سران و مقدسات اهل سنت دیدگاه مخالف دارند. شهید مطهری میگوید امپریالیسم و کمونیسم هرچند ضد هم هستند مانند دو لبه قیچی اما وقتی حرکت میکنند اسلام را از بین میبرند. من هم تعبیرم این است که جریان تکفیری سنی که امروز مصداق آن داعش، القاعده و جبهه النصره است و جریان تکفیری شیعه دو جریان ضد هم اما مانند دو لبه قیچی هستند که برای مقابله با انقلاب اسلامی طراحی شدهاند. حضرت آقا از جریان تکفیری سنی به عنوان اسلام آمریکایی و از جریان تکفیری شیعی به عنوان تشیع انگلیسی نام بردند. باید بگوییم اسلام آمریکایی و تشیع انگلیسی هرچند در ظاهر در تضاد و تقابل هم هستند اما دو تا مانند لبه قیچی هستند و طراحی شدهاند برای مقابله با انقلاب اسلامی. ما نمیتوانیم به قضایا صرف قضایای علمی نگاه کنیم. همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند حوزه باید انقلابی باشد. حوزه انقلابی نمیتواند نسبت به وحدت اسلامی نظری نداشته باشد. حوزه انقلابی مدافع و بیانگر مبانی فکری وحدت اسلامی است.
بنابراین دشمن برای حوزه قم برنامه دارد و آن تقویت جریانهایی است که با تفکر تکفیری شیعی همسو و زمینهساز است. ما باید موضوع سؤال را از این منظر هم ببینیم.
اگر بخواهیم موضوع اهمیت و جایگاه فلسفه را در حوزه به صحبتهای شما گره بزنیم، رسیدن به پاسخ را برای ما کمی مشکل میکند. از یک طرف وزنه سنگینی در حوزه مخالف فلسفه است و از طرف دیگر با این پاسخ روبهرو میشویم که دشمن برای ناکارآمد کردن حوزه ما برنامه دارد و یکی از این برنامهها نیز مخالفت با مباحث علوم عقلی است. آیا این موضوع ما را دچار توهم بازی در زمین دشمن نمیکند؟
من از شما میپرسم آیا ما از گفتن واقعیات وحشت داریم؟ جایگاه حوزه در کشور و در نظام معلوم است. آیا دشمن میتواند برای این جایگاه برنامه نداشته باشد؟ برنامه دشمن چیست؟ یکی از برنامهها جدایی حوزه از نظام و ناکارآمد کردن حوزه است. ناکارآمد کردن حوزه یعنی حوزه ما بشود مثل حوزه سلفی و با تفکر عقلانی رابطه خوبی نداشته باشد.
امروز ترویج ظاهر گرایی و سطحینگری در قم و تبدیل قم به یک حوزه علمیه مانند حوزههای علمیه سلفیها یکی از راهبردهای آمریکا درباره انقلاب اسلامی است و مخالفت با عقلگرایی و عرفان اسلامی جنبه سیاسی پیدا کرده و یکی از راهبردهای آمریکاییها و غربیها برای مبارزه با عقبه ایدئوولوژیکی انقلاب اسلامی است.
البته ما باید خود فلسفه را نیز آسیبشناسی کنیم و ببینیم این فلسفه که اکنون با آن روبهرو هستیم اهداف ما را تأمین میکند یا فیلسوفهای ما باید در خود علم فلسفه یک بازبینیهایی انجام دهند و اصلاح ساختاری کنند که آن بحث دیگری است که باید در جای خود مطرح شود.
درباره سابقه مخالفت با فلسفه هم قدری توضیح می فرمایید؟
سؤال درستی است و من هم عرض کردم. گفتم اختلاف بین مخالفان و موافقان فلسفه برای این دوران نیست و صد سال قبل هم بوده، اما آن موقع سیاسی نبوده است. الآن میتواند بستری برای سوء استفاده سیاسی باشد.
یکی از بحثها این است که فلسفه چگونه است؟ فلسفه یک علم است، منطق یک علم است، فقه هم یک علم است. آیا اینها مساوی با دین هستند؟ کتاب ما قرآن است آیا قرآن کتاب فقه است؟ نه. آیا قرآن کتاب فلسفه است؟ نه. آیا قرآن کتاب تاریخ است؟ نه. قرآن کتاب دین است یعنی کتاب انسانسازی و سعادت انسان است. هیچکس نمیتواند بگوید من مساوی دین هستم و هرکسی با من نباشد پس او دیندار نیست.
اشاره کردید که فلسفه و نظام فلسفی حوزههای علمیه باید آسیبشناسی شود؛ آیا نظام فلسفی ما کامل است؟
ما یک گوهری به نام دین داریم که مجموعه است و جدا و جدا نمیشود و همه علوم هم در خدمت این مجموعه هستند. در این راستا حضرت آقا در ۲۹ مهر ۱۳۸۹ در دیدار با جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه میفرمایند: «یک مسأله، مسأله درس فلسفه و رشته فلسفه است. توجه کنید اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته فلسفه و علم فلسفه. هر کدام از اینها مسؤولیتی دارند. فقه خواندن ما را از فلسفه مستغنی نمیکند. رشته فقه مسؤولیاتی دارد. فلسفه هم مسؤولیتهای بزرگی بر دوش دارد. پرچم فلسفه اسلامی دست حوزههای علمیه است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید دیگرانی که احیانا صلاحیت لازم را ندارند این پرچم را برمیدارند. تدریس فلسفه و دانش فلسفه میافتد دست کسانی که شاید صلاحیتهای لازم را برای آن نداشته باشد. امروز اگر نظام و جامعه ما از فلسفه محروم بماند. در مقابل این شبهات گوناگون و این فلسفههای وارداتی مختلف لخت و بیدفاع خواهد بود. آن چیزی که میتواند جواب شبهات را بدهد غالبا فقه نیست. علوم عقلی است.»
بنابراین دشمن اگر بخواهد ما در مقابل شبهات عریان و بیدفاع باشیم یعنی ناکارآمد کردن حوزه. پیش از این ما حکومت نداشتیم. شیعه در حکومت نبود. آن زمان مخالفت با فلسفه تنها جنبه علمی داشت و سوء استفاده از این مخالفت هم کم بود. اما امروز چه اتفاقی افتاده است؟ دشمن هر روز در فضای شبکههای اجتماعی شبهه ایجاد میکند. آیا میتوانیم بدون نگاه عقلانی و فلسفی و بدون مجهز شدن به این علوم به این شبهات پاسخ دهیم؟ حضرت آقا در دیدار جمعی از نخبگان حوزه در ۲۹ دی ۱۳۸۲ میفرمایند: «درس فلسفه علامه طباطبایی توسط حضرت آیتالله بروجردی تعطیل شد و این امر ثمرات بدی داشت. نتیجه امر این شد که امروز سطح تفکرات و معرفت فلسفه ما در جامعه و بین علمای دین محدود است. با بودن استادی مثل آقای طباطبایی جا داشت امروز تعداد زیادی استاد درجه یک از تلامیذ ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم. آقای طباطبایی فرد فعالی بود بنابراین جریان فلسفی که به وسیله ایشان پایهگذاری شد باید به شکل وسیعی گسترش پیدا میکرد که نکرده است. فلسفه اسلامی همانطور که شما فرمودید و درست هم گفتید فقه اکبر است. پایه دین است. مبنای همه معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است لذا باید گسترش و استحکام پیدا کند.»
حضرت آقا به عنوان یک فقیه جامعنگر که دشمن و حرکات دشمن را به خوبی میشناسند و دشمنشناس قهاری هستند میبینند که حملهها از کجا میآید. نگاهی که حضرت آقا به علوم عقلی و فلسفه دارند و نهیبی که در این زمینه میزنند که فلسفه و علوم عقلی در حوزه ضعیف نشود از نگاه تیزبین و تسلط کامل ایشان بر اوضاع نشأت گرفته است. ما باید فرمایشات آقا را نصب العین قرار دهیم و آن را عملیاتی کنیم.
حضرت آقا در دیدار دی ۱۳۸۲ میفرمایند: «نقص فلسفه ما این است که این ذهنیت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه ما فقط محض خواندن است و خروجی ندارد. فلسفههای غربی برای همه مسائل زندگی مردم کم و بیش تکلیفی معین میکنند. سیستم اجتماعی را معین میکنند. سیستم سیاسی را معین میکنند. وضع حکومت را معین میکنند. کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معین میکنند. اما فلسفه ما به طور کلی در زمینه ذهنیات مجرد باقی میماند و امتداد پیدا نمیکند». این موضوع در بحث آسیبشناسی نظام فلسفی ما مطرح شده است. حضرت آقا میفرمایند: «میتوان در مبانی موجود فلسفه ما نقاط مهمی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیر گردد جریانهای بسیار فیاضی را در خارج از محیط ذهنیت به وجود میآورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معین میکند. دنبال اینها بگردید این نقاط را مشخص و روی آنها کار کنید. آنگاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از وحدت وجود از بسیط الحقیقه کل الاشیاء از مبانی ملاصدرا اگر نگویم از همه اینها از بسیاری از اینها میشود یک دستگاه فلسفی اجتماعی سیاسی اقتصادی درست کرد.»
رهبر انقلاب در سال ۱۳۷۰ در درس خارج خود میفرمایند: «فلسفه هم اگرچه در حوزهها رایج است اما در حقیقت باید گفت که مهجور است. فلسفه باید در حوزهها رواج پیدا کند. فلسفه فقط این نیست که ما کتاب منظومه را، اسفار را بگیریم و از اول تا به آخر بخوانیم. نه. تبحر در فلسفه این است که ما بتوانیم از تمام افکار فلسفی موجود دنیا که به شکل ساعتنگاری پیش میرود و ساعت به ساعت فکر فلسفی مطرح میشود و از ماده فلسفه موجود خودمان مطلع باشیم. در مقابل فلسفههای غلط و انحرافی خودمان را در حال آمادهباش نگه داریم و احیانا اگر نقطه مثبتی در آنها هست از آن نقاط مثبت استفاده کنیم. فلسفه ما اینطوری پیش رود و الا اگر در حد شناخت افکار و کلامات بزرگان به این اندازه ارزشی ندارد. فلسفه باید ما را به معرفت کامل برساند. باید دید در وادی معرفت در سطح بشری چه کار دارد میشود. بایستی پیدرپی کارهای جدید، افکار جدید، روشها و متودهای جدید در حوزه مطرح شود». همچنین ایشان در دیدار اساتید دانشگاه در ماه رمضان ۱۳۸۹ میفرمایند: «یکی از آقایان درباره مسأله تولید فکر مطلب بسیار مهمی گفتند که کاملا درست است. پایه علم هم بر فلسفه است. فلسفه نباشد علم وجود ندارد. اگر استنتاج فلسفی نباشد اصلا علم میشود بیمعنا. تولید فکر بسیار مهم است. البته تولید فکر از تولید علم دشوارتر است. متفکران و نخبگان در معرض آسیبهایی هستند که نخبگان علمی کمتر در معرض آن آسیبها قرار میگیرند بنابراین کار کار دشواری است اما بسیار مهم است.»
بنابراین حضرت آقا فلسفه را به عنوان پایه علم و تولید علم مطرح میکنند. اگر ما فلسفه نداشته باشیم نتیجه این میشود که در تولید علم نیز مشکلات فراوانی خواهیم داشت. حضرت آقا در عین اینکه به فلسفه تأکید میکنند میفرمایند که تأکید بر فلسفه این نمیشود که ما فلسفه را مقدس بدانیم و هرکسی را مخالف فلسفه بود بکوبیم. در این رابطه نیز میگویند که لزوم فراگیری فلسفه در عین آزاداندیشی. ایشان میفرمایند: «یکی از موضوعاتی که حتما لازم است من عرض کنم مسأله آزاداندیشی است که در بعضی از صحبتهای آقایان بود. چرا این کرسیهای آزاداندیشی در قم تشکیل نمیشود. چه اشکالی دارد.»
مثلا این مصاحبهای که بنده کردم چه اشکالی دارد. یقینا نقدهایی به این مصاحبه خواهد بود. بیایند نقد کنند و ما هم برویم نقد آنها را نقد کنیم و از این نقدها فکر زلالی خارج شود. قضاوت را به اهل نظر بگذاریم. برخی مسائل را نمیتوان در رسانه ملی و حتی در مطبوعات مطرح کرد. آزاداندیشی یعنی همینکه افرادی بگویند و مطالب دیگران را در محیطی کاملا دوستانه نقد کنند و پاسخ آنها را نیز بشنوند. این هم نیاز به رسانهای شدن نیست تا جامعه دچار التهاب شود.
یکی از مشکلاتی که ما داریم آن است که برخی مسائل باید مطرح شود اما نباید رسانهای شود چراکه اگر رسانهای شود جامعه را ملتهب میکند چون فهم همه افراد یکسان نیست و ممکن است موجب بدفهمی شود اما بالاخره باید عقیده مطرح شود و جای ابراز این عقاید در کرسیهای نظریهپردازی است.
حضرت آقا هم به این نکته اشاره میکنند و میفرمایند: «حوزههای علمیه ما همیشه مرکز و محد آزاداندیشی علمی بوده و هنوز هم که هنوز است ما افتخار میکنیم و نظیر آن را نداریم. در حوزههای درسی غیر از حوزهی علمیه که شاگرد پای درس استاد اشکال کند پرخاش کند و استاد از او استشمام دشمنی، غرض و مرض نکند، طلبه آزادانه اشکال میکند و هیچ ملاحظه استاد را نیز نمیکند و استاد هم مطلقا از این رنج نمیبرد و ناراحت نمیشود این خیلی چیز مهمی است. این برای حوزه است.»
سؤال پرسیدید که آیا این نظام فلسفی ما کامل است؟ باید بگویم که خیر. حضرت آقا نیز میفرمایند که بیشتر ذهنی است. حضرت آقا تأکید میکنند که فلسفه باید خروجی و ثمره داشته و ملموس باشد. حضرت آقا بر لزوم توجه به امتداد فلسفه اسلامی تأکید کرده و میفرمایند: «مسأله امتداد که آقایان اشاره کردند به عرایض من، من اینجا در این کاغذی که یادداشت کردم مجددا آن را ذکر کردم. بله فلسفههای مضاف مثل فلسفه علوم اسلامی، فلسفه روانشناسی خوب و لازم است. اینها همان چیزهایی است که امتداد حکمت ما محسوب میشود منتهی تکیه اساسی را باید بگذاریم بر روی مسائل کلان جامعه اسلامی مانند حکومت. ما وقتی به فلسفههای غرب نگاه میکنیم میبینیم مسائلی مثل حکومت، اقتصاد، شأن مردم، شأن انسان طبق نظرات آنها حل میشود. اینها مسائل بنیادی شاخههای اصلی زندگی و جامعه است. اینها باید در فلسفه پاسخ پیدا کند.» بنابراین نگاه آقا به فلسفه یک نگاه تمدنساز است.
اگر بخواهید نظام آموزشی فلسفه را با همان نگاه بیرونی که به آن مقید هستید، آسیبشناسی کنید، بفرمایید چالشهای این نظام آموزشی چیست و این نظام آموزشی با آن نظام آموزشی مطلوب چه اندازه فاصله دارد؟
حضرت آقا مطالبی را در این زمینه مطرح کردهاند که البته مختص به فلسفه نیست و مربوط به همه رشتهها است. ایشان مسأله تدوین و منقح سازی متون فلسفی را مطرح میکنند. الآن در دنیا، درسنامه و کتاب درسی غیر از کتاب معمولی است. ما الآن این کتابهای فلسفی که داریم مانند اسفار، منظومه و شفا آیا کتاب درسی است یا کتاب علمی و کتاب مرجع است؟ نظام آموزشی دانشگاههای دنیا متن محور نیستند بلکه سرفصلمحور هستند. استاد چهار سرفصل را مطرح میکند حالا ممکن است این سرفصلها در چهار یا پنج کتاب باشد. اگر استاد بخواهد کتاب خاصی را ملاک قرار دهد اسم آن را درسنامه میگذارند و در حال حاضر درسنامهنویسی در دانشگاهها خود تبدیل به یک رشته درسی شده است. حضرت آقا به این موضوع اشاره میکنند و میفرمایند: «ما در مورد کتاب واقعا مشکل داریم. حالا مثلا آقایان فرمودند که ما میخواهیم فلسفه مشاء یا فلسفه اشراق را برای طلبهها تبیین کنیم. طلبههای ما از فلسفه مشاء خبر ندارند خب چگونه تبیین میکنید. حتما شاید اشارات بخوانند یا فرض کنید که شفا بخوانند. باید حتما این متن طولانی و مفصل محتاج به تبیین کان یکون را خواند. راهش این است یا نه راه دیگری وجود دارد. امروز خواندن تفکرات مثلا فرض کنید مارکسیستی حتما متوقف بر این نیست که انسان بردارد کتاب سرمایه را تدریس کند یا بردارد متن کتابهای کانت یا هگل را بخواند. چه لزومی دارد که حتما متن مطرح شود. متن باید در اختیار باشد هرکس میخواهد مراجعه کند.»
بنابراین اینها منابع است نه متون درسی و کم کم حوزه ما هم دارد به این سمت میرود که درسنامه داشته باشد. حضرت آقا در مطلبی دیگر فرمودهاند که منظومهسازی فلسفه اسلامی. اسفار ۹ جلد است و امروز دیگر مثل گذشته نیست و نمیشود که بیاییم اسفار را هو به هو بخوانیم. شما در یک جلد، دو جلد یا سه جلد از اول تا آخر منظومه افکار ملاصدرا را میخوانید و میگویند این آقا فلسفه ملاصدرا خوانده است. حضرت آقا میفرمایند: «من قبلا در جمع آقایان راجع فلسفه ملاصدرا مطالبی گفتم. یکی دو تا کار خوب شد و جناب آقای مصباح هم یکی از کتابها را که آقای عبودیت نوشتهاند که خلاصه آراء ملاصدرا در مسائل گوناگون فلسفه است برای من آورد که اینها خوب است اما کم است و باید به یک کتاب اکتفا نشود. از نگاههای مختلف نوشته شود. در خود فلسفه ملاصدرا در بخشهای مختلف میتواند یک منظومهسازیهایی بشود مانند همین قضیه و درباره فلسفه اشراق نیز مانند همین قضیه. ما باید منظومهسازی کنیم. بالاخره مجموعه تفکرات فلسفی و عرفانی ابن سینا با همدیگر همراه و غیرقابل انفکاک است. اینها چیست. کسی بخواهد اینها را بداند حتما لازم نباشد که برود شفا را بخواند. این خیلی لازم نیست.... .»
از دیگر مواردی که حضرت آقا تأکید میکنند مباحث فلسفی تطبیقی است. ایشان میفرمایند: «یک کار دیگری که به نظر من جای آن خالی است نوشتههای درباره فلسفه تطبیقی است. شبیه آن کاری که ویل دورانت در لذات فلسفهای کرده است که لابد مراجعه کردهاید». حضرت آیتالله مکارم پیش از انقلاب مطالبی را با عنوان فیلسوفنماها مطرح کردند که ما آن زمان میخواندیم. دو نفر یکی کمونیست و دیگری مسلمان در زندان با هم گفتگو میکنند و در واقع تطبیقی به این موضوع میپردازد. بنابراین اگر بشود درباره فلسفه تطبیقی کار شود بسیار مفید است یعنی فلسفه ملاصدرا را با فلسفه ابن سینا، فلسفه ابن سینا را با فلسفه کانت تطبیق کنیم.
مسأله دیگری که آقا بر آن تأکید دارند عمومی کردن فلسفه است. ایشان میفرمایند که حتی برای بچهها کتاب فلسفه داشته باشید.
بله در قالب داستان و رمان میتوان فلسفه را به کودکان هم آموزش داد. رهبر انقلاب میفرمایند: «یک مسأله مسأله نوشتن کتاب فلسفی برای کودکان است که غربیها دارند این کار را میکنند. دو سه سال قبل از این یک کتابی برای من آوردند من مبالغی نگاه کردم خب از همان اولی که شروع میکند واقعا فلسفه است لکن باب کودکان است. این کتاب کتاب بسیار قشنگی درباره فلسفه است و به نظرم یک آمریکایی آن را نوشته است. ما به اینجور کتابی احتیاج داریم. بچههای ما ذهنشان دارد فلسفی میشود. خوشبختانه حرکت جامعه و نظام موجب شده که ذهنها عقلانیت پیدا کند، جوانهای ما واقعا سؤال میکنند، این سؤالهایی را که زیاد شده باید مبارک دانست منتها ما باید جوابگویی داشته باشیم. حس سؤال کنندگی دارد زیاد میشود.» بنابراین فلسفه تنها مختص دانشگاه و حوزه به معنای خاص نشود و حتی در دبیرستان هم تدریس شود.
حضرت آقا تأکید میکنند که فلسفه را در متن حوزههای علمیه بیاوریم، تدریس فلسفه در مسجد انجام شود. فلسفه به عنوان یک علم دینی مطرح شود. بعد هم مرکزیت فلسفه باید در قم باشد و مرکز فلسفه در خارج کشور نباشد. رهبر انقلاب میفرمایند که وقتی قم نباشد به جاهایی میرود که ارتباطی با دین و دیانت ندارند و فلسفه تبدیل به یک موضوع خشک میشود. حضرت آقا میفرمایند: «در عین حال بنده معتقدم که ما یک پایگاه اساسی در قم لازم داریم که اگر چنانچه کسی وارد قم شد و گفت مرکز فلسفه اینجا کجا است ما او را به آنجا ببریم». رهبر انقلاب همچنین در پیامی به همایش جهانی ملاصدرا در اول خرداد ۱۳۷۸ میفرماید: «مکتب فلسفی صدرالمتألهین همچون شخصیت و زندگی خود او مجموعه در هم تنیده و به وحدت رسیده چند عنصر گرانبها است. در فلسفه او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، شهود عرفانی و وحی قرآنی در کنار هم بهره گرفته و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی و ذوق مکاشفه عرفانی و تعبد و تدین و زهد و انس با کتاب و سنت همه با هم دخیل گشتهاند و در عمر علمی پنجاه ساله او رحلههای تحصیلی به مراکز علمی روزگار با مهاجرت به کهک قم برای عزلت و انزوا و با هفت نوبت پیاده احرام حج شدن همراه گردیده است.» وقتی ما از فلسفه سخن میگوییم به معنای تقابل فلسفه با عرفان نیست بلکه یک مجموعه دستگاه تفکری و دستگاه سلوکی منظور است.
حضرتعالی درباره ضرورت و اهمیت توجه به فلسفه در حوزه، بازتبیینی از فرمایشات حضرت آقا ارائه کردید. ضرورت و اهمیت فلسفه، جایگاه فلسفه در نظام اسلامی، جایگاه فلسفه در وضعیت فعلی و نقطه مطلوبی که میخواهیم به سمت آن حرکت کنیم و آسیبهایی که اگر فلسفه خوانده نشود جامعه ما دچار آن میشود از دیگر مطالبی بود که به آنها اشاره و البته برای تقویت فلسفه چند راهکار را هم ارائه کردید. بفرمایید جایگاه کنونی فلسفه را در حوزه چگونه ارزیابی میکنید؟
من جایگاه فلسفه را رو به رشد میدانم. باید از مجمع عالی حکمت اسلامی در این زمینه نام ببرم که فعالیت میکند و قبل از انقلاب چنین مجموعهای وجود نداشته است. مرکز تخصصی فلسفه داریم که آیتالله فیاضی مدیریت آن مرکز را به عهده دارد. الآن فلسفه در حوزه نسبت به قبل از انقلاب رشد خوبی کرده است اما به جایگاهی که باید برسد هنوز نرسیده است. البته رشد فلسفه در حوزه به کندی انجام میشود و موانعی در این زمینه وجود دارد. ذهنیتهایی که در جامعه حوزوی نسبت به فلسفه وجود دارد خود عامل این رشد کم است. در زمان امام راحل اینطور نبود که طلبه بگوید من فلسفه نمیخوانم و او را معاف کنند. امروز طلبه میگوید من نمیخواهم فلسفه بخوانم و میگویند اشکالی ندارد فلسفه نخوان. از طرف دیگر مباحث فلسفی سخت و ثقیل است و استعداد مناسبی برای درک آن لازم دارد. مخالفتهایی هم نسبت به تدریس فلسفه در برخی مدارس وجود دارد.
فرمودید مخالفت با تدریس فلسفه! چه کسانی مخالف تدریس فلسفه هستند؟
برخی بزرگان حوزه مخالف فلسفه هستند که البته باید چرایی این مخالفتها بررسی شود. یک زمان برای فلسفه تقدس قائل هستید و زمانی آن را محترم میشمارید. من فلسفه را مقدس نمیدانم، اما آن را محترم میدانم. علم فیزیک یا شیمی را مثال میزنم. آیا کسی میخواهد با این دو علم مخالفت کند؟ فلسفه هم علمی است در کنار این علوم. اینگونه باید نگاه کرد و اگر اینگونه نگاه شود مقداری از مخالفتها کم میشود. اگر به فلسفه جنبه تقدس دهیم مخالفت میشود. کسانی که مخالف فلسفه هستند در معنای عام آن مخالفت نمیکنند یعنی مخالف شفا نیستند اما وقتی فلسفه در بخش الاهیات وارد میشود آنجا حرف دارند. مثلا وقتی در جهانبینی از وحدت وجود سخن گفته میشود چون کامل تبیین نشده است آنجا مشکل پیدا میکنند. وقتی بگوییم فلسفه یک علم است دیگر مخالفتی نخواهد بود. مگر یک فقیه میتواند با فیزیک، شیمی یا هندسه و جبر و مثلثات مخالفت کند. وقتی فلسفه علم شد ملاصدرا که به عنوان یک عالم اظهارنظری کرده است در جامعه علمی نقد میشود اما وقتی به فلسفه جنبه تقدس میدهیم طبعا این مخالفتها هم پیش میآید.
مخالفت نسبت به فلسفه از ابتدا وجود داشته اما در گذشته همانطور که ابتدای صحبتهایم عرض کردم جنبه سیاسی نداشته اما امروز دشمن که از بیرون به درون حوزه نگاه میکند برای اینکه بتواند اختلاف ایجاد کند دعوای فلسفه و غیرفلسفه را ایجاد کرده و به آن جنبه تقدس میدهد. بنابراین با نگاه علمی به مباحث فلسفه بنگریم و به آن جنبه تقدس ندهیم و آن را سیاسی نکنیم. مخالف فلسفه را نکوبیم و از آن طرف هم کسی که فلسفه خوانده را بیدین نخوانیم.
ما اگر قرار باشد از حوزه علمیه قم امروز علامه طباطبایی و شاگردان ایشان همچون حضرت آیتالله جوادی آملی، مصباح یزدی و نیز شاگردان ایشان را برداریم دیگر از حوزه چه میماند. کسانی که مخالف فلسفه هستند کمی نگاه خود را به موضوع تغییر دهند. معتقدم بیانصافی است بگوییم کسانی که فلسفه یا عرفان میخوانند زندیق هستند. این مخالفتها در زمانی که جنگ امروز آمریکاییها و غربیها با ما بر سر اسلام اهل بیت(ع) است، کمکی به تشیع نمیکند.
پیشنهاد شما در این زمینه چیست؟
همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند و بارها تأکید کردند باید کرسیهای آزاداندیشی در حوزه دائر و تقویت شود و مباحث علمی با حضور موافقان و مخالفان در محیطی دوستانه و البته کاملا علمی صورت گیرد. آزاداندیشی در حوزه باید تبدیل به گفتمان شود.
تشکر میکنم از اینکه وقت ارزشمند خود را در اختیار خبرگزاری رسا قرار دادید. اگر نکتهای هست بفرمایید.
همانطور که ابتدای سخنانم عرض کردم، دوباره تکرار میکنم که من فیلسوف نیستم. رشته تحصیلی من دکترای کلام اسلامی است و برخی مجلدات اسفار و نهایه را خواندهام. بنابراین از فلسفه بیگانه نیستم. بیشتر هم به عنوان یک فرد ناظر بیرونی این مطالب را مطرح و مسائل را تحلیل کردم. بنابراین به من خرده نگیرند که آقای احمدی میانجی که فیلسوف نیست چرا در این زمینه صحبت کرده است.
انتهای پیام/
منبع: رسا