تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, گزارش
شماره : 7320
تاریخ : ۱۷ شهریور, ۱۳۹۷ :: ۱۳:۰۱
مهمترین تأثیر انقلاب اسلامی به صحنه آوردن نظریات علوم اسلامی در اداره جامعه است

حجت الاسلام الهی خراسانی با اشاره به اینکه انقلاب اسلامی ظرفیت عظیمی را برای علوم اسلامی به ارمغان آورده است، گفت: انقلاب اسلامی ظرف آزمون پذیری نظریات علوم اسلامی است که در صحنه عمل تا چه میزان فقه در حوزه قضا، در حوزه کیفری، در حوزه تجارت و در حوزه هایی از این دست می تواند وارد اداره جامعه شود.

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، پنجمین نشست از سلسله نشست های چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی به همت مرکز همکاری های علمی و بین الملل پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و با همکاری پژوهشکده مدیریت اطلاعات و مدارک اسلامی این پژوهشگاه، صبح روز چهارشنبه 14 شهریور با موضوع «انقلاب اسلامی و توسعه علوم اسلامی» و با ارائه بحث توسط حجت الاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی؛ عضو هیأت علمی گروه فقه و مبانی اجتهاد مرکز تخصصی آخوند خراسانی در محل این پژوهشگاه برگزار شد که مشروح این جلسه در ذیل تقدیم می شود.

در ابتدای این نشست حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی مجیدی نظامی، عضو هیأت علمی پژوهشکده مدیریت اطلاعات و مدارک اسلامیِ این پژوهشگاه بیان داشت: انقلاب اسلامی یک نعمت الهی هست به این اعتبار که خداوند قدرت خودش را به اهریمن نشان داد و مردم با دستهای خالی توانستند بر حکومت شاهنشاهی پهلوی پیروز شوند. امیدواریم بتوانیم وظایف خود در قبال این انقلاب را به خوبی انجام دهیم. وقتی می گوییم دستاوردهای چهلمین انقلاب، باید ببینیم چه کارهایی کرده ایم و نسبت به اصلاح کاستی ها اقدام کنیم. ما در بحث امروز از آقای الهی خراسانی رئیس میز توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی قطب های فکری فرهنگی دفتر تبلیغات اسلامی، انتظار داریم با توجه به موضوع بحث، ایشان تعریف علوم اسلامی، وضعیت علوم اسلامی قبل از انقلاب، وضعیت علوم اسلامی در چهل سالگی انقلاب، دستاوردها، موانع و برنامه های در دست انجام، مفهوم توسعه علوم اسلامی و همچنین روشمندسازی علوم اسلامی و روش رایج اجتهاد حوزوی را جهت استفاده مخاطبین ارائه کنند.

حجت الاسلام والمسلمین الهی خراسانی:

مراد از علوم اسلامی

در ابتدا لازم است به این مطلب اشاره شود که مراد از علوم اسلامی به معنای اخص کلمه مدنظر است، که هشت کاربرد دارد. یک اصطلاح آن، اصطلاحی است که در حوزه های علمیه بیشتر به کار می رود که علوم اسلامی شامل هشت حوزه دانشی است: فلسفه و کلام اسلامی، اخلاق و عرفان، فقه و اصول فقه، تفسیر و علوم قرآن، علوم و معارف حدیث، تاریخ اسلام و سیره اهل بیت (ع). اما علوم اسلامی به معنای وسیع کلمه یعنی حتی مطالعاتی که در علوم انسانی با رویکرد اسلامی انجام می شود، بحث دیگری است.

انقلاب اسلامی تنها انقلاب با موتور محرکه دین

بحث انقلاب اسلامی و توسعه علوم اسلامی از این جهت مهم است که در تلقی کسانی که تحلیل گر انقلابها هستند، ویژگی منحصر بفردی دارد و آن این است که در میان انقلاب های دو قرن اخیر، تنها انقلابی است که با موتور محرکه دین به ثمر نشسته است، لذا نظریات حوزه انقلاب ها و تحولات سیاسی را دستخوش تغییر کرد؛ به این دلیل که گمان می رفت دین، مکانیسم لازم برای تحرک اجتماعی به وسعت یک انقلاب ندارد و خط بطانی بر نظریاتی کشید که دین را عامل ایستایی و حفظ وضع موجود تلقی می کرد.

انقلاب اسلامی بر محمل فرهنگی خاصی به پیروزی رسید که برآمده از علوم و معارف اسلامی است. مفاهیمی که انقلاب اسلامی خلق کرد یا در مبارزات از آنها بهره برد مثل جهاد، نفی طاغوت، رفع ظلم، مخالف با ظالمان، شهادت، امر به معروف و نهی از منکر، دادرسی از مظلوم و مفاهیم دیگری که در حوزه تفکر سیاسی اسلام به طور خاص طبقه بندی می شود مثل اسلام و کفر، سبیل مومنان و کفار، سلطه کفار بر مسلمین و نفی آن، ولایت اسلام، اداره حکومت و در شکل متأخر ولایت فقیه و مسائلی که ریشه در فقه سیاسی شیعه دارد. طبعا انقلابی از این دست وقتی به پیروزی برسد با بهره ای که از مفاهیم بنیادین علوم و معارف اسلامی برده، تغییراتی در حوزه مفاهیم و نظریات علوم اسلامی به جا می گذارد.

مهم ترین اثر انقلاب اسلامی بر حوزه علوم اسلامی

وقتی درباره توسعه علم صحبت می کنیم، می گوییم کاربردی کردن علم از یک منظر تصرف علم در محیط جامعه است. کاربردی شدن یک دانش و پیاده شدن آن در صحنه اقتصاد، سیاست، فرهنگ، بهداشت، محیط زیست و ابعاد دیگر زیست بشر از یک منظر مداخله دانش در حوزه های زندگی بشر است. ولی از منظر دیگر این کاربردی شدن به مثابه یک حوزه اثرگذار، اثر معکوس خودش را بر حوزه دانش می گذارد. یعنی نظریه های دانش را با آزمون اجتماعی مواجه می کند و این کاربردها به مثابه آوردگاه و آزمون گر نظریات یک علم به شمار می آید. از این منظر مهم ترین اثر انقلاب اسلامی بر حوزه علوم اسلامی چنین اثری است. و این اثر به مراتب قوی تر و پایدارتر از آثار ریز و درشت توسعه ای است که شاخص های توسعه علم آنها را نشانه رفته اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

در واقع علوم اسلامی، فرصت این را پیدا کرده اند که در عرصه عمل خودشان را محک بزنند که چه میزان قدرت بسیج اجتماعی دارند، چه میزان این دانش ها می توانند به بازآفرینی مفاهیم بپردازند، قدرت تصرف در محیط فرهنگی چه میزان است، چه نظریاتی از یک دانشی مثل فقه یا فلسفه توانایی رقابت و هماوردی با نظریه های رقیبی دارد که در ساخت سیاسی و اقتصادی کشور مداخله کرده اند؛ مثلا می تواند رقیب لیبرالیسم اقتصادی یا لیبرالسیم سیاسی شود، تا چه میزان می توانند مدل سازی کنند، اگر مدل های سیاسی مبتنی بر نظریات خاص در دنیا تجربه شده، چه مدلهایی برآمده از فقه می تواند به ساخت سیاسی کشوری مثل ایران کمک کند و فضای جدیدی رقم بزند.

انقلاب اسلامی و اتفاقات پیش روی علوم اسلامی

یک ـ آزمون پذیری نظریات علوم اسلامی

بنابراین این پنجره وسیعی که مقابل علوم اسلامی باز شد و آن را به صحنه عمل کشاند، باعث شد به یکباره چند اتفاق مهم در حوزه نظری علوم اسلامی بیفتد. یکی از آنها آزمون پذیری نظریات علوم اسلامی بوده است. اینکه در صحنه عمل تا چه میزان فقه تجارت ما، فقه ما در حوزه قضا، در حوزه کیفری و در حوزه هایی از این دست می تواند وارد اداره جامعه شود. تا چه میزان این نظریات پیاده سازی شان عملی است و تا چه میزان می توانند با واقعیات جامعه تماس برقرار کنند. این آزمون برای فقیهان به طور خاص و سایر رشته های علوم اسلامی به مثابه یک صاحب نظری است که سالها در خلوت خودش نظریاتی تولید کرده و جز داوطلبانی که در حوزه فردی خودشان متقاضی مصرف این نظریات بودند، دیگر عرصه وسیعی برای آزمون ندیده است و به یکباره دروازه های هشت دولت به روی او در عرصه های مختلف باز شده و از او یک به یک مطالبه نظریه و ایده دارند. بعد از اینکه مرحله آزمون پذیری نظریات تا حدی جلو رفت، خلأیی در علوم اسلامی احساس شد که این علوم و دانشوران این علوم را وادار به تحرک جدیدی کرد. این خلأ این بود که در خیلی از حوزه ها، علوم اسلامی صرفا نظریه های بنیادین داشتند. اما نتوانسته بودند به مدل های عملی و قابل کاربرد در حوزه اجتماع دست پیدا کنند. مثلا در حوزه سیاسی، نفی طاغوت به عنوان یک مفهوم سلبی، یا امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک تکلیف اجتماعی وسیع در حوزه فقه بر آن پافشاری می شده است. اما در اینکه اگر بنا بر امر به معروف و نفی طاغوت شد، و رژیم طاغوت به زیر کشانده شود، چه رژیمی باید جایگزینی شود، علوم اسلامی درباره آن نیاندیشیده بود.

دو ـ تلاش برای ارائه تحقیقات کاربردی

بنابراین دومین حوزه ای که علوم اسلامی ورود پیدا کرد، تلاش برای ارائه تحقیقات کاربردی، ارائه مدل های قابل کاربرد در حوزه های مختلف جامعه بود. شاید اولین تجربه ای که علوم اسلامی در مقابل خودش دید، تجربه تدوین قانون اساسی بود. در تجربه قانون اساسی چند اتفاق بسیار مهم افتاد که همچنان به اندازه کافی درباره آن بحث نشده و اهمیتش بدرستی درک نشده است. با تشکیل خبرگان قانون اساسی، جمعی از عالمان اسلامی در کنار متخصصانی از سایر رشته ها در کنار هم گرد آمدند تا متن قانون اساسی جدید ایران را پس از انقلاب اسلامی به عنوان میثاق ملی و مهم ترین سند فرادستی کشور تدوین کنند.

در اینجا چند اتفاق مهم افتاده است، نخست اینکه فارغ از نظریات بنیادین، عالمان اسلامی ملزم بودند در یک چارچوب کاملا مشخص و قابل عمل به عنوان یک دستورالعمل کلان برای شکل دهی نهادهای یک کشور وارد گفتگو شوند. این سطح از کاربرد اجتماعی، هیچوقت پیش روی علوم اسلامی قرار نگرفته است، بدین صورت که سندی تدوین کنند که سرنوشت یک کشور در آن رقم بخورد. از طرف دیگر، با شروع جلسات خبرگان قانون اساسی این نکته نیز بر آنها معلوم شد که مهارت های لازم و دانش تجربی مورد نیاز برای تدوین قانون اساسی بیش از آنکه در اختیار آنها باشد، در اختیار بخشهایی از علوم انسانی است که نیروهای مبارز و انقلابی در آن رشته تخصص دارند، و تجربه و مهارت های سایر کشورها را در آن حوزه دارا هستند.

بنابراین عالمان اسلامی دست همکاری و مشارکت به سمت سایر علوم دراز کردند تا با مشارکت جمعی، این سند نوشته شود. بنابراین می شود گفت نخستین تجربه کار مشارکتی و به نوعی آزمون نوعی از تحقیقات و مطالعات بین رشته ای در علوم اسلامی پدید آمد و سوم چون فشار زمانی در کار بود، این کار به ثمر نشست. در تحقیقات، فشار اجتماعی یا مصرف اجتماعی عامل تعیین کننده است که تحقیقات به نتیجه لازم برسد وگرنه وارد بازی های آکادمیک(همایش ها، کنفرانس ها، مطالعات فراوان) می شود و محصول قابل مصرف در جامعه حاصل نمی شود. بنابراین فشار افکار عمومی و نیاز انقلاب اسلامی باعث شد، در یک دوره زمانی محدود این گفتگوها به نتیجه برسد. خب نخستین تجربه قانون اساسی نشان داد تا چه مقدار ساخت اجتماعی قضیه جدی و پیچیده است و نشان داد بنیادهای نظری و کلان علوم اسلامی تا چه میزان می تواند در آفرینش مدل ها و سیستم های اجتماعی نقش ایفا کند.

تدوین قانون اساسی نمونه ای از کار تشکیلاتی در حوزه دانشی

مثلا در همین قانون اساسی مشخص شد که اختلاف نظر راجع به حدود ولایت سیاسی تا چه میزان در تعیین رژیم سیاسی موثر است. بنابراین عالمان اسلامی دریافتند باید با هم گفتگو کنند. برای کاربرد اجتماعی و ساخت اجتماعی مبتنی بر دانش نمی شود با تفرق نظری این کار را به سامان رساند. بنابراین جمع گرایی و تمایل به کار تشکیلاتی و گفتگو و رایزنی و دستیابی به تفاهم های تازه در حوزه دانش، تمایلی بود که ضرورت اجتماعی روز به روز آن را بایسته تر می کرد. این فشار اجتماعی، و این احساس نیاز درونی و تفتن به اینکه اختلافات نظری در حوزه تحقیقات بنیادی تا چه مقدار مستقیما می تواند روی نتایج کاربردی اینها موثر شود و مثلا نظام بانکی متفاوت، مقررات بیمه ای متفاوت، ارزشهای فرهنگی کاملا متفاوت در جامعه مستقر کند، همگی باعث شد میل عمومی در حوزه علوم اسلامی برای خودشناسی و بازشناسی علوم اسلامی شکل گیرد. این نقطه اصلی رنسانس علوم اسلامی بعد از انقلاب اسلامی است. عالمان اسلامی تازه ارزش دانشی خودشان را فارغ از ارزشهای ذاتی و دینی به عنوان بنیاد ساخت اجتماعی دریافتند و بنابراین مجددا فعالیت های وسیعی صورت گرفت تا یک بار دیگر میراث علوم اسلامی بازخوانی شود؛ مفاهیم، اصطلاحات، نظریات، بنیادها مجددا گردهم بیایند، مطالعه و گزارش شوند، توصیف و مقایسه شوند، مورد داوری قرار بگیرند و ارزش نظری و قابلیت کاربردی هر کدام به بحث گذاشته شود و طبعا در پی چنین تمایلی است که یک به یک فعالیت های فردی دانشوران اسلامی به سرعت تبدیل به موسسات، نهادها، مراکز آموزشی و پژوهشی می شود و تألیفات فردی ضمن اینکه در حال توسعه است بخشی از آن به سمت فعالیت های گروهی و تأمین زیرساخت های اطلاعاتی و مدیریت دانش هدایت می شود.

بازشناسی داشته های علمی اولین قدم رنسانس علمی

موج وسیعی از دائره المعارف نگاری، دانشنامه نویسی، مأخذشناسی، فهرست نویسی، اصطلاح نامه ها، فرهنگنامه ها، نمایه های دانش، ذخیره سازی دیجیتالی منابع علوم اسلامی، ارائه سرویس های جدید اطلاع رسانی آموزشی و پژوهشی مبتنی بر فناوری های نوین همگی تلاشی برای بازشناسی بازخوانی علوم اسلامی است. بنابراین برخلاف برخی که فکر می کنند بعد از انقلاب اسلامی در دوره هایی به جای تحقیقات کاربردی چرا مجددا کارهای بنیادی انجام دادیم و چرا سراغ زیرساخت های دانش رفتیم، به این دلیل است که در هر رنسانس علمی، خودشناسی و بازشناسی داشته های علمی اولین قدم بزرگ و وسیع است و این فعالیت ها حاکی از این است که مقیاسی که علوم اسلامی اکنون از خودش برای تغییر در جامعه و برای ایجاد تغییرات گسترده تر از آنچه که تاکنون داشته، توقع دارد که این نیاز باعث شود یکبار دیگر داشته هایش بسیج و طبقه بندی کند. در واقع بسیج و طبقه بندی همه داشته های علمی وقتی اتفاق می افتد که شما احساس کنید یک صحنه وسیعی از عملیات علمی پیش روی دارید، بنابراین تمام میراث مکتوب را فراخوان می کنید و تمام منابع اطلاعاتی تان را مجددا طبقه بندی می کنید.

آینده نگری علوم اسلامی

بنابراین نقاط کاربردی پیشین که برحسب ضرورت اجتماعی یا مطالبه بسیار فزاینده جامعه بوده اکنون برای علوم اسلامی مهم نیست، علوم اسلامی اکنون به سراغ این مقوله آمده که خودش به صورت خودبنیاد نیازهای جامعه را تشخیص دهد و تصویرسازی کند. و به جای اینکه صرفا به نیازهای محسوس و مورد مطالبه پاسخ دهد، هم نیازآفرینی می کند و هم به پیش بینی و استقبال نیازهای تازه برود. این مهم ترین تأثیر انقلاب اسلامی بر علوم اسلامی می باشد. بنابراین علوم اسلامی از موضع واکنشی که در مقام پاسخ به یک سوال موجود واقعی بوده به سمت یک نوع آینده نگری و ترسیم موقعیت خودش در فضای آینده جامعه می پردازد. البته چنین ورودی، لازمه اش گام های نخستین در حوزه تأمین زیرساخت های کلان دانش است که پژوهشکده مدیریت اطلاعات و دانش در همین راستا قدم بر می دارد، و البته قدم هایی برداشته شده است و یا نهادهای فعال کتابخانه ای همچون مرکز نمایه سازی اطلاعات جهان اسلام(ISC)، یا گستره های جدیدی از رده اسلام در رده بندی های کتابخانه ای، کنگره بین المللی کتاب و کتاب آرایی در تمدن اسلامی و همچنین فعالیت های مربوط به تجمیع مدارک و اطلاعات(دیجیتال و کتابخانه ای) که در اتحادیه های کتابخانه ای علوم اسلامی مثل سیمرغ یا مراکز دیجیتالی مثل نور در حال انجام است. هر چه این فعالیت ها مقیاسش وسیع تر باشد و به مقیاس های جهانی دانش نزدیک کند، امکان های بیشتری برای تحرک علمی فراهم می کند.

سه ـ مواجهه علوم اسلامی با جهان معاصر

حوزه دوم که این ورود را بایسته می کند، توسعه مواجه علوم اسلامی با جهان معاصر است. اتفاقی که در انقلاب اسلامی افتاد، فقهاء به جای اینکه در معرض پرسش واقع شوند، خودشان در متن مشکل و پرسش واقع شدند. دیگر نیازهای جامعه چیزی نبود که کسی از آنها بپرسد، خودشان در کانون این نیازها قرار گرفتند، مسئولیت های سیاسی و امنیتی پذیرفتند، برخی وارد قوه قضائیه شدند، در حوزه فرهنگ تعهدات جدیدی را پذیرفتند. بنابراین عملا با نیازها و مقتضیات انسان معاصر و فضای جدید فناوری و دانش مواجه شدند. این مواجهه که در ابعاد ملی اتفاق افتاده، نیازمند این است که به شکل ارگانیک و سازوکار مشخص و پایدار برای همه رشته های علوم اسلامی تضمین شود. به طور طبیعی برخی رشته ها ورود تضمین شده دارند مثل فقه؛ چرا که شما مجبورید دستگاه قضا را با متخصصان فقه تأمین کنید. اما سوال این است که دانش فلسفه، عرفان، تاریخ و... چگونه می توانند مواجه جدی تری با زیست اجتماعی جدید داشته باشند. که مدیران علوم اسلامی و سیاستگذاران آن باید مورد توجه قرار دهند.

انقلاب اسلامی پنجره تماس با نیازهای اجتماعی در مقیاس ملی و بین المللی

اما انقلاب اسلامی فقط پنجره تماس با نیازهای اجتماعی در مقیاس ملی را باز نکردند، بلکه انقلاب باعث شد بخش وسیعی از روابط فرهنگی و فکری میان ملت های مسلمان و سایر ملت های آزاد و ایرانیان توسعه پیدا کند. بنابراین پنجره های تازه ای برای این ارتباطات باز شد. حوزه های ایران بویژه حوزه های علمیه در حوزه علوم انسانی که برخلاف لبنان و حتی عراق به طور طبیعی در چهارراه های ارتباطی نبودند، چون انقلاب اسلامی دروازه های ارتباطی بین الملل را باز کرد، لاجرم عالمان اسلامی از این کریدور وارد تعامل و ارتباطات بین المللی شدند. بنابراین آشنایی با نیازهای جهانی، مختصات یک گفتمان جهانی در حوزه علم از دستاوردهایی بود که حوزه سعی کرد اینها را دریافت کند. بنابراین اقتضائات و مناسبات جدیدی را حوزه علم پدید آورد. جهش ترجمه در حوزه علوم اسلامی به نحو بی سابقه بعد از انقلاب بخشی از علائم این تمایل ارتباطی در حوزه بین الملل است. آثار شهید مطهری از بین علوم اسلامی، در صدر این ترجمه ها قرار دارد؛ چرا که کمترین فاصله را با مصرف اجتماعی و نیازهای اجتماعی داشت و سعی می کرد به صورت روزآمد به جدیدترین پرسش ها پاسخ دهد و ادبیات حاکم بر این آثار، یا ادبیات بین رشته ای است یا دست کم ادبیاتی است که برای نسل جدیدی که با مفاهیم دنیای جدید خو گرفته است، کاملا مفهوم و قابل تصور و تصدیق است. آثار رهبران انقلاب اسلامی هم به دلیل جذابیتی که برای ملل مسلمان داشتند، در صدر ترجمه ها هستند، آثار مرحوم امام از جمله چهل حدیث، ولایت فقیه، برخی آثار شهید بهشتی، آثار مقام معظم رهبری و... به زبان های متعدد ترجمه شدند..

مهم تر از ترجمه آثار، حوزه علمیه که پیشتر اندیشه های رقیب و نظریات علوم انسانی را از واسطه ترجمه دیگران دریافت می کرد، در دوره جدید بی واسطه با اینها مواجه می شود. به جای اینکه عالمان علوم اسلامی مثل شهید مطهری باواسطه شخصی مثل آریانپور نظریه های فلسفه غرب را دریافت کند، اکنون مستقیم و با تسلط زبانی و دانشی که پیدا کردند در تماس با دانش ها و نظریات علوم های انسانی خارج از منظومه علوم اسلامی هستند.

این موج سوم که بعد از مواجهه مستقیم در مقیاس ملی و مواجهه با دانش ها در مقیاس بین المللی، به شکل تحصیلات و تحقیقات بین رشته ای خودش را نشان داده است. اکنون تقریبا بیست سالی است که بخش هایی از دانش آموختگان علوم اسلامی به صورت همزمان یا پس از دانش آموختگی در رشته های علوم اسلامی به تحصیل در سایر رشته ها پرداختند. موج وسیعی از طلاب حوزه های علمیه اکنون فارغ التحصیلان رشته های علوم تربیتی، سیاسی، روانشناسی، اقتصاد، حقوق و بقیه رشته ها هستند. بنابراین تماس با علوم انسانی فاصله اش بسیار کم شده است و هر عالم اسلامی خودش یک عرصه ای از تحقیقات بین رشته ای است و مسلط به دو حوزه دانش مثلا فلسفه اسلامی و فلسفه تحلیلی است.

بنابراین موج سوم یعنی پیدا شدن افراد بین رشته ای که صرفا در یک رشته تحصیل نکرده اند، باعث موج چهارمی شد که ما اسم آن را تحقیقات بین رشته ای یا تحقیقات مضاف می گذاریم که در این دهه در آن قرار داریم. ظهور فلسفه ها و فقه های مضاف و دانش های مضاف در حوزه علوم اسلامی که یک دهه است موج آن شروع شده است، مدلی از تحقیقات بین رشته ای علوم اسلامی را ایجاد می کنند. فقهای ما دریافتند غیر از حوزه هایی که تاکنون می اندیشیدند باید به فقه فرهنگ هم بیاندیشند و... مسائلی که از دانش های دیگر تحویل گرفتند و حوزه های جدید و وسیعی مقابل آنها رقم خورد باعث شد ابتدا از نظریات علوم انسانی به عنوان ایده استفاده کنند و کم کم با غنی سازی علوم اسلامی توسط این مسائل جدید حوزه تازه ای در خود علوم اسلامی پدید آید. مثلا وقتی مسائل حقوقی از دانش حقوق گرفتیم، راه حل های حقوق دانان را هم ترسیم کردیم، و در یک تحقیق بین رشته ای گفتیم بنیادهای فقهی ما چنین می گوید، این حوزه مسائل کم کم به حوزه مسائل فقه اضافه می شود و می بینیم دویست مسئله ای که قبلا در فقه سابقه نداشته است به حوزه مسائل فقه اضافه می شود و حالا فقه تقنین متولد می شود. فقه های مضاف به همین شکل متولد می شوند، بعد از فقه قانون، فقه سیاست، فقه تربیت که در آغاز راهش است و... شکل می گیرند. معمولا ما با تحقیقاتی برای ترسیم شبکه موضوعات، قواعد و اصول این فقه های مضاف، مبانی این فقه های مضاف و لذا دائما دستخوش تغییر هستند. بنابراین کتابهایی هم که در این عرصه نگاشته می شود بعد از دو یا سه سال مورد بازنگری اساسی قرار می گیرد.

نتیجه گیری

بنابراین به عنوان اثرات انقلاب اسلامی بر علوم اسلامی می توان گفت با شکل گیری این حوزه های مضاف در حوزه علوم اسلامی، علوم اسلامی خودش را آماده می کند برای آنچه که در حوزه علوم انسانی در حال تغییر است. یعنی تمایل به ایجاد نظریه ها و در آینده مکتب هایی با رویکرد اسلامی در حوزه علوم انسانی مثل روانشناسی، اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و دانش هایی از این دست. اکنون سوال این است که آیا علوم اسلامی و نهادهای علوم اسلامی مثل حوزه توانسته اند کمکی به توسعه انقلاب اسلامی و به کشور ایران در دوره جمهوری اسلامی داشته باشند یا خیر؟ پاسخ به این سوال را می توان از چهار منظر بیان داشت.

اول؛ تأمین نرم افزارهای فکری انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بخشی از فعالیت های چهار دهه علوم اسلامی بوده است. بویژه تأمین مبانی نظری انقلاب اسلامی نظیر مباحث کلانی چون حاکمیت اسلامی، مبانی ولایت فقیه، میزان مشارکت مردم، مبانی مردم سالاری دینی و... دوم؛ مشارکت در تدوین و تأمین نرم افزارهای کلان اداره کشور از قبیل قانون اساسی، منشورات و اسناد فرادستی نظام. سوم؛ تأمین محتوای لازم در حوزه تعلیم و تربیت و چهارم؛ تأمین منابع انسانی مورد نیاز جامعه و نظام انسانی(در حوزه آموزش و پرورش، در حوزه فرهنگ، مدیریتی، قضایی و... .)

انتهای پیام/

منبع: وسائل

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.