تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, علوم تربيتي
شماره : 9894
تاریخ : ۸ بهمن, ۱۳۹۷ :: ۱۰:۰۶
دلالت‎های تربیتی فلسفه زیباشناسی دلالت‎های تربیتی فلسفه زیباشناسی در جست‌وجوی مبنایی فلسفی برای هنر اخلاقی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: اگر به حوزه تعلیم و تربیت توجه شود، شاید حکمت متعالیه بتواند به‌عنوان مبادی، نقش زیبایی‌شناسی در تعلیم و تربیت را بیان کند. علت اصلی این بحث نیز اصل حرکت جوهری است.

به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ نشست علمی «دلالت‎های تربیتی فلسفه زیباشناسی»، هفته جاری با حضور دکتر جمیله‌سادات علم‎الهدی و دکتر میثم سفیدخوش از اعضای هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و حجت‌الاسلام دکتر مهدی همازاده، عضو هیأت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، در مجمع عالی حکمت اسلامی قم برگزار شد.

علم‌الهدی ابتدا با تأکید بر مقاصد شریعت به‌عنوان فلسفه احکام درباره زیبایی‌شناسی گفت:اگر به حوزه تعلیم و تربیت توجه شود، شاید حکمت متعالیه بتواند به‌عنوان مبادی، نقش زیبایی‌شناسی در تعلیم و تربیت را بیان کند. علت اصلی این بحث نیز اصل حرکت جوهری است. بحث فاعلیت نفس است که باعث می‌شود ما به فلسفه هنر و تربیت هنری توجه کنیم. ما با حکمت متعالیه می‌توانیم از تشخص تدریجی انسان سخن بگوییم که در حوزه تعلیم و تربیت جای می‌گیرد.

زیبایی‌شناسی متعالیه

وی مقایسه‌ای بین جایگاه انسان در حکمت متعالیه و فلسفه‌های غربی انجام داد و گفت: اگر انسان را مانند فلسفه‌های امروزی سوژه بدانیم همه موجودات دیگر، ابژه خواهند بود و شعور و حکمت از جهان‌شناسی حذف خواهد شد. به همین ترتیب قصد از آفرینش حذف می‌شود و انسان نیز مدیر عالَمی می‌شود که دیگران ابژه او هستند. فلسفه پراگماتیسم ازاینجا تعلیم و تربیت را شکل می‌دهد. همین فضا در هنر نیز پدیدار گشت و هویت پراگماتیستی و مشتری‌مداری در هنر به یک اصل مبدل شد و ابتذال هنری را در پی‌آورد؛ اما اگر طبق حکمت متعالیه و بحث حرکت جوهری، تشخص تدریجی انسان مبنا باشد، در مناسبات انسان با سایر موجودات تفاوت‌هایی دیده می‌شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی توضیحاتی درباره حکمت متعالیه و نحوه ارتباط آن با زیبایی‌شناسی مطرح کرد و گفت: اگر اصل وحدت شخصی وجود را مبنا قرار دهیم تجلیات وجود و حضرت واجب‌الوجود مطرح می‌شود که می‌تواند دفعی و تدریجی باشد. تجلیات تدریجی، طبیعت را شکل می‌دهد؛ تشخص و تعینات تدریجی انسان، باعث تغییر ماهیت انسان خواهد شد. تشکیک طولی و عرضی هستی ما را به سمت یک هرم پیش می‌برد. طبیعتاً در این هرم هستی همه چیزهایی که با وجود نسبت دارند، در این هرم قرار می‌گیرند؛ مثل علم و زیبایی و همه عناصر کمال‌یابنده. تفاوت‌های انسان‌ها با یکدیگر و تفاوت انسان‌ها با سایر موجودات ناشی از محدودیت‌های آن‌ها است که تفرد را برای آن‌ها ایجاد می‌کند. تعینات وجودی هر کسی حاصل پیوندهای شخصیه جزییه او با سایر موجودات است و خاستگاه زیبایی و زشتی است و ازاینجاست که می‌توان به بحث زیبایی وارد شد. زیبایی به‌عنوان امر عینی به نحوه تجلیات امر حقیقت شخصیه وجود مربوط می‌شود. متناسب با هرم هستی، هرم شعور را داریم و متناسب با آن، هرم زیبایی را خواهیم داشت و از وحدت تشکیکی شعور به وحدت تشکیکی علم و از وحدت تشکیکی علم به وحدت تشکیکی زیبایی می‌رسیم.

وی در نقد رویکرد اشراقی به زیبایی‌شناسی گفت: زیبایی و زیبایی‌شناسی حاصل اشراقاتی نیست که از انوار قاهره و خیال رخ می‌دهد زیرا در مقام کاشفیت، انسان فاعلیت دارد. زمانی که تنها به اشراق متوجه شویم، تهذیب نفس تنها وظیفه ما خواهد بود و از این مسأله فلسفه اخلاق استفاده می‌شود اما با جدی گرفتن فاعلیت نفس، بلاغ و بلاغ مبین نیز اهمیت پیدا می‌کند. دیدگاه قرآن کریم در خصوص القائات شیطانی و رحمانی این جهت را به ما می‌دهد که در حوزه خیال، تنها عوامل مثبت دخالت نمی‌کنند بلکه در این مرحله امکان صدق و کذب هم وجود دارد. برخلاف کسانی که معتقدند زیبایی خارج از معیارهای صدق و کذب است، قرآن کریم از معیارهای صادق و کاذب سخن می‌گوید. برخی از عبارات قرآنی ازجمله «زَیَّنَ» می‌گوید شیاطین می‌توانند شهوات را تزیین کنند و مسیر حرکت برخی از انسان‌ها را تغییر دهند. در اینجا باید به بحث تعلیم و تربیت ورود کنیم. تربیت تنها بر تهذیب نفس استوار نیست، بلکه به بلاغ مبین و تبلیغ دین هم نیاز داریم و در اینجا است که افراد مهذب و عادل تازه مسوولیت جدیدی برای بازگشت و تبلیغ دین را پیدا می‌کنند. اگر این مبنا را بپذیریم، تبلیغ دیگر امری حاشیه‌ای نیست، بلکه در متن دین قرار می‌گیرد و ساخت مدینه عادله، وظیفه اصلی همه عاملان به دین است. در اینجا این امر واجب می‌شود که همراه با تهذیب نفس به جامعه برگردیم و هنر را به‌قصد تربیت در جامعه توسعه دهیم.

گفتارپردازی بر مبنای انفعالات نفسانی

در ادامه این نشست، میثم سفیدخوش با ارجاع به سنت یونانی فلسفه و واژه «رتوریک» گفت: به دلیلی از کاربست واژه خطابه پرهیز می‌کنیم زیرا امروز خطابه به سخن یک‌سویه اقناعی گفته می‌شود؛ این در حالی است که در تجربه تاریخی حکمت یونانی رتوریک چنین تعریفی ندارد و در حال حاضر از ترجمه خطابه پرهیز و از واژه گفتارپردازی استفاده می‌کنیم.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: برای فهم مهم‌ترین روش پرورش روح باید به رساله افلاطون اشاره کرد که موضوع روح پرورده و مواجهه پارمنیدس و سقراط را بیان می‌کند. درنتیجه این داستان، سخن گفتن و پرورش سخن مطرح می‌شود. پیش از افلاطون و سقراط، رتوریک و گفتارپردازی و نوعی هرمنوتیک جدی گرفته می‌شد. آنچه به‌عنوان نطق به‌عنوان عنصر ممیزه آدمی شناخته می‌شد، پیوند ناگسستنی با زبان داشت ولی بعداً به عقلانیت پیوند خورد و بعدها به عناصر زیباشناختی و حسی نیز پیوند می‌خورد. در یونان باستان، نوعی عقلانیت منطقی به شکلی رشد یافت که به وجه عاطفی و زیباشناسی هنر نیز ارتقا پیدا کرد.

وی درباره نظر ارسطو در خصوص نسبت زبان، زیبایی و اخلاق گفت: ارسطو در آثار منطقی خود به سخن می‌پردازد و آن را تبیین می‌کند؛ وی واژه‌ها را نمادهای انفعالات نفسانی می‌داند. ارسطو کتابی به نام علم‌النفس دارد که در آن درباره آن وجه انتزاعی نفس سخن گفته می‌شود که نمادهایی چون زبان پررنگ نیست بلکه از تجرد نفس سخن می‌گوید. در دو اثر مهم ارسطو با پردازش سخن از حیث ارتباط با انفعالات نفس مواجه می‌شویم. ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس به بحثی می‌پردازد که درباره انسان آرمانی نیست بلکه درباره انسان متغیر است. انسانی که در شهر زیست می‌کند و حالات متغیر دارد و با انفعالات نفسانی خود رفتار می‌کند. ارسطو درنهایت بیان می‌کند که بحث ما ناظر به حکمت ابدی نیست بلکه درک خُردی از موقعیت و رفتار متناسب با موقعیت را بیان می‌کند. انسانی که در اخلاق نیکوماخوسی موردبحث است یک انسان معمولی و عادی است. این واقعیت در رساله رتوریک و گفتارپردازی منسجم‌تر است.

سفیدخوش افزود: ارسطو بیان می‌کند که آنجا که نظام‌های ارزش اخلاقی را معلوم می‌کنیم و فضایل و رذایل را مشخص می‌کنیم یک کار ریاضی انجام می‌دهیم؛ ولی اخلاق یک وجه تربیتی دارد. در رساله رتوریک، ارسطو از این بحث سخن می‌گوید که با فنی روبه‌رو هستیم که مربوط به هیچ فن دیگری نیست ولی برای همه فنون نیز استفاده می‌شود. گفتارپردازی در روایت ارسطویی از اقناع کردن یا به قناعت رساندن مخاطب، منظور آن است که هر دیدگاهی که داشته باشیم باید در یک بیان درست طراحی شود تا موجب قانع شدن شود و به همین دلیل برای هر علمی ازجمله الهی و ریاضی و ... نیازمند یک رتوریک مخصوص هستیم؛ اما نکته اصلی اینجاست که وقتی می‌خواهیم وارد این تعامل شویم متوجه می‌شویم گوینده یا طرف مقابل از حالات نفسانی خود وارد میدان می‌شود؛ پس در دیالوگ نیز یک رتوریک وجود دارد. درواقع وقتی می‌خواهیم وارد گفت‌وگو شویم با انفعالات نفسانی خود وارد گفت‌وگو می‌شویم. در اینجا شنونده و گوینده باید اطلاع و آگاهی از حالات نفسانی خود و دیگران داشته باشد و به همین دلیل ارسطو ما را به این انفعالات نفسانی دعوت می‌کند و ازاینجا پروژه نگاه تربیتی ارسطو کلید می‌خورد. به همین دلیل ارسطو خطابه را فن می‌داند و او آنچه نسبت وثیقی با حقیقت داشته باشد فن می‌نامد. پیامد نهایی این مواجهه آن است که اخلاق ارسطویی اخلاقی زیبایی‌شناسانه است.

وی درنهایت پیامدهای بحثش را یادآور شد: اگر مناسبت رتوریک یا گفتارپردازی با دو عنصر حقیقت و انفعالات نفسانی را بپذیریم، اولاً از گرفتاری استقرار در دوگانه آبژکتیویسم و سابژکتیویسیم نجات پیدا می‌کنیم که این بحث از بحث فرم و محتوا مهم‌تر است. نکته دیگر اینکه پذیرش رتوریک مقدمه نجات علوم انسانی و تربیت انسانی از شر بزرگ منطق‌گرایی در جهان کهن و پوزیتیویسم در جهان جدید است.

اشتراک زیبایی‌شناسی و خیر اخلاقی در حکمت اسلامی

در ادامه این نشست همازاده با تأکید بر عینی بودن امر اخلاقی و زیباشناختی گفت: مبنای امامیه و معتزله و حتی اخباریون به ذاتی بودن حسن و قبح است پس یک رکن، آن است که فضیلت و خیر اخلاقی امری عینی و نه دایر مدار انسان است؛ رکن دیگر بحث نیز آبژکتیو بودن زیبایی نزد حکما است. فارابی در این زمینه بیان می‌کند که زیبایی مصادیق اعمی از خیر اخلاقی دارد ولی زیبایی حقیقی همان خیر اخلاقی است. حیات و حکمت و خیر و زیبایی و... در فلسفه صدرایی عینیت و اشتراک دارند. زمانی که از بحث تربیتی و انتقال و نهادینه کردن خیر و فضیلت در مخاطب سخن می‌گوییم و زمانی که از زبان هنر می‌خواهیم بهره ببریم هر دو عینیت و اتحاد دارند گویی در اینجا ارتباطی هستی‌شناسی بین این‌دو ایجاد می‌شود.

وی با بیان اینکه این نگاه با دیدگاه‌های غربی متفاوت است، گفت: بحث فلاسفه تحلیلی با این پرسش آغاز می‌شود که آیا ارزش اخلاقی، ارزش زیبایی‌شناسی آن را ارتقا می‌دهد یا خیر؟ برخی می‌گویند که اخلاق‌گرایی به این معنی است که هرجایی که محتوای اخلاقی وجود داشته باشد ارزش زیبایی هم وجود دارد و نواخلاق‌گرایی نیز این بحث را رد می‌کند؛ در بخش مهمی از هنر این ارزش زیبایی‌شناسی را به باورپذیری تعبیر می‌کنند.

عضو هیأت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران درباره بحث فرم و محتوا گفت: یک دیدگاه پرطرفدار در غرب و میان هنرمندان داخلی نیز وجود دارد که می‌گویند ارتباطی بین محتوا و فرم نیست؛ در اینجا از هنر برای هنر سخن گفته می‌شود و فرم را اصالت می‌دهند. در حکمت اسلامی، تنزیل و تبدیل معقول به محسوس، به این شکل است که ارتباط ذاتی و بیرونی بین این صورت نازله و معنی و حقیقت مثالی وجود دارد و این‌گونه نیست که آن معنی در هر فرمی بنشیند. وقتی این معنا در عالم مادی نازل‌شده به این شکل درآمد و سلیقه‌ای نبوده است. زمانی که این‌چنین شد، دیگر نمی‌توانیم بگوییم که چیزی به نام فرم و صورت داریم که از معنی مستقل است و سپس دعوا در بگیرد که آیا قضاوت را درباره اثر هنری می‌خواهیم بر اساس محتوای آن شکل بدهیم یا خیر که درنتیجه در نسبت امر زیبایی‌شناسی و اخلاق به سمت خودآیینه‌گرایی برویم.

همازاده افزود: وقتی محتوا در قالب داستان و مجسمه و صوت نشست به یک شکل خاص درمی‌آید. سهروردی که اثبات‌کننده عالم مثل در فلسفه اسلامی است زمانی که برای مخاطب عام سخن می‌گوید در ده داستان تمثیلی از همین مسأله استفاده می‌کند. این لامکانی و فرازمانی و حقیقت نوعیه که در داستان سیمرغ بیان می‌کند با یک صورت بیان می‌شود ولی این صورت نسبت عینی و بیرونی با حقیقت و معنی دارد.

وی این سؤال را مطرح کرد که آیا در مخاطب نیز برای تأثیر تربیتی و پذیرش، هر جا خیر اخلاقی بود باورپذیری و پذیرش مخاطب نیز وجود دارد؟ ظاهراً نمی‌توان این مطلب را پذیرفت. جنبه‌هایی از زیبایی را در خود داریم که اعم از محتوای اخلاقی است. در اینجا باید گفت که مؤلفه‌های زیبایی‌شناسی بر اساس هر نوع مدیوم هنری متفاوت است. اگر مؤلفه‌های زیبایی‌شناسی بر اساس این مدیوم‌ها و قواعد این مدیوم‌ها نباشد باورپذیری و درنتیجه اثر تربیتی نیز نخواهد داشت. در اینجا می‌توانیم بحثی را در مقابل آنچه به‌عنوان مباحث زیبایی‌شناسی غربی مطرح است ترتیب و سامان داد.

انتهای پیام/

منبع: صبح نو

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.