به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیتالله محمدمهدی شبزندهدار از اساتید برجسته حوزه در درس خارج فقه معاصر به بررسی سیره متشرعه پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه میکنید؛
گفته شد که تنقیح مناط در اصطلاحات و کاربرد علماء سه اطلاق دارد؛
یک: به معنای استخراج علت و ما أنیت به الحکم در اصل، همین کار.
دو: دلیلی که مشتمل است بر چهار امر که استخراج علت و کشف علت و ما أنیت به الحکم در اصل و احراز وجود همان ما أنیت به الحکم در فرع.
سه: احراز عدم وجود مانع یا مزاحم اقوی در فرع.
چهار: اینکه قبیح است که شارع حکیم بعد از وجود همان ما أنیت به الحکم در اصل، در فرع و عدم وجود و مزاحم اقوی در فرع آن حکم اصل را جعل نفرموده باشد که قهراً آن تنقیح مناط به معنای اول یکی از اجزاء تنقیح مناط به معنای دوم و اطلاق دوم هست و سوم هم عبارت بود از تنقیح موضوع حکم ولو اینکه آن موضوع علت نیست و ما أنیت به الحکم به آن معنا نیست.
ما أنیت به الحکم گفته شد که در دو قسم است؛ یکی همان مصالح و مفاسد و ملاکات احکام و یکی هم غیر آنها از اموری که شارع أنات به الحکم مثل وجود امر.
تنقیح مناط دارای دو قسم هست؛ یک: تنقیح مناطهایی که مقدمه أولی آن که استخراج و استکشاف علت باشد مناطات احکام و ملاکات احکام و آن مصالح و مفاسد در آن احراز شده و کشف شده و قِسم دوم آن که مناط به معنای ملاک و مصالح و مفاسد کشف نشده اما مناط به معنای آخر در آن کشف شده است. پس بنابراین در واقع این تقسیم و این انقسامات به این لحاظ در عبارت متن آمده.
این چهار مقدمهای که ما برای تنقیح مناط لازم داریم آن مقدمه چهارم که عبارت بود از قبح عدم جعل شارع، آن همیشه قطعی و مسلم است چون حکم عقل است که شارع بعد از اینکه ما أنیت به الحکم وجود داشت و هیچ مانع و مزاحم أقوایی هم وجود نداشت بخواهد جعل حکم نفرموده باشد این قبیح است. این یک امر قطعی و مسلم است.
اما سه مقدمه دیگر دارای انقساماتی است چون تارهً تمام آن سه مقدمه دیگر همانند مقدمه چهارم بالقطع و الیقین برای انسان احراز میشود، و أخری تمام آن سه مقدمه دیگر بالاطمینان العقلایی برای انسان محرز میشود.
ثالثهً آن سه مقدمه به واسطه سایر حجج معتبره شرعیه احراز میشود. مثل اینکه بینّه مثلاً، خبر ثقه علی اختلاف موارد اینها قائم میشود بر این سه مقدمه و رابعهً ممکن است اختلاف باشد؛ بعضی به قطع باشد، بعضی به اطمینان باشد یا بعضی به سایر حجج شرعیه باشد که ضرب اینها در هم خودش صور عدیدهای را به وجود میآورد و خامسهً ممکن است احراز به واسطه ظنون و اموری باشد که حجیت آنها ثابت نباشد حالا تمام مقدمات این چنین باشد یعنی بعضی از مقدمات این چنین باشد از مقدمات ثلاثه که قهراً نتیجه هم تابع اخص مقدمات خواهد شد.
توجه به این انقسامات در بحث حجیت تنقیح مناط اثرگذار هست و مهم است و لذا است که ذکر این انقسامات اهمیت دارد و توجه به آن لازم هست. پس بنابراین انقساماتی که برای تنقیح مناط هست تارهً این هست که آن علت مکشوفه و آن ما أنیت به المکشوف تارهً از قبیل مصالح و مفاسد هست و أخری از غیر اینها است که این مهم است توجه به آن ولی به مثابه اهمیتی که برای تقسیم دیگری وجود دارد نیست و تقسیم دیگر همین بود که براساس همین هست که آن کشفی که ما و احرازی که ما در آن سه مقدمه داریم چگونه است و توجه به آن مهم و لازم.
و قد یتخیّل که اینکه تنقیح مناط تارهً به معنای و فقط کشف ما أنیت به الحکم است و تارهً به معنای آن دلیلی است که مشتمل بر امور چهارگانه است و أخری به آن معنای تنقیح موضوع هست این هم از انقسامات است؛ این تخیّل باطل و نادرست است چون تقسیم در جایی است که باید یک مقسم واحدی وجود داشته باشد و این در حقیقت مثل ترادف میماند که یک لفظی دارای معانی مختلفی است، این انقسامات آن شمرده نمیشود، آن اصطلاحات مختلفی است که برای یک واژه وجود دارد، پس بنابراین این انقسامات به لحاظ آن اطلاقات ثلاثه نیست بلکه به لحاظ این دو امری است که گفته شد. این تتمهای بود که لازم بود برای مطلب اول ذکر بشود.
«المطلب الثانی طرق استکشاف المناط» خب مطلب دومی که باز اهمیت دارد و در حقیقت به اعتبار مقدمه أولای تنقیح مناط طرح شده این است که خب ما در مقدمه أولای تنقیح مناط گفتیم احراز و کشف ما أنیت به الحکم. حالا سؤال این است که کشف ما أنیت به الحکم از چه راههایی ممکن است؟ فلذا این مطلب ثانی برای پاسخ به این سؤال در حقیقت طرح شده.
برای کشف ما أنیت به الحکم مجموعاً سه راه رئیسی و اساسی هست که البته بعض راههای دیگر هم وجود دارد که بعداً به آن اشاره خواهد شد ولی آنها اهمیتش به اندازه این سه راه اول نیست.
فلذا آن که در کتاب برجسته شد و از آن بحث شده این سه راه اول هست که در بیان این طرق هم این جهت ملاحظه نشده که فقط به درد بحث تنقیح مناط بخورد. نه، طرق استکشاف مناط ذکر میشود ولو بعضی از این طرق ممکن است مثل طریق اولی که حالا ذکر میشود به درد بحث این جا؛ به همین تنقیح مناط، به درد این بحث نخورد چون ما در تنقیح مناط گفتیم که باید شارع؛ لا ظهوراً و لا نصاً به آن تنطق نکرده باشد و راه اولی که بیان میشود این است که خود نص شارع دلالت بکند بر مناط حکم بنابراین مقصود از طرق استکشاف مناط اعم است از اینکه حالا طریقی باشد که به درد تنقیح مناط مصطلح هم بخورد یا نه به درد این نخورد به درد جاهای دیگر بخورد.
خب مجموعاً سه طریق برای استکشاف مناط بیان شده است. طریق اول نص شارع است که شارع به نص حالا به ظهور یا به صراحت در کلامش و در بیانش آن ما أنیت به الحکم را بیان فرموده باشد. به تناسب بیان این طریق اول مجموعاً سه مطلب در این کتاب بیان شده.
مطلب اول این است که از بیان شارع و نصوص شرعیه گاهی ما استفاده مناط و علت را به صراحت یا به ظهور وضعی میکنیم مثل اینکه شارع اداتی را به کار گرفته که در لغت و در عرف برای بیان علت است، برای بیان مناط است مثل لام، مثل کی و امثال ذلک که در لغت عرب اینها برای بیان علت و تعلیل به کار گرفته میشود.
گاهی هم منشأ احراز و استکشاف، ظهور سیاقی است، مقصود از ظهور سیاقی یعنی ظهوری که برای کلام منعقد میشود در اثر کنار هم قرار گرفتن یک جملههایی یا یک مطالبی، یا یک بیاناتی. خود در کنار هم قرار گرفتن موجب انعقاد ظهور در این میشود که علت حکم، مناط حکم این هست و الا مثلاً داعی بر اینکه اینها را در کنار هم قرار دادن نبود، خود اینکه… و وجهی برای آن تصور نمیشد پس بنابراین خود این در کنار هم در قرار گرفتن یک سیاقی برای کلام ایجاد میکند که به آن میگوییم…. و از این سیاق یک ظهوری تراوش میکند و پدیدار میشود.
مطلب دومی که در این باب باید به آن توجه داشت این است که استظهار علت و مناط همیشه به همین وضوحی که در این مثال گذشته بود نیست و گاهی نیاز دارد به یک دقت و یک التفات ویژه و یک ظرافت خاصی که باید فقیه و مستنبط به آن توجه کند تا اینکه بتواند از کلام استظهار کند مناط را و آن علت حکم را.
این مطلب برای این بیان شده است که توجه بدهد که در موقع به دست آوردن مناطات ما باید گاهی یک امعان دقت خاص و ویژهای را به کار بگیریم تا اینکه موفق بشویم به کشف مناط از کلام شارع.
مطلب سومی که باز در ذیل مطلب ثانی باید به آن توجه کرد این است که خب گاهی ما از راه ظهور کلام شارع پی میبریم به مناط حکم به اینکه علت حکم چیست، اما گاهی هست که کلام شارع ظهور ندارد ولی یک اشارهای، یک إشعاری، یک ایمایی به علت از آن استفاده میشود.
باید توجه داشت که مواردی که ایماء و اشاره و اینها هست و به حد ظهور و دلالت آن چنانی نمیرسد اینها خلط نشود و اشتباه نشود با جاهایی که واقعاً ظهور و صراحت وجود دارد چون همان طور که بعداً خواهد آمد و میدانیم آن چه که حجت هست، عبارت است از ظهور اما ایماء و اشاره و اینها، اینها حجیتی ندارند، بنابراین توجه به این لازم است که آن چیزی که ما از کلام شارع به ذهنمان میآید در حد ظهور است یا در حد اشعار است.
خب این هم سه مطلبی که در ذیل راه اول برای استکشاف مناط گفته شد که همان طور که چند بار هم تکرار کردم این راه اول البته به درد تنقیح مناط نمیخورد. برای جاهای دیگر و مباحث دیگر البته مفید است و مؤثر.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=21571
نظرات