مدرس حوزه بیان کرد: شهید بهشتی علوم اسلامی را جزئی از علوم انسانی می دانست، زیرا موضوع اصلی در علوم اسلامی، انسان است و زمینه اصلی درک انسان و شناخت درست از انسان را می توان از طریق علوم اسلامی به دست آورد.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، شهید سید محمد حسینی بهشتی یکی از تأثرگذارترین افراد در پیروزی انقلاب اسلامی و از یاران نزدیک امام خمینی(ره) بود. وی بعد از پیروزی انقلاب در تدوین قانون اساسی به عنوان نائب رئیس مجلس خبرگان ایفای نقش کرد و سپس از سوی امام خمینی(ره) به ریاست دیوان عالی کشور منصوب گردید. وی علاوه بر این در حوزه ترویج علوم اسلامی در داخل و خارج اقدامات زیادی انجام داده است. شهید بهشتی علوم اسلامی را جزئی از علوم انسانی می داند زیرا موضوع اصلی در علوم اسلامی و انسانی، انسان است. وی اجتهاد روزآمد در عرصه علوم انسانی را هم تبیین کرده و بر بروزرسانی آن تاکید می کند. برای آشنایی بیشتر با اندیشه های شهید بهشتی درباره علوم انسانی و علوم اسلامی گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی موسوی، مدرس حوزه و پژوهشگر علوم انسانی صورت گرفته است که در ادامه از نظر می گذرد.
موسوی در ابتدا با اشاره به نظریه شهید بهشتی درباره علوم انسانی اسلامی گفت: در باب نظریه ایشان باید به چند نکته اشاره کرد: اول اینکه آثار شهید بهشتی آنگونه که شایسته شخصیت علمی و جهادی و انقلابی او بوده منتشر نشده و آثار او به شکل پراکنده و دیرهنگام نشر پیدا کرد و هنوز هم به طور کامل به سخنرانیها و آثار ایشان دسترسی نداریم و نتوانستیم نظریه جامع او درباره علوم انسانی اسلامی را استخراج کنیم.
وی ادامه داد: دوم اینکه برای فهم نظریه یک متفکر یک بار آثار بیانی و قلمی و بار دیگر عملکرد اجتماعی و فرهنگی او باید بررسی شود تا ویژگی های آن نظریه در آثار متفکر مشخص گردد. شهید بهشتی چندین کار عملی اساسی را به انجام رساند که می توان از این طریق اهمیت تربیت علمی و اسلامی طلبه ها برای پاسخ به نیازهای زمان خود را از نگاه شهید بهشتی دریافت از جمله تاسیس مدرسه منتظریه الشمس(حقانی) در قم که جزو اولین مدارس در حوزه علمیه قم بود که ناظر به شبهات و مسائل دنیای جدید و برخی از مسائل علوم انسانی بود.
موسوی بیان کرد: در این مدرسه مباحث آزاداندیشی درباره مباحث فلسفی و روشنفکری دینی و برخی از مسائل کلامی جدید مطرح می شد. تاسیس چنین مرکزی نشان از دغدغه شهید بهشتی به علوم انسانی اسلامی دارد. این شهید در اقدام دیگر خود مدرسه «دین و دانش» را هم در قم تاسیس کرد. از عنوان این نام چنین برمی آید که او قائل به همگرایی دین و دانش بود.
وی در ادامه اقدامات عملی شهید بهشتی در حوزه علوم اسلامی گفت: اقدام دیگر شهید بهشتی در هامبورگ و تاسیس مرکز تحقیقات اسلامی در آلمان بود. وی همچنین انجمنهای اسلامی دانشجویان در کشورهای اروپایی را تاسیس کرد تا دانشجویان با معارف دینی و ایدئولوژی اسلامی هم آشنا شوند و بتوانند کادر آگاه و طبقه ای مسئول برای آینده ایران اسلامی باشند. به همین دلیل شهید بهشتی شناخت بهتر از اسلام و پایبندی به گفتار و عمل را همواره متذکر می شد تا در فضای آن زمان، گرایش به اسلام و معارف اسلامی توجیه شود.
موسوی با بیان اینکه پایبندی به گفتار و عمل نشان می دهد علم تجربی به تنهایی نمی تواند سعادت بشر را در پی داشته باشد، گفت: علوم تجربی باید به همراه معارف الهی باشد. شهید بهشتی در مقام نظر قائل به این بود که علوم انسانی و علوم اسلامی موضوع واحدی دارند. موضوع اصلی علوم انسانی، انسان است که در مقابل علوم طبیعی قرار دارد. اگر علوم طبیعی به دنبال شناخت طبیعت است، رشته وسیع دیگری از علوم هستند که به علوم انسانی معروف اند.
وی تصریح کرد: علوم طبیعی به شناخت جهان و طبیعت تا مرز انسان می پردازد اما از جایی که ذات و حقیقت انسان وارد می شودعلوم طبیعی نمی تواند به تنهایی انسان را بشناسد و از این مرحله به بعد علوم دیگری مسئول شناخت انسان هستند. علوم انسانی رشته وسیعی دارد و یکی از عواملی که در درجه اول با انسان سروکار دارد، دین و مذهب است.
این مدرس حوزه اضافه کرد: به نظر شهید بهشتی علوم دینی جزو علوم انسانی محسوب می شود. وی معتقد است در سالهای قبل عمده گرایش های جوانان و دانشجویان به سوی علوم طبیعی بود اما به تدریج با مشکلاتی که برای علوم طبیعی مطرح شد و بحران هایی که انسان ها در زندگی شان با آنها مواجهه شدند و درک کردند که علوم طبیعی نمی تواند مشکلات آنها را رفع کند، به این نتیجه رسیدند که انسان طرحی را از خود باید ارائه دهد.
موسوی ادامه داد: شهید بهشتی معتقد بود انسان روی به علوم انسانی آورد تا مشکلاتش را از طریق اقتصاد و حقوق و … حل کند اما علوم انسانی موجود در غرب به تنهایی نمی توانست مشکلات انسان را جوابگو باشد زیرا تبیین درستی از فروع انسان و واکنش های او نمی توانست ارائه دهد. در اینجا بود که علوم اسلامی توانست به کمک علوم انسانی بیاید.
وی اظهار کرد: شهید بهشتی علوم اسلامی را جزیی از علوم انسانی می دانست زیرا موضوع اصلی در علوم اسلامی، انسان است و زمینه اصلی درک انسان و شناخت درست از انسان را می توان از طریق علوم اسلامی به دست آورد.
موسوی به نگاه دیگر شهید بهشتی درباره علوم انسانی پرداخت و گفت: از نظر ایشان تفاوت اصلی علوم اسلامی و علوم انسانی در این است که علوم انسانی متعارف و موجود، خود را ملزم می داند فقط از روش مشاهده و تجربه بهره بگیرد و مانند علوم طبیعی به پیش بینی علمی بپردازد و بر اساس مشاهده مسیر آینده انسان را پیش بینی کند.
وی تصریح کرد: اما در علوم اسلامی سرچشمه شناخت و بنیان اصلی شناخت انسان را وحی به خود اختصاص داده و هدف و غایت زندگی انسان و راه های رسیدن به آن را معرفی می کند. با این نگاه علوم انسانی اسلامی بر وحی تکیه دارد و شناخت و معرفت انسانی را از وحی می گیرد و تکیه گاه بشر قرار می دهد.
موسوی با اشاره به روش اجتهاد در شناخت وحی گفت: شهید بهشتی معتقد است راه شناخت وحی و تبیین درست معارف وحیانی با روش اجتهاد امکان پذیر است. در اجتهاد عنصر عقل بسیار مهم شمرده می شود. برای اینکه علوم انسانی دقیقی داشته باشیم باید اسلام را به درستی بشناسیم. اسلام از وحی به پیامبر آغاز نمی شود بلکه از روشن ترین شناخت های بشر آغاز و در مسیر خود به وحی به پیامبر(ص) رسیده است.
پژوهشگر حوزه علوم انسانی یادآور شد: از دیدگاه شهید بهشتی اسلام و شریعت مداری دارای دو ویژگی است: اول اینکه دعوت و شریعت اسلام جهانی است و دوم اینکه جاودانه و پاسخگو به همه دوران هاست. به همین خاطر ایشان قائل به این است که اجتهاد شیوه سیال و زنده فهم افکار دینی است.
وی ادامه داد: شهید بهشتی برای اجتهاد شرط حفظ اصالت الهی را قائل می شود تا در چارچوب الهی حرکت کند به همین دلیل اصل اجتهاد در اسلام گره گشای نیازها و مسائل جدید است و راه را برای شکوفایی بنیادهای اجتماعی اسلام و گسترش تعالیم آن باز می کند و دین را با تحرک و تازگی با حفظ اصالت الهی نگاه می دارد.
موسوی فقه را از نگاه شهید بهشتی، متحرک دانست و گفت: فقه بر اساس تحول و دگرگونی در شرایط زندگی اجتماعی مطابق با اصول قرآن و سنت می تواند پاسخگوی تطور زندگی اجتماعی مردم مسلمان و مردم جهان نیز باشد.
وی افزود: ایشان برای اینکه اجتهاد سنتی بتواند روزآمد باشد و در عرصه های جدید بشری که علوم انسانی عهده دار آنهاست، حرکت کند باید دو شرط اصلی را داشته باشد: اول داشتن روحیه انقلابی و دوم از تجربه های بشری مطلع باشد و مناسبات بین المللی را بشناسد. به نظر شهید بهشتی اجتهاد انقلابی می تواند زمینه های پیشرفت جامعه اسلامی را به همراه داشته باشد و حکومت اسلامی را از قید سلطه استعمارگران رهایی بخشد و رشد و پویایی در سایه دین و فطرت رابه همراه آورد. اجتهاد انقلابی در مقابل اجتهاد محافظه کارانه و سازش کارانه قرار دارد.
وی افزود: مجتهد باید با علوم جدید و تجربه های نو آشنا باشد و از تاریخ تحولات زمانه خود و مناسبات اجتماعی و روابط قدرت با اطلاع باشد. اجتهادی می تواند زمینه ساز علوم انسانی اسلامی باشد که به علوم جدید توجه کند و موضوع شناسی دقیق از این مسائل داشته باشد.
وی با اشاره به نامه شهید بهشتی به امام خمینی(ره) در سال ۱۳۵۹ گفت: ایشان در آن نامه به دو جریان اساسی فکری در کشور اشاره می کند: جریان اول بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد یعنی اجتهادی که در عین زنده بودن ملتزم به وحی و تحول در برابر کتاب و سنت باشد. به نظر شهید بهشتی این بینش صحیح می تواند جامعه را به سوی همه نوع پیشرفت و ترقی دعوت کند و در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمان ها در دستاوردهای فکری و تکنولوژی شرق و یا غرب باشد. که این همان جریان علوم انسانی اسلامی است.
موسوی بیان کرد: در مقابل این جریان بینش دیگری وجود دارد که در پی اندیشه های بینابینی و التقاطی قرار دارد که نه به کلی از وحی بریده است و نه آن چنان که باید و شاید در برابر معارف الهی پایبند است. به نظر شهید بهشتی این مسیر اگرچه در ظاهر اسلام و ارزش های آن را حفظ کرده است اما جامعه را به همان راهی می کشاند که خود به خود از اسلام دور می کند.
وی در پایان سخنانش گفت: مدل شهید بهشتی بر پایه فهم عمیق از اسلام و اجتهاد روزآمد با حفظ اصالت الهی در حوزه های مختلف از جمله اقتصاد اسلامی و نگارش قانون اساسی بود و آثار قابل توجهی در حوزه اقتصاد و حقوق قانون اساسی و قضاوت و حقوق جزای اسلامی به یادگار گذاشت و دلیل ستیز مخالفان او ریشه در مبنای اصیل فکری اوست.
انتهای پیام/
منبع: طلیعه
https://ihkn.ir/?p=5295
نظرات