حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی موسوی در کارگاه نقشه راه تحقق علوم انسانی اسلامی از منظر مقام معظم رهبری: ما اگر به دنبال تولید و تحول در علوم انسانی هستیم باید به سیر تاریخ آن نیز توجه داشته باشیم. اگر تاریخ و فرآیند تولید علم را نشناسیم نمیتوانیم فهم درستی از بایستهها و راهبردهای علوم انسانی داشته باشیم.
وی افزود: اگر وجدان تاریخی در ما ایجاد نشود، ضرورت تحول در علوم انسانی مطرح نمیشود چرا که علوم انسانی اسلامی، زاده وجدان تاریخی است. ما نگاه جریانشناسانه در تاریخ داریم و به اجزاء مختلفی که در زمان اتفاق افتاده توجه میکنیم بطوریکه قبل و بعد از پدیدهها مورد بررسی قرار میگیرد. علوم انسانی اسلامی نیز پدیدهای است که دارای زمینههای تاریخی است. بطوریکه اگر نگاه جریانی به تاریخ نداشته باشیم نمیتوانیم پی به اهمیت موضوع ببریم.
وی افزود: ویژگی دیگر، نگاه جریانشناسانه دیدن مساله تاریخچه علوم انسانی به صورت جبههای است. با نگاهی به تاریخ ایران متوجه میشویم که مساله علوم انسانی، مسالهای تاریخی بوده است و از صدر اسلام متناسب با هر جامعهای مطرح میشده است.
موسوی بیان کرد: ما اگر بخواهیم شخصیت مقام معظم رهبری را بررسی کنیم باید ببینیم ایشان در کجای تاریخ ایستادهاند و چه میزان از متفکران قبلی تاثیر گرقتهاند. برای شناخت نوع تفکر متفکر باید دستگاه فکری او را شناخت که در آن صورت میتوان نگاه او را به علوم انسانی بررسی کرد. در دستگاه فکری رهبری نیز به ارتقا و هم به انحطاط فکری جامعه توجه شده است.
تاریخ آزمایشگاه علوم انسانی است
وی اضافه کرد: تاریخ آزمایشگاه علوم انسانی است برای اینکه بدانیم علوم انسانی چگونه شکل گرفته و چه مراحلی را طی کرده است نیاز هست که به تاریخ توجه بیشتری شود. کسانی که منتقد علوم انسانی اسلامی هستند از تاریخ اسلامی بیگانهاند و با روند تکاملی علوم آشنا نیستند.
موسوی با اشاره به جریانشناسی علم، گفت: علوم انسانی در سه دوره در تمدن اسلامی وجود داشته است: دوره اول که با نزول وحی و نبوت پیامبر (ص) آغاز شد و علومی است که ذیل قرآن و حدیث مانند علوم کلام، اخلاق، فقه و اصول و تفسیر قرار میگیرد. دوره دوم علوم انسانی با نهضت ترجمه از اواخر قرن دوم آغاز میشود. در نهضت ترجمه مسلمانان به سوی علوم مختلفی مانند فلسفه که در ملتهای دیگر مانند یونان، ایران، هند و مصر وجود داشت، میروند.
وی افزود: مسلمانان در ترجمه آثار به صورت گزینشی عمل کرده، همچنین از مفاهیم و واژگانی که بار بومی و اسلامی دارند استفاده میکنند. ضمن اینکه بعد از نهضت ترجمه در کمتر از صد سال به سوی تولید علم میروند و فلسفه اسلامی را تاسیس میکنند که عدهای فارابی را موسس آن میدانند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: به دلیل عدم وجود فلسفه کامل در جهان غرب و مسیحیت، مسیحیان در برخورد با فلسفه اسلامی با مشکلاتی مواجه شدند که این منجر به شکلگیری علم مدرن شد. رهبری و شهید مطهری معتقدند که علم مدرن به دنبال ضدیت با دین نبودند بلکه چون دین مسیحیت دارای تبیین درست و نظام فلسفی کامل نبود، نمی توانست از آموزههای خود تبیین درستی کند و به نیازهای اساسی انسان مانند عدالت پاسخ دهد. غرب مباحث عقلی و تجربی را از مسلمانان گرفت و آنها را در دستگاه مبانی فلسفی مسیحی و یونانی فهم کرد اما بازخوردی که باید در جهان غرب میداشت، پیدا نکرد.
وی با بیان اینکه علم مدرن دارای چند ویژگی است، گفت: علم مدرن ماده گراست و در حوزه روش تنها تجربه را ملاک قرار میدهد. جهتداری دانش را نفی میکند و کاملا ابزاری است.
وی تصریح کرد: علم مدرن به پیشرفتهای مادی منجر شد و در همین ایام در جهان اسلام حاکمان سست عنصر بر سر کار بودند و جنگهای پی در پی صورت میگرفت. بنابراین غرب با پیشرفت علم بر کشورهای مسلمان طی جنگهای مختلف پیروز شد. به دنبال آن دانشجویان برای تحصیل علوم به انگلستان رفتند. مواجهه دانشجویان ایرانی با علم مدرن بیشتر بر ظاهر و اثرات علم بود.
موسوی اظهار کرد: ویژگیهای این دوره از نهضت ترجمه در مواجهه با علم غربی هنری، نظامی و تکنولوژیکی بود. در جریان این نهضت مترجمان به ترجمه بی قید و شرط علم روی آورده و گزینشی عمل نمیکنند و اوج این قضیه را در ملکومخان و آخوندزاده شاهد هستیم بطوریکه خودباختگی و حقارت در این افراد دیده میشود. این افراد به بنیانها و مبانی علم مدرن توجهی نمیکنند و هیچ کتاب فلسفی غربی تا دوران پهلوی اول ترجمه نمیشود.
وی با بیان اینکه مواجهه سوم با علم مدرن مواجهه بیداری اسلامی است، گفت: بنیانگذار آن سید جمالالدین اسدآبادی و بعد از آن محمد عبده در مصر است و نتیجه آن مشروطهخواهان در ایران هستند اما این جریان نتوانست به صورت جریان غالب فضای فکری شود. در این دوره مواجهه، بیشتر با فلسفه سیاسی است.
آغاز بیداری اسلامی با سیدجمال الدین اسد آبادی
بعد از محمد عبده جریان بیداری اسلامی به سه انشعاب تقسیم شد: اول گرایش به سوی علم غربی؛ دوم گرایش به سوی سلفیگری و سوم گرایشی که در نگاه اعتزالی ماند. سید جمالالدین اسدآبادی میدانست که اگر جهان اسلام به سمت مدرن شدن پیش برود باید بنیههای فلسفی و اعتقادی را محکم کرد و به همین دلیل جریان اجتهاد دوباره شکل میگیرد. اما سید جمالالدین در این راه تنها ماند و حوزههای علمیه هم نتوانستند کار او را ادامه دهند.
وی خاطرنشان کرد: ادامه تفکرات سیدجمال الدین در دوران مشروطه خود را نشان میدهد و افرادی مانند شیخ فضلالله نوری و سیدمحمد طباطبایی که از شاگردان او بودن، مسیر او را ادامه دادند.
موسوی مواجهه سوم با علم مدرن را ایدئولوژیک دانست و گفت: این دوران از اوایل پهلوی اول آغاز میشود و با ایدئولوژی مارکسیست و لیبرالیست روبرو میشود و در مقابل متفکران مسلمان مانند شهید مطهری و شریعتی ایدئولوژی اسلامی را مطرح میکنند و در این جریان مواجهه فلسفی با غرب شکل میگیرد زیرا فیلسوفانی مانند علامه طباطبایی به صحنه میآیند و کتاب اصول و روش رئالیسم نوشته میشود.
موسوی بیان کرد: ویژگی این دوره مواجهه با علم مدرن شامل بازسازی جهانبینی اسلامی، ارائه کلام جدید، رفتن به سوی فلسفه تطبیقی و توجیه رابطه علم با دین است.
این استاد دانشگاه با اشاره به مواجهه چهارم با علم مدرن افزود: بعد از اینکه ایدئولوژی اسلام، ملت را به میدان کشاند و ملت فهمیدند نظام سیاسی فاسد است، جمهوری اسلامی را شکل دادند. در این زمان متفکران با مسائل خرد مانند قوانین اقتصادی، مدیریت و .. برای نگارش روبرو میشوند. در اینجا به علم نیاز پیدا میشود. بعد از پیروزی انقلاب مشکلاتی مانند جنگ و کودتا و شورش در کشور بوجود آمد و این فضایی نبود که بتوان در آن به سوی تولید علم حرکت کرد.
موسوی در ادامه گفت: در دهه ۶۰ دولت به سمت ایدئولوژی چپ گرایش پیدا میکند و دانشها به سوی این ایدئولوژی میرود. در دهه ۷۰دانش به سمت توسعه سرمایهداری میرود و دهه ۸۰ مجموع ایدئولوژی دهههای ۷۰ و ۶۰ رواج پیدا میکند. در دولت نهم و دهم هم این اتفاقات رخ میدهد.
تولید علم امری زمان بر است
وی تصریح کرد: همه دولتهای گذشته ضرورت تولید علم را احساس کردند اما تولید علم امری زمانبر است و اکثر دولتها در تولید آن همراهی نکردند. در دوره جدید توجه ما به سوی تولید علم رفت و سعی شد تا از نگاه تقلیدی صرف درآمده و آگاهانه ترجمه کنیم.
موسوی اضافه کرد: راه فهم اندیشههای متفکر، جریانشناسی است و عوامل متعدد برای فهم جریانشناسانه از متفکر وجود دارد که روششناسی مطالعات بنیادی نامگذاری شده است. چند عامل در روششناسی اهمیت دارد از جمله شخصیت متفکر، توانمندی و استعدادهای متفکر و پی بردن به دستگاه فکری او. مقام معظم رهبری از شخصیتهایی هستند که برای تحلیل تفکر اندیشمندان، تحلیل دستگاه فکری را پیشنهاد میدهند.
وی با بیان اینکه شخصیت علمی رهبری بسیار قابل توجه است، اذعان کرد: یکی از ظلمهای بزرگی که در حق رهبری شده است، تحتالشعاع قرار گرفتن شخصیت علمی ایشان در سایه شخصیت سیاسیشان است.
این نویسنده ده تخصص را برای مقام معظم رهبری قائل شد و گفت: رهبری در زمینه ادبیات فارسی، ادبیات عرب، ادبیات و هنر جهان، فقه و اصول، فلسفه و کلام، جریانشناسی روشنفکری، تاریخ (تاریخ علم و تمدن اسلامی، تاریخ معاصر، تاریخ جهان)، تفسیر قرآن و حدیث و نهج البلاغه، ارتباط با حوزه دانشجویان و مطالعه و کتابخوانی تخصص دارند.
به گفته وی دستگاه فکری دارای مفاهیم کلیدی است که باید در کنار یگدیگر قرار گیرد تا منظومه فکری متفکر به دست آید و یکی از عوامل فکری او علم است.
مفاهیمی از قبیل انسان، آگاهی و اراده، جهانبینی، فرهنگ، ساختار، جامعه، نسبت بین عامل و ساختار، انحطاط فرهنگی، تهاجم فرهنگی، انقلابی بودن، ایدئولوژی اسلام، توحید، ولایت، تسخیر فرهنگی، تحول و تکامل در انقلاب وجود دارند که برای تحلیل علوم انسانی از منظر رهبری باید تحلیل جامعی از این مفاهیم داشته باشیم.
وی با اشاره به سه نوع دستگاه فکری تفکر متفکران، گفت: اول روش تحلیل فلسفی است یعنی فقط در آن از عقل استفاده میشود و نظام فلسفی چیره میشود که ویژگی آن انتزاعی و کلی بودن آن است. دوم دستگاه تاریخی که روش عرفی دارد یعنی بر اساس دادههای تاریخی، تحلیلی از دستگاه فکری ارائه میشود. سوم روش تحلیلی نقلگرایانه یعنی متفکر هر آنچه بر اساس حدیث و قرآن گفته میشود، بیان میکند.
وی افزود: مقام معظم رهبری از سه روش نامبرده شده هم استفاده میکنند و هم استفاده نمیکنند. در واقع ایشان در روششناسی قائل به تکثر و روش هستند یعنی در عین وحدت روشی که همه عناصر در ارتباط با هم میبینند از درون آنها یک نسخه واحد خارج میکنند. ایشان قرآن را محور قرار میدهند و معتقدند که قرآن جهتدهنده است.
وی با اشاره به ویژگی تفکر مقام معظم رهبری گفت: برای شناخت دستگاه فکری متفکر باید همه نکات فکری او با یکدیگر سنجیده شود نه اینکه بر یکی از نکات فکری او متمرکز شد. شناخت روششناسی رهبری نیز باید از دستگاه فکری او استنتاج شود. ایشان در رابطه با شناخت بنیادهای فکری امام خمینی (ره) میفرمایند: «باید واژگان پرتکرار در همه حوزههای حیات فکری امام استفاده شود.» این روشی است که میتوان برای تحلیل علوم انسانی اسلامی استفاده شود.
موسوی با اشاره به کلیدواژهها در تفکر مقام معظم رهبری گفت: انسانِ دارای آگاهی و با اراده از کلیدواژههای رهبری است. ایشان وجه تمایز انسان را با دیگر موجودات، آگاهی و اراده او میدانند در حالیکه منتقدان علوم انسانی اسلامی نگاه جبرگرایانه برای انسان قائلند. حرکت کلیدواژهی دیگر در تفکر رهبری است که انسان را مختار و آگاه و دارای حرکت میدانند. با این نگاه انسان دارای کنش میشود. این حرکت نیاز به جهانبینی دارد که باید مستدل شود و طرح کلی از زندگی انسان ارائه دهد.
این نویسنده اظهار کرد: این جهانبینی نوعی ساختار فکری را پدید میآورد که باید به ایمان و عمل تبدیل شود. اگر شاکله فکری شکل گرفت ساختار اجتماعی بر اساس ساختار فکری شکل میگیرد. اگر این مبانی غلط باشند ساختارهای غلط اجتماعی هم شکل میگیرد. مقام معظم رهبری میفرمایند: «نوع فرهنگ، ساختارهای جامعه را میسازد اگر فرهنگ دینی بود، ساختار بر همان اساس شکل میگیرد اما اگر فرهنگ غیر دینی باشد، ساختارها هم غیر دینی میشود.»
وی با اشاره به تغییر در جامعه گفت: دو نوع تغییر در جامعه رخ میدهد اول تغییر در ساختار شروع میشود و به فرهنگها میرسد و بالعکس. انقلاب اسلامی از جنس دوم تغییر بود به طوری که تغییر در باورها شکل گرفت و کنش انقلابی را هم به همراه داشت. انقلاب به تنهایی ساختار سیاسی را تغییر نمیدهد بلکه تغییر در ساختارهای فرهنگی، اقتصادی و … هم اتفاق میافتد.
موسوی با طرح این سوال که آیا از علومی که در سایه تمدنهای دیگر شکل گرفته میتوان استفاده کرد یا خیر؟ گفت: همه سنتهای جوامع اروپایی و غیره غلط نیستند. باید از بخشی که برگرفته از اراده صحیح انسان است و ما را به واقعیت میرساند، بهره برد اما آن بخشی که از جهانبینی و فرهنگ درست شکل نگرفته نمیتواند الگوی صحیحی برای ما باشد.
وی در پایان سخنانش گفت: در مواجهه با فرهنگ غرب باید خودمان گزینش کنیم که چه چیزی را اقتباس کنیم نه آنکه به ما دیکته کنند. علاوه بر آن باید تبادل فرهنگی صورت بگیرد تا علم در جامعه تولید شود.
منبع: خبرگزاری مهر
https://ihkn.ir/?p=2469
نظرات