به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه، ششمین نشست هماندیشی علم دینی با حضور حجتالاسلام حمیدپارسانیا به همت دبیرخانه هماندیشی علم دینی و قطب بنیادهای نظری دفتر تبلیغات اسلامی، در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ در دانشگاه باقرالعلوم (ع) برگزار شد. موضوع این هماندیشی که در واقع سومین نشستی بود که با حضور حجت الاسلام پارسانیا برگزار میشد، درباره «وجه معرفتشناختی نظریۀ علم دینی استاد پارسانیا» بود و با توجه به سوالات ارسالی توسط شاگردان سایر نظریهپردازان عرصه علم دینی به دبیرخانۀ هماندیشی با محوریت سه سؤال اساسی انتظام یافت: پرسش از «ارتباط جهان دوم و سوم با جهان اول» ناظر به دیدگاه حجتالاسلام خاکی (مقرر نظریه سیدمهدی میرباقری)، پرسش از «نحوۀ فهم این نظریه از علم مدرن» ناظر به پرسش موسوی(نماینده مؤسسه سها) و پرسش از «نفسالامر اجتماعی» برخاسته از پرسشهای عاشوری (مقرر نظریه حجت الاسلام خسروپناه). در ادامه گزارش تفصیلی این نشست را می خوانید:
حجتالاسلام محمدرضا خاکی، با تقریری که از نظریه حجت الاسلام پارسانیا مخصوصاً با تاکید بر مقالۀ «نظریه و فرهنگ» وی ارائه داد، محور اصلیِ ابهامات خود را در قالب این پرسش مطرح ساخت که نظریهها در عالم نفسالامر، فرازمانی و فرامکانی و مطلقاند، در حالی که از سوی دیگر، این نظریهها ناظر به حل مسائل زمانی و مکانی و مقید مطرح میشوند. با توجه به اینکه در ارتباط وجودی فاعل شناسا با نفسالامر، نظریات با کلیتشان برای او حاضر میشوند، این نظریههای مقید چگونه با آن نظریات فرازمانی و مطلق ارتباط برقرار میکنند؟
پارسانیا گفت: این پرسش، بهنوعی پرسشی است که همۀ فیلسوفان و متفکرین این حوزه در سرتاسر تاریخ، سعی کردهاند به آن پاسخ بدهند.
وی به استناد به مقالۀ اول برهان شفای ابنسینا، متذکر شد: آشنایی انسان با حقایق در جهان سوم، در آغاز امر، بهصورت تقلیدی و غیر برهانی است و معمولاً تا سن بلوغ، این معارف برایش برهانی نمیشود. اما بعد از مدتی، این قدرت را پیدا میکند که میتواند گذشتۀ خودش را خَرق کند و تا جایی که سنن الهی اجازه میدهد، اجازۀ تغییر مییابد و سنت سیئه یا حسنه بگذارد؛ هرچند با مقاومت جامعه نیز روبرو میشود. اما این ارتباط با حصهای از حقیقت برقرار میشود که از جهان اول در جهان سوم حضور یافته است.
در ادامه پارسانیا نسبت به عبارتی از تقریر حجتالاسلام خاکی نقدی را مطرح ساخت. وی گفت: در بخشی از این تقریر آمده است که «به این ترتیب نظریهها برآیند عوامل منطقی و معرفتی و عوامل وجودی تاریخی و اجتماعی میباشد، بدون اینکه به نسبیگرایی و حذف حقیقت منجر شود. از اینرو نظریهها امری برساختۀ انسان نیستند، بلکه امری اکتشافی هستند. طبعاً نظریهها چه در عالم نفسالامر و چه در جهان ذهن، امری مطلق و مجرد بوده و فرا زمانی و فرامکانی میباشند و خطا و نقصان نیز در نظریهها اساساً راه ندارد».
وی ادامه داد: هرچند نظریهها در نفسالامر مطلق و بدون خطا هستند، اما در جهان ذهن انسانی، حداقل تا زمانی که در سطح عقل شکل نگرفتهاند، میتوانند خطاپذیر باشند. به بیان دیگر به این دلیل که نظریهها در ذهن انسانی گاهی در سطح خیال یا وهم شکل میگیرند، هرچند اصل صورت نظریه مجرد است، اما «امکان» خطا در آن وجود دارد. لذا تجرد دارای مراتبی است، تجرد خیالی امکان خطا را ایجاد میکند، اما در تجرد عقلی خطا وجود ندارد و نظریهها مطلق و فرازمانی و فرامکانی خواهند بود. بنابراین اگر نظریهای عقلی باشد، خطاپذیر نیست، اما نظریههایی که در سطح وهم و خیال شکل میگیرد، «امکان» خطا بودنش وجود دارد؛ هرچند اگر همین وهم یا حتی حس در ذیل عقل قرار گیرد، خطا نیست، اما اگر در ذیل عقل قرار نگیرد، خطا است.
وی افزود: نحوۀ اتصال هر فرد در جهان سوم با حصههای جهان اول، مختلف و متفاوت است. برخی از طریق امام حسین (ع) با توحید ارتباط برقرار میکنند، حتی گاهی برخی بهواسطۀ رعایت مولفهقلوبهم و مثلاً از طریق تامین مسائل مادیِ او به این حقیقت گرایش پیدا میکند و برخی دیگر، با برهان عقلی به این حقیقت دست مییابند و به کمتر از آن، قانع نمیشوند. البته این کاملاً متفاوت است با آنچه که مثلاً مکتب فرانکفورتیها و ماکس هورکهایمر میگوید که رسیدن به حقیقت و تأمل در آن، اصلاً بابش بسته است و همۀ ارادهها معطوف به قدرت است. در هر دو دیدگاه، جهان سوم آغاز حرکت است، اما در یکی امکان دستیابی به حقیقت نفسالامری و متعالی آنهم به شکل عقلی وجود دارد، اما در دیگری، این باب بسته شده است.
پارسانیا گفت: بنابراین این پرسشی است که همۀ کسانی که اولاً قائل به امر متعالی و پیراسته از گرد و غبار امور ایندنیایی هستند و ثانیاً قائل به ارتباط این جهان با آن حقیقت متعالی هستند، حتی اگر این ارتباط در حد خدای ساعتساز باشد، باید بتواند به این پرسش پاسخ دهد. به همین جهت این پرسش یعنی پرسش از ربط ثابت و سیال، پرسشی است که همۀ فیلسوفان سعی کردهاند به نحوی به آن پاسخ بدهند و تلاش جدیِ آنها این بوده که این پاسخ، عقلی باشد. افلاطون، مشائیان و دیگران پاسخهایی دادهاند. بهنظر من، بهترین پاسخ را ملاصدرا بر اساس اصالت وجود، تشکیک وجود و اشتداد در وجود داده است. نفس، جسمانیتالحدوث و روحانیتالبقاء است که البته به عمل انسان، عقل انسان و کل عالم بسط مییابد. این پاسخ ملاصدرا، بینیاز از تلاشهای ابنسینا برای حل تناسخ است. البته این اتصال میتواند در جهت خیر باشد و یا در جهت شر. به همین دیگری هر فرد یا هر عصر در مصاف حق و باطل، همواره محورش در دست انبیاء است. یعنی اگر نور توحید بروز و ظهور نمیکرد، ابوحکم ابوجهل نمیشد؛ زیرا بهواسطۀ حضور پیامبر (ص) است که حق و باطل آشکار میشود. با شدتگرفتنِ حق، باطل نیز غلیظتر میشود.
پارسانیا معتقد است پرسش بنیادینی که حجتالاسلام خاکی مطرح کرده است، پرسشی است که همۀ دستگاههای نظری مدعی دستیابی به حقیقت باید به آن پاسخ بدهند. «مقالۀ نظریه و فرهنگ: روششناسی بنیادین» که مبنای تقریر نظریۀ پارسانیا قرار گرفته است، بهزعم وی، بیانی حداقلی دارد و لزوماً مبتنی بر حکمت متعالیه نیست. حتی افرادی نظیر ماکس شلر یا مانهایم در جامعهشناسی معرفت یا حتی پدیدارشناسانی نظیر هوسرل که قائل به ذاتی برای پدیدارها هستند، باید به این پرسش پاسخ بدهند.
در بخش دوم، سیداحمد موسوی به عنوان نماینده مؤسسه سها، دو پرسش را مطرح کرد. وی گفت: اول آنکه علم مدرن، علمی است که اصلاً مدعی مطابقت با واقع نیست و نامطابق با واقع است. به همین دلیل، مثلاً علیت، اصلاً به معنای علیت در فلسفۀ اسلامی نیست، بلکه بهمعنای رابطهای تقریبی است. بهعلاوه رئالیسم موجود در علم مدرن، به آن معنایی که در رئالیسم مرحوم علامه (ره) و شهید مطهری (ره) مطرح می شود، نیست و معنای کاملاً متفاوت دارد. این دو معنا چگونه با هم جمع میشوند؟ پرسش دوم این است که در نظریۀ شما، ما در هر صورت، با امر صادق و کاذب مواجه هستیم، در صورتی که ما در علم مدرن، با امر ساختنی و برساخته مواجهیم که اصلاً شامل صدق و کذب به معنای رایج در فلسفۀ اسلامی و نظریۀ شما نیست. ما با این امر چه مواجههای داریم؟
پارسانیا پرسش نخست را اینگونه پاسخ داد که من هم قائل به این هستم که علم و مفاهیم وابسته به آن در دنیای فعلی، متاثر از تعریف کانت و پوزیتیویسم کنت است، اما ما در سنتِ خودمان متکفل مطابقت تعریف و معنای خودمان با این معنای مدرن و جدید نیستیم. در جهان مدرن، تطورات عقل که منجر به تطورات علم نیز شده است، از عقل روشنگری کانت آغاز میشود و با کنت، این ویژگی روشنگری نیز از میان میرود. در ادامه حتی خودِ سوژه هم میمیرد. در حالیکه در جهان اسلام این مسیر اصلاً طی نمیشود و فیلسوفان مسلمان علیرغم آنکه با مسائل بسیار کلانتر و گستردهتری مواجه بودهاند، گرفتار مسائل و مشکلاتِ آنها نشدهایم. البته من هم قائل هستم که آنها با ابزارها و راهکارهایی تکنولوژی یا امری برساخته را ساختهاند و با همان دارند کار خودشان را پیش میبرند. ما مبنای آنها را قبول نداریم و نمیپذیریم، اما این واقعیت را میبینیم و با آن درگیر هستیم. اما در اینکه چگونه با این واقعیت برساخته مواجه شویم و با آن تعامل کنیم، تابع مبانی و اصول خودمان است. در مقام عمل هم عقل عملی خودمان را داریم که با خصایصی که این عقل در جهان اسلام دارد، در نزدِ آنها وجود ندارد.
ساختار این جلسه بهگونهای بود که امکان طرح پرسش از سوی حضار در میان بحثها وجود داشت. محسن دنیوی در این بحث، این پرسش را مطرح کرد که آیا بر اساس تقریر فوق، فاصلۀ میان نظر و عملِ ما در مواجهه با دنیای مدرن، در سه سدۀ گذشته، بسیار حاد و مشکلزا نبوده و عقل عملیِ آنها ساحت نظرِ ما را متاثر از خودش نساخته است؟ پارسانیا در پاسخ، با قبول این گسست در مقام عمل، آنرا نه ناشی از مبانیِ این دیدگاه، بلکه محصول کمکاری یا غفلت ما در ساحت نظریهپردازی دانسته است.
در ادامه و در پاسخ پرسش دوم سیداحمد موسوی، پارسانیا گفت: در فضای غالب امروز علم مدرن، مخصوصاً در نیچه، اراده بهطور مطلق بر علم تقدم دارد و علم و حتی دین برساخته است. این فضای علمی یا فرهنگی قدرت و سلطه هم دارد و البته ما با تکا به عقبۀ فرهنگی و علمی خودمان است که میتوانیم مقاومت کنیم. بنابراین به نظرم مسئله بر سر این است که آیا علم را برساخته بدانیم یا امری یافتنی؟ در دنیای مدرن، علم برساخته است، اما در دیدگاه حکمت صدرایی، اصلاً خود این دوگانگی حل میشود. همۀ علوم برساخته است از یک حیث و اما همۀ علوم، یافتنی است از حیث دیگر، حتی شریعت و اعتباریات آن. علم زمانی که میخواهد وارد حیات و زندگی شود، با ارادۀ انسان صورت میگیرد، چه حق باشد و چه باطل. ان الحق تموت بترک ذکره و عکس آن هم صادق است. بنابراین ما نسبت به زندگی توحیدی یا مشرکانه مسئولیم و مواخذه میشویم. اما هرچند این توحید یا باطل با ارادۀ ما ساخته میشود، اما چون ذاتی دارند، تحقق آنها تابع قوانین خودشاناند. بنابراین هرچند حضور این امور در حیات انسانی تابع ارادۀ ما هستند، اما قواعد آن تابع سنن الهی است.
بخش سوم مربوط به طرح پرسش عاشوری بود که بهجهت عدم حضور وی در جلسه، توسط حجتالاسلام علی محمدی مطرح شد. وی گفت: «اعتباریاتی که شما در اینجا مطرح کردید، اعتبار قبلالاجتماع است. سوال این است که اعتبار بعدالاجتماع چگونه است؟»
بهزعم پارسانیا، جامعه با فرد و اعتبار او با فرد دیگری شکل میگیرد، اما وقتی شکل گرفت، دیگر تابع ارادۀ انسانی نیست و چون حقیقت مییابد و محقق میشود، بر ارادۀ انسان حاکم میشود. باید توجه داشت که وجود، اعتباری یا حقیقی است و لذا اعتبار هم بهرهای از وجود دارد. اعتبار زمانی که وجود به وجود ذهنی است، مطابق دارد و نفسالامرش همان معتبَر است. حال اگر این اعتبار، امری فردی باشد، نفسالامرش نیز فردی است و اگر اعتبار جمعی باشد، نفسالامرش امری اجتماعی است. به همین دلیل در بیان حضرت معصوم (ع) آمده است که اگر فردی، هرچند خودش در زمان و مکان یاری کند، هرچند دلش راضی به این کار باشد، در ثواب آن شریک است.
آخرین پرسش را حجتالاسلام علی محمدی، مطرح کرد که در واقع جمعبندی بحث نیز بود. وی گفت: «در ابتدای بحث، این دیدگاه مطرح شد که انسانها در جهان سوم، متولد میشدند و تحت تاثیر اعتبارات دیگران است، اما در ادامه، مثلاً در سن بلوغ، این قدرت را مییابند که نسبت به گذشتۀ خود جریان را خرق کنند و حقایق را به نحو برهانی دریابند. پرسش این است که بهنظر میرسد در اینجا یک «فعل» یا «عمل» یا «کنش» اتفاق میافتد. این فعل هم منوط به اعتبار است. حال اگر این فعل، اعتبار است و مطابقی ندارد، صحت و سقم این فعل به کجا بر میگردد؟ آیا در اینجا قائل به نوعی تقدم حکمت عمل بر حکمت نظر نشدهایم؟»
پارسانیا گفت: واقعیتی که جهان سوم و دوم پیدا میکنند، همهاش مسبوق به اراده است، زیرا حتی کنشهای علمی ما نیز تابع ارادۀ ما است. البته این اراده مسبوق به فطرت انسان است که اگر در راستای آن، باشد له او و اگر در مخالف آن باشد، علیه او است. اما در هر دو صورت، جهان دوم و سومی ساخته میشود. حتی تعلیم و تربیت اولیۀ ما که حالت تقلیدی دارد، تحت ارادۀ دیگران و ساختههای آنها مثلاً خانواده، نظامهای اجتماعی و نظایر آنها شکل میگیرد.
وی ادامه داد: بنابراین این علوم، ساختارها و اموری که در جهان سوم ساخته شده و ما تحت تاثیر آنها هستیم، لزوماً غلط نیستند، بلکه ممکن است از ارادۀ درست و مطابق با فطرت دیگران ساخته شده باشد. این ساختارها و ارادههای جهان سوم، فقط پرسشهایی را بر میانگیزند، اما پاسخ کاملاً درست را باید در ارتباط عقلانی با جهان اول کسب کنیم. بنابراین آن فعل و کنش، دارای ذاتی دارد که درست یا غلط است و ما را به حق نزدیک میکند یا از حق دور میکند؟ آیا این فعل مطابق مراد تشریعی خداست یا مخالفِ آن؟ زمانی که ما اراده میکنیم، معرفت نیز با آن قرین است و ذات دارد و لذا یا صادق است یا کاذب است و صدق و کذب آن، ناظر به این است که ما را به حقیقت و سعادت میرساند یا نمیرساند.
وی افزود: در حکمت نظری که این بحث روشن است، اما در حکمت عملی، یا جنبۀ تبییی دارد، یا جنبۀ توضیفی دارد یا جنبۀ انتقادی. فارابی میگوید فقه بخش تجویزی همین بخش است. گزارههای بدیهی عقل نظری محیط بر گزارههای بدیهی عقل عملی هم هستند و بنابراین در گزارهای همچون عدل حسن است، تناقضبردار نیز نیست. فیالمثل من اراده میکنم که در جهان دوم یا سوم متدین باشم، تحقق تدین فردی یا جمعیِ من وابسته به ارادۀ من است، اما این به معنای این نیست که توحید قوامش به ارادۀ من باشد. من حقیقتی را میفهمم، اما میتوانم مانند فردی که در محضر رسولالله (ص) پنبه در گوشش میگذاشت، اِعراض کنم یا نکنم. هرچند ارادۀ من برای دستیابی به حقیقت، علت اعدادی است، اما افاضۀ حق، از جانب اوست.
انتهای پیام/
منبع: مهر