پایگاه خبری - تحلیلی مفتاح_اندیشه؛ رابطه میان علم و دین از دهها سال پیش در میان جوامع مذهبی که با علم و دانش میانه داشته اند مطرح بوده است. در دوره معاصر به دلیل پیشرفتهای خیره کننده علم از سویی، و از سوی دیگر تضاد ظاهری دین با بخشهایی از علم تجربی این مساله مطرح شده است که آیا علم با دین تضاد دارد یا نه و میان علم و دین چه ارتباط برقرار است؟
پیشرفتهای علوم تجربی در حوزههایی همانند زیست شناسی و فیزیک و شیمی، تضاد ظاهری آنها با برخی از مبانی و باورهای دینی، این پرسش را مطرح میکند که حقیقت با علم تجربی جدید است و یا دین به عنوان یک امر متافیزیک، و امری خارج از عالم حس بشری، میتواند حقیقت را برای بشر امروز به همراه داشته باشد؟ و این پرسش مطرح میشود که سرانجام علم و یا دین برای بشر سعادتبخش هستند و میتوانند او را به کمال و سعادت برسانند؟
و یا اساساً علم و دین دو ساحت متفاوتی هستند که علم برای زندگی مادی بشر مفید است و دین نیز صرفاً میتواند آرامش بخش روحی و روانی انسانها باشد و امری فردی محسوب شده و اینگونه بتوان علم و دین را با یکدیگر آشتی داد؟
این پرسشها در کشور ما در سده کنونی معاصر مطرح و به شدت فراگیر شده است و انقلاب مشروطه و خیزش ملی ملت ایران و رسوخ جریانات فکری غربی در آن نقش جدی داشت. با تأسیس دارالفنون و پس از آن با تأسیس مراکز آموزشی جدید و سپس تأسیس دانشگاه تهران و ورود علوم تجربی جدید به کشور، این بحثها هر روز بیش از پیش در میان طیف مذهبی جامعه و همچنین کسانی که با دین سر تضاد داشتند مطرح شد که علم و دین چه بهرهای از حقیقت دارند و چرا در برخی از موارد شاهد تضاد میان آنها میباشیم و علم موضوعاتی را پیش روی بشر قرار میدهد که دین آنها را باور ندارد؟ مسائلی همانند خلقت دفعی انسان که در علم زیست شناسی جدید نفی شده و باور به تکامل در زیست شناسی امروز رایج است. و یا باور به آسمانهای گوناگون در صورتی که فیزیک به اینگونه آن را قبول ندارد و نفی میکند و بحثهای این چنینی باعث مطرح شدن ارتباط علم و دین با یکدیگر شده است.
علم به عنوان محصول دنیای مدرن کنونی و دین به عنوان یکی از یادگاران دوران کهن که امروز با هم در زندگی بشر نقش جدی ایفا میکنند، این پرسش را همزمان مطرح میکنند که سرانجام به کدامیک باید باور داشت و این باورها به چه میزان باید باشد؟ علم یا دین و یا توأمان میتوان هم دین دار بود و هم یک دانشمند علوم تجربی که هر روز با مسائل تجربی علمی سر و کار دارد و نقش خداوند به عنوان یک باور دینی که خالق جهان است در علوم تجربی کجاست؟
در کنار این پرسشها بود که اندیشمندان مسلمان دوره معاصر، بحث علم سکولار را مطرح کردند. علمی که خداوند و دین در آن نقشی ندارند و گویی علم امروز بدون باور و در نظر گرفتن یک خالق و صرفاً بر اساس مشاهدات نظریات خود را مطرح میکند.
در این گزارش کوشش میکنیم که در ابتدا به بررسی مساله «علم و دین» در ایران بپردازیم و نظرات مختلف در این بارهرا بررسی کنیم و سپس به این مساله بپردازیم که آیا علم و دین با هم در تضاد هستند و یا میتوانند از در آشتی با یکدیگر وارد شوند؟ علم سکولار و علم قدسی چیست و چرا همچنان این موضوعات حل نشده باقی مانده است؟
برخی از اندیشمندان حوزوی دوره معاصر که از آغاز پیروزی انقلاب و با سرعت گرفتن ترویج علوم تجربی در کشور، دغدغه آشتی میان علم و دین را پیدا کردند، تلاش کردند از زاویهای متفاوت و جدید به این موضوع وارد شده و برای آنکه به گمان خود مساله علم و دین را حل نمایند، بحث علم دینی را در کشور مطرح کردند.
اینکه اساساً «علم بماهو علم» و «دین بماهو دین» تضادی با یکدیگر ندارند و بستگی به اندیشه و زاویه دید اندیشمند دارد که چگونه به علم نگاه کند و زمانی که اندیشمندی مبانی دینی را درست پذیرفته باشد و ارتباط عمیقی با دین داشته باشد میتواند به این برسد که علم دینی وجود دارد.
در سالهای اخیر توجه و نگاه به علم دینی توسط برخی از چهرههای حوزوی ساکن قم همانند آیت الله جوادی آملی، تا آیت الله سید محمد مهدی میرباقری در فرهنگستان علوم اسلامی قم مطرح شده است.
فرهنگستان علوم اسلامی قم به عنوان یکی از یادگاران مرحوم آیت الله سید منیرالدین حسینی الهاشمی، از ابتدا در تلاش بود تا نگاه جدیدی به علم و دین داشته باشد. با تأسیس کارگروههای مختلف در این فرهنگستان و انتشار برخی از کتب و جزوههای نظری برخی از نظریه پردازیها در این حوزه توسط فعالین آن و همچنین انجام مصاحبهها، تلاش شده است پروژه علم دینی در کشور موفق و رو به پیش ارزیابی شود در صورتی که حقیقت آن است که این تلاشها تاکنون تبدیل به یک خروجی موفقیت آمیز و جدی در سطح مراکز علمی کشور نشده است و برای آن نیز دورنمای موفقیت آمیزی در حال حاضر قابل تصور نیست.
همچنین برخی دیگر از مراکز علمی و پژوهشی فعال در قم نیز تاکنون نتوانسته اند به خروجیهای جدی و تعیین کننده در کشور دست یابند که از نمونههای آن مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در قم میباشد که زیر نظر آیت الله مصباح یزدی اداره میشود. این موسسهها همچنان خروجیهایی که بتواند نظرات آنها در باب علم دینی را به صورت جدی مطرح کنند دست نیافته اند.
قم در سالهای اخیر با تأسیس مراکز و پژوهشگاههای مختلف تلاش کرده است تا تبدیل به قطبی برای ترویج علم دینی در کشور شود و به تعبیر خود در مقابل فرضیه سازی علم سکولار بایستد اما حقیقت آن است که تاکنون موفقیت چشمگیری در این حوزه بدست نیامده است و همچنان دانشگاههای ما به روشهای سابق خود حتی با سرعت و قدرت بیشتری ادامه میدهند، تربیت نیرو همچنان توسط این پارادایم حاکم در دانشگاهها انجام میشود و مراکز پژوهشی قم در واقع در حاشیه قرار گرفته اند.
اما دلیل آن چیست؟ به نظر میرسد با بررسی نوشتهها و نظرات اساتید مختلف صاحب نظر در این حوزه، به صورت آشکار میتوان دید که شناخت چهرههای حوزوی ما به خصوص اساتیدی که مروج مباحثی همانند علم دینی هستند، از علوم تجربی به شدت ناقص و ناکامل است.
این موضوع تا حد زیادی البته طبیعی است. چهرههایی که در بهترین حالت دغدغه و سطح مطالعات معمول آنها با حوزه علوم انسانی و معارف اسلامی است، نمیتوانند درک درستی از نظریه پردازی علوم تجربی، انجام آزمایشهای تجربی و آزمایشگاه داشته باشند.
به فرض چه تعدادی از چهرههای حوزوی ما به صورت تخصصی با علومی همانند زیست شناسی جدید و مطالعات آن به صورت کاربردی آشنا هستند؟ در مورد فیزیک و شیمی و سایر علوم تجربی نیز همین موضوع مصداق دارد. به همین دلیل است که وقتی برخی از نوشتههای حضرت آیت الله جوادی آملی در این باره در کتابها و درس گفتارهای ایشان مورد مطالعه قرار میگیرد مشاهده میشود که اساساً معرفت ایشان نسبت به علوم تجربی بسیار ناقص و خام میباشد.
البته این نکته نیز باید ذکر شود که در سالهای اخیر مشخص شده است که بینش آیت الله جوادی آملی نسبت به زمانیکه کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» منتشر شد تغییر پیدا کرده است. در واقع گفتارهای اخیر آیت الله جوادی آملی پیرامون علم و دین تا حدی متفاوت شده است و این نشان از آن دارد که ما با دو آیت الله جوادی آملی متقدم و متاخر در این باب مواجه میباشیم که چهره متاخر ایشان درک بهتری از علوم تجربی معاصر پیدا کرده اند.
علوم تجربی ساحتی دارد که یک دانشمند این حوزه که سالها با آن سر و کار داشته است میتواند آن را به خوبی درک کند.
این پذیرفته است که علوم تجربی خارج از ارزش گذاری ها نیست و هر دانشمندی نسبت به باورها و شرایط منطقهای(Local) خود نسبت به درک از علم، شناختی پیدا میکند اما اینگونه نیست که بگوئیم میتوان با نظریه پردازی کردنهایی، چیزی به نام علم دینی را خلق کرد و آن را در مقابل خلق شده چیزی به نام علم سکولار قرار داد!
دیدگاه برخی از چهرههای مدافع علم دینی در کشور میگوید:
علم و دین با هم ناسازگار نیستند زیرا اصولاً علم خارج از دین نیست و در درون آن قرار دارد. منشأ دین تنها نقل و وحی نیست بلکه عقل نیز منشأ دین است. همان طور که دادههای حسی وحیانی جز دین است، دادههای عقلانی هم جز دین بشمار میرود. مراد از عقل نیز شامل عقل فلسفی، عقل عرفانی، عقل ریاضی یا عقل تجربی میشود. لذا ما مسألهای بنام تعارض علم و دین نداریم. مگر اینکه عالمان دین یا علم دچار آفتهای خلقی و منشی شده باشند. آیت الله جوادی چنین دیدگاهی را مطرح کرده است.
در بررسی این دیدگاه به صورت اجمال سوال میکنیم آیا اگر ما علم را در درون دین قرار دهیم، ناسازگاری برداشته میشود یا جابجا میشود؟ مثل اینکه گاه شیعه و سنی تقابل فکری دارند حال اگر در مساله امامت هر دو یک دیدگاه پیدا کنند آیا همه نزاعها حل میشود، یا سایر نزاعها کما کان باقی است؟
خلاصه اینکه یک دیدگاه کلامی که طرفدارانی در جهان مسیحیت دارد این است که علم و دین را هماهنگ نشان دهند در مقابل دیدگاه تمایز و تعارض.
اما دیدگاه دیگری نیز در این باره وجود دارد که به دیدگاه تمایزی مشهور شده است.
این تفکر در میان متفکران حوزوی اسلامی جایگاهی ندارد اما در غرب مطرح شده است و در میان روشنفکران دینی ما نیز مطرح است. ذیل این عنوان چند مکتب به وجود آمده است:
۱- برخی قائل شدند میان علم و دین تعارضی نیست زیرا اساساً علم با دین کاری ندارد. گفتند «علم نه بار خاطر دین است نه یار شاطر دین». در دنیای مسیحیت نوارتدکس ها طرف دار این دیدگاه شدند. کلمه ارتدکس به معنای سختکیشی است. کسانی که در جهان مسیحیت بسیار پایبند به عقاید دینی خویش بودند ارتدکس مینامند. این سخت کیشیدر جهان مسیحیت دو گونه بوده است: سخت کیشی سنتی و سخت کیشی نوین. عدهای از متفکران مسیحی مانند کارل بارت برای اینکه تعارض علم و دین را حل کنند گفتند موضوع علم یا ماده بی جان است یا نبات و حیوان در صورتی که موضوع دین حیات معنوی و روحانی و ارتباط انسان با عالم غیب است. لذا علم و دین هم از نظر موضوع و هم روش و غایت با هم متفاوت است و در حقیقت کاری به هم دیگر ندارند.
۲- نظریه دیگری که در این باره مطرح شد بنام «فلسفه تحلیل زبانی» است برخی از متفکران غربی معتقد هستند کسی که میخواهد فلسفه بداند نباید به سراغ مسائلی همچون هستی و خصوصیات آن برود بلکه کار فلسفه شناخت زبان و تحلیل آن است. این نظریه عکس العملی بود در مقابل گروهی که در اوایل قرن بیستم بنام پوزیتویسم منطقی پیدا شدند. اینان خیلی تند رو بودند؛ تجربه گرایان معتقد بودند تنها گزارههایی با ارزش هستند که قابل تجربه باشند و آنچه به تجربه نیاید قابل اثبات نیست. اما اینان یک قدم جلوتر رفته و گفتند تجربه دار بودن یا نبودن معیار معنا داری یک پدیده است. گفتند گزاره دو گونه اند: معنا دار و بی معنا.
ملاک معنا داری گزارهها تحقیق پذیری آنهاست. مثلاً این گزاره که روح هست، خدا هست و مانند آن چون قابل تجربه نیستند، مهملات بیش نخواهند بود. این تفکر مانند آن سخن مولوی است که گفت برخی روی شاخهای نشسته اند و در حال بریدن بن شاخه هستند. در مقابل این گروه، برخی گفتند هر زبانی رسالت خاص خود را دارد و زبان دین رسالتی دارد که غیر از رسالت زبان علم است. نباید این دو را با یک زبان مقایسه نمود.
از طرف دیگر در داخل کشور چهرههایی همانند رضا داوری، علی پایا و… در مقابل علم دینی مباحث متفاوتی را بیان کرده اند و ماهیت علم دینی را نیز نفی نموده اند. چهرههایی که به خصوص همانند علی پایا به دلیل تحصیلات خود و شناخت به نسبت جامع از علوم تجربی و آشنایی با فلسفه علم، توانسته اند این مباحث را به نقد بکشند.
علی پایا در نقد علم دینی در یک سخنرانی در سال ۱۳۸۶ میگوید: «وظیفه علم (به معنای معرفت) پاسخگویی به نیازهای معرفتی انسان است؛ اما وظیفه تکنولوژی پاسخگویی به نیازهای غیرمعرفتی انسان و جهان. تکنولوژیها چون به نیازهای غیرمعرفتی پاسخ میدهد و چون نیازهای غیر معرفتی حدی ندارند، تکنولوژی هم حدی ندارد.
علم تلاش میکند به تشریح گزارههایی که واقعیت جهان است، در حوزه برساختههای اجتماعی بپردازد.
ملاک قبول گزاره علمی واقعیت آن با عالم است؛ اما در تکنولوژی ملاک قبول، کفایت است. ملاک پذیرش تکنولوژی کاملاً پراگماتیستی است. یک تفاوت دیگر بین علم و تکنولوژی گزارههای علمی کلیاند و به عرف و زمینه وابسته نیستند.
قوانین پدیدارشناسانه و بنیادی ما علمیاند و تکنولوژی به عکس، به ظرف و زمینه وابسته است. هر تکنولوژی وابسته به زمینه خودش است و تا تکنولوژی بومی نشود، کار نمیکند. ملاک پیشرفت در علم، نزدیک شدن موفقیت است؛ اما در تکنولوژی کارایی و کاربردی شدن بیشتر است.
یک تفاوت عمده علم و تکنولوژی این است که تکنولوژی برساخته میشود برای رفع نیاز ما و مخترعان تکنولوژی، خواه ناخواه ارزشهای خود را به محصولش منتقل میکنند.
کار عالم این است که واقعیت را بشناسد و نه ارزشهای خود را. کار عالم، شناخت «کما هو حقه» است. او نمیخواهد ارزشی را که سنتش به او داده بشناسد. اگر میخواهد ارزشهای سنتیاش را بشناسد، آن خود موضوع تحقیقی جداگانه است.
بنابراین عالم، با حرکت به سمت عینیت، این مشکل را حل میکند و فرضیه خود را در بوته نقد دیگران قرار میدهد. در سیر تاریخی علم، این واقعیت وجود دارد که در ارزشهای سنتی، عینیت و واقعیت وجود دارد. علم ایدئولوژیک علم نیست، به قول دکتر «خسرو باقری» نمیتوان از علم مارکسیستی صحبت کرد.
در واقع نمیتوانیم علم دینی داشته باشیم؛ اگر داشته باشیم، یعنی آدمها را به آدمها و غیر آدمها تقسیم کنیم که این امر تبعات بسیار مخربی به همراه دارد.«
اما سوال اصلی این است که منظور از علم و دین در نزد دو جبهه مختلف فکری در ایران چیست؟ چرا این دو جبهه با هم به نتیجه نمی رسند و نزاعی که سالهاست آغاز شده است به پایان نمیرسد؟
مساله اصلی که به چشم میآید درک متفاوت از علم تجربی توسط کسانی است که از علم دینی دم میزنند. در واقع مروجین علم دینی اکثراً چهرههای حوزوی میباشند که با علوم تجربی نسبت کمی داشته و درک آنان از علوم تجربی جدید کم بوده و حوزه کاری آنها بیشتر علوم انسانی و معارف حوزوی میباشد.
در مقابل منتقدین علم دینی بیشتر چهرههایی میباشند که در ارتباط روزمره با علوم تجربی میباشند و از فلسفه علم جدید نیز آگاهی به نسبت خوبی دارند.
همچنین به جهت بررسی سابقه غرب در تضاد مباحث علم و دین و مرور آنها، چهرههای منتقد علم دینی آن سابقه در اروپای قرون اخیر را یادآوری میکنند اما چهرههای حامی علم دینی به این سوابق و آن گفتارها توجه نکرده یا توجه کمی میکنند.
به هر حال به نظر میرسد در دنیای امروز و با پیشرفت علوم تجربی و ارائه راه حلها و گشایش کارهای بشر امروزی توسط آن، و در مقابل نامشخص بودن علم دینی و چیستی و چرایی و چگونگی آن، بحث علم دینی بیش از هر زمان دیگری در حال به حاشیه رفتن است.
همچنان پس از مدت طولانی از ابتدای انقلاب اسلامی، مروجین و طرفداران بحث علم دینی، یک معرفی مختصر و یکپارچه از علم دینی ارائه نکرده اند و علم دینی آنقدر مبهم و کلی است که نمیتوان به تعبیری ساده و یکپارچه از آن دست یافت.
اینکه علم دینی محقق خواهد شد یا خیر، پاسخ آن در بررسی فراز و نشیبهای این مبحث در ۴۰ سال اخیر است.
به هر حال چیزی که در سالهای اخیر از نزاع بین حامیان علم دینی و غیر دینی به چشم میخورد آن است که مباحث علم دینی در کشور پایگاه جدی و فراگیر نداشته و دورنمای مشخصی نیز ندارد و گمان نمیرود بتواند در آینده محل توجه در کشور باشد و صرفاً به دلیل بحثهای ایدئولوژیک پشت آن توسط برخی از چهرههای کشور پیگیری و تعقیب میشود. از سوی دیگر هزینه بودجهها و ساعتهای فراوانی برای این مباحث به نظر میرسد تا حد زیادی بدون فایده بوده و نتواند درد جدی را از حوزههای علوم تجربی و تا حدی انسانی در کشور درمان کند.
به هر حال چیزی که از علوم جدید در کشور ما پیش روی ماست تجربه صدها سالهای است که غرب و شرق آن را بدستآورده اند و ما از انباشته این علوم استفاده می نمائیم. به نظر میرسد مسیر متفاوتی رفتن و سعی در وارد کردن ارزشهای خودساخته در این علوم نتواند دردی را از کشور ما درمان کند و به نتیجه مطلوب نیز برسد. آن چه که ضروری به نظر میرسد آن است که علوم جدید را بهتر و عمیقتر درک نمائیم و سعی نمائیم با درک بهتر از علوم، تلاش در حل مسائل نمائیم نه آنکه صورت مساله را پاک کرده و مساله جدیدی را مطرح نمائیم که به نظر میرسد از اساس نیز مطرح شدن آن اشتباه است.
انتهای پیام/
منبع: مهر