تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, مبانی علوم انسانی اسلامی
شماره : 13473
تاریخ : ۲۹ مهر, ۱۳۹۸ :: ۱۷:۱۶
حذف شرط: آیت الله سیفی مازندرانی آیت الله سیفی مازندرانی رابطه فقه و تفسیر ارتباط دو سویه علم «فقه» و «تفسیر» با یک‌دیگر/ چه ایرادی دارد قواعد فقهیه علم مستقل باشند ماهیت تفسیر قرآن چیزی جز فهم مراد الله نیست. در فقه نیز فقیه در مقام اجتهاد و استنباط به یک روایات، مراد الله را استخراج می‌کند. بدون شک از اهم ادله علم اصول، کتاب بوده و این نشان دهنده علاقه علم فقه به تفسیر قرآن است. به همین دلیل فقیه باید مضمون و مدلول کتاب را بداند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله علی اکبر سیفی مازندرانی، استاد برجسته حوزه علمیه قم در درس خارج «مسائل مستحدثه» به تشریح و تبیین مجالات و علاقات علم فقه با سایر علوم پرداخت که در ادامه چکیده متن آن تقدیم حضورتان می‌گردد؛

مجالات و علاقات حیث‌بردار بوده و به سه نوع تقسیم می‌شوند؛ 1- علومی که در مقدمه استنباط فقهی قرار می‌گیرند. 2- علومی که در غایت فقه واقع می‌شوند. علامه حلی می‌گوید غایت فقه، علم کلام است. 3- برخی به نحو مجرا و مجالات هستند. یعنی فقه در آن علوم جریان پیدا می‌کند همانند علم طب و... که به نحوی در احکام فقهی موضوعاتشان را تنقیح می‌کنند. حتی علومی همانند ریاضیات، فرهنگ، عرفان و... را نیز شامل می‌شود.

علوم مقدماتی

علوم مقدماتی بسیار مهم هستند که شامل علوم عقلی، منطق، اصول، لغت، صرف و نحو، درایه، رجال و... می‌شوند. به همین دلیل مجتهد باید آن‌ها را بداند، چون اگر نداند در اجتهاد او نقصان به وجود می‌آید. البته علوم مقدماتی که در فقه برای استنباط احکام واقع می‌شوند، به دو صورت تقسیم می‌شوند؛ 1- دخل مباشر دارند که در قیاس اخیر استنباط واقع می‌شوند مانند قواعد اصولی. 2- دخل مباشر ندارند ولی دخالت آن‌ها دارای اهمیت مهم و اساسی است همانند دخالت علم لغت در اجتهاد که یک دخالت اساسی به شمار می‌آید. چون فهم آیات و روایات با فهم علم لغت صورت می‌گیرد.

تفسیر قرآن

ماهیت تفسیر قرآن چیزی جز فهم مراد الله نیست. در فقه نیز فقیه در مقام اجتهاد و استنباط به یک روایات، مراد الله را استخراج می‌کند. البته تفسیر بنا بر شأن نزول آیات علم مستقلی است. ولی بدون شک از اهم ادله علم اصول، کتاب بوده و این نشان دهنده علاقه علم فقه به تفسیر قرآن است. به همین دلیل فقیه باید مضمون و مدلول کتاب را بداند.

دلیل علاقه مهم فقه به تفسیر قرآن، نفس حجیت آیات قرآن در استنباط احکام فقهی است. یعنی آیا تمامی آیات قرآن برای فقیه حجت بوده و می‌توان به آن‌ها استدلال کرد؟ قرآن یکی از ادله فقه است. بنابراین باید بحث شود آیا تمام آیات در مقام استنباط حجت هستند یا نیستند؟

مرحوم شیخ طوسی آیات را براساس حجیت و عدم حجیت به چهار بخش تقسیم می‌کند؛

1- آیاتی که علم آن مختص خدا بوده و حتی رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز آن را متوجه نمی‌شوند. درباره این آیات فقیه خود را خسته نکند. چون متوجه نمی‌شود.

2- ظاهر آیات مطابق معنای مراد است، یعنی ظهور دارند. این‌ها حجیت دارند.

3- آیات ظهور دارند، ولی ظهورشان آن گونه نیست که فقیه بتواند به آن احتجاج کند. بنابراین حجیت ندارند.

4- آیاتی که الفاظ مشترکه دارند. استدلال فقیه به این آیات حجت نیست، بلکه باید به روایات مراجعه کند.

اشکالات استاد

ما بر فرمایشات شیخ طوسی اشکال داریم.

1 – بخش نخست سخنان شیخ طوسی حرف نادرستی است. اولاً، آیاتی که تنها خدا می‌داند، معنای آن را به نبی اکرم(ص) الهام کرده و ایشان نیز به ائمه اطهار(ع) گفته‌اند. ثانیاً، اگر مراد رموز قرآن است که ائمه اطهار(ع) معنای آن‌ها را به ما گفته‌اند. ثالثاً، اگر بنا باشد مضمون و مدلول برخی آیات را تنها خدا بداند، چه فایده برای نزول آن‌ها وجود دارد؟

2 - بخش چهارم سخنان شیخ درباره مشترک لفظی است. اگر مشترک باشد، از دو حال خارج نیست. 1- قرینه دارد که این قرینه بر یکی از معانی مشترک ظهور می‌کند، آیه داخل در ظواهر می‌شود. 2- اگر قرینه ندارد آیه در بخش مجملات داخل می‌شود.

البته بخشی از آیات ظهور دارند ولی روایات بر خلاف ظاهر هستند که در این‌جا روایات حجت هستند.

نصوص درباره تقسیم بندی آیات براساس حجیت

تقسیم دیگری درباره حجیت آیات وجود دارد که از تقسیم‌بندی شیخ طوسی معتبرتر و جامع‌تر است. در کتاب «احتجاج» آمده که امام(ع) در پاسخ به پرسش یک زندیق درباره آیات قرآن می‌فرماید «خداوند متعال می‌دانست عده‌ای در کتاب تغییر ایجاد می‌کنند، بنابراین آیات را به سه قسم تقسیم کرد؛ 1- آیاتی که عوام می‌فهمند. 2- آیاتی که اهل دقت و نظر متوجه می‌شود. 3- آیاتی که تنها خدا، رسول الله(ص) و راسخون متوجه می‌شوند تا با این کار افرادی که داعیه خلافت دارند ادعای دانستن علم کتاب را نداشته باشند، بلکه جلهشان آن‌ها را به سمت کسانی که علم این آیات را می‌دانند، بکشاند.»

تقسیم فوق براساس حجیت آیات برای ادله فقه است.

استنباط فقه از آیات قرآن

حیث دیگر درباره استنباط بسیاری از ادله فقهی از آیات قرآن است، همانند حجیت خبر واحد، مولوی یا ارشادی بودن امر و نهی‌ و... . بنابراین در علم اصول قواعد مختلفی وجود دارد که از آیات برای اثبات این قواعد استفاده می‌شود.

نوع دیگر استنباط قواعد فقهیه از آیات قرآن است. برای استنباط قواعدی همانند «نفی سبیل» از آیات استفاده می‌شود. در این آیه سه نظر مختلف وجود دارد به همین دلیل فقیه باید اقوال را بداند تا بتواند قول درست را استنباط کند. بنابراین بسیاری از قواعد فقهیه به آیات بستگی دارند. حتی به گفته برخی از دوستان که حرف درستی نیز می‌باشد، چه ایرادی دارد قواعد فقهیه همانند قواعد اصولیه یک علم مستقل باشند.

علاقه علم فقه به علوم دارای شأن تنقیح موضوع

اخلاق؛ درست است که بسیاری از موضوعات اخلاق فعل جوانحی می‌باشد، ولی خود فعل جوانحی حکم دارد. سوء ظن، فعل جوانحی است ولی در حکم فقهی قرار می‌گیرد. یعنی یک حکم جوانحی فی نفسه می‌تواند حکم فقهی داشته باشد. فقیه باید این‌ها را تنقیح کند. لذا امروزه فقهی به نام فقه معنوی رایج شده که مقصودش فقه اخلاقیات و عرفانیات است. یعنی تنقیح حکم مباحث اخلاقی و عرفانی چیست. تمام این‌ها بحث فقهی دارد.

عقاید؛ عقاید شامل افعال جوانحی می‌شود. برخی ضروریات هستند که جای بحث ندارند ولی اکثرشان براساس اخبار آحاد هستند. به همین دلیل آیا فقیه می‌تواند به آنچه در فقه استدلال می‌کند، برای اثبات عقاید نیز استدلال کند؟ درباره این موضوع اختلاف بسیار زیادی وجود دارد.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.