به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت الله علیرضا اعرافی، مدیر حوزههای علمیه سراسر کشور در درس خارج «فقه روابط اجتماعی» به بررسی موضوع حب و بغض پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه میکنید؛
حب و بغض از منظر اسلام و فقه
برای اینکه بدانیم دیدگاه اسلام و از منظر فقهی در بحث حب و بغض نسبت به دیگران – خواه در دایره عام بشری، خواه در دایره اسلامی و ایمانی – چه حکم و دیدگاهی هست، ادله را بایستی به ترتیب بررسی بکنیم، البته تنظیم ادله به دلیل اینکه کار منقحی موجود نیست، نمیگوییم که خیلی دقیق و منطقی است، ممکن در ترتیب و تنظیم ادله شاهد تغییراتی باشیم، فیالجمله الآن هم مشخص است که کاملاً منطقی جلو نمیرویم، جاهایی که یک مقدار مشخصتر است، آنها را پایه قرار میدهیم، شروع میکنیم و بعد زوایای دیگر میپردازیم.
عجالتاً از ادله قرآنی شروع میکنیم که بخشی از آنها در ارتباط میان مسلمانان و مؤمنان است، باید ببینیم اینها ارتباطی با بحث محبت و مبغضت و حب و بغض میان مسلمانان و مؤمنان دارد یا ندارد؟
اولین دلیل قرآنی، همانطور که اشاره شد، آیه دهم سوره حجرات است، سوره حجرات عمدتاً تکالیفی ذکر شده که بخش عمده آن مربوط به همین اصول و آداب و احکام معاشرت است، البته ابتدای آن چند تکلیف جامعه اسلامی نسبت به پیامبر اعظم صلیالله علیه و آله و سلّم ذکر میکند، بعد هم روی اصول معاشرت بین مسلمانان و مؤمنان میرود، اولش چند تکلیف اصحاب و معاشران نسبت پیامبر بیان کرده است، بعد چند اصول و احکام و آداب معاشرت بیان میشود که عمدتاً آنها در فقه روابط اجتماعی و فقه العشره است، مثل غیبت و امثالهم که در سوره حجرات بیان شده است.
یک فراز از این سوره آیه شریفه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»، آیات قبلش مربوط به روابط بین مسلمانان است و اینکه اگر جنگ و نزاعی میان آنها پیش آمد، کسانی بروند و آنها را مصالحه بدهند، آیات بعد هم روی اصول و قواعد از آداب معاشرت و اجتماعی میرود، این آیه هم بهعنوان یک آیهای که از غرر آیات قرآنی است در سوره حجرات قرار گرفته است و مشتمل یک اصل بسیار مهم و پایه در روابط اجتماعی است، اینکه ما آن را اولین آیه در اینجا قرار دادیم، از حیث این است که ممکن است گفته بشود: بنیاد و پایه این اخوت بر یک نوع حس دوستی و مهربانی و امثالهم قرار دارد، ازاینجهت ما در بحث حب و بغض، فعلاً این آیه را بهعنوان اولین دلیل ذکر میکنیم، یعنی ممکن است که اخوت اینطور تعریف بشود که هسته مرکزی و محوری اخوت همان حس دوستی است و تعلق قلبی است و عاطفه مثبت میان مسلمانان و مؤمنان است، این در حقیقت مورد تأکید قرار گرفته است و محوریت دارد.
اگر در این هم تردیدی ایجاد بشود، بدون تردید اخوت یک مفهوم بسیار عمیق و ریشهای است که مبنای بسیاری از این قواعد فقه اجتماعی و روابط اجتماعی است. منتهی برای اینکه ابعاد مفهومی آیه روشن بشود، مباحثی در ذیل آیه ذکر میکنیم که ضمن آن معلوم میشود که این آیه چه مقدار با بحث حب و بغض ربط دارد و اگر هم ربط هم نداشته باشد، بازهم یکی از قواعد پایه فقه روابط اجتماعی است. بنابراین ربط آیه به فقه روابط اجتماعی یا فقه العشره روشن است، اما اینکه با بحث حب و بغض چه ارتباطی دارد، باید با تعمق بیشتر ابعادش را روشن بکنیم؛
جهت اول در آیه شریفه این است که شأن نزولهایی برای آیه ذکر شده که خیلی اهمیت ندارد و تفاوت هم دارد، چند نوع شأن نزول ذکر شده که روح همه شأن نزولها برمیگردد به اینکه در جامعه مدینه و در میان اصحاب یک نزاعی درگرفت، نقلهای مختلفی هست که میان چه افراد و چه طوایفی بوده است، شأن نزولها برای ما مهم نیست.
اما آنچه در مجموعه این نقلهایی که در باب شأن نزول آیه وارد شده است و استفاده میشود، این است که یک جنگ و نزاع و درگیری در میان مسلمانان رخ داد و در آن فضا این آیه نازل شد که «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ َأَصْلِحُوا» در حقیقت این آیه ناظر به آن شأن نزول، دو مطلب را میخواهد افاده بکند؛
به خود آنهایی که درگیر شدند و دچار نزاع و تفرق شدند، میفرمایند «إنّما المؤمنون إخوة»
دیگران را مأمور میکند که شما هم بروید و آن نزاع و کینه و عداوت و درگیری را معالجه بکنید.
بنابراین شأن نزول یک درگیری است که اتفاق افتاده است و آیه هم ناظر به آن درگیری و دعوا و اختلاف، دو مفاد را بیان کرده است؛
1 - خود آنهایی که درگیر شدند باید حس اخوت داشته باشند، حس اخوت باید مانع از درگیری بشود.
2 - دیگران هم در برابر این نزاعی که پدید آمده است، موظف هستند به اینکه برای اصلاح و سازش میان آنها اقدام بکنند، آیات قبل هم بوده است، آیات قبل در مورد درگیری جمعی است، اما این اطلاق دارد، شأن نزولها غالباً درگیری فردی است، ممکن است شأن نزول جمعی هم داشته باشد، آیات قبل؛ «إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا»، اما این آیه عمدتاً مربوط به درگیریهایی است که در محدودههای معاشرتهای فردی پیدا میشود، البته اطلاقش، درگیری جمعی را هم در برمیگیرد، اما وجهه غالب آیات قبل، درگیرهای جمعی است و وجهه غالب این آیه متناسب با درگیریهای فردی است که در روابط میان افراد پیدا میشود.
کلمه «إنّما» نکته و جهت دوم بحث در این آیه «إنّما» است، «إنّما» محل اختلاف وسیعی است، در اصول در ادوات حصر محل بحث قرار گرفته است، در مفهوم حصر بعضی از ادوات و حروف حصر محل بررسی قرار گرفته است، ازاینجهت که آیا مفید حصر هستند یا نیستند، یکی از ادواتی در آنجا موردبحث قرار گرفته است کلمه إنّما است که از إنّ و ما تشکیل شده است که به شکل «إنّما» در آمده است، سؤالی که در مورد «إنّما» وجود دارد، این است که مفید حصر هست یا نیست؟
نظرات مختلف
1 - وجه اول این است که کسی بگوید: نظر دوم را قبول داریم، إنّما مفید حصر نیست، بلکه برای تأکید است، مثل فخر رازی و برخی از اهل ادب و لغت، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» یعنی مؤمنان واقعاً و هرآینه و تحقیق برادران هستند، خیلی از ترجمهها این ترجمه را بیان کردند، این نگاه عدم دلالت إنّما بر حصر است یا به طور مطلق است یا اینجا به طور خاص میگوییم که حصر نیست، إنّ است و ما هم زائده است.
2 - إنّما حصر است، اما حصر اضافی است، منتهی اینکه این است و جزء این نیست، نه اینکه هیچی نیست، بلکه یک موارد خاصی را نفی میکند، إنّما المؤمنون إخوة یعنی اخوت هست و دعوا و درگیری و دشمنی و امثالهم نیست، همزمان بااینکه این یک جمله اثباتی افاده میکند، حصر است و یک جمله سلبی را افاده میکند، میگوید: غیرازاین نیست، اما نه مطلق غیر، بلکه یکچیزهای معینی را میگوید نیست، در رابطه میان مؤمنان آنی که هست، اخوت و محبت و دوستی و صمیمیت است و غیرازاین نیست، غیرهایی که اینجا تناسب دارد و تضاد با این دارد، غیرهای متضاد با این نیست.
3 - وجه سوم این است که کسی بگوید: با چند ملاحظه حصر حقیقی است: یک ملاحظه این است؛ مؤمنونی که در اینجا میگوییم، «إنّما المؤمنون إخوه» که در اینجا هست، بگوییم: یک قرینه درواقع لبیّه و حالیهای وجود دارد که این آیه در مقام ویژگیهای مؤمنان در روابطشان است، نه اینکه در مقامی باشد که همه ویژگیهای مؤمنان را بیان بکند، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»، آنهم صفات مؤمن را میگوید، یا «هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون صلاة»، در آنجا در مقام بیان مثلاً همه اوصاف مؤمنین است یا اوصاف اعتقادی یا عبادی است. اینجا بگوییم: حصر حقیقی است، با این ملاحظه اول که مقام این آیه، مقام بیان اوصاف مؤمنین در روابط اجتماعی است، میخواهد اوصافشان را در روابط میانشان و روابط اجتماعیشان بیان بکند، یعنی قرینه حالیه داریم که کل جمله مقید به آن بیان اوصاف در مقام روابط است، نه همه اوصاف، حتی اوصاف فردیشان، اعتقادیشان، عبادیشان و امثالهم، در مقام بیان اوصاف اجتماعی و علاقهها و روابط اجتماعیشان است.
ملاحظه دوم در اخوه است، اخوت را یک امری در کنار مجموعه ویژگیهای روابط اجتماعی نگیریم، بگوییم: اخوت مفهوم پایه است، یعنی مثلاً صد حقوق برادران ایمانی در مقابل یکدیگر، گفته بشود: محور این صد مورد که در ویژگی روابط اجتماعی میان مسلمانان است، اخوت است، لذا اخوت یک چیز قسیم غیبت نکن، احترام بکن و امثالهم نیست، اخوت یک نقطه کانونی و محوری در مجموعه روابط اجتماعی مسلمانان است، اگر این باشد، در این صورت اخوت از یک مفهوم محدود عبور میکند و یک مفهوم پایه محوری که سایه آن روی همه این ویژگیهای روابط اجتماعی است، پس مؤمنون را یک مقدار به مؤمنان در روابط اجتماعیشان محدودش میکنیم، اخوت هم را باز میکنیم، اخوت یک مفهوم کلیدی و پایه است، در این صورت حصر حقیقی میشود.
در روابط اجتماعی مسلمانان در درون خودشان، فقط برادران هستند، اخوت دارند، از سلام و احترام و احسان و اکرام تا آنجایی که امربهمعروف و نهی از منکر میکند، ریشه همهاش اخوت است، پیوند تکوینی و دوستی که میان اینها است، با این وجه میشود حصر را حقیقی گرفت.
انتهای پیام/