به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیتالله محمدمهدی شبزندهدار از اساتید برجسته حوزه در درس خارج فقه معاصر به بررسی سیره متشرعه پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه میکنید؛
امر ثانی در بحث قاعده لو کان لبان، موارد تطبیق این قاعده و استفاده از این قاعده است. خب اصل این قاعده این بود که اگر بین وجود یک شیء و انتشار آن ملازمه بود قهراً از عدم انتشار میفهمیم که آن شیء وجود ندارد، مقتضای این ملازمه این هست دیگر، اگر وجود شیء و انتشار و ابانه و ظهور آن شیء ملازمه وجود داشت، حالا به چه ملازمهای؟ عقلیه، عرفیه، عادیه که بعد میآید.
اینجا قهراً اگر این انتشار، این ابانه، این ظهور وجود نداشت این کشف میکند از این که آن شیء وجود ندارد که این امرٌ واضحٌ حالا تا این جا فعلاً. حالا میخواهیم ببینیم از این قاعده، از این مطلب در علم فقه و علم اصول در کجاها میتوانیم استفاده بکنیم. سه مورد جای بهرهبرداری از این قاعده است. یکی در موارد در اثبات یا نفی یک حکم شرعی در موضوعات حکم شرعی است. خب بسیاری از اشیاء را شارع مقدس موضوع حکم قرار داده، مثلاً عرفات موضوع وجوب وقوف است یا مقیات موضوع احرام است و هکذا.
منا موضوع احکام خاصی است و... حالا در این باب موضوعات و امثلا این هم گاهی استفاده میشود از این همین قاعده لو کان لبان، مثلاً گفته میشود اگر فلان سرزمین این جزو عرفات بود لبان و ظهَرَ، اگر مثلا فلان نقطه این هم جزو مواقیت بود که حجاج از آن جا میتوانستند محرم بشوند برای عمره یا برای حج این لبان و ظهَرَ. در طول تاریخ وجود ائمه علیهم السلام اگر فلان نقطه بین مدینه و مکه معظمه، غیر جحفه مثلا این جا هم میقات بود، خب لبان و ظهرَ در این مدت طولانی دویست و اندی سال، معلوم نمیشد؟
چیزی که این قدر مورد احتیاج است، همگانی است، مبتلابه است، این لبان و ظهرَ. پس از این که تا به حال یعنی این روشن نشده، هیچ کسی خبر ندارد، کسی نمیگوید این جا میقات است یا این جا جزو عرفات است، یا این جا جزو منا هست، این معلوم میشود که اینها منا نیستند، عرفات نیستند، این جا میقات نیست. پس یکی از مواردی که از این قاعده میشود استفاده کرد برای اثبات موضوع حکم شرعی یا نفی موضوع حکم شرعی است.
الثانی: «و قد تجری» این قاعده لو کان لبان بلحاظ موضوع الحکم الشرعی نه خود حکم شرعی، موضوع حکم شرعی. پس لو کان لبانَ، یکی از جاهای دیگری که کاربرد دارد و میشود تطبیق کرد این مورد است که این هم حکم شرعی است.
الثالث: مورد سوم که این قاعده کاربرد دارد نه در خود حکم شرعی است که اولی بود، نه در موضوع حکم شرعی است که دومی بود، بلکه در دلیل حکم شرعی است. خب یکی از ادله احکام شرعیه چیست؟ سیره عقلاء است منتها سیره عقلایی که شارع ردع نکرده باشد. سیره عقلاء اگر در مرئی و منظر شارع بود و شارع سکوت کرد، ردع نکرد، منع نکرد، این کاشف از این است که این سیره را قبول دارد و طبق آن جعل حکم فرموده. این را بگویید، خب حالا ما از کجا بفهمیم که شارع ردع کرده یا نکرده، گاهی شرایط جوری است که از این قاعده میتوانیم آن جا استفاده کنیم، میگوییم اگر شارع این سیره مغروسه همگانی را ردع کرده بود این جا چیزی نبود که مخفی بماند.
لبان و ظهر. حالا که لم یُبن، این ردع معلوم میشود نبوده چون بین ردع و بودن ردع و انتشار و وضوح آن ملازمه است. یک امر همگانی اگر شارع ردع فرموده بود، همه متوجه میشدند، دهان به دهان میگشت و این میگفت عجب این امر واضحی است، این راهی که ما میرویم شارع ردع کرده، نمیشود. مثلا اگر شارع در زمان خودش، مردم سیرهشان این بوده که مثلا یک مدل خاصی همگان لباس میپوشیدند، مثلا مثل زمان ما، معمول مردم چی میپوشند؟ کت و شلوار میپوشند، الان این مدل همگانی است.
حالا آن جاییکه برای اثبات حکم شرعی است به دو قسم است یا بیشتر. تارةً برای اثبات حکم شرعی اصولی است. ما احکام شرعی اصولی هم داریم دیگر، حجیت خبر واحد حکمٌ شرعیٌ، شارع میفرماید الخبر الواحد حجةٌ. شارع میفرماید الاستصحاب حجةٌ. پس بنابراین احکام شرعیه تارةً احکام شرعیه اصولیه هستند، یعنی اصول الفقه مقصودمان هست نه اصول دین. اصول فقه. گاهی احکام شرعیه فقهیه هستند. این قاعده لو کان لبان، هم در حوزه احکام شرعیه اصولیه کاربرد دارد، هم در حوزه احکام شرعیه فقهیه و هکذا در احکام شرعیه فقهیه هم احکام تکلیفیه و هم احکام وضعیه. در هر دو کاربرد دارد در فقه.
آیا این ظواهر حجت است یا حجت نیست؟ بحثٌ اصولیٌ دیگه. بحث حجیت ظواهر در اصول اثبات میشود. برای اثبات حجیت ظواهر این جور استدلال میشود؛ میگویند خب شارع برای ارتباطش با مردم و انتقال مطالبش به مستمعین و مخاطبینش و مردم چه راهی داشته؟ حتماً باید یک راهی برگزیند، این راه یا همین راه متعارف است که به ظواهر کلمات بفهماند، یا باید یک راه دیگری وجود داشته باشد.
اگر راه دیگری بود، در طول این دویست و اندی سال، شارع به ظواهر انتقال نمیدادند مطالب خودش را به اذهان مخاطبینش، یک راه دیگری را اتخاذ کرده بود. این لبان و ظهرَ نبود؟ خب روشن میشود دیگر، این دویست و پنجاه سال، ائمه و شارع چه جور مطالب را به مردم... این یک چیزی نبود که توی تاریخ گم بشود و معلوم نشود، لبان و ظهرَ. مثلا اگر از راه اشراق بود که همین طور میایستاد مطالب خودش را به اذهان منتقل میکرد میفهمیدند، میگویند شاید شیخ اشراق میگویند که به او گفتند شیخ اشراق هم، میگویند بله میآمده توی مجلس درس مینشسته، شاگردها هم مینشستند، نه این حرف میزده نه آنها، این مطالب خودش را همین طور منتقل میکرده به ذهن، حالا اگر این حرفها راست باشد.
انتهای پیام/