تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, اقتصاد, برگزیده ترین ها, مشروح خبرها
شماره : 15799
تاریخ : ۱ اردیبهشت, ۱۳۹۹ :: ۱۰:۱۷
آیت الله شب زنده دار در درس خارج فقه بیع آیت‌الله شب‌زنده‌دار/بیع18: مناقشات تمسک به اطلاقات برای مصادیق نوپیدا تمسک به اطلاقات برای افراد و مصادیق نوپیدا در ازمنه متأخره دارای مناقشاتی است؛ شرط اول انعقاد اطلاق این است که متکلم در مقام بیان باشد. انعقاد اطلاق متوقف بر مقدمات حکمت است.

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله محمدمهدی شب‌زنده‌دار از اساتید برجسته حوزه در درس خارج فقه معاصر به بررسی سیره متشرعه پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه می‌کنید؛

گفته شد که تمسک به اطلاقات برای افراد و مصادیق نوپیدا در ازمنه متأخره دارای مناقشاتی است. مناقشه أولی گفته شد، مناقشه ثانیه از ناحیه این بود که شرایط انعقاد اطلاق محقق نیست، شرط اول انعقاد اطلاق این است که متکلم در مقام بیان باشد و این جا این شرط محقق نیست. برای عدم تحقق این شرط دو تقریب وجود دارد. تقریب اول گذشت.

تقریب ثانی: تقریب ثانی این است که یک مطلبی را در بحث اطلاقات توی اصول می‌گویند و آن این است که اگر متکلمی سخنی گفت و ما فهمیدیم این متکلم از فلان حیث در مقام بیان است، همین که فهمیدیم از فلان حیث در مقام بیان است برای حیث‌های آخر دیگر نمی‌توانیم اطلاق‌گیری بکنیم.

چرا؟ برای این که با آن حیثی که او در مقام بیان است و احراز کردیم که از این حیث در مقام بیان است، کلام از نامفید بودن می‌افتد، مفید است، دارد یک مطلبی را بیان می‌کند، مطلبی را انتقال می‌دهد‌، کأنّ دیگر ظهور حالی نیست که از جهات دیگر هم حتماً باید در مقام بیان باشد.

وقتی از یک حیث فهمیدیم در مقام بیان است دیگه از حیث‌های دیگر ظهور حالی پیدا نمی‌شود، دلیلی پیدا نمی‌شود تا ما احراز کنیم از آن نواحی هم، از آن حیث‌ها هم در مقام بیان است. مثلاً فرض کنید که حالا یا کسی گفت زید آدم به درد بخوری است.

الان مثلاً فرض کنید که می‌دانیم از جهت این که زمان انتخابات و امثال ذلک هست و این‌ها، این از جهت این که یعنی یک آدم کارآمدی است، کار از هم درکنی است، دلسوزی به حال مردم دارد، از این جهت بله در مقام بیان است، می‌خواهد بگوید از این جهت آدم به درد بخوری است، اما حالا دیگر می‌توانیم اطلاق بگیریم و این آدم به درد بخوری است حتی برای این که از او تقلید کنیم؟

این به درد بخور است حتی برای این که مثلاً اموالت را به او بسپاری؟ این به درد بخور است برای این که مثلاً تدریس بیاید بکند مثلاً؟ نه، وقتی که از آن حیث می‌دانی در مقام بیان است، این مانع می‌شود از این که بگویی کلامش اطلاق داشت، گفت آدم به درد بخوری است، قید خاصی به آن نزد که از چه حیث، پس یعنی آدم به درد بخوری است از همه حیثیات؟ نه، این باعث می‌شود که همان حیثی که احراز کردی، از همان حیث اطلاق منعقد می‌شود نه از حیثیات دیگر، مگر این که یک جایی احراز کنی واقعاً که بله از آن حیث آخر هم در مقام بیان بوده.

خب اگر ما این قاعده را پذیرفتیم، این حرف را پذیرفتیم، اگر این حرف را پذیرفتیم در مقام اشکال می‌شود که ما به اطلاقات صادره در ازمنه ائمه علیهم السلام برای مصادیق نوپیدای در آینده دیگر نمی‌توانیم تسک بکنیم چرا؟ برای این که مسلّم نسبت به آن مصادیق آن زمان که در مقام بیان بوده، پس حالا که احراز می‌کنیم نسبت به آن‌ها در مقام بیان بوده، این قاعده می‌گوید نسبت به چیزهای دیگر نمی‌توانی بگویی در مقام بیان است.

اگر بله، خود متکلم گفت من از همه حیث در مقام بیان هستم، خب اشکال ندارد. دلیلی اقامه شد که گفت من از همه حیث‌ها در مقام بیان هستم، اشکال ندارد ولی اگر این حرف‌ها را نزد، قرینه بر این امور نداشتیم، و احراز کردید از فلان حیث در مقام بیان است، دیگر نمی‌توانید بگویید از بقیه حیث‌ها هم در مقام بیان است.

به خصوص این حرف روی مسلک مثل محقق خراسانی خیلی قابل فهم‌تر است چون محقق خراسانی می‌فرماید که هر جا شک کردیم که مولی در مقام بیان است، یعنی متکلم در مقام بیان است یا نه، اصل این است که در مقام بیان است. اگر شک کردی یک کسی در مقام بیان هست یا نه، اصل این است که در مقام بیان است.

چرا؟ برای این که خب حرف زده که مردم از آن مطلب بفهمند، نخواسته لقلقه لسان داشته باشد، نخواسته تصحیح حلق بکند، نخواسته این الفاظ را تمرین بکند. خب می‌خواسته مطلب منقل بکند. خب آن وقت اگر از یک حیث احراز شد خب این دیگر از مفید بودن بالاخره تحقق پیدا کرده دیگر، این جا معلوم نیست عقلاء بگویند ان شاء‌الله از جهات دیگر هم در مقام بیان است.

برای چه می‌گوید ان شاء‌الله از جهات دیگر هم در مقام بیان است؟‌ روی مسلک مرحوم محقق آخوند یک حرف قابل توجهی می‌تواند باشد اما روی حرف کسانی که می‌گویند نه، این که در مقام بیان است، اساس آن بر اصل نیست، برای ان شاء الله نیست، اساس آن بر ظهور حال است، این دائر مدار این که این ظهور حال چقدر است؟ اگر ظهور حالی است که از همه حیثیات است، خب همه حیثیات است، بعضی حیثیات است، بعض می‌شود.

خب فلذا این مبنا مبنای مهمی است که باید در بحث اطلاق و تقیید آن جا انسان اتخاذ مبنا بکند و این‌ها یک قواعد بسیار مهم و کاربردی است من اول الفقه الی آخر الفقه ما نیاز به این حرف‌ها داریم؛ به اطلاق، تقیید و عام و خاص و این‌ها، این‌ها یک مباحث کلیدی بسیار مبتلی‌به در استنباطات است، بلکه در استنباطات غیر احکام فقهی هم همین طور است.

جواب این است که شما خلط کردید بین دو چیز و آن این است که تارةً ما واقعاً دو جهت، دو حیث مختلف داریم می‌گوییم اگر فهمیدی از این حیث در مقام بیان است نمی‌توانی با اصل بگویی ان شاء‌الله از آن حیث هم در مقام بیان است. وقتی جهات متعدد داشته باشد.

مثل همان مثالی که زدم. این که می‌گویی این آدم به درد بخوری است، یک حیث آن این است که به درد نمایندگی مجلس مثلاً می‌خورد اما به درد تدریس می‌خورد ربطی به نمایندگی مجلس ندارد. به درد تقلید می‌خورد ربطی به آن ندارد، آن یک چیز دیگری است.

این جور جاها درست است اما اگر حیث‌ها یکی است و آن این است که حیث سفر است، می‌خواهد بگوید مردم از حیث سفر چه حکمی دارند، این حیث که دو تا حیث نیست که بگوییم این‌ها یک حیث دارند، آن‌ها یک حیث دارند. می‌خواهد حکم مردم را از حیث سفر بیان کند، خب سفر آن‌ها با سفر بعدی‌ها فرقی نمی‌کند، سفر سفر است دیگر.

پس بنابراین دو حیث نیست که اصلاً شما بگویید که... و وقتی می‌گوید المسافر یقصر معلوم است که از حیث این که وظیفه مسافر چیست، من حیث کونه مسافراً در مقام بیان است. حالا چه بگویی ظهور حال، چه بگویی اصل این است که از این حیث در مقام بیان است.

«المناقشة الثالثة» اصلش را بگوییم، حالا خصوصیات و این‌ها را... ببینید مناقشه سوم این است که انعقاد اطلاق توقف بر مقدمات حکمت دارد. مقدمه أولای مقدمات حکمت این است که مولی در مقام بیان است.

مقدمه ثانیه‌اش این است که حالا که در مقام بیان است و می‌خواهد عبارتش را آینه تمام نمای مرادش قرار بدهد اگر توی مرادش توی دلش قیدی هست آن را باید بگوید و حیث این که نگفته معلوم می‌شود توی دلش هم نیست. مثلاً مولی گفته اکرم العالم،‌ می‌دانیم در مقام بیان است.

اگر واقعاً مولی می‌خواست وجوب اکرام را برای عالم عادل فقط قرار بدهد نه برای مطلق عالم، با توجه به این که مفروض این است که در مقام بیان موضوع حکمش هست و می‌خواهد موضوع حکمش را بیان کند، برای مکلفین روشن کند، متضح کند، اگر فقط بگوید اکرم العالم و نگوید اکرم العالم العادل، برخلاف آن فرض است.

چون فرض این است که در مقام بیان است و می‌خواهد کلامش آینه تمام نمای مرادش باشد، پس می‌فهمیم حالا که نگفته اکرم العالم العادل توی دلش هم قید ندارد. پس عالم به نحو مطلق موضوع حکمش هست.

خب کجا ما از عدم تقیید می‌فهمیم که توی دلش هم قید نیست؟ آن جایی که بتواند تقیید کند. اما آن جایی که یک محذوری از تقیید است، آن جا می‌فهمیم توی دلش هم قید نیست. مثلاً تقیه است.

داشت می‌گفت اکرم العالم یکهو یک نفری وارد شد از اعداء عدو ائمه، قید نزدند، خب می‌گوییم لعل ورود این مانع شد که حضرت قید بزنند، اگر این نیامده بود آن قید را می‌گفتند، این جا نمی‌توانیم به اطلاق تمسک کنیم، یعنی مقدمات حکمت پیاده نمی‌شود، چون مقدمات حکمت می‌گفت اگر توی دلش قید بود باید توی لفظش می‌آورد، حالا که نیاورده معلوم می‌شود نیست.

کجا اگر توی دلش بود باید می‌آورد؟ که محذوری نباشد، خب اگر محذور است که نمی‌تواند بگوید. حالا بعد از این که این مطلب روشن شد گفته می‌شود. ائمه علیهم السلام که فرمودند «المسافر یقصر» اگر توی دل‌شان این بود که المسافری که با همین مسافرت‌های متعارف مسافرت می‌کند، نه با هواپیما، نه با سرعت‌های کذایی.

خب می‌توانستند تقیید کنند؟ بگویند المسافری که با هواپیما نیست؟ المسافری که با سرعت‌های فلان جوری نیست؟ مردم می‌خندند می‌گویند مگر چنین چیزی ممکن است شما تقیید می‌فرمایید؟ پس محذور استهجان عرفی، استغراب عرفی که بگویند این قیدها برای چیست می‌زنید، یعنی چی؟ پس بنابراین شرایط مقدمات حکمت فراهم نیست برای تمسک به اطلاقات، لعل افراد نوپیدا حکمش با آن‌ها فرق بکند ولی امام علیه السلام نمی‌توانسته تقیید بکند. این یک اشکال جدیدی است دیگه.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.