به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجتالاسلام والمسلمین سیدصادق محمدی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در درس خارج «فقه پزشکی» به بررسی احکام پیوند اعضا پرداخت که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
بحث ما راجع پیوند اعضا بود ادله حرمت را بررسی میکردیم یکی از ادله حرمت قاعده لاضرر و لاضرار است که به مقداری که در این بحث به آن نیازی داریم مطالبی عرض کردیم. فقط یک نکته است به نظر ما آن معنی که برای ضرار میتوان بیان کرد.
اولا: ضرار به معنای باب مفاعله باشد لاضرر و لاضرار لاضرر ضرر رساندنی را میگوید که یک طرفه باشد گرچه اگر بخواهیم به اطلاق لاضرر توجه کنیم ضرر متقابل را هم شامل میشود، لکن به نظر عرفی نگاه کنیم وقتی که گفته میشود. لاضرر انصراف به ضار اول دارد نه ضار دوم که مقابل ضار اول قرار میگیرد ولاضرار چه بسا که نفی ضرر دو طرف را میکند همان معنای معروف باب مفاعله.
ثانیا: یمکن ان یقال که لاضرارتاکید باشد و تاکید هم به نظر ما احتمال غیر بعید به شکلی که قابل گفتن نباشد نیست ممکن است که به معنی لاضرار هم تاکید باشد هرچند که احتمال اول احتمال مورد قبول ایست
دلیل دوم برای حرمت ضرر،ضرر بر نفس است یعنی انسان به خودش ضرری برساند. روایت: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابٍ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَتَبَ كِتَاباً بَيْنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ مَنْ لَحِقَ بِهِمْ مِنْ أَهْلِ يَثْرِبَ أَنَّ كُلَّ غَازِيَةٍ غَزَتْ بِمَا يُعَقِّبُ بَعْضُهَا بَعْضاً بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلْقِسْطِ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَإِنَّهُ لاَ يُجَارُ حُرْمَةٌ إِلاَّ بِإِذْنِ أَهْلِهَا وَ إِنَّ اَلْجَارَ كَالنَّفْسِ غَيْرَ مُضَارٍّ وَ لاَ إِثْمٍ.(1)
محمد بن یحیی در این حدیث دوتا ذکر شده است محمد بن یحیی اول محمد بن یحیی عطار است که از احمد بن محمد بن عیسی روایت نقل میکند یعنی در سلسله سند احادیث نگاه کنید محمد بن یحیی که از احمد بن محمد روایت نقل میکند محمد بن یحیی عطار است نجاشی در رابطه با این شخص میفرمایید که شیخ اصحابنا فی زمانه ثقه عین کثیرحدیث.
محمد بن یحیی عطار هیچ مشکلی از لحاظ توثیق ندارد، احمد بن محمد مشترک بین دو تا است احمد بن محمد عیسی، احمد بن محمد خالد، هر دو ثقه هستند منتها آن چه رجالیها اعتقاد دارند ما هم اعتقاد داریم این احمد بن محمد عیسی است بنابراین در رابطه با ایشان مشکلی نسیت عند الاطلاق احمد بن محمد بعید نیست همان احمد بن محمد بن عیسی باشد.
محمد بن یحیی هم داریم این محمد بن یحیی دوم مشترک بین دونفر است، یکی محمد بن یحیی خثعمیاست، این محمد بن یحیی خثعمیثقه است، یعنی به اصطلاح نجاشی میگوید ثُقه محمد بن محمد بن خزاز داریم اوهم مورد توثیق نجاشی کوفی ثقه عُین پس این محمد بن یحیی مشترک بین خثعمیو خزاز است که هر دو ثقه است و مشکلی ندارد.
قاعده: هر روای که مطلق ذکر شود مثلا محمد بن یحیی مطلق احمد بن محمد مطلق قیدی نداشته باشد ینصرف الی المشهور برمیگردد به مشهور،یعنی وقتی که اسمیمطلق آمد و مشترک بین چند نفر است به مشهور از آنها بر میگردد مثل اینکه در روزگار ما لفظ مثلا امام مشترک باشد بین چند نفر مطلق بیاید ینصرف الی المشهور برمیگردد به آنکه مشهور است بعد یک چیزی اضافه میگردد اگریک عنوانی مشترک باشد بین دونفر که یکی اش مشهور و یکی هم أشهر باز میگویند بر میگردد به أشهر.
در اینجا گفته میشود که محمد بن یحیی خثعمی و محمد بن یحیی خزاز آنکه که مشهور است محمد بن یحیی خزاز است به نظر ما این ثابت شده نیست این گونه نیست که محمد بن یحیی خزاز مشهور باشد و خثعمیغیر مشهور باشد هر دوآنها دارای کتاب هستند.
مگر اینکه بگوییم خزاز أشهر از خثعمیاست منتها ما یک نکته داریم میگوییم که أشهری بر مشهور مقدم است که مشهور را نادر کند، نه هر َاشهری ممکن است یک اسمیمشهور باشد یک اسم دیگری اشهر باشد هر دو استعمال داشته باشد انصراف به اشهر پیدا نمیشود مگرآن که اشهر بودن یک شخصی چنان قوت داشت باشد که مشهور را نادرکند نسبت به اشهر
علی ایّ حال محمد بن یحیی مشترک بین هر دو نفر است ولی چون هر دو ثقه هستند مشکلی ایجاد نمیشود.
اما طلحه بن زید: این طلحه بن زید به اصطلاح گفته میشود عامیاست شیعه اثنی عشری نیست و زیدی هم هست
زیدیها بر دو قسم هستند: یک قسم جارودیه یک قسم دیگر گفته میشود بطریه، بطریه آن کسانی هستند که خلافت حضرت امیر را قبول دارند و معتقدند که ولایت و خلافت بدون هیچ شک و شبهه ای از آن امیرالمومنین است لکن این خلافت قابل انتقال است و حضرت خلافت را واگذار کرد این طلحه بن زید ازاین گونه زیدیها است.
جارودیهها شیعه هستند و قائل هستند به خلافت بلافصل حضرت علی بن ابیطالب که متفاوت هستند.
اولاً طلحه بن زید هم ثقه است لکن عامیاست، منتها در کتب فهرست شیخ طوسی اینها توثیق صریح ندارد منتها در فهرست شیخ طوسی گفته شده که الا ان له کتاب معتمدا یعنی دارای کتابا مورد اعتمادی است. بعد گفته شده است کسی که دارای یک کتاب معتمدی است ثقه است این طلحه بن زید یک کتاب معتمدی دارد پس ثقه است.
ثانیاً مشایخ ثلاثه هم از ایشان نقل روایت دارد(صفوان،ابن ابی عمیر،بزنطی) که یک مسلکی است که اگر این سه نفر ازیک شخصی حدیث نقل کند ثقه است(لایروون و لایرسلون الا عن ثقةٍ) اینها روایت نمیکنند مگرثقه، ضمنا این که منصور بن یونس و منصوربن حازم و عثمان بن عیسی از ایشان نقل روایت دارند این هم مؤید که این مورد ثقه باشد ومورد اعتماد.
بنابراین روایت موثق است صحیح نیست ولی مورد اعتماد است.
این روایت: یک صدری دارد و یک ذیل دارد آن چه که مورد استناد است ذیل آن است.
ترجمه براساس صدر: عن ابی عبدالله عن ابیه قال قرات فی کتاب رسول خدا در عهد نامه ای بین مهاجرین و انصارو افرادی که ملحق شدند از اهل مدنیه بین اینها یک نامه ای است از رسول خدا که فرمودند: ان کل غازیه غزت بما یعقب بعضها هر جنگجوی که مراجعت میکند از جنگ حتما موظف نیست در جنگ دیگری هم شرکت کند، بلکه دیگران باید شرکت کنند و این همان معروف و کارپسندیده وقسط و عدل بین مسلمین است، که یک عده ای به نوبت جنگ بروند.
ذیل روایت: إِنَّ اَلْجَارَ كَالنَّفْسِ غَيْرَ مُضَارٍّ وَ لاَ إِثْمٍ این عبارت مورد استناد واقع شده است که ضرررساندن به نفس حرام است از این عبارت میخواهند این معنا را برسانند إِنَّ اَلْجَارَ كَالنَّفْسِ غَيْرَ مُضَارٍّ وَ لاَ إِثْمٍ یعنی ضرر رساندن به نفس حرام است.
نکته: این کلمه جار که در روایت آمده است یک معناش معنای مجاور است یعنی همسایه، یک معنای دیگر مجیر است یعنی پناهنده چون در این روایت بحث قتال و جنگ است یعنی جار به معنی مجیر باشد یعنی پناهنده یعنی کسی پناهگاهش مسلمین باشد، یکی هم به معنای مجار باشد یعنی پناه دهنده یعنی کسی که به او پناه برده شده است یک معنای دیگرش اجاره دهنده.
کلمه غیر مضار دو تا مطلب در آن است.
اولا: غیر مضار اگر مرفوع باشد خبر دوم است یا اینکه حال بگیریم بگوییم غیر مضار و ثانیا مضار یا اسم مفعول است یا اسم فاعل هر دو محتمل است.
با توجه به این مقدمه که عرض کردیم معنای اول میخواهیم ازآن حرمت ضرر برنفس را استفاده کنیم که احتمال قابل توجهی است که غیر مضارخبر دوم باشد، جار به معنای همسایه باشد، و غیر مضار اسم مفعول باشد معنا این میشود که همسایه مثل نفس انسان است و غیرمضار است یعنی نباید بر او ضرر وارد شود بنابراین این روایت همسایه را تشبیه میکند به نفس همان طور که ضرر وارد کردن بر نفس مفروغ عنه است که حرام است همان طور ضرر وارد کردن بر همسایه هم مثل ضرر وارد کردن بر نفس و حرام است از این روایت استفاده میشود اگر کسی بر نفس خودش ضرری برسانند این حرام است.
پی نوشت؛
1 - بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج19، ص167.