به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، خانم دکتر زهرا داورپناه، عضو هیئت علمی و معاون ترویج و همکاریهای علمی پژوهشکده زن و خانواده در وبینار تخصصی «بررسی فمینیسم در ایران و جهان؛ از مبانی تا جریانشناسی» که از سوی دبیرخانه مفتاح_اندیشه برگزار شد، موضوع گرهها در منازعات چندفرهنگیگرایی و فمینیسم با تأکید بر زن مسلمان را مورد کنکاش قرار داد.
وی اظهار کرد: بحث دینداری به ویژه دینداری زنان یک موضوع منازع برانگیز در غرب بوده و هست. هم در دوران حاکمیت قرون وسطا و حاکمیت کلیسا و هم در دوران سکولار دید مثبتی نسبت به زن و دین به ویژه دینداری زنان وجود نداشته است.
داورپناه با بیان اینکه پس از سالها رکود ظاهری دینداری در غرب اکنون شاهد رونق آن هستیم، تصریح کرد: برخی این دوران را دوران پساسکولار میدانند که اولاً به دلیل مهاجرت گسترده دینداران در سراسر جهان رخ داده و ثانیاً شاهد رویکردهای بازگشت غربیها به دینداری هستیم.
وی تأکید کرد: البته در حال حاضر انواع دینداری را در غرب شاهد هستیم که به دینداری سنتی شباهت ندارد. این تقاطع میان اهمیت دوباره دین و اهمیت جنسیت در قرن بیستم و رویکردهای سیاسی که کشورهای مختلف در مواجهه با این موضوع گرفتند سبب موجی از تحقیقات شد که هم جنسیتکوری در مطالعات دینی و سیاسی و هم دینکوری در مطالعات جنسیتی و سیاسی را به چالش میکشاند و در این باره مطالب مختلف مطرح شده است.
عضو هیئت علمی و معاون ترویج و همکاریهای علمی پژوهشکده زن و خانواده ادامه داد: همه اینها منجر به مباحثی شد که دو مصداق مهم داشت؛ 1 – منازع دادگاههای دینی در کانادا و 2 – مسئله حجاب. دعواهای فمینیستها و چند فرهنگیگراها درباره این دو مصداق بالا گرفت و سبب شد موج عظیمی از تولیدات مکتوب و شفاهی در این زمینه ایجاد شده و منجر به بسط برخی مفاهیم شود.
وی اضافه کرد: فمینیستها به مباحث دینی خوشبین نیستند، گرچه فمینیسم در گذشته سرچشمه مهمی به نام انجیل داشته است، در موج دوم بیشتر گرایشهای مارکسیستی و سکولار در آن مهم شد. ولی در دوران معاصر با ظهور فمینیستهای مذهبی و جریانهای مذهبگرا بسیار تغییر کرد، منتها جریانی که بیشتر با حاکمیتهای غربی مرتبط هستند، فمینیستهای لیبرال هستند.
داورپناه با اشاره به اینکه فمینیستهای لیبرال نسبت به مذهب به ویژه زنان مسلمان خوشبین نیستند، گفت: اینها قائلند ادیان توحیدی گرفتار جنسیتزدگی هستند، ولی چند فرهنگیگراها به تنوع فرهنگی احترام میگذارند و قائلند که فمینیسم روایت درستی از ادیان ندارد. چند فرهنگیگراها میگویند اینکه ما دیگران را مجبور کنیم با جوامع غربی یکسان شوند، کار درستی نیست بلکه باید به فرهنگها احترام بگذاریم.
وی در ادامه به بررسی هر یک از مفاهیم پرداخت و افزود: دادگاههای دینی و شرعی در کانادا در سال 2004 مطرح شد و مسلمانان میخواستند دادگاههای خانواده دینی تشکیل دهند. براساس این دادگاهها قرار بود مسائل مسلمانان به این دادگاه ارجاع داده شود، مسائلی همانند چگونگی تقسیم ارث، طلاق و... که براساس دیدگاه این دادگاهها حل شود.
کارشناس مسائل خانواده تصریح کرد: وقتی چنین شد، فمینیستها با آن مخالفت کردند و معتقد بودند این دادگاهها دوباره زنان مسلمانان را گرفتار محدودیت میکند، ولی چند فرهنگیگراها با مسلمانان موافق بودند و میگفتند زنان مسلمان حق انتخاب دارند یعنی هم میتوانند به دادگاههای اسلامی مراجعه کند و هم به دادگاههای لیبرال کانادایی.
وی ادامه داد: فمینیستها معتقد بودند اینگونه نیست که زنان حق انتخاب داشته باشند، چون زنان مسلمان در بخش بیرونی هم نسبت به زبان و هم نسبت به قوانین کانادا آگاهی کافی را ندارند و در بخش درونی هم همواره آموزهها آنها را پایینتر از مردها معرفی میکند؛ بنابراین نمیتوانند از حقوق خود به درستی دفاع کنند. در هر حال منازعات 20 ماه طول کشید و در نهایت اعلام شد که دادگاههای دینی جواز فعالیت ندارند. در این جا فمینیستها موفق شده و مسلمانان و چند فرهنگیگراها شکست خوردند.
عضو هیئت علمی و معاون ترویج و همکاریهای علمی پژوهشکده زن و خانواده در ادامه سخنان خود مسأله حجاب را مورد بررسی قرار داد و عنوان کرد: موضوع حجاب هر از گاهی در غرب مطرح میشود، ولی روند آن اینگونه است که سال 1989 سه دختر محجبه از یک مدرسه فرانسوی اخراج شدند. دعواهای زیادی صورت گرفت که شما آزادی آنها را سلب میکنید. فرانسه کمیتهای را مأمور باز تعریف قوانین کرد و در سال 2004 اعلام کرد پوشیدن هر لباسی که نمایانگر تعلق به گروه مذهبی و سیاسی باشد در مکانهای عمومی ممنوع است.
وی اضافه کرد: فرانسه یک کشور لاییک است که در ضدیت با ادیان است. ولی سایر کشورهای اروپایی سکولار هستند. اما این مسأله تنها محدود به فرانسه نماند و کشورهایی همانند هلند، بلژیک و... نیز چنین موضعی را اتخاذ کردند. تاکنون نیز درباره آن در کشورهای مختلف بحث صورت میگیرد. فمینیستهای مسلمان نیز وارد جریان شدند و به همراه چند فرهنگیگراها از حجاب دفاع میکردند.
داورپناه اذعان کرد: این دعواها نشان داد چند فرهنگیگرایی که یک جریان نوپدید بود و خوش آیند به نظر میرسید و بیان میکرد که کشورهای لیبرال بازهم آزادتر و برابرتر میشوند، اما اینطور نبود. تا جایی که سال 2011 مطرح شد که چند فرهنگیگرایی شکست خورده و مسلمانان اگر میخواهند به کشوری مانند فرانسه بیایند باید اسلام فرانسوی داشته باشند، نه اسلام در فرانسه و چند فرهنگیگرایی در عمل ممکن نیست.
وی افزود: شفاف شدن منازعه سبب شد که مسلمانان و متدینین و چند فرهنگیگراها از قضیه دفاع کنند. برخی غربیها معتقد بودند چند فرهنگیگرایی پُز روشنفکری است و عملاً نمیتوان چند فرهنگیگرایی را در جامعه پیاده سازی کرد.
کارشناس مسائل خانواده با بیان اینکه فمینیستهای سنتی غالبا قدرت را یک امر سیاسی و بیرونی تعریف میکنند، گفت: فمینیسم دارای دو تعریف است؛ 1 – ساحت نظر و 2 – پروژه سیاسی که از ویژگیهای مهم و دشوار آن است. کسی که به فمینیست به مثابه پروژه سیاسی فکر میکند معمولا این گونه توصیف میشود که در برابر قدرت که تاکنون در دست ساختارهای مردسالار بوده باید بایستد و خود را آزاد کند.
وی ادامه داد: ولی چند فرهنگیگراها بیشتر به جریانات پسامدرن تعلق دارند، آنها قدرت را مقابل سوژه نمیبینند و معتقدند که قدرت ارتباط میان افراد و نهادهای مسلط نیست بلکه یک نسبت استراتژیک است که زندگی، انواع میلها و... را تولید میکند. میگویند بسیاری از زنان و اقلیتها بهرهمندیهایی از قدرت دارند و حتی زن غربی آزاد شده خود مقهور بسیاری از جریانهای قدرت است.
عضو هیئت علمی و معاون ترویج و همکاریهای علمی پژوهشکده زن و خانواده درباره نوع نگاه فمینیستها و چند فرهنگیگراها درباره عاملیت نیز خاطرنشان کرد: در لیبرال تلاش میشود که فرد باید عاملیت و خود مختاری داشته باشد. ولی از نظر فمینیستها زن مسلمان به سبب دین عاملیت خود را از دست داده است. در حالی که چند فرهنگیگراها با تفسیری که از قدرت دارند، میگویند ما باید مفهومان را از عاملیت تغییر دهیم. تصویر فمینیستهای سنتی درباره عاملیت اشکالات دوره مدرن را دارد.
وی عنوان کرد: بحث بعدی «سوژه» است. فمینیسم و چند فرهنگیگرایی علاوه بر نگاه نظری، پروژه سیاسی است. هر پروژه سیاسی یک سوژهای را پیش فرض میکند. فمینیستها میگویند سوژه سیاسی ما زنان بودند ولی شما چند فرهنگیگراها به قدری تنوع مطرح کردید که سوژه را از بین بردید.
داورپناه اظهار کرد: چند فرهنگیگراها معتقدند فمینیستها از روشهای مقاومت روزمرهای که زنان در فرهنگهای دیگر دارند، غافل هستند. همیشه لازم نیست با پدرسالاری مبارزه شود بلکه میتوان مذاکره کرد. زنان نیز در این کار موفق هستند.
وی مفهوم بعدی را خودمختاری و خودآیینی بیان کرد و یادآور شد: در فلسفه مدرن تصور میشد فعلی ارزشمند است که به وسیله خواسته فرد انجام گیرد. وگرنه اگر به سبب پول یا مسائل دیگر باشد، اخلاقی نیست، ولی در ادامه با توجه به نقدهایی که به سوژه مدرن صورت گرفت، زیرآب موضوع خودآیینی زده شد.
عضو هیئت علمی و معاون ترویج و همکاریهای علمی پژوهشکده زن و خانواده تأکید کرد: برای همین دیدگاههای نئولیبرال سعی کردند برای خودآیینی تفسیرهای جدید مطرح کنند و نشان دهند که نوعی فرآیند است. ولی چند فرهنگیگراها اصولا با این مفهوم مشکل دارند، چون معتقدند غرب و نگاه لیبرالی به مطالب خود برچسب نگاه خودآیینی زده و برای بقیه برچسب دیگر آیینی زده است. درباره آزادی نیز همین بحث مطرح است.
وی ادامه داد: هم در لیبرالیسم و هم در فمینیسم آزادی یک هدف سیاسی جدی است. در لیبرالیسم خواسته همه انسانها و در فمینیسم خواسته همه زنان تعریف میشود. حتی برای آزادی لشگرکشی و جنگ به راه میاندازند. ولی از نظر چند فرهنگیگراها آزادی یک مفهوم فرهنگی است و معلوم نیست از کجا تبدیل به یک آرمان بشری شد.
کارشناس مسائل خانواده عنوان کرد: برخی از اندیشمندان غربی میگویند تنها اصل ضرر است که اجازه میدهد آزادی انسان محدود شود. یعنی دولت در انتخابهای مردم حق دخالت ندارد مگر در جایی که کسی به کسی ضرر میرساند. فمینیستها بسیار بر اصل ضرر و آرمان آزادی استناد کرده و دولتهای لیبرال را دعوت میکنند تا مانع اعمال جنسیتی شوند. چند فرهنگیگراها در برابر این قضیه مصادیقی را مطرح میکنند که نشان دهد اصل ضرر یک موضوع فرهنگی است. یکی از مثالهای آنها عملهای زیبایی است.
وی افزود: فمینیستها معتقدند اسلام حق کنترل بر بدن زنان مسلمان را نقض میکند، برای مثال در موضوع سقط جنین و فرزندآوری تصمیمگیرنده مردان هستند نه زنان. ولی چند فرهنگیگراها معتقدند این زنان احساس نمیکنند که کنترلشان بر بدنشان نقض شده است. به طور کلی از نظر تفکر غربی و شرقی بدن زنانه بسیار فرهنگی است.
داورپناه، برابری را مفهوم بعدی دانست و خاطرنشان کرد: برابری در دو قرن اخیر مفهومی بوده که بسیاری از انشعابات و تحولات اجتماعی را به وجود آورده است. برای نمونه جنگهای داخلی آمریکا بر سر این بود که بردهها با اربابها برابر هستند. یا برابری کارگر با سرمایهدار خود سبب ایجاد نگاه مارکسیستی شد.
وی اضافه کرد: مطرح شدن برابری زنان و مردان موجی از مباحثات و منازعات را ایجاد کرده که هنوز نیز ادامه دارد. اکنون منازع بر سر این است که افراد با گرایشهای جنسی مختلف با ناهمجنسگراها برابر هستند. چند فرهنگیگراها معتقدند همه گروهها و فرهنگها برابر هستند. فمینیستها میگویند همه افراد و به طور مشخص زنان با مردان برابر هستند. در این جا برابریها مختلف با یک دیگر در تعارض هستند. اینگونه نیست که بگوییم برابری تنها دعوای میان فمینیستها و چند فرهنگیگراها است.
کارشناس مسائل خانواده تأکید کرد: درباره عدالت نیز فمینیستها میگویند ما باید به زنان فرصتهای مختلفی بدهیم. ولی چند فرهنگیگراها میگویند گروههای اقلیت وقتی در میان جوامع قرار میگیرند برخی از امتیازاتشان را از دست میدهند و شما باید اجازه دهید هرگونه که میخواهند، زندگی کنند.
وی خاطرنشان کرد: در لیبرالیسم دو ارزش اصلی یعنی آزادی و برابری وجود دارد که در گروهها و نحلههای مختلف تعابیر مختلف دارد و وقتی وارد عمل و مصداق میشوند، نظریهها، آزموده میشوند که گفتن برابری و آزادی چقدر راحت است ولی در عمل چقدر دشواری تجربه میکنیم.
داورپناه در بخش پایانی سخنان خود به پرسشهای مخاطبان پاسخ داد.
انتهای پیام/