تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, مبانی علوم انسانی اسلامی, مشروح خبرها
شماره : 21207
تاریخ : ۲۰ آبان, ۱۳۹۹ :: ۱۳:۳۰
جواز قطع و پیوند اعضا براساس ادله سلطنت، سیره عقلا و سیره متشرعه استاد محمدی/ فقه پزشکی22: جواز قطع و پیوند اعضا براساس ادله سلطنت، سیره عقلا و سیره متشرعه اگر قطع عضوی یک ضرر متنابه داشته باشد، این قطع عضو به جهت ادله حرمت ضرر حرام است، منتها در کنار ادله حرمت ضرر ادله سلطنت، سیره عقلا و سیره متشرعیه وجود دارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حجت‌الاسلام والمسلمین سیدصادق محمدی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در درس خارج «فقه پزشکی» به بررسی احکام پیوند اعضا پرداخت که در ادامه متن آن را ملاحظه می‌کنید؛

بحث ما در رابطه با قطع عضو و پیوند آن به بدن خود یا دیگری است. بحث در این رابطه به این جا رسید که اگر قطع عضوی یک ضرر متنابه داشته باشد این قطع عضو به جهت ادله حرمت ضرر حرام است، منتها در کنار ادله حرمت ضرر ادله سلطنت انسان بر نفس خود وجود دارد و باید ببینیم نسبت بین ادله حرمت ضرر و ادله سلطنت بر نفس چگونه است و آیا ادله حرمت ضرر بر ادله سلطنت بر نفس مقدم است. حالا شکل تقدم را هم باید بحث کنیم و یا این‌که ادله سلطنت بر نفس ادله ایست که در مقابل ادله حرمت ضرر می‌ایستد و آن را تخصیص می‌زنند.

ابتدا ادله سلطنت بر نفس را بررسی می‌کنیم یکی از ادله آیه شریفه قرآن بود «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[1] این آیه شریفه قرآن دارای اسم تفضیل است، اولی اسم تفضیل باشد هر اسم تفضیلی فرع بر ثبوت یک حداقلی در سابق است. اگر گفته می‌شود زید اعلم من عمرو معنایش این است که عمر عالم است لکن زید عالم تر است یعنی باید حداقل از علم قبل از اسم تفضیل، مفروغ عنه باشد تا این‌که اسم تفضیل معنا بدهد، در این جا هم باید قبل از بیان اولولیت سلطنت پیامبر سلطنت هر کسی برخودش، مفروغ عنه باشد تا این‌که بگوییم سلطنت پیامبر اولی از سلطنت هر مومنی نسبت به خودش است.

خلاصه این‌که اولویت سلطنت پیامبر بر مومنین فرع بر ثبوت سلطنت هر مومنی نسبت به خودش است. بنابراین ما از این آیه شریفه قرآن استفاده می‌کنیم که هرکسی نسبت به خودش سلطنت دارد.

سلطنت بر دو قسم است یک سلطنت انسان بر بدن خود، دوم سلطنت انسان بر افعال و کردار امور زندگی خود. این آیه شریفه قرآن از این جهت اطلاق دارد نفرمود است که «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» من جهه الافعال مقید به فعل نشده است، بلکه به طور مطلق فرمود است النبی اولی بالمومنین من انفسهم بنابراین این آیه شریفه قرآن اطلاق دارد هم سلطنت بر افعال و هم دلالت بر سلطنت بر بدن دارد این تقریب استدلال در این آیه شریفه قرآن.

استدلال دوم: آیه شریفه قرآن است «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ.»(2) استدلال این چنین بیان شد ما استدلال‌ها را بیان می‌کنیم بعد اشکال را مطرح کنیم دوباره از اول وارد می‌شویم.

استدلال این گونه است که آیه شریفه قرآن دلالت می‌کند بر جواز شراء انسان نسبت به مرضات الهی، یعنی انسان در مقابل مرضات الله برای کسب رضایت خداوند نفس خود را در معرض شراء قرار می‌دهد و در واقع به اصطلاح خودش را مبیع قرار می‌دهد.

گفته شده است که هر بیعی متوقف بر ملکیت است یا ملکیت یا حق شراء داشته باشد از طرف مالک و در این آیه شریفه قرآن که بحث شراء انسان مطرح شد شراء انسان فرع بر این است که انسان مالک خود باشد یعنی باید اول مالک خود باشد یا حداقل سلطنت بر خود داشته باشد تا این‌که بتواند خودش را مورد شراء قرار بدهد پس از این آیه شریفه قرآن گفته شده که انسان بر خودش سلطنت دارد.

سومین استدلال روایت موثق است عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى اَلْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ أَ لَمْ تَسْمَعْ لِقَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين.»

یعنی که خداوند به هر مومنی امورش را تفویض کرد یعنی امورش را واگذار کرده است، لکن اذلال نفس را واگذار نکرد یعنی انسان نمی‌تواند خودش را ذلیل کند، یعنی اذلال وخوار کردن را به انسان تفویض نکرد که خودش را ذلیل کند آیا نشنیده‌اید که خداوند می‌فرماید عزت برای خدا عزت برای رسول عزت برای مومنین، خدا عزت می‌خواهد ذلت نمی‌خواهد.(3)

همین کلمات ابی عبدالله الحسین(ع) هیات من الذله مصداق همین آیه شریفه قرآن است، یعنی مصداق این است که مومن نباید خودش را ذلیل کند، باید عزت مداری را حفظ کند، عزت مداری خیلی مهم است. هم در شخصیت خودمون هم در مسائل مالی هم در مسائل خانواده هم در رابطه با حکومت، مومن باید عزت مدار باشد عزتش را حفظ کند.

مستدل می‌گوید روایت، دلالت بر سلطنت انسان نسبت به خود می‌کند یعنی می‌گوید همه امورش را واگذار کردم یعنی خداوند واگذار فرمود است به انسان. امور انسان را به خودش واگذار کرده است کل امور را ببینید فوض الی المومنین امورها کلها به طور عام همه‌ای امور را به انسان واگذار کرد، فقط یک تخصیص خورده و آن اذلال نفس پس انسان در هر امری از خود سلطنت دارد مگر ذلیل کردن .

استدلال چهارم: سیره عقلا است

سیره عقلا نسبت به الناس مسلطون علی اموالهم و به طریق اولی علی انفسهم یعنی این‌که انسان از نظر عقلا بر اموال خود مسلط است، تسلط دارد بر اموال خود. اموال خود را می‌تواند ببخشد، می‌تواند اموال خود را به هر شکلی تصرف کند، حالا بحث اسراف را نداریم و فقط بحث سلطنت عقلایی تصرف بر اموال خودش. من مال خودم را می‌خواهم به حراج بگذارم به کسی ارتباطی ندارد، عقلا می‌گویند مال خودش است هر گونه خواست می‌تواند تصرف کند، همین طور عقلا نسبت به بدن خود می‌گویند هر انسانی مسلط بر بدن خود است من می‌خواهم بدن خود را این گونه در آن تصرف کند، ریاضت‌های هندوئیست‌ها که ریاضت‌های خیلی عجیب و غریب دارند این از نظر عقلا تصرف در بدن خود دارد و این سلطنت عقلایی بر بدن .

استدلال پنجم: سیره متشرعیه

چه بسا کسی به سیره متشرعیه تمسک کند بگوید که اهل شرع قاعده سلطنت را در زندگی خود عمل می‌کند و عمل می‌کردند و اهل شرع این کار را قبیح نمی‌دانستند.

اهل شرع در اموال خودشان تصرف می‌کردند به این نحو که تصرف در اموال خودشان داشتند همین طور چه بسا بگوید سیره متشرعیه آن است که نسبت به تصرف در بدن هم اهل شرع مشکلی ندارد و تصرف در بدن را قبول دارند و این تبدیل به یک سیره شد.

اینجا قبل از این‌که ما وارد بحث شویم و این ادله سلطنت را مورد بررسی قرار بدهیم یک نکته عرض کنم(این نکته خیلی جاها به درد می‌خورد) و آن این است که ما در رابطه با سیره متشرعیه و سیره عقلا دو مطلب داریم یک وقت بحث ارتکاز عقلا یا ارتکاز متشرعین مطرح است یک وقت بحث بنای عملی عقلا و متشرعین مورد بحث است این دو با هم چه فرقی می‌کنند.

فرق این است هر گاه گفته شده است ارتکاز عقلا یا ارتکاز متشرعین معنایش این است که یک مطلبی و یک روشی یک بنای عملی در ذهن عقلا رکوز دارد در ذهن متشرعین رکوز دارد یعنی در ذهن عقلا و متشرعین نفوذ کرده است، به طوری که به شکل ارتکاز در آمده است. یعنی چه؟ یعنی از عقلا و متشرعین سوال کنید فورا این مطلب را اعتراف می‌کند ولی هنوز به مرحله عمل نرسیده است این را می‌گویند ارتکاز عقلا ارتکاز متشرعین ولی سیره عقلا و سیره متشرعه آن است که به مرحله عمل رسید باشد، یعنی مورد عمل عقلا قرار گرفته باشد.

در این مورد این‌که آیا سیره عقلا حجت است یا نه سیره متشرعین حجت است یا نه؟ این محل اختلاف است یعنی محل گفتگوست، شرایطی دارد باید بحث شود و در بین اصولی‌های متاخر ارتکاز عقلا هم مورد بحث واقع شده است، ارتکاز متشرعین هم مورد بحث واقع شده است که آیا ارتکاز هم حجت است یا نه ولی ما بحثمان در این جا که استدلال کردیم سیره عقلا است، سیره متشرعین است نه ارتکاز عقلا و ارتکاز متشرعین.

انتهای پیام/

پی نوشت؛

1 - احزاب/سوره33، آیه6.

2 - بقره/سوره2، آیه207.

3 - کافی، شیخ کلینی، ج5، ص63، ش2، ط اسلامیه.

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.