به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، حوزه نفت و گاز یکی از استراتژیکترین و مهمترین مسائل کشور است. بعد از تحریمهای شدید نفتی و خام فروشیهای مستمر بهویژه در سالهای اخیر، کشور با وضعیت ویژهای مواجه شده است که بیشازپیش نفت و گاز و فرآیندهای تولید و فروش نفت و فرآوردههای آن و بازگشت ارزهای حاصل از فروش آنها به خزانه را به مسئله اساسی و همچنین گفتمان روز تبدیل کرده است. در این راستا با دکتر سید مهدی زریباف در مورد مسائل نفت گفتوگویی داشتیم و نظر ایشان را راجع به حوزه نفت و گاز جویا شدهایم.
بحثی که در این خصوص در نگاه بنده وجود دارد، مطالبی است که در آیندهای نزدیک مسئله اصلی نظام خواهد شد و به عبارت دیگر مسئله دولت آینده و مجلس فعلی خواهد بود و عبارت است از مسئله توزیع عادلانه مواهب بهویژه نفت و گاز میان مردم.
بحث اصلی ما در مورد نفت، معادن و انرژی این است که در اقتصادسیاسی کشور، ما ۱۰۰ سال است که نفت داریم و از این نفت بهرهبرداری میکنیم، صادر میکنیم و همچنین از گاز موجود استفاده میکنیم و همه میدانیم که ساختار و فرهنگ و نظام مدیریتی کشور ما متأثر از خام فروشی و سرمایه فروشی است. بنابراین زمانیکه ما از نفت صحبت میکنیم در حقیقت داریم از اقتصاد ایران صحبت میکنیم.
اما مسئله اصلی ما این است که بهخاطر نداشتن یک قوه عاقله و نظام ادراک و تصمیمگیری صحیح و یک هسته فکری که راجع به این سرمایه ملی درست فکر بکند و سازوکارهای عملی و علمی عالمانه ارائه دهد، باعث شده است که نفت بهعنوان یک نعمت تبدیل به نقمت شده باشد و خودش بهعنوان یک بحران معیشتی و اقتصادی در کشور تبدیل شده است. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل انحصارات ساختاری امروز در اقتصاد ملی ما همین نفت است. لذا مشاهده میکنیم که حتی ریشه نابرابریهای اجتماعی هم متأثر از صادرات نفت خام است.
تا آنجا که میتوان به مافیای قدرت و ثروت و شرکتهایی که در شرکت نفت ایران و شرکتهای وابسته آن در بخشهای مختلف مثل پالایش، تولید و استخراج و بازاریابی شکل گرفته است. همه اینها محورهایی شدهاند که کارشان گسترش شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی و توزیع ناعادلانه ثروت و … شده است.
بر این اساس همین نفت بهدلیل سوء مدیریتها به ابزار دشمن تبدیل شده است و درواقع با اشتباهات اساسی که مدیران در مسئله نفت مرتکب شدند، بهراحتی ابزاری که در دست ما بود را به دشمن واگذار کردهاند که در حقیقت همه اینها از علائم سوء تدبیر است. در این خصوص قیمت نفت، ماجرای اوپک، منطقه، نفوذ غرب، سلطه امریکا و نظام صنعتی اروپا و یا اینکه ای کاش ما صادرات نفت نداشتیم و بهجای بشکهای ۵۰۰ دلار، بشکهای ۵۰ دلار نمی فروختیم – که حتی در فروش نفت خام هم ما داریم غارت میشویم! - بحثهایی هستند که زمان خودشان را میطلبند.
این رخداد به این دلیل است که ما هنوز نفت و جایگاه نفت را خوب نشناختهایم. کاری که ما میکنیم این است که نفت خام را به شرکتهای بزرگ چندملیتی یا به کشورهای مختلف برای نیازهای صنعتی آنها میفروشیم. ظاهر این تبادل این است که در برابر نفت ما دلار میگیریم و دلار نیز پشتوانه اقتدار سیاسی دشمن است. با فرض اینکه این ارز در دست ما باشد، که حتی در این مسئله نیز ما به مشکل جدی خوردهایم، این ارز به بانکهای سوئیس و امریکا و یا سنگاپور و بانکهای بین المللی میرود. در مرحله بعد از این منابع ارزی برای واردات فنی و تکنولوژي و همچنین واردات کالاهای اساسی تخصیص صورت میگیرد. بخشی دیگر از آن نیز وارد کشور میشود و یا در صندوق ذخیره ارزی میرود و یا در بانک مرکزی تبدیل به ریال میشود و بخشی دیگر از آن نیز به نحوی ذخیره میگردد و مبنای محاسبات برنامه و بودجه کشور میشود. به عبارت دیگر قیمت دلار مبنای قیمتگذاری محاسبات مالی و ملی کشور میشود که خود این اتفاق نیز یک فاجعه است. بدین ترتیب عملاً ساختار تصمیمسازی و تصمیمگیری کشور اصرار دارد که مبنای قیمتگذاری کشور در این شرایط نیز از دلار و دلارهای نفتی شکل بگیرد. این بحث نیز تبعات زیادی دارد که موضوع مد نظر من نیز در این رابطه نیست.
سؤال اصلی من این است که وقتی نفت به ریال تبدیل میگردد و در سازوکار پولی و نظام بودجه کشور قرار میگیرد، این پول به کجا تخصیص پیدا میکند؟
یک بخشی از آن صرف حقوق کارمندان و هزینه جاری میشود. بخشی دیگر از آن تبدیل به حمایت از شرکتهای دولتی میشود که خودش جای بحث دارد که شرکتهای دولتی چه هستند و چهکاری میکنند؟ چرا همیشه زیانده هستند؟ چرا همیشه وابسته به نفت هستند؟ بخشی مهم دیگر نیز برای تولیدات و مصارف عمرانی اختصاص پیدا میکند. بحثی که من در اینجا دارم این است که این سازوکار یک سازوکار فاسدی است و همه ابعاد این فرآیند فسادزا و غیر قابل دفاع است و اتفاقاً یکی از عوامل ناکارآمدی و دیوانسالاری دولت همین حقوقهایی است که به این شکل پرداخت میشود. چراکه در حوزه واردات حساب و کتابی نیست!
بهعنوان مثال ما در سال ۹۷ بیست میلیارد دلار را به ثمن بخس از دست دادیم و رفت! در طرحهای عمرانی نیز ما با حیف و میل وسیع مواجه هستیم! در بخش نظام بودجهریزی و برنامهریزی کشور نیز هم به همین شکل عملکرد داشتهایم. در نتیجه در این بخشها نمیخواهم بگویم که هیچ خدمت یا نفعی برای اقتصاد ملی نداشته است ولی در مجموع قسمت عمدهای از آن حیف و میل میشود. درعینحالی که جامعه ما دچار فقر گسترده است.
حال سؤال بنده این است که اگر ما بخواهیم به سمت اقتصاد بدون درآمدهای نفتی حرکت کنیم، آیا شدنی است؟ ثانیاً اگر شدنی است اشکال کار کجاست؟ مگر غیر از این است که نفت یک سرمایه خدادادی است و یک سرمایه ملی است. چرا ما حتی بهاندازه یک بنگاهدار معمولی قدر این سرمایه را نمیدانیم! چرا که یک بنگاه خصوصی بهطور متوسط ۱۵ درصد از سرمایهاش را به دستمزدها اختصاص میدهد و ۸۵ درصد مابقی را در فعالیتهای اقتصادی و پروژهها صرف میکند. درحالیکه در ساختار بودجه ما اکثر بودجه صرف هزینههای دیوانسالاری دولتی میشود و ۱۰ الی ۱۵ درصد خرج هزینههای عمرانی و اقتصادی میشود. لذا مشخص است که این کار کاملاً غیرعقلانی و اسراف است.
به علاوه اینکه وقتی ساختار هزینهکرد دولت در فرآیند استخدام دولتی و وابستگی به دولت و نظام کارمندی در مقاصد بودجه نفتی است به این معناست که شما به این وابستگی و غیر عقلانی بودن کار دامن میزنید و آن را تقویت میکنید. از این رو من معتقدم که ریشه تمام این مشکلات این است که مالکیت تمام منابع نفتی و معادن کشور در اختیار دولت است. یعنی شاید در ظاهر به نام مردم باشد ولی قدرت تصمیمگیری آن در اختیار دولت است. این در حالی است که دولت ناکارآمد است و در دولت مافیاهای مالی شکل گرفته است و بهطور طبیعی بسیار مفسده اقتصادی ایجاد میکند.
بر این اساس راهحل نجات از ساختار فشل اقتصاد نفتی امروز کشور این است که ما باید در قالب یکسری شرکتهای سهامی عام و یا شرکتهای تعاونی عام، بهمعنای واقعی نفت را ملی کنیم و مالکیتش را بهصورت حقیقی به مردم بدهیم.
به این معنی که تمام ایرانیها و با یک محاسباتی تمامی نسلهای آینده و درواقع برای مقابله با نابرابری و فقر بتوانیم بهصورت صحیحی سهام نفت به مردم بدهیم و بهجای سهام عدالت، سهام نفت به مردم بدهیم. به عبارت دیگر مردم را در ریشه و اصل این نعمت خدادادی شریک کنیم. این کار شدنی است و اگر انجام گیرد بهشدت به عدالت اقتصادی کمک خواهد کرد و ساختارهای فاسد را ضعیف و لاغر و کمرنگتر میسازد. این بسته پیشنهادی عملی و علمی بنده است که اصولاً نیاز به طراحیهای زیاد خواهد داشت. شاید بتوان بهصورت استانی عملکرد و شاید هم بتوان بهصورت بلوکهای سهامداری و سرمایهگذاری عملکرد.
به هر حال سهام نفت بهعنوان انفال باید در اختیار توده مردم قرار بگیرد و با رویکرد رفع فقر و محرومیت در مناطق کشور اولویت آن محرومین و مستضعفین باشد. این یکی از پروژههای مهمی است که میتواند به کشور کمک کند و ما میتوانیم این ایده را در حوزه نفت و انرژي مطرح کرده و اجرایی کنیم.
ضمن اینکه در بخش مدیریت نفت یعنی تولید و توزیع و بازاریابی و حتی فروش آن میتوان شرکتهای دیگری را در قالب یکسری تعاونیهای ملی و محلی طراحی کرد و در اختیار جوانها قرار داد و اینها را بسیج کرده و اشتغالزایی و ایجاد درآمد فعالانه در این بخش نیز داشته باشیم. حال اینکه ما صادرات نفت خام داشته باشیم یا اینکه فرآورده تولید کنیم و محصولات را با ارزش افزوده بالاتر بفروشیم، خودش یک بحث مفصل دیگر را میطلبد که در آن هم میتوان یک تحولاتی ایجاد کرد.
بر این اساس است که میتوان نفت را بهعنوان ثروت ملی که امروزه نقمتی برای ما شده است، به همان جایگاه خودش برگرداند و تبدیل به نعمت کرد. این ایده بحثها و طراحیها و دامنههای زیادی دارد که بعدها میتوان به آن پرداخت. بهعنوان مثال ممکن است سؤال شود که محل درآمد دولت از کجاست؟ یا اینکه منابع ارزی کشور چه خواهد شد؟ به همه این سؤالها فکر شده و همه پاسخ دارند و راهکار دارند و در گفتوگوهای بعدی میتوان به آنها پرداخت.
بههرحال این ایده یک جراحی در راستای عدالت اقتصادی در اقتصاد ایران خواهد بود. همچنین این ایده جلوگیری از فقر و فساد و تهدید در جامعه و ایجاد اقتدار اقتصادی در داخل و در مقابل دشمنان خواهد شد. مهمترین ویژگی این طرح این است که مردمی که امروز بهعنوان صاحب مواهب فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نظام کمی دچار خدشه شدهاند، دوباره وارد عرصه نظام خواهند شد و از ریشه سهامدار خواهند شد و مشارکت میکنند و به کمک دولت و نظام میآیند.
حال ممکن است که این نوع مشارکتها و سهامیها در قالب یکسری شرکتهای نوین، شکل بگیرند و فعالیت کنند و بعد به دولت مالیات میدهند. در این راستا حتی میشود به خود سهام نفت نیز مالیات بست. به این معنا که به افرادی که دارای سهام نفت هستند گفته شود که بعد از گذران یک دوره تنفس چند ساله، باید برای اینکه امورات دولت بگذرد به دولت مالیات بدهند. و یا اینکه بعدها از شرکتهای نفتی که سهامدار آنها مردم هستند، مالیات گرفته شود که کاملاً شدنی است و ضمن اینکه سرمایه ملی حفظ شود. اما مسئله اصلی در اینجا مافیاهایی است که در قالب شرکتهای دربسته در حال فعالیت هستند و بهصورت رسمی هم عمل میکنند.
بهعنوان مثال هیچکس از شرکت ملی نفت خبر ندارد که آنجا چه میگذرد. اصلاً معلوم نیست که ما چقدر صادرات داریم و چقدر درآمد داریم و چقدر از سهم بودجه به چه شرکتهای دولتی اختصاص پیدا میکند. همه اینها راز سر به مهر است. شرکتهای دولتی را هم باید طبقهبندی کرد و ناکارآمدها را حذف کرد و آنهایی که نیاز به حمایت دارند را مشخص ساخت و با استفاده از درآمدهای نفتی حاصل از سیاستهای اقتصاد مقاومتی، شرکتها را تا مرحله بلوغ حمایت و پشتیبانی کرد.
نفت در زمان مصدق ملی نشد بلکه دولتی شد. ملیشدن واقعی صنعت نفت، یعنی بازگرداندن مالکیت نفت به عموم مردم است. بهطور کلی به نظر من این پیشنهاد بسیار جذاب است و میتواند با کمک دولت آینده و مجلس فعلی، تحولی اساسی در اقتصاد ایران به وجود آورد و بهشدت به ایجاد برابری اقتصادی و آسایش و آرامش و رفاه کشور کمک کند.
انتهای پیام/
منبع: شبکه جامع علمی قصد