تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, مشروح خبرها
شماره : 22262
تاریخ : ۲۷ بهمن, ۱۳۹۹ :: ۱۱:۵۵
حب و بغض برای رضای خدا امر قلبی است یا عملی؟ آیت‌الله اعرافی/ فقه روابط اجتماعی79: وجوب یا استحباب محبت‌الله/ معرفت و اطاعت از مصادیق محبت‌الله است آیت‌الله اعرافی گفت: در مورد خدا باید حداکثر شکر را ببینیم چون تمام هستی او از خداست ولی چون از مضاق شریعت می‌دانیم این سخت‌گیری وجود ندارد پس در مورد خدا هم شکر لازم را باید حمل بر امور متعارف و درجات متعارف کرد که معرفت و محبت متعارف کرد.

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله علیرضا اعرافی، مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور در درس خارج «فقه روابط اجتماعی» به بررسی محبت و بغض پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه می‌کنید؛

مقدمه

ادامه بحث این بود که در محبت الله عرض کردیم اصل رجحان محبت خدا واضح و روشن است و مستند به‌حکم عقل و کتاب و سنت است. حکم عقل به سه قاعده اشاره کردیم. قاعده شکر منعم و دفع ضرر محتمل و حب کمال. آیات هم «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه» آیه 165 سوره بقره و آیه «إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ ... أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏...» آیه 24 سوره توبه است. دیگر آیاتی هم به‌خوبی می‌توان از آن استفاده کرد. روایات هم برخی نقل کردیم و سندها هم بررسی نکردیم چون مسلم است و نیازی به بحث سندی ندارد. اصل محبت الله ثابت است و رجحان آن به‌عنوان پدیده نفسانی و عاطفی نسبت به خدا تردیدی در آن نیست؛ اما در تفصیل مسئله نکاتی است که باید مروری به آن داشته باشیم.

مطلب اول: وجوب یا استحباب محبت الله

آنچه می‌شود پذیرفت این است که در مواردی واجب و مواردی مستحب و راجح است. این تابع دو چیز است یکی درجه حب و یکی موردی که آن حب می‌خواهد ظهور و بروز پیدا کند. در درجه به نظر می‌آید کف حب که اگر نباشد می‌گویند او را دوست نمی‌دارد. درجه اولی که حب الله درجه اولش است قطعاً واجب است. دلیلش هم قواعد عقلی مخصوصاً وجوب شکر منعم است. شکر منعم شکری را واجب می‌کند که اگر نباشد می‌گویند شاکر نیست. محبت پایه و کف محبتی است که اگر نباشد می‌گویند آن را به عمل نیاورد. وجوب شکر منعم نمی‌گوید همه شکرها و همه مراتب شکر واجب است. شکر در حدی که کف و پایه است به حیثی که اگر انجام ندهد می‌گویند شاکر نیست. آن واجب است؛ اما آیا همه اقسام شکر و همه درجات شکر واجب است روشن است که این قاعده را نمی‌تواند اشاره کند. نکته دیگر در قاعده این است که توازن شکر و نعمت را می‌بیند. نسبت به نعمت پایین حداقل شکر چیزی است نعمت‌های بالاتر حداقل چیز دیگر است. در قواعد اجتماعی این‌طور است. به خدا می‌رسد از منظر خیلی دقیق نگاه کند وجوب شکر منعم در مورد منعم علی الاطلاق باید بگوییم اقل شکرش همین اکثر حب و اعمال است. همه این‌ها در عالی‌ترین باید بیاید تا شکر را ببیند. ما می‌دانیم همه مقصود نیست باید حمل بر درجات متعارف محبت شود. اطمینان داریم خدا این‌طور چیزی را نخواسته. اگر آن سخت‌گیری انجام شود سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. ازاین‌جهت چون اطمینان داریم اینجا باید حمل بر شکر درجات متعارف کنیم. پس قاعده شکر منعم دو چیز باید در آن دیده شود:

1 - شکر در همان درجه‌ای که اگر انجام ندهد ناسپاسی است.

2 - حداقل و پایه را باید با میزان احسان و انعام سنجید.

منتها در مورد خدا آن موازنه را اگر بخواهیم کامل ببینیم باید حداکثر شکر را ببینیم چون تمام هستی او از خداست ولی چون از مذاق شریعت می‌دانیم این سخت‌گیری وجود ندارد پس در مورد خدا هم شکر لازم را باید حمل بر امور متعارف و درجات متعارف کرد که معرفت و محبت متعارف کرد. شکر خدا این‌هاست؛ معرفت الله و محبت الله و اطاعت.

مطلب دوم

در مقام تعارض محبت‌ها چه؟ محبت‌هایی که به حالت تزاحم درمی‌آید؟ آنجا هم به نظر می‌آید در مقام تزاحم‌ها لازم است محبت خدا بر محبت مزاحم راجح شود. این هم از آیه 24 سوره برائت استفاده می‌شود که هشت امر را آنجا ردیف کرده: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ.»

ببینیم این آیه چه حکمی را افاده می‌کند. مثلاً در «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا» هم دارد که دنیا را بر آخرت مقدم می‌دارید. این تزاحم در علاقه‌ها مطرح‌شده است. چند نکته را عرض می‌کنیم.

نکته اول: این هشت نعمت و تعلق و امر دنیوی که اینجا ذکرشده حتماً خصوصیت ندارد و الغاء خصوصیت می‌شود و الغاء خصوصیت اینجا واضع است. منتها این‌ها برجسته‌ها بوده که ذکرشده و اگر کسی علاقه به لباس دارد یا به علم یا مقامش دل‌بستگی دارد که نمی‌تواند کنار بگذارد به وظیفه بپردازد. بیان این‌ها از این باب است که این‌ها خیلی رایج است که قیود غالبی است که آمده است.

نکته دوم: مقصود از احب ممکن است دو جور تفسیر شود. یکی اینکه همین ظاهر که ما انجام می‌دهیم که محبت قلبی و پدیده قلبی است یکی دیگر اینکه احب الیکم کنایه از این است که در مقام عمل او را مقدم می‌دارد و کاری به محبت قلبی ندارد. مثلاً اگر جهاد آمده ولی بازهم آن‌ها را بیشتر دوست داشته باشد اشکال ندارد. درواقع احب عملی را می‌گوید و مقام ابراز است. این احتمال دوم است. در این صورت خیلی ربطی به بحث ما ندارد. بحث این است که در مقام عمل وقتی امتحان پیش می‌آید و امام حسین او را به عاشورا دعوت می‌کند در عمل باید آن را ببیند. آنچه مهم است عمل است نه امر قلبی. این دو احتمال است که مقصود حب قلبی باشد و احتمال دوم اینکه حب عملی باشد و احتمال سوم اینکه ترکیبی باشد یعنی حبی که بروز عملی پیدا کند.

به نظر می‌آید آیه احتمال دوم یا سوم را می‌گوید. صرف محبت را شاید نخواهد بگوید. می‌خواهد بگوید در عمل آن را باید مقدم بداری. چون نیاز به محبت دارد به محبت تعبیر کرده؛ بنابراین اینکه بخواهد بگوید محبت خدا به شکلی که امر قلبی باشد و برتر از همه محبت‌ها باشد واجب است شاید از آیه استفاده نشود است. از بحث ما هم خارج شد. پس محبت یا محبت قلبی است یا عملی یا قلبی است که در عمل ظهور پیدا کند. به نظر می‌آید با مناسبات حکم و موضع اینجا محبتی است که در عمل بروز پیدا کند. نه محبت قلبی بماهی هی. دلیلش هم مناسبات حکم و موضوع است. آن وعده عذابی که می‌دهد می‌فهمیم مقصود این است که در عمل سراغ آن‌ها نرود اما اگر در عمل با آنی که خدا می‌خواهد همراه شد ولو اینکه در دلش واقعاً تعلق قلبی بیشتر داشت و با زحمتی آن را کنار گذاشت و رودربایستی داشت و جبهه رفت چون دفاع توسلی تعبدی نبود مانعی ندارد و وظیفه‌اش را عمل کرده است؛ بنابراین نکته‌ای که در آیه است علی‌رغم اینکه در خطابه‌ها طور دیگری می‌گوید به نظر می‌آید در بین این دو احتمالT احتمال دو و سه ارجح است نه احتمال اول.

پس نکته اول الغاء خصوصیت از آیه به هشت مورد بود به هر چیزی از این قبیل. نکته دوم اینکه محبت سه احتمال دارد که یا دو یا سه مقصود است؛ که بعید نیست همان دوم باشد.

مطلب سوم

سه امر آمده «مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ». از خدا و رسولش اگر محبوب‌تر باشند. یکی از آن چیزها جهاد است. جهاد چون تزاحمش بیشتر شده ذکر خاص شده والا در خیلی از تکالیف تزاحم‌هاست. جهاد فی سبیله ذکر خاص بعد عام است چون تزاحم در آن بروز و ظهور بیشتر دارد. حتی رسوله هم ذکر خاص بعد عام است زیرا وقتی می‌گوید من الله یعنی فرمان خدا که همه‌چیز در آن می‌گنجد. پس رسوله ذکر خاص بعد از عام است جهاد فی سبیله ذکر اخص بعد عام است. سلسله مراتبی جلوآمده و به این دلیل است که درواقع اگر این‌ها پیش شما احب هستند از اطاعت خدا، در هر موردی که می‌خواهد باشد در انفاق در تحصیل علم در جهاد در تبلیغ در هر چیز دیگری. پس روح آیه در الغاء خصوصیت این‌طور می‌گوید که اگر کسی تعلقات دنیوی‌اش مانع شود از انجام تکالیفش. منتهی شکل آیه شکل جذابی است که جنبه تربیتی و سازندگی دارد. تفکیک این‌ها هم این‌طور است. اگر آیه را تحلیل فقهی کنیم به یک حکم می‌رسیم که باید به تکالیفت عمل کنی و این هم یک حکم تأکیدی برای همه اوامر اولیه است که باید نماز بخوانی تبلیغ کنی و جهاد کنی. این‌ها هم اطلاق دارد و فرقی نمی‌کند که مقابلش حکمی باشد یا نباشد. پس روح حکم با توجه به سه نکته که عرض کردیم و بعضی نکاتی که عرض می‌کنیم حکم تأکیدی و ارشادی مثل اطیعوا الله است یا مثل «فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِه»‏ که این حکم هم مبتنی بر وجود احکام قبلی است. منتهی آیه به لحاظ تربیتی‌اش این‌ها را آورده که خوب مطلب را جا بیندازد. این مطلب سوم است.

مطلب چهارم

«فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» امر خدا همان عذاب است. امر معانی دیگری هم دارد. به‌احتمال‌قوی اینجا عذاب مقصود است. در انتظار باشید تا عذاب بیاید مستلزم حکم الزامی است و حرام است. به‌ویژه اینکه قبل دارد که «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ.» ترجیح محبت دنیا در عمل بر محبت خدا موجب فسق است که فسق هم حرام است. پس آیه مفید حرمت است.

مطلب پنجم

حرمت در آیه حکم اولی نیست بلکه تأکیدی بر حرمت‌های اولی است. مثل «فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِه» و مثل «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول﴾» و مثل «اتَّقُوا اللَّهَ». تقوا داشته باشید معنایش این نیست که وجوب جدیدی اینجا دارد اتقو الله یعنی به هرچه خدا گفته عمل کنید. تأکید بر فرمان‌ها دیگر است و امر ثانوی است. اگر اتقو الله را به معنای عملی بگیریم نباید به امری مقابل اوامر دیگر بگیریم بلکه در طول آن‌هاست. آیه هم همین‌طور است.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.