تنظیمات
اندازه فونت :
چاپ خبر
گروه : h133
حوزه : اخبار, برگزیده ترین ها, مشروح خبرها
شماره : 22684
تاریخ : ۲۵ اسفند, ۱۳۹۹ :: ۱۲:۰۰
حب و بغض برای رضای خدا امر قلبی است یا عملی؟ آیت‌الله علیرضا اعرافی/ روابط اجتماعی 83: شش گروهی که قرآن بر محبت آن‌ها تأکید کرده است/ محبت کردن به مسکین و فقیر تنها کمک کردن نیست احب اهل العلم اختصاص به جاهل ندارد. مراد از عالم کیست؟ مطلق عالم است یا عالم خاصی؟ یک احتمال این است که مقصود از علما در اینجا اهل‌بیت‌اند و احتمال دوم این‌که اطلاق دارد و غیر ائمه(ع) را هم می‌گیرد ولی مقصود علماء سوء نیستند و علمای صالح‌اند.

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیت‌الله علیرضا اعرافی، مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور در درس خارج «فقه روابط اجتماعی» به بررسی محبت و بغض پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه می‌کنید؛

نکته قبل این‌یک بحث بود که در این طایفه است ممکن بود توهم تعارض شود که قابل‌جمع بود و مشکلی ندارد.

نکته سوم:

نکته سندی بود که طوایف سه‌گانه است

نکته چهارم:

عطف به او به نحو مانعه الخلو است و ظهوری در مانعه الجمع و منفصله حقیقیه ندارد. عرفا مواردی که با او عطف می‌شود تفریق به نحو مانعه الخلو است. اینکه امام می‌گوید صبح کن یا عالم باشد یا متعلم یا مستمع یا محب. یا اینکه عالما او متعلما او احب اهل العلم. می‌خواهد بگوید خالی از این‌ها نباش مانعه الخلو است و لاتکن رابعاً. ظاهر خود جمله این است. به‌طور خاص هم قرینه‌ای که وجود دارد که لا تکن رابعاً. به نحو مانعه الجمع قطعاً نمی‌گوید اینکه عالم در درجه‌ای باشد و در درجه‌ای متعلم باشد و هم‌زمان‌ هم محب اهل علم باشد جمعش مانعی ندارد. پس هم قرینه خاصه دارد که همان لاتکن رابعاً است و هم قرینه عامه.

نکته پنجم:

احب اهل العلم اختصاص به جاهل ندارد. جاهل را می‌گیرد و می‌گوید جاهل باید محبت باشد لااقل کسی که عالم و متعلم نیست ولو تقصیر هم کرده که عالم و متعلم نیست لااقل احب اهل العلم. منتهی این شامل مخاطبان متعلمان علما هم می‌شود. به عالم و متعلم هم می‌گوید شما هم دوست بدار چون به نحو مانعه الخلو بود و الغاء خصوصیت هم می‌شود و اگر بگوییم احب اهل العلم خطابش در ظاهر کسی است که نه عالم است نه متعلم ولی با الغاء خصوصیت بحثی ندارد که محب عالم هم باید باشد. لذا مانعه الخلو اینجا هست. بعید نیست آن حکم با الغاء خصوصیت شامل غیر جاهل هم بشود یعنی متعلم و عالم هم بشود که خوب است عالمان و متعلمان را دوست بدارند. البته اگر این روایات الغاء خصوصیت نکنیم روایات دیگر داریم که مطلق است و همه را می‌گوید که عالمان را دوست بکنید.

نکته ششم:

در بعضی روایات می‌گوید محبا لهم که هم عالم هم متعلم هم مستمع را می‌گیرد ولی در روایت کافی دارد که احب اهل العلم که مستمع و متعلم را نمی‌گیرد. این تفاوت مضمونی است.

نکته هفتم:

مراد از عالم کیست؟ مطلق عالم است یا عالم خاصی؟ یک احتمال در این‌ها یکی این است که مقصود از علما در اینجا اهل‌بیت‌اند و احتمال دوم اینکه اطلاق دارد و غیر ائمه را هم می‌گیرد ولی مقصود علماء سوء نیستند و علمای صالح‌اند. قرینه هم دارد. روایتی که از مجموعه ورام آمده که روایت مرسله است:

سُئِلَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع عَنْهُ فَقَالَ هُوَ الْعَالِمُ الَّذِي إِذَا نَظَرْتَ إِلَيْهِ ذَكَّرَكَ الْآخِرَةَ وَ مَنْ كَانَ خِلَافَ ذَلِكَ فَالنَّظَرُ إِلَيْهِ فِتْنَةٌ اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً وَ لَا تَكُنِ الْخَامِسَ فَتَهْلِكَ.

به‌طور خاص هم در اینجا به این نکته اشاره‌کرده. اگر هم این نبود قرائن و شواهد دیگری وجود دارد مثلاً می‌گوید لا تکن رابعاً فتهلک ببغضهم. روایت معتبره از ابوحمزه ثمالی است که مطلق عالم نیست و با بغض عالم سوء کسی هلاکت پیدا نمی‌کند.

پس نکته هفتم اینکه با شواهد عام و خاص لایبعد که بگوییم عالم اینجا مطلق نیست و دو قید دارد یکی اینکه دانشش دانش دینی است و دوم اینکه صالح است و لااقل این است که از علمای سوء نیست.

نکته هشتم:

حکم الزامی را این‌ها افاده می‌کنند یا حکم ترجیحی را؟ ممکن است بگوییم حکم الزامی است به دلیل اینکه می‌گوید و لاتکن رابعاً فتهلک یا فتعتب امثال این‌ها و دلیل بر این است که این حکم الزامی را می‌گوید.

در روایت معتبری که اینجا آمده می‌گوید فتهلک ببغضهم. معلوم می‌شود اگر بین محب و مبغض بودن واسطه باشد می‌گوید مبغض بودن شایسته نیست و بین محب و مبغض واسطه می‌شود؛ اما در روایات دیگر بغض ندارد بلکه می‌گوید لاتکن الخامس فتهلک. بعید نیست بگوییم استفاده وجوب می‌شود لااقل کسی که عالم و مستمع نیست باید محبت داشته باشد که رشته او را با علمای دین قطع نکند. رشته محبت موجب نجات و رهایی می‌شود. بعید نیست که دال بر وجوب باشد. منتهی همه مراتب محبت را نمی‌گیرد. همه مراتب و عالی‌ترین درجه‌اش معلوم است که نیست. درجات بعدش هم ترجیح بلا مرجح است باید حمل بر درجات معمولی متعارف شود. آن را الزام می‌کند. اگر از قرینه خاصه بفهمیم که اینجا الزام می‌کند باید حمل بر متعارف کنیم.

نکته نهم:

فتهلک ببغضهم احتمال و ظاهر اول این است که بغض اینجا مقصود است که مقابل حب است به نحو متضادین که واسطه دارد و واسطه آنجایی است که نه حب است نه بغض. ولی احتمال دیگر اینکه به قرینه تقابل بگوییم یا بغض یعنی عدم الحب یا حب یعنی عدم البغض. اولی بیشتر به ذهن می‌آید ولی خلاف ظاهر است. ظاهر این است که بغض در مقابل حب است که واسطه هم دارد. چرا امام این‌طور فرموده چون می‌خواهد احتیاط را برساند که اگر این محبت را نداشته باشی احتمال دارد در دایره بغض وارد شوی. انسانی که محب نباشد و از جاذبه بیرون رفت عقلا می‌شود این را تصویر کرد ولی عادتاً طرف بغض می‌رود. بی‌طرفی امر پایداری نیست و به‌طرف اهواء دیگر می‌افتد. شواهدی هم دارد آنجایی که می‌گوید رفیق خوب پیدا کن با او محشور باش والا سر از آن‌طرف درمی‌آوری.

نکته دهم:

اغد از غدو به معنای صبح که از افعال ناقصه است یک معنایش همان صبحگاهان است ولی به‌تدریج در معنای عام‌تری است. اصبح که می‌گوید صار کذا. اغد در اینجا یعنی صار کذا. صبح که می‌گوید به این عنایت است که یعنی از اول کار این‌طور باش. ولی معنایش یعنی صر کذا. کن عالما او متعلما فکذا

این عنوان علماست که گروه سومی است که دلایل خاصی بر محبتشان وجود دارد.

عنوان دیگری که اینجا دارد همان عقلاست که دلیل خاصی ندارد طرحش نمی‌کنیم.

عنوان چهارم: خیرخواهان و ناصحین

محبت ناصحین و خیرخواهان مورد تأکید قرار گرفته است. آیه 79 سوره اعراف هم هست. مقصود کسانی است که هدایتگر و راهنمایند. ﴿فتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا َوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحينَ﴾‏

این‌یک دلیل است که همان عدم محبت ناصحان را مذمت می‌کند و توبیخ می‌کند که شما ناصحان را دوست نمی‌دارید. اریکه لاتحبون صرف محبت است یا معنایش این است که بغض دارید. ظاهراً با قرائن بغض مراد است و چون توبیخ است ظاهرش حرمت بغض ناصحان است. همان‌طور که در علما مه بود.

دلیل روایی که سند ندارد.

لا خير في قوم ليسوا بناصحين و لا يحبّون‏ النّاصحين‏.

دلیل دیگر هم از غرر است:

ليكن‏ أحبّ‏ النّاس‏ إليك‏ من هداك إلى أمر أشدّك و كشف لك عن معايبك.

ليكن‏ أحبّ‏ النّاس‏ إليك‏ المشفق النّاصح.

لا شفيق‏ كالودود النّاصح.

کنایه از اینکه باید او را دوست داشت.

ما ناصح و مذکر بالله و مسدد علی الخیر را همه در یک طایفه می‌آوریم که دوست داشتن هادی و ناصح است.

خير الأصحاب‏ من يدلّك على الخير.

در روایتی از امیر المومنین من یسددک علی الخیر دارد. الْمُعِينُ عَلَى الطَّاعَةِ خَيْرُ الْأَصْحَابِ‏.

مهم ترینش روایتی است که به دلالت مطابقی می فرماید: أَحْبِبْ فِي اللَّهِ مَنْ‏ يُجَاهِدُكَ‏ عَلَى إِصْلَاحِ الدِّينِ وَ يُكْسِبُكَ حُسْنَ الْيَقِينِ.

این هم مجموعه از روایاتی است که می‌گوید هادی و ناصح خود را دوست بدارد. روایت معتبری بینشان نیست ولی حدود شش هفت روایت هست. اگر کسی همین اندازه بسنده کند غیر محبت عالم محبت ناصح و هادی دلیل خاص پیدا می‌کند آن‌وقت هادی و مربی انسان و آمر به معروف و ناهی از منکر برای انسان ‌همه داخل در این عنوان می‌شوند. کسانی که در هدایت انسان نقش دارند انسان باید آن‌ها را دوست بدارد. بغضشان که قطعاً درست نیست حبشان استفاده می‌شود که درست است.

عنوان پنجم: ابرار و نیکان و صالحان

حُبُ‏ الْأَبْرَارِ لِلْأَبْرَارِ ثَوَابٌ لِلْأَبْرَارِ، وَ حُبُّ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ فَضِيلَةٌ لِلْأَبْرَارِ، وَ بُغْضُ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ زَيْنٌ لِلْأَبْرَارِ، وَ بُغْضُ الْأَبْرَارِ لِلْفُجَّارِ خِزْيٌ عَلَى الْفُجَّارِ.

این در روایات متعددی آمده هم از امام عسکری هم امام صادق و از چند امام آمده است که شاید نوعی استفاضه داشته باشد که محبت نیکان غیر محبت عامه مورد تأکید قرار می‌گیرد.

روایت بعدی از غرر است:

خير الإختيار موادّة الأخيار. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عُرْوَةَ ابْنِ أَخِي شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ‏ يَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ كَثِيرَةٍ فَرَأْسُهُ التَّوَاضُعُ ...وَ دَلِيلُهُ الْهُدَى- وَ رَفِيقُهُ مَحَبَّةُ الْأَخْيَارِ.

شاید روایات دیگری هم بشود پیدا کرد. خدا انبیاء و ائمه و علما و ناصحان و این هم پنجمین گروه که صالحان است. این تأکیدات دیگر استحبابی است و هیچ‌کدام الزامی در آن نیست. محبت عامه میان مسلمانان و مؤمنان در حد متعارف واجب است و این‌ها تأکید بر رجحان و استحباب می‌شود.

عنوان ششم مساکین و فقرا

این هم از چیزهای مسلم روایات ماست که غیر از حشرونشر با مساکین، دوست داشتن فقیر مورد تأکید است در صفحه 141 کتاب المحبه روایاتش را آورده است. روایت اول به ابوذر وصیت شده ما، الأمالي للشيخ الطوسي فِيمَا أَوْصَى بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عِنْدَ وَفَاتِهِ‏ أُوصِيكَ بِحُسْنِ الْجِوَارِ وَ إِكْرَامِ الضَّيْفِ وَ رَحْمَةِ الْمَجْهُودِ وَ أَصْحَابِ الْبَلَاءِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ وَ حُبِ‏ الْمَسَاكِينِ‏ وَ مُجَالَسَتِهِمْ‏.

احبوا الفقراء و جالسوهم روایت دیگری است. روایت دیگری در مورد حضرت عیسی آمده است. يَا عِيسى‏، تَزَيَّنْ بِالدِّينِ وَحُبِّ الْمَسَاكِينِ، وَامْشِ‏ عَلَى‏ الْأَرْضِ‏ هَوْناً، وَصَلِّ عَلَى الْبِقَاعِ، فَكُلُّهَا طَاهِرٌ. يَا أَحْمَدُ مَحَبَّتِي مَحَبَّةُ الْفُقَرَاءِ فَأَدْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ وَ أَبْعِدِ الْأَغْنِيَاءَ وَ أَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْكَ فَإِنَّ الْفُقَرَاءَ أَحِبَّائِي‏.

شاهد بر اینکه کسی که محبوب خداست باید او را دوست بداریم.

روایت دیگر از کافی است: فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي إِخْوَانِكُمُ الْمُسْلِمِينَ الْمَسَاكِينِ فَإِنَّ لَهُمْ عَلَيْكُمْ حَقّاً أَنْ‏ تُحِبُّوهُمْ‏ فَإِنَ‏ اللَّهَ‏ أَمَرَ رَسُولَهُ ص بِحُبِّهِمْ فَمَنْ لَمْ يُحِبَّ مَنْ أَمَرَ اللَّهُ بِحُبِّهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ مَاتَ وَ هُوَ مِنَ الْغَاوِينَ.

روایت مستفیض است. مقصود کمک کردن و نشستن با آنها نیست بلکه جدا تأکید شده است. فقیر و نیازمند را دوست بدار. البته رجحانی است.

انتهای پیام/

© 2024 تمام حقوق این سایت برای پایگاه خبری مفتاح انسانی اسلامی محفوظ می باشد.