به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیتالله محمود رجبی، رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در درس خارج تفسیر اجتماعی به تفسیر سوره حشر پرداخت که متن آن بدین شرح است؛
در آیه اول سوره مبارکه حشر «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.» سبح ماضی آمده است، دلیل اینکه ماضی است احتمالات و نظراتی بیان شده از جمله اینکه؛
1 - چون ناظر به جریانی است که قبل از نزول آیه بوده است، رانده شدن از سرزمین حوادثی رخ داده که به ذهن میرسد که شایسته خدا نیست و همه موجودات تسبیح گفتند و ساحت خدا را منزه دانستند. درجواب باید گفت خوب است ولی دلیلی نداریم همه موجودات در این مورد خاص فقط تسبیح میکنند، بلکه ظاهر این تعابیر تنزیه خداست در همه حال.
2 - چون کل موجودات به ماهو کل منظور است میشود به سه زمان نسبت داد. در اینجا به گذشته نسبت داده است. در جواب باید گفت این وجه نادرست است چون در باب ادبی بحث تغلیب مطرح است که اگر در فعلی اکثریت حالت خاصی بود، میشود کل فعل را از باب تغلیب به اکثریت وصفی را تعمیم داد. در اینجا هم هیچ دلیلی نداریم که گذشته بیشتر از آیندگان تسبیح گفته شده است.
3 - گفته شده از باب تکوین است. موجودات تکوینا تسبیح میگویند قبل از تسبیح تشریعی چون که تکوین مقدم است بر تسبیح تشریعی و لذا ماضی ذکر شده. در پاسخ این فرض گفته میشود که درست است ولی قرینه و دلیلی نداریم.
4 - یک مورد هم بحث انسلاخ از زمان است که تسبیح چه ماضی باشد و چه مضارع هیچ کدام زمان در آنها لحاظ نشده است و مطلق است، بدون قید زمان به خصوص در این آیات که فاعل آن آسمانها و زمین است که در همه زمانها هستند.
5 - وجه دیگر بیان شده اینکه سبح ناظر به باطن عالم هست و از نظر وجودی باطن چون متقدم بر ظاهر عالم هست لذا سبح به صیغه ماضی استفاده شده است.
درجمع بندی بین این وجوه بهترین وجه وجه چهارم و انسلاخ از زمان است و بعد از آن وجه پنجم یعنی تقدم باطن عالم.
نکته بعد اینکه تسبیح در باب تفعیل گاهی به معنای انجام ماده آن فعل است تکوینا سبحان الله محقق شده تسبیح رخ داده است. تسبیح هم به سه معنا به کاربرده میشود 1- اعتقاد به منزه بودن خداوند 2- گفتن بیان و لفظ تسبیح 3- اقدام عملی برای تنزیه و تسبیح خدا. در این آیه مراد تسبیح قولی است که برخاسته از اعتقاد باشد.
بحث دیگری که مطرح است در مورد واژههای قریب المعنا و مترادف هست که در قرآن آیا اینها وجود دارد یاخیر؟ سه نظر وجود دارد.
1 – عدهای باورشان این است که در قرآن مترادف اصلاً وجود ندارد و هر واژهای معنای خاص خودش را دارد و با کلمات مترادفش حتما تفاوتهای دارد. به نظر میرسد این نگاه درست نیست چون که با مطالعات زبان شناختی و تحلیل زبان و تاریخ لغت متوجه میشویم که مترادف در قرآن وجود دارد.
2 - دسته دوم نظرشان این است که کلمات قریب المعنا و مترادف در قرآن هست و به وفور هم یافت میشود و به جای هم دیگر به کار برده میشوند.
3 – عدهای هم نظرشان این است که چون قرآن در نهایت فصاحت و بلاغت است، در قرآن کلمات قریب المعنا وجود دارند و مترادف داریم در قرآن، ولی اصل اولی عدم ترادف هست مگر اینکه قرینهای داشته باشیم و اگر کلماتی هم هستند شبیه به هم هر کدام جایگاه خودشان را دارند. و به نظر ما این نظر درست است.
کلمه تسبیح و تقدیس در قرآن به کار رفته و قریب المعنا هم هستند، آیا تفاوتی در این دو واژه هست یا خیر؟ دو تفاوت را بیان کردند؛
1 - متعلق و مراد و مفعول واژه تقدیس هم در مورد خداوند و هم در مورد غیر خداوند کاربرد دارد، ولی مراد و متعلق واژه تسبیح فقط در مورد خداوند کاربرد دارد.
2 - تفاوت دوم این است که واژه تقدیس برای تنزیه از نقص هست ولی در واژه تسبیح اعم هست و شامل تنزیه از نقص و پلیدی است. این تفاوت قطعی نیست و میشود گفت احتمالا تفاوتی وجود داشته باشد.
مطلب دیگر مفعول سبّح چیست؟ دو نظر است؛
1 - برخی گفتند انفسهم هست یعنی خودشان را برای خدا خالص کردند. در این صورت باید انفسهم در تقدیر گرفته شود و واژه تسبیح از معنای اصلی خارج میشود و درست نیست.
2- عدهای معتقدند که مفعول سبح خداست ولی برای تاکید است.
نکته دیگر این است که نقش «ل» در عبارت سبح للّه چیست؟
1- عدهای بیان کردند «ل» برای تعدیه است. این اشتباه است چون سبح بدون «ل» هم متعدی است و نیازی به «ل» برای تعدی نیست.
2- برخی نظرشان این است که «ل» برای لاجل و غایت هست و این هم نظر درستی نیست، چون تقدیم لازم دارد و قرینهای هم برای اینکه غایت بدانیم وجود ندارد.
3- عدهای هم نظرشان این است که «ل» زائده هست و برای تاکید است چون که اجلال بنی نضی رخ داده است و مقام تاکید است که منزه بدانیم ذات خدواند را و لذا جای تاکید هست. این نظر مختار ماست.
نکته اجتماعی در این آیه استفاد میشود این است که وقتی گفته میشود که همه هستی خداوند را از نقص و آلودگی تنزیه میکنند، یعنی خداوند نقصی ندارد و همه افعال او کامل است و عالم که که فعل اوست بدون نقص است و همه نقصها و آلودگیها از ناحیه مخلوق است.الذی احسن کل شی بیانگر همین موضوع است.
در زندگی اجتماعی هم اگر نقصی هست متوجه زندگی خود بشر هست. آسیبی هست ریشهاش در خود انسان است و به آفرینش خدا منتسب نمیشود. «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» هم این را بیان میکند که همه خوبیها از نظام احسن الهی است و نقایص به خود بشر بر میگردد.
در آیه دیگر میفرماید «و آتاکم من کل ماسالتموه» هر چیزی که بشر نیاز داشته خداوند برای او فراهم کرده است و به خاطر ناسپاسی و ظلم خود انسانهاست که نقایص به وجود میآید.
براساس این آیه نظریه اقتصادی مالتوس که اعتقاد دارد که مواهب و امکانات تصاعدشان حسابی است و خود انسانها تعدادشان تصاعد هندسی است، یعنی اینکه امکانات محدودتر از تعداد انسانهاست مردود است.
زندگی اجتماعی میتواند رضایت بخش و کامل باشد چون خداوند کامل و زیبا آفریده است. حسن فعل و فعل حسن و حکمت حسن ایجاد شده است. لذا باید چاره اندیشی در مورد ظلم و ستم و ناعدالتیها صورت بگیرد که «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم»، یعنی خود بشر باید تغییر کند، نه اینکه جهان را تغییر دهد.
عقاب و ثواب هم معلول رفتار خود انسانهاست و گاهی خداوند انسانها را به سختیها و مصیبت آزمایش میکند تا به مسیر خدا برگردند و از غفلت بیدار شوند و گاهی هم مصیبتها نتیجه اعمال نادرست انسانهاست. بعضی مقامها هستند که به وسیله تحمل مصیبتها به اولیا و انبیاء داده شده است.
انتهای پیام/