به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیتالله علیرضا اعرافی، مدیر حوزههای علمیه سراسر کشور در درس خارج «فقه روابط اجتماعی» به بررسی محبت و بغض پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه میکنید؛
بحث اساسی این بود که اوصاف و احوال و افعال جوانحی و درونی میتوانند مشمول احکام الزامی شوند یا نه؟ بعد الفراغ از اینکه افعال جوانحی با طیف گستردهای که دارد میتواند مشمول حکم شرعی و تکلیفی شود. افعال جوانحی وقتی به نحوی اختیاری باشند میتوانند مشمول احکام تکلیفی شوند و در دایره فقه قرار دارند.
احکام الزامی یعنی وجوب و تحریم هم میتواند در امور جوانحی جاری شود یا نه؟ در این زمینه ازلحاظ اثباتی تابع ظاهر دلیل است. پایه حرکت ما ظواهر ادله است و تا حد نسبتاً زیادی ادله داریم در مواردی از افعال جوانحی که الزام در آنها آمده است چه در قلمرو افکار و اینها و چه در قلمرو صفات و چه قلمروهای مختلفی که در عالم درون وجود دارد. سخن این بود که آیا ظواهر را میشود ملتزم شد؟ وقتی ظاهر دلیل میگوید وجوب الیقین بالله وجوب التوکل علی الله حرمة الحسد و الکبر که ظواهر روشنی بر حرمت یا وجوب و الزام دارند آیا میشود بهظاهر ملتزم ماند یا نمیشود؟
در پاسخ به این سؤال عرض شد ممکن است کسی بگوید مجموعهای از شواهد و مؤیداتی داریم که بهتنهایی یا با تجمیع آنها ظهورات را باید تصرف کرد و اصل را بر این گذاشت که امور قلبیه و افعال جوانحی مشمول الزام نیست. این یک نظریه است که مستند به چند شاهد بود:
1 - الغاء خصوصیت از روایات «مَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ».
2 - الغاء خصوصیت از روایات حسد و طیره
3 - برخی تعابیری که در روایات رفع آمده بود.
4 - ارتکاز متشرعه
5 - قرائن لبیه مانعه از ظهور در الزام
6 - نوع مواجهه فقها و متقدمین با این مسائل.
قاعده مصرحی نداریم که بگوید افعال جوانحی مشمول احکام تکلیفی نمیشود و کسی اگر بخواهد استفاده کند باید اصطیاد بکند. طرف دیگر قصه این بود که نمیشود همه ظواهر الزامی را بر ترجیح حمل کنیم. شواهد در اینطرف هم کم نیست.
ادامه بحث حسد در جامع السعادات
برگردیم به هفته قبل از جامع السعادات در مورد صفات و خصوص حسد بود را تکمیل کنیم. بحث جالب و جذابی است. اکثر جامع السعادات را تورق کردم بحث فنی اینطور دیگر ندارد. در اینجا فقط میبینید. بهترین جا در همین حسد در جامع السعادات است. جلد دوم ص209 القدر الواجب فی نفی الحسد است. هفته قبل مطرح کردم تکمیل کنم شاید بشود الهامات کلی گرفت.
آنچه از فرمایش ایشان میشود استفاده کرد با نوع بیان و تقریر این است که ازیکطرف ظواهر ادلهای که حسد را منع میکند و آن را مذمت میکند و آن منع و مذمتها در حد مؤکدی است که ظاهر خطابات حرمت است اگر کسی دارای حسد باشد مذمت شدیده بیان میکند که ظاهرش حرمت است و حرمت حسد را از بین میبرد.
ایشان میفرمایند حسد چند نوع است کسی که دارای حسد است احوال متفاوتی دارد. اولین حال این است که ان یبعث صاحبه بقوله او فعل. شق دوم به عمل و ظهور خارجی در قول یا فعل نیانجامیده ولی در باطن ضمن اینکه وصف حسد را دارد این طور نیست که ناراحت باشد دارد بلکه خوشش میآید دارد و ممکن است افتخار هم داشته باشد «أولا یبعثه علی إظهاره بالآثار القولیة و الفعلیة، بل یکف ظاهره عنها، إلا أنه بباطنه یحب زوال النعمة من دون کراهة فی نفسه لهذه الحالة ... لأن الاستحلال إنما هو من الأفعال الظاهرة الصادرة من الجوارح». البته افعال جوارحی نیست بلکه فعل صادره از قلب است. سومین حالت که نه ظهور پیدا میکند نه رضایت قلبی دارد بلکه ناراحت هم هست و بدش میآید و دارد.
آن وقت حرمتی که این روایات میگوید حرام است از یک طرف و از طرف دیگر روایاتی که حسد را رفع میکند ایشان میفرمایند اولاً این روایات که «مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ» است پس تحریم درجایی است که در ظاهر بروز پیداکرده است و تأکید ایشان هم این بود که درجایی که ظهور پیدا کند خود صفت حرام است نه ظهورش. ظهور شرطی است که وقتی پیدا شد آن وقت امر متصف به حرمت فعلیه میشود شرط متأخر یا مقارن آن.
حرام بودن خود حسد در صورت اثر خارجی داشتن آن
با تقریری که هفته قبل عرض کردیم روایات «مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ» حرمت را برنمیدارد بلکه میگوید اذا ظهر اثر الحسد خود حسد حرام میشود نه اظهار آن. این نکته دقیقی است که به ذهن می آمد و دیدیم خود ایشان اینها را تفکیک کرده است.
تا اینجا روشن شد دو نظر در وسوسه و تفکر فی الخلق است یکی اینکه مثل بقیه رفع کلی است و اگر بروز و ظهوری پیدا کرد حرمت مال مبرزات است. احتمال دوم اینکه دو سه تای آخر حدیث رفع با بقیه فرق دارد در بقیه کلاً حکم برداشته شد یا واقعی یا ظاهری اما در این دو سه تا رفع حکم از امری که موضوع است شده ولی مقید به «مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ» است و اگر حکم به شفه کردند حکم از خود حسد برداشته نشده است. اگر مفهوم روایت هم نباشد روایت میگوید حسد بی ظهور محکوم به حکم نیست ولی حسد با حکم اطلاقات میگوید تحریم دارد. این برداشت خلاف تصورات اولیه ماست و این طور نیست که حسد علی وجه الاطلاق رفع حکم شده باشد و حسد مادامیکه به ظهور نرسیده رفع حکم شده و اگر حسد به اثر بینجامد خود حسد موضوع حرمت باقی میماند. با یکی از دو تقریب که «مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ» مفهوم دارد و میگوید اگر حسد به اثر نرسید حرام نیست و اگر رسید حرام است یا اینکه بگوییم مفهوم ندارد بازهم این نظر درست است زیرا روایت میگوید «مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ» عقاب ندارد و اطلاقات میگوید اگر به شفه رسید عقاب دارد.
ثمره اول: حرام بودن حسد حتی در صورت عدم وجود مبرز حرام
ثمره این است که مبرزات اثر بر دو قسماند بعضی خودشان حراماند مثلاً فحش میدهد بعضی خودشان حرام نیستند مثلاً مکروهاند مثل اخم کردن هنگام حسد در نظر اول اینجا مرتکب معصیت نشده چون خود حسد که حرام نیست اخم کردن هم حرام نیست اما طبق نظر دوم امر قلبی حرام است زیرا حسد اظهارشده است. ولو عمل مبرز عمل حرام نبود. اطلاق میگوید «مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ» نه با امر محرم بلکه به هر شکلی که ابراز کند کار حرامی انجام داده است. این یک اثر درجایی که مبرز امر غیر حرام ولی مکروه است. اینجا طبق نظر اول حرام نیست ولی طبق نظر دوم حرام است.
ثمره دوم: دو عقاب در صورت حرام بودن خود مبرز
ثمره دوم این است که درجایی که اظهار و مبرز حرام باشد دو عقاب است. در تجری هم گفتیم بعید است در «مَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ ...». دو حرام باشد. گفتیم بعید نیست دو عقاب باشد این ثمره دو قول است اگر کسی بگوید «مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ» یعنی بنطق محرم در این صورت داستان فرق میکند.
انتهای پیام/